سوره انعام آیه ۷۱ | جلسه ۴۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۷۱ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۳/۲۵ | جلسه ۴۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ أ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدانَا اللهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الاْرْضِ حَیْرانَ لَهُ أصْحابٌ یَدْعُونَهُ اِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ اِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ
بگو: آیا غیر خدا چیزى را بخوانیم که هیچ سود و زیانى به ما نمىرساند و بعد از این که خدا هدایتمان کرد، به گذشتهى خویش بازگردیم؟ مانند کسى که شیاطین او را در زمین به بیراهه کشانده، سرگردانش کردهاند، در حالى که او را یارانى است که به هدایت دعوتش مىکنند که نزد ما بیا. بگو: فقط هدایت خدا، هدایت است و ما امر شدهایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.(71)
قُلْ أ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ؛ «ندعوا» از «دعا» هم به معناى خواندن و هم به معناى پرستیدن است. در اینجا معناى دوم منظور است؛ مانند این آیه از سوره غافر :
(وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أسْتَجِبْ لَکُمْ اِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ)[1]
«و پروردگارتان گوید: مرا بخوانید تا جوابتان دهم. همانا کسانى که از پرستش من کبر مىورزند، به زودى با ذلّت وارد دوزخ مىشوند.»
ندعوا، در اینجا مىتواند به معناى خواندن هم باشد؛ از آن جهت که مشرکین، بت یا چیزهاى دیگر را بین خود و خدا قرار داده، آنها را مىخواندند و به جاى پروردگار عالم به آنها متوسّل مىشدند.
ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا؛ آنچه مشرکین به جاى خدا مىخوانند، هیچ نفعى به آنها نمىرساند و نخواندنشان زیانى متوجّه آنان نمىسازد. کسى شایستهى عبادت است که قادر باشد به بندگان و عبادت کنندگان خود سود برساند و زیانى از آنان دفع کند و سرپیچى از عبادتش، خسرانى در پى داشته باشد. چنین کسى جز یکتا پروردگار عالمیان نیست؛ هر سود و زیانى که به انسان مىرسد، از جانب او است و اسباب، به اراده و فرمان او اثر مىگذارند.
در نگرش توحیدى، اگر کسى خیرى به انسان رساند، خداوند به دلش انداخته، امکان و توفیق این خیر را برایش فراهم آورده است و به خاطر این کارش مستحق پاداش خالق و سپاس مخلوق است. از آن سو، اگر کسى زیان یا صدمهاى به انسان وارد کرد، کار بدى کرده، سزاوار کیفر و توبیخ است، ولى خداوند اگر بخواهد مىتواند مانع این زیان شود و اگر بنابه مصلحتى مانع نشد، در عوض به زیاندیده، پاداش مىدهد و خیرى برایش فراهم مىکند، تا آنجا که گاه بر اثر صبر بر آزارهاى مردم، فهم توحیدى نصیبش مىکند.
بنابراین ناراحتىها و آسیبهایى که از دیگران به انسان مىرسد، از یک طرف از جانب خداست که باید بر آن صبر کرد و از طرف دیگر مسؤلیت ضررزننده را سلب نمىکند. همچنین هر خیرى که از جانب دیگران به انسان مىرسد، از خداست و براى فاعل آن خیر، نورانیت و پاداش به ارمغان مىآورد، ولى او را سزاوار پرستش نمىکند.
