سوره انعام آیه ۷۳ | جلسه ۴۸
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۷۳ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۴/۴ | جلسه ۴۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاْرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ
و او کسى است که آسمانها و زمین را به حق آفرید و روزى که بگوید: «باش!» مىشود. سخن او حق است و پادشاهى از آن او است. روزى که در صور دمیده شود. داناى پنهان و آشکار است و او فرزانه و آگاه است.
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاْرْضَ؛ خداى تعالى در سورههاى مختلف قرآن به خلقت آسمانها و زمین و وجود طبقات در آنها اشاره فرموده است. این اشارهها، توجّه دادن به این حقیقت است که سر و کار انسان با پروردگار بزرگ و خالق توانمندى است که آسمانها و آنچه در آن است و زمین و موجودات بىشمارش، نمونههایى از آفریدههاى او است؛ پس اگر آدمى دست از سرکشى برداشت و طرح محبّت و بندگى، با این آفریدگار توانا درانداخت و معصیت او را بر خویش حرام شمرد، به چنان مرتبهاى مىرسد که آسمانها و زمین تسلیمش مىشوند.
در دعاى عدیله درباره حضرت صاحب الزمان مىگوییم :
«بِیُمْنِهِ رُزِقَ الوَرى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَ السَمَاء»
«از برکت او، موجودات روزى مىخورند و از وجود ایشان، آسمان و زمین پابرجاست.»
امروز ولى اعظم پروردگار و حجت خدا در زمین، حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه است و خداوند، چون این عالم را بر مبناى علّت و معلول و وجود اسباب اداره مىفرماید، چنین اراده فرموده که وجود مقدس آن حضرت، علّت پایدارى آسمانها و زمین و دریافت روزى بندگان باشد. در جلد اول کتاب اصول کافى، باب الحجه، روایات متعددى در این باره وجود دارد. هر کس تابع و تسلیم حضرت ولى عصر گردد و به احکام شرع عمل کند، در عالم وجود صاحب منصب مىشود.
بِالْحَقِّ؛ قید «بالحق» دلیلى است بر بیهوده نبودن آفرینش این عالم.
خداى تعالى در سوره غافر مىفرماید :
(لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ أکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ وَ لکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ )[1]
«به راستى آفرینش آسمانها و زمین، از آفرینش آدمیان بزرگتر است، امّا بیشتر مردم نمىدانند.»
در سوره آل عمران نیز مىفرماید :
(الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیامآ وَ قُعُودآ وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ )[2]
«آنان که خدا را در حال ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند که: پروردگار! اینها را بیهوده نیافریدهاى. منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگاه دار!»
اینها همه نشان دهندهى این حقیقت است که خداوند این دستگاه بزرگ و پیچیدهى خلقت را بىهدف خلق نکرده است. هدف او این بوده که افرادى در میان مردم پیدا شوند که در پى معرفت پروردگار روند و توحید او را بفهمند، به طورى که تمام سلولهاى وجودشان اقرار به یکتایى او کند و لحظهاى از توحید او و مؤثریت تام و مدبریت کامل او عقب ننشینند. وقتى در مجلس یزید، در میان خطبهى امام سجاد علیه السلام مؤذن شروع به اذان گفتن کرد و ندا داد: «أشهد أن لا اله الّا الله» حضرت زین العابدین فرمود: «به خدا سوگند روح و نفس و بند بند وجود من شهادت به یگانگى پروردگار مىدهد».
اگر کسى به این پایه از توحید پروردگار دست یابد، آثار اسما و صفات خداوند در وجودش ظاهر مىشود و لذّتى نصیبش مىگردد که در دنیا هیچ لذّتى به پاى آن نمىرسد. حافظ، این لذّت را «بهشت نقد» مىنامد؛
من که امروزم بهشت نقد حاصل مىشود وعدهى فرداى زاهد را چرا باور کنم
وقتى کسى توفیق خواندن نماز خوبى نصیبش مىشود یا ساعتى، بىهیچ وسوسه و خیالى قرآن مىخواند، حال خوبى درک مىکند که در هیچ لذّت مادّى آن حال را نمىیابد. این حال خوب، گوشهى کوچکى از آن لذّت توحیدى است.
وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ؛ خداى تعالى چون اراده آفرینش چیزى کند، به محض آن که فرمان بودنش دهد، همان دم موجود مىشود. این اراده، زمان و مکان ندارد؛ همیشه نافذ است و منحصر به روز قیامت نیست.
همان طور که اشاره شد، سنّت خداى تعالى در این عالم بر این قرار گرفته که هر پدیدهاى، سببى داشته باشد؛ پس براى خلقت هر موجودى باید لقاحى صورت گیرد تا نطفهاى بسته و حیات تازهاى آغاز شود. در عین حال، گاه به دلایلى، خداوند خرق عادت کرده، بر خلاف سنّتش عمل مىکند؛ به عنوان مثال حضرت موسى عصایش را به زمین مىانداخت و تبدیل به اژدها مىشد یا رسول الله صلّى اللهعلیه وآله فرمان مىداد و انگور تازه موجود مىشد. اینها همه ارادهى «کن فیکون» خداى تعالى است که به دست پیامبرانش ظاهر مىشد و نظایر متعددى از این گونهها درباره ائمه اطهار علیهم السلام نیز ثبت شده است. امّا سنّت جریان اسباب، فقط در این عالم جارى است و در برزخ و قیامت، همه چیز تحت ارادهى مستقیم پروردگار است و چون ارادهى وجود چیزى فرماید، فرمان مىدهد باشد، و بى درنگ موجود مىشود. اهل بهشت هم که بهرهمند از عنایات بىپایان الهى هستند، بنابه مرتبه و مقامى که دارند، صاحب این اراده خواهند بود و هر چه اراده کنند، بىدرنگ برایشان موجود مىشود؛ این به خاطر آن است که ایشان، در دنیا جز رضاى خدا را نخواستند؛ به همین دلیل در آخرت، ارادهشان اراده پروردگار مىشود.
قَوْلُهُ الْحَقُّ؛ سخن پروردگار حق است و آنچه درباره آفرینش و ارادهى نافذش مىگوید، جز حقیقت نیست.
خداوند هر از گاهى گوشههایى از قدرت خود را به دست اولیایش آشکار مىسازد. در احوال آیت الله نخودکى آمده است که هر مریضى به ایشان مراجعه مىکرد، با یک دانه انجیر شفا می گرفت. آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: مرحوم شیخ علی محمّد بروجردى سل گرفته بود، یکى از دوستانش او را به آیت الله نخودکى راهنمایى کرد و ایشان با همان یک انجیر بیمارى او را برطرف کرد. یک پزشک باید حدود بیست سال درس بخواند و زحمت بکشد تا پزشک شود. آیت الله نخودکى هم سالها زحمت کشید، امّا فقط براى خدا، حتّى زحماتش براى این هم نبود که کشف و کرامات ظاهر کند. این قدرت، نشانهى آن بزرگى و مقام ایشان بود و این همه، ذرّهاى از قدرت حضرات معصومین علیهم السلام است و تمام قدرت معصومین از قدرت بىانتهاى پروردگار است.
وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ؛ مطابق روایات «صور» چیزى است که پیش از وقوع قیامت، جناب اسرافیل در آن مىدمد، امّا به نظر مىرسد این تعابیر براى نزدیک شدن مطلب به فهم مردم است و لزومآ این گونه نیست که اسرافیل چیزى در مقابل دهانش بگیرد و در آن بدمد، البتّه هیچ بعید هم نیست که صدایى در عالم دیگر به گوش برسد و آثارى در پى واقع شده، آسمانها به هم پیچیده و زمین دگرگون شود.
