سوره انعام آیه ۶۶ و ۶۷ | جلسه ۴۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۶۶ و ۶۷ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۳/۱۴ | جلسه ۴۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ
و قوم تو این قرآن را تکذیب کردند در حالى که آن حق است. بگو: «من وکیل شما نیستم.»(66)
لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرُّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ
و براى هر خبرى، وقتى معیّن است و به زودى خواهید دانست.(67)
وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ؛ خویشان پیامبر، قرآن را باور نداشته، وعده و وعیدهاى آن را دروغ مىپنداشتند و به همین سبب در وقوع عذابهاى آن تعجیل مىکردند، در حالى که قرآن و وعدههایش، همه حق است. رسول گرامى اسلام صلّى اللهعلیه وآله پیش از بعثت در مکه، مخصوصآ در میان قوم خود، به «امین» مشهور بود؛ یعنى هیچ خیانت و دروغى از ایشان ظاهر نشده، هیچ کس خلافى از حضرتش ندیده بود. به ویژه در سفرهاى تجارى، درستکارى و امانتدارى ایشان کاملا مشهود بود و همه از حسن معاشرت و اخلاق خوبش سخن مىگفتند. این در حالى بود که آن حضرت با اعتقادات کفّار مخالف بود و آشکارا عقاید آنان را رد مىکرد.
پس از بعثت، هنگامى که دستور اظهار رسالت صادر شد، پیامبر پیش از همه، خویشاوندان خود را به اسلام دعوت کرد و قبل از همه، همانها این دعوت را رد کردند و بیشتر آنها تا زمانى که پیامبر در مکه بود، دست از دشمنى با اسلام و شکنجهى مسلمانان بر نداشته و بعد از هجرت تا فتح مکه، آتش افروز جنگها بودند. حتّى بعد از فتح مکه نیز برخى از آنها روش نفاق در پیش گرفته، با ظاهر اسلام، هر کجا مىتوانستند به اسلام ضربه مىزدند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در یکى از نامههایش به معاویه مىفرماید :
«همان طور که گفتى ما و شما با هم در الفت و اتفاق بودیم، ولى در گذشته بین ما و شما جدایى افتاد؛ زیرا ما ایمان آوردیم و شما کفر ورزیدید و امروز هم ما به راه راستیم و شما دچار فتنهاید و مسلمان شما اسلام نیاورد، مگر از روى بىمیلى و این در حالى بود که تمام بزرگان عرب تسلیم رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله و همدست وى شدند.»
خود معاویه، دوستان امیرالمؤمنین را که بهترین مؤمنین بودند، دستگیر مىکرد و به شهادت مىرساند و به دستور او، سالهاى سال بر منبرها و در خطبههاى نماز جمعه، مولا على علیه السلام را دشنام مىدادند.
تفسیرهاى المیزان و تسنیم درباره مصیبتها و اختلافاتى که خویشاوندان پیامبر در دین ایجاد کردند، مطالب مفصلى آوردهاند که مطالعهى آنها مفید است.
تفاوت انسان با دیگر موجودات
خداى تعالى انسان را متفاوت با همهى موجودات دیگر آفرید، حتّى با ملائکه و اجنّه. بشر استعداد فراوانى براى پیشرفت در عالم معنا دارد، همچنان که در ظاهر هم چنین است. نفس انسان مىتواند افراد و اشیاى بسیارى را تحت کنترل خود درآورد و به سوى خویش جلب کند. این جلب به خود، گاه با حیله و نیرنگ و فقط به خاطر جهات مادّى است و گاه از سر صدق و صفا و براى اهداف معنوى.