هنگامى که به این مسجد حمله کردند و خواستند اینجا را هم مثل خیلى از مساجد دیگر در نقاط مختلف کشور، تصرف کنند، اصحاب مسجد آمدند تا از خانه خدا و جایگاه شهدا دفاع کنند؛ چون آن کار را ناحق مىدانستند. در این میان صدماتى هم متوجّه آنان شد و مدّتى نیز درِ مسجد را بستند. دوستان ما، از یک سو مىفهمیدند که مهاجمان به خانه خدا، کار خوبى نکردند، امّا از سوى دیگر هم متوجّه بودند که خداوند اراده خیر فراوانى براى آنها داشته است؛ آن خیر، «صبر» در انجام تکلیف امر به معروف و نهى از منکر بود. قطعآ هیچ کدام از شما سنگپرست و شخص پرست نیستید و فقط خدا را مىپرستید و هدفتان این بود که مسجدى را که جایگاه شهدا بوده، حفظ کنید. وقتى هم که ترس درگیرى و کشته شدن به میان آمد، چون این کار مورد رضاى پروردگار نبود، پا پس کشیدید و مسجد را تحویل دادید. این آزمونى بود براى توحید پروردگار، و در طول زندگى بارها پیش مىآید.
اگر براى دفع ضررى یا به امید خیرى نزد کسى رفتید، هیچ اشکالى ندارد، به شرط آن که خدا را مؤثر بدانید و اگر آن شخص توقع شما را برآورده نساخت، با او بد نشوید.
وقتى به ائمه اطهار علیهم السلام متوسّل مىشویم و از ایشان حاجت مىخواهیم، به خاطر این نیست که ایشان را مستقل از خدا مىشناسیم و غیر از خداوند، آنها را صاحب اراده و دستگاه ربوبى مىدانیم، بلکه معتقدیم این بزرگواران به خاطر بندگى کامل به درگاه پروردگار، از جانب او صاحب اذن هستند و مىتوانند به خاطر تقرّبى که دارند، نزد خدا واسطه و شفیع شوند؛ پس در واقع قدرت ایشان در برآورده ساختن حاجات دوستانشان، غیر از قدرت خدا و بدون اذن و ارادهى او نیست.
جوان مؤمن، هنگام انتخاب رشتهى درسى یا ورزشى یا شغل خود، قبل از هر چیز خود را در جایگاه یک مؤمن و دوست اهل بیت مىبیند و مىداند که دنیا و عمر آن زودگذر است؛ بنابراین رشته و شغلى را انتخاب مىکند که بتواند به وسیلهى آن در کنار تأمین رزق خود، دیگران را هم با محبوب خود؛ یعنى خداى تعالى آشنا کند، نه آن که فقط فکر جمع کردن ثروت یا کسب شهرت و مقام باشد. چنین کسى در هر حال موفق است، چه در کار خود پیشرفت کند و چه نکند. اثر دیگر این نگرش، این است که به تدریج صفات ناپسند انسان تبدیل و منیّتش کم مىشود و در راه تهذیب نفس قدم مىگذارد.
وَ نُرَدُّ عَلى أعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدانَا اللهُ؛ برگشتن به عقب؛ یعنى بازگشت به جاهلیت گذشته؛ به نادانى و کمفهمى که شخص پیش از این داشت.
شاه، روحانیون را «مرتجع» مىخواند و همفکرانش مىگفتند: «دنیا در حال پیشرفت است، امّا آخوندها هنوز مانند هزار سال پیش فکر مىکنند.» سخنان آنان در بعضى طلّاب و روحانیون هم تأثیر گذاشته بود، به طورى که یک روز طلبهاى، وقتى سر درس نشسته بود، هواپیمایى از بالاى سرش رد شد، او با عصبانیت کتابش را به هم زد و گفت: اینها چیست که مىخوانید؛ بروید هواپیما بسازید، و رفت!
خواندن فقه و اصول، ارتجاع نیست. ارتجاع این است که آدمى آنچه را خدا درونش قرار داده، که همان توحید پروردگار و مبدأ و معاد بودن او است، نادیده بگیرد. این یعنى بازگشت به حیوانیت؛ بنابراین هر کس غیر خدا را ضارّ و نافع بداند، مرتجع است.