در هر صورت پیش از وقوع قیامت، همهى موجودات و ملائکه مىمیرند، حتّى ارواح هم به حالت «صَعقه» در مىآیند ـ مگر ارواح مخلَصین ـ در آن زمان خداى تعالى صدا مىزند (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ) و خود پاسخ مىدهد: (لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ ) بعد از آن، جناب اسرافیل به اذن پروردگار زنده مىشود و دوباره در صور مىدمد و این بار مردگان زنده شده، اجزاى بدنشان به کمک روح به هم مىپیوندد.
بدن در عالم دیگر، مانند این بدن نیست و با آن عالم متناسب مىشود. این بدن کثافات و مدفوعات دارد، ولى آن بدن هیچ آلودگى و مدفوعى ندارد. خوراکهاى بهشتى فضله ندارند و آنچه اهل بهشت مىخورند، به صورت عرق خوشبو از بدنشان بیرون مىآید. وقتى با حور العین مضاجعت مىکنند، منى بد بو از آنها خارج نمىشود. یک فرد بهشتى مىتواند پانصد حور العین داشته باشد و از همهى آنها بهرهمند شود. شخص مؤمن قدرتى پیدا مىکند که مىتواند آسمانها و زمین را در چشم برهم زدنى طى کند.
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ؛ خداوند از هر پیدا و پنهانى آگاه است و همه چیز در محضر او آشکار است. حضرت آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: خداى تعالى میلیاردها سال پیش، از ما و وضع ما خبر داشته است و علم او به ما و اعمال ما، در گذشته و حال و آینده هیچ فرقى نمىکند. علم او جدا از ذاتش نیست و او عین علم است.
وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ؛ هیچ کار خدا بر خلاف حکمت نیست، امّا این حکمت را کسانى که همهى حواسشان به دنیا و مادیات است، نمىفهمند؛ براى دیدن و فهمیدن حکمت او باید کمى از عقل جزئى بالاتر رفت و چشم دیگرى گشود.
مرگ و آثار اعمال
مرگ، دروازهى ورود به عالم برزخ است و عالم برزخ، فاصلهى میان دنیا و قیامت است. صد سال پیش هیچ کدام از مردم امروز نبودند و صد سال دیگر هم هیچ کدامشان نیستند، الّا قلیلى. بعد از مرگ، بدن مىپوسد و خاک مىشود، کسى هم که بدنش نمىپوسد، هیچ کارى از دستش نمىآید. آنچه مىماند، روح است و این روح در عالم برزخ جایگاه و مکان مشخصى دارد و رزق و روزى مىخورد. وقتى کسى براى مردگانش خیرات مىکند، براى او منعکس مىشود و به حساب آن عالم بهرهمند مىشود.
مرحوم تهرانى نقل کردهاند: روزى به وادى السلام براى فاتحهخوانى رفتند. در آنجا مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى را دیدند و با او همراه شده، شروع به قدم زدن مىنمایند. آقا بزرگ مىگوید: بچه بودیم در پامنار تهران زندگى مىکردیم و جدّه پدرىام چند روزى بود که فوت نموده بود. مادرم در حال درست کردن آلبالو پلو بود که فقیرى از کوچه عبور نموده و تقاضاى کمک مىنماید. مادرم یاد مادر شوهرش مىافتد و مىگوید چه خوب است خیراتى براى او داشته باشم و ظرف مناسبى نمىیابد که آلبالو پلو به او بدهد که چشمش به تاس حمام مىافتد. مقدارى از آلبالو پلو را داخل تاس حمام مىریزد و به این فقیر مىدهد.