خداى تعالى مىخواست از میان بنى آدم، افرادى پیدا شوند که حقیقت الهى خود را بیابند و به معناى واقعى «خلیفهى خدا» گردند. در هر زمانى این قبیل افراد وجود داشتهاند؛ از جمله انبیاى بزرگى چون ابراهیم خلیل که در توحید پروردگار، امتحانات عجیبى پس داد یا اولیاى بزرگ خدا که در هر زمان در امتحانات سخت، استقامت کردند و آنچه خدا برایشان مىخواست، نصیبشان شد و توانستند از منیّت خود نجات یافته، رستگار شوند. مهمتر از همه رسول گرامى اسلام و اهل بیت ایشان بودند.
خداى تعالى بشر را مختار آفرید و دو راه پیش روى او گذاشت و امتحانات را وسیلهاى قرار داد تا معلوم شود هر کسى، چه راهى را انتخاب مىکند. حتّى پس از انتخاب هم باز امتحانات الهى وجود دارند تا دلیل این انتخاب مشخص شود.
هر کس متناسب با موقعیت و ظرفیت خود امتحان مىشود. آن که در زمرهى مجتهدین و مراجع تقلید است، امتحان مىشود تا معلوم شود این مقام را براى شهرت و ثروت و مریدپرورى و خلاصه براى دنیا مىخواهد یا براى آخرت؟ علماى دنیاپرست براى خود و دیگران توجیهات عجیبى مىتراشند، امّا علماى خالص، در مقابل آنها کارهایى مىکنند که مشتشان باز مىشود و رسوا مىگردند.
زمانى که حضرت امام خمینى در سال 42 قیام خود را آغاز کرد، او را دستگیر کرده، نزد شاه بردند و حتّى تا پاى اعدام هم کشیده شد، ولى دست بر نداشت و در تمام سالهاى تبعید، در عراق و ترکیه و فرانسه، به مبارزه خود ادامه داد تا سرانجام در 22 بهمن 57 پیروزى حاصل شد. این در حالى بود که در تمام این مدّت، بسیار بودند کسانى که ادعاى مرجعیت و اجتهاد داشتند، امّا هیچ حرکتى نکردند و توجّهى نداشتند. در جریان مبارزات امام، امتحانات فراوانى براى همهى مؤمنین پیش آمد.
قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ؛ وکیل کسى است که از طرف موکل، مأمور انجام کارهایى مىشود. خداى تعالى به پیامبر مىفرماید: به آنها بگو: من وکیل شما نیستم و کار شما دست خود شماست؛ یعنى پیامبر اکرم براى هدایت افراد، تصرف تکوینى در روح آنها نمىکند تا فکرشان را تغییر دهد و منجر به پذیرش دین به وسیلهى آنان شود. این قدرت را پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاى خدا داشتند ولى سنّت خداوند بر این کار نیست؛ چون بر خلاف اختیار بشر است، امّا بعضى دراویش یا مرتاضها این کارها را مىکنند و با تصرف در روح و نفس اشخاص، خواسته یا ناخواسته وضع آنان را تغییر مىدهند. بناى خداوند بر این است که انسان با فکر و تعقل، حقّانیّت خداى تعالى، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام را درک کند و آگاهانه و از سر اختیار، دین را بپذیرد، البتّه اگر کسى حق را بفهمد و آن را رد کند، در دنیا و آخرت گرفتار تنگى و تاریکى مىشود؛
(وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکآ وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أعْمى )[1]
«و هر کس از یاد من روى گرداند، زندگى تنگى خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور مىکنیم.»
«ذکر» هم بر قرآن، هم بر پیامبر، هم بر اطاعت از خدا و هم بر مطلق یاد خدا تطبیق مىکند. منظور از «معیشهً ضنکا» (زندگى تنگ) این است که شخص با وجود بهرهمندى از نعمتهاى دنیا، حتّى پولدار و صاحب مقام بودن، پیوسته در عذاب صفات ناپسند و خلقیات زشت و مرضهاى درون خویش است و خود مال و مقام، باعث گرفتارىها و سختىهاى فراوانى برایش مىشود.
در جاى دیگر مىفرماید :
(ادْعُ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أحْسَنُ )[2]
«با حکمت و اندرزى نیکو مردم را به راه پروردگارت فرا بخوان و با آنان با نیکوترین روش مجادله کن!»