همهى پیامبران و اوصیا و اولیا گفتهاند و فطرت و وجدان آدمى درک مىکند که جز خدا کسى سود و زیان رسان نیست. گاه کودکى که از پدر یا مادر خود کتک مىخورد، گوشهاى مىنشیند و گریه مىکند و با خود مىگوید: «خدایا کجا بروم؛ چکار کنم؟» این خداجویى و پناهنده شدن به خدا، از کودکى در نهاد آدمى وجود دارد و آموختنى نیست، حتّى کسانى که نامى از خدا به گوششان نخورده و او را نمىشناسند، در وقت گرفتارى «آه» مىکشند. همین آه، دلالت بر فطرت مىکند. حیوانات هم همین طورند، امّا نه مانند بشر.
کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الاْرْضِ حَیْرانَ؛ کسى که غیر خدا را ضارّ و نافع مىداند، مانند کسى است که شیاطین او را پایین انداختهاند. اگر آدمى تابع خالق و پروردگار خود نباشد و بندهى او نگردد، بىشک بندهى نفس خود یا دیگران مىشود، امّا به راستى بندگى خدا بهتر است یا بندگى غیر؟ آن که از بندگى خدا سر بر مىتابد، تابع و بندهى شیطان مىشود و شیطان هر طور بخواهد مىچرخاندش؛ خواه صراحتآ بگوید شیطانپرست هستم، خواه نگوید. مگر شیطان چیست که او را مىپرستید؟ آنها هم که خود را شیطانپرست مىدانند، او را ندیدهاند و نمادهاى او را مىپرستند.
شهید آیت الله دستغیب در یکى از کتابهاى خود مىنویسد: پیرمردى در خواب دید مقابل درّهاى عمیق ایستاده و شیطان در کنارش است. به شیطان گفت: این آخر عمرى دست از سر ما بردار. شیطان گفت: من همواره منتظر ایستادهام تا اگر لحظهاى غافل شوى، از همین جا به پایین پرتابت کنم.
آن پلید سوگند خورده انسان را اغوا کند و تا او را در درکات دوزخ نیندازد، دست از سرش برنمى دارد.
بررسى یک روایت
در روایت است که «أفضل الأعمال اِنتظار الفرج»[2]
«فرج» در لغت به معناى گشایش و یکى از مصادیق آن، ظهور حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه است، امّا چرا انتظار فرج، بهترین اعمال است؟
اولا: بىتردید منظور این نیست که نماز و روزه اهمیّت ندارند، بلکه انتظار فرج، مؤید اینهاست؛ چراکه حضرت صاحب همین چیزها را دوست مىدارند و پس از ظهور ایشان، مردم بیشتر و بهتر به اعمال عبادى خود مىپردازند. انتظار فرج، عبادات انسان را بارور مىکند و به او در این راه استقامت مىدهد.
ثانیآ: انتظار فرج، انتظار عنایت تازهاى از جانب خداوند است و به انسان «امید» مىبخشد. یکى از بهترین چیزها امید است و ناامیدى بسیار بد و ناپسند است.
(وَ لا تَیْأسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ اِنَّهُ لا یَیْأسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ )[3]
«و از رحمت خدا ناامید نشوید که جز گروه کافران از رحمت خدا ناامید نمىشوند.»
امید، انسان را زنده نگه مىدارد و شخص امیدوار همیشه تر و تازه است. در مقابل، آن که امید ندارد، مانند چوب خشکیدهاى است.
ثالثآ: انتظار فرج انسان را به سوى خدا مىکشاند. به تعبیر دیگر «ذُکر» است که فاصلههاى انسان با خدا را کم مىکند و غفلتهایش را مىزداید.
هر کس در سالگرد تولدش، از اطرافیان خود توقع دارد که او را خوشحال کنند. آن که انتظار فرج حضرت صاحب الزمان را دارد، باید در سالگرد تولد ایشان و در روزهاى دیگر، کارى کند که آن حضرت خوشحال شوند و خوشحالى و رضایت ایشان در گرو انجام واجبات و ترک محرّمات است. منظور از «یفرحون بفرحنا» دست زدن و رقصیدن نیست، بلکه نزدیکتر شدن به خداى تعالى است. هر قدمى که انسان به سوى خدا برمىدارد، حضرات معصومین را خشنود کرده است.