پدر آقا بزرگ مىخوابد، نیمه شب همسرش ر ا از خواب بیدار مىکند و مىپرسد امروز چکار کردید؟ مىگوید نمى دانم. پدر آقا بزرگ مىگوید: مادرم را در خواب دیدم، مىگوید: از عروسم گلایه دارم؛ غذا را در تاس حمام گذاشته، به من داده است. آبروى مرا نزد دوستان برزخىام برده است. که مادر آقا بزرگ یاد خیراتش به فقیر مىافتد.[3]
روزى شیخ بهائى به دیدار شخصى که از اهل معرفت و بصیرت بود و در کنار یک قبرستان، در اصفهان منزل داشت مىرود. شیخ بهائى به دوستش مىفرماید: دیروز در این قبرستان کنار خانه شما امر عجیبى را دیدم که جماعتى میتى را در گوشهاى از این گورستان دفن کردند، پس از چند ساعت که گذشت و همه از قبرستان خارج شدند، بوى بسیار خوش و معطرى به مشام من خورد که با عطرهاى دنیا قابل قیاس نبود، بسیار تعجب کردم که این بوى عطر از کجاست؟
به اطراف نگاه کردم، یکباره جوان زیبارویى را دیدم که به سمت آن قبر مىرفت، کم کم از نظرم محو شد، طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید که از هر بوى گندى در دنیا بدتر بود، باز متعجب شدم به اطراف نگاه کردم، سگى را دیدم که به سوى همان قبر مىرفت و سپس ناپدید شد. همین طور به حالت تعجب ایستاده بودم که ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر بازگشت، ولى بسیار زخمى و زشت شده بود.
به خودم جرأت دادم که به سوى او بروم و سوال کنم. به کنارش رفتم و گفتم: حقیقت را براى من روشن کن!
گفت: من عمل صالح این میتى بودم که اکنون شما شاهد دفن او بودید و من در کنارش باید مىبودم که ناگهان سگى وارد قبرش شد که همان اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود، بنابراین آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر بیرون انداخت و اکنون همان سگ با او همنشین است.
شیخ بهائى مىفرماید: این نوع از مکاشفات صحیح است؛ چون به عقیده ما، اعمال انسان در عالم قبر و برزخ تجسّم پیدا مىکند و به اشکال متناسب با اعمال تبدیل مىشود، که اگر اعمال صالح باشد، به اشکال زیبا جلوه مىکند و ظاهر مىشود و اگر اعمال ناپسند، در انسان جمع شده باشد، به اشکال زشت ظاهر مىشود.[4]
رسول گرامى اسلام صلّى اللهعلیه وآله به یکى از اصحاب خود فرمودند :
تو ناچار باید رفیق و دوستى از اعمال و کردار داشته باشى و او با تو، در قبر تو دفن مىشود، در حالى که زنده است و تو با او دفن مىشوی، در حالى که مردهاى؛ پس اگر آن رفیق تو، باکرامت و بزرگوار باشد، تو را گرامى مىدارد و اگر لئیم و پست باشد، تو را وامىگذارد و نفعى براى تو نخواهد داشت؛ پس تو با اویى و او با تو. ملازم یکدیگر خواهید بود. پس او را غیر صالح قرار مده؛ زیرا اگر او صالح باشد، جز او مونس تو نمىشود و اگر ناپسند باشد، جز خودش تو را به وحشت نمىاندازد.[5]
اعمال ما تا ابد همراه ما خواهند بود و خوب باشند یا بد، در عالم برزخ صورت مىگیرند و از ما جدا نمىشوند. کسى که معرفت و عشق خداى تعالى را طلب کرده و خدا نیز به او عنایت فرموده، در همین دنیا، عالم برزخ را طى مىکند و از آن مىگذرد. در همین دنیا خصوصیات آن عالم را به طور کامل مىفهمد و حتّى چه بسا بهشت و درجات بهشت را هم متوجّه مىشود. چنین کسى در جرگهى بندگان «مخلَص» وارد شده است. این مقام مخصوص انبیا، اصیاء و این نوع بندگان خداست.
[1] ـ غافر، 57.
[2] ـ آل عمران، 191.
[3] ـ معادشناسى، 1، 88.
[4] ـ عالم برزخ، 133.
[5] ـ ارشاد القلوب دیلمى، 1، 37.