این براى کسانى است که در تشخیص حق مشکل دارند و نمىتوانند راه صحیح را بیابند. پس اگر به سوى پیامبر آیند، ایشان با گفتگو و مباحثهى نیکو، حق را برایشان واضح مىکنند و فراخى از جهات مختلف برایشان حاصل مىشود، ولى اگر نیامدند و راه گذشتگان خود را پیش گرفتند و نفس اماره را خداى خویش گزیدند، دچار مشکلات فراوان و عذاب دنیا و آخرت مىشوند؛ چراکه اصل خویش را فراموش کرده، در حیوانیت فرو مىروند.
شخصیت و ابعاد قیام امام خمینى
بنده از ابتداى قیام امام خمینى از سال 42 تا 57 که انقلاب پیروز شد و سیر مبارزات حضرت امام در این مدّت و پس از آن تا امروز و اتفاقاتى که بعد از پیروزى رخ داد، همه را شاهد بودم. مردم ایران واقعآ انقلاب را پذیرفتند و در پى حق رفتند. جوانان، به خاطر دین، بىپروا مقابل گلوله سینه سپر مىکردند. آنان هیچ هدف دنیوى نداشتند که اگر داشتند، این چنین دست از جان نمىشستند.
همهى مردم به خصوص جوانها با شور و عشق دیگرى مبارزه مىکردند. چیزى که عامل حرکت آنها بود، عشق به دین و ایمان بود. بیشتر جوانها رو به توبه آورده، نمازخوان شده بودند و واقعآ به سمت دین آمدند و هیچ صحبتى از دنیا و مادیات نبود.
در زمان جنگ هم همان جوانها با شوق به جبهه مىرفتند و گاه از دست پدر و مادر و خانواده خود فرار مىکردند. طلبههاى این حوزه و اصحاب مسجد پرشتاب به جبهه مىرفتند. همهى شهرها همین طور بود.
علّت این همه شوق براى جانفشانى این بود که حضرت امام خمینى از ابتدا همهى توکّل و اطمینانش به خداى تعالى بود و جز خدا نمىخواست و مردم واقعآ صدق و صفا و امانتدارى از ایشان دیدند.
حضرت آیت الله العظمى نجابت و شهید آیت الله دستغیب و بسیارى دیگر از بزرگان، از ایشان حمایت مىکردند و همین حمایتها، حکایت از پاکى درون ایشان داشت. روش و هدف امام این بود که مردم را با اختیار خود به سوى دین سوق دهد. هر زمان هم که مىفهمید در کمیته یا جاهاى دیگر، کسى افراط کرده، عصبانى مىشد و تذکّر مىداد. هر کس با ایشان رفت و آمد مىکرد، تحت تأثیر قرار مىگرفت و کاملا عوض مىشد.
حضرت آیت الله العظمى نجابت در تفسیر سورههاى بقره، آل عمران و مقدارى از سوره نساء دائم صحبت از امام مىکرد و تفسیر هر آیه را با ایشان مطابقت مىداد.
بین خود و خدا مىدانم که حضرت امام به تخلفاتى که در آن زمان رخ مىداد، راضى نبود؛ نمىخواست به کسى ظلم کند و همیشه به حساب قانون عمل مىکرد. بسیارى از خلافها را یا به گوش ایشان نمىرساندند یا تحریف مىکردند یا پس از وقوع ایشان را مطلع مىساختند. در ادارهى یک کشور بزرگ این مسائل اتفاق مىافتد و یک نفر نمىتواند از همه چیز خبر داشته باشد.
هدف امام خمینى این نبود که بر مردم حکومت کند و هرگز نمىخواست به وسیله نیروهاى اطلاعاتى و سپاه و بسیج، حاکم مردم شود. مقصود ایشان، پیاده سازى قرآن و سنّت بود؛ مىخواست مردم، کشور را اداره کنند و بارها بر این نکته تأکید مىکرد و اداره کشور را بر مبناى انتخابات قرار داد؛ به همین دلیل اکثریت مردم از او اطاعت مىکردند. به کسانى که در مبارزات انقلاب، سابقهاى داشتند احترام مىگذاشت و اگر هم خطایى از آنها مىدید، تذکّر مىداد و نصیحت و صحبت مىکرد و بلافاصله آنها را از خود نمىراند.
مردم با اختیار خود آمدند؛ زنها با اختیار خود باحجاب شدند و جوانها با اختیار خود رو به مساجد آوردند و به جبههها رفتند؛ زیرا از حضرت امام صدق و صفا و امانتدارى مىدیدند.
آیت الله العظمى نجابت از هیچ جهت، نیازى به کسى نداشت، نه از جهت مال و مقام و نه از جهت معنوى. از نظر علمى، در زمره با سوادترین علما بود. کارى به کسى نداشت و هیچ نیاز یا توقعى از امام خمینى نداشت. با این حال بارها مىفرمود: «یک نفر در این کشور پرچم توحید دست گرفته و ما باید از او دفاع کنیم.» به همین دلیل هم بود که از ایشان حمایت مىکرد. مىفرمود : «ایشان مردم را به خدا سوق داده؛ جوانها را با خدا آشنا کرده است.»
از دوستان عزیز مىخواهیم سخنان کسانى را که به خاطر برخى سرخوردگىها، از همه چیز، حتّى از امام خمینى دلسرد شدهاند، باور نکنند و سخنانى را که بیگانگان و منافقین مىگویند، نپذیرند. ممکن است در همان زمان هم اشتباهاتى رخ داده باشد، ولى این طور نیست که مثلا امام دستور داده باشد هزاران نفر را بکشند.
از دوستان خود مىخواهیم هر کجا هستند، سعى کنند مردم را به روش امام خمینى آشنا کنند. اگر بتوانند صحیفهى نور را بخوانند و از مطالب آن استفاده کنند و از این طریق با نظرات، سخنان و اهداف حضرت امام آشنا شوند.
پس از ارتحال امام، جمعیت عجیبى به تشییع جنازه ایشان آمدند و برخى از شدت اندوه، از دنیا رفتند. بنده وقتى که از شیراز به تهران رفتم همین طور گریه مىکردم تا وقتى که بازگشتیم. آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: «لازم نیست قلب خود را این قدر ناراحت کنى.» به راستى رحلت امام براى همه پیشآمد ناگوارى بود.
این را هم فراموش نکنیم که خداى تعالى مىفرماید :
(اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ )[3]
«خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر آنها آنچه در خود دارند تغییر دهند.»
خدا نعمتى را براى همه خواست، امّا این نعمت، آن گونه که باید، قدردانى نشد و آنچه امام و افراد مخلص مىخواستند و بر آن بودند، باقى نماند و تغییراتى رخ داد. مردم هم تغییر کردند و در نتیجه روش امام فراموش شد. از خدا مىخواهیم که وضع دوباره اصلاح شود. امام نسبت به افراد مخلص خیلى سفارش مىکرد. جناب آقاى میر حسین موسوى را خیلى دوست داشت و با آن که خیلىها با ایشان بد بودند، از او حمایت مىکرد.
آقاى موسوى فرد امانتدار و راستگویى است و نمىدانیم چرا باید همین طور گرفتار باشد. آقاى کروبى از خصّیصین امام بود. بسیارى از کسانى که امروز در زندان هستند، افراد خوبى هستند و از اطرافیان امام بودند. مجددآ از آقایانى که در رأس هستند مىخواهیم ایشان آزاد شوند. اگر در ایام ارتحال امام این اتفاق مىافتاد خیلى خوب بود و قطعآ موجب شادى روح امام مىشد و از همهى پیادهروىها به سوى قبر ایشان، ثوابش بیشتر بود.