سوره انعام آیه ۶۵ | جلسه ۴۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۶۵ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۳/۰۷ | جلسه ۴۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابآ مِنْ فَوْقِکُمْ أوْ مِنْ تَحْتِ أرْجُلِکُمْ أوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعآ وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ
بگو: او مىتواند عذابى از بالاى سر یا از زیر پایتان بر شما بفرستد و شما را گروه گروه به جان هم اندازد تا آزار گروهى را به گروه دیگر بچشاند. بنگر چگونه آیات را گوناگون بیان مىکنیم، شاید بفهمند.(65)
این آیه نیز در ادامه آیات قبل، از منظرى دیگر به بیان توحید پروردگار مىپردازد. حقیقت این است که بشر در مقابل قدرت خداى تعالى، منفعل و ناتوان است و هر چه دارد، از او است و پس از چندى، با دست خالى به سوى او باز گردانده مىشود؛ خواه صاحب خانه و همسر و فرزند و وسایل جزئى باشد؛ خواه شهر و کشورى را اداره کند و خواه همهى دنیا در قبضهى قدرتش باشد؛ سرانجام، همه ناگزیر به ترک این جهانند؛ عریان!
بنابراین معلوم مىشود مالکیت حقیقى از آن خداست و آدمى هر چه دارد، اعتبارى، موقت و فانى است؛
(لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ )
مُلک و مِلک از آن خداست و انسان و هر چه منصوب به او است، همه متعلّق به پروردگار یکتاست. عاقبت بدن، پوسیدن و خاک شدن است و عاقبت روح، بازگشت به مبدأ اصلى و یافتن آنچه پیش فرستاده؛ اگر خوبىها و صفات الهى اندوخته باشد، در نعمت و نورانیت، نزد ملیک مقتدر خواهد بود و اگر بدىها و صفات حیوانى بر گرفته باشد، در تاریکى و عذاب به سر مىبرد.
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابآ؛ خطاب اولیه آیه به مشرکین و کفّار است، امّا فقط منحصر به آنها نیست و شامل همه مىشود. به تعبیر آیه، خداوند قادر است عذابى از بالاى سر یا زیر پاى کفّار بر آنان نازل کند، همچنان که بر امّتهاى پیشین نازل کرد؛ قوم ثمود، عاد و لوط عذابى از بالا، بر سرشان فرود آمد و براى قوم نوح، آب از بالا و پایین، آنان را فرا گرفت. بعضى عذابها هم به شکلهاى دیگرى نازل مىشوند؛ مثل تسلّط ستمگران بر مردم. این مردمان به خاطر رو گردانى از پیامبران خود و اصرار بر گناه، مستحق عذاب گشتند. هر گاه پیامبران به آنها درباره نزول عذاب هشدار مىدادند، به جاى ترسیدن و ایمان آوردن، تقاضاى تعجیل در آن مىکردند.
عذاب آنها، علاوه بر آن که بلایى براى خودشان بود، عبرتى نیز براى آیندگانشان محسوب مىشد. این عذابها منافاتى با رحمت و کرم خداى تعالى ندارد؛ چراکه او پیامبران خود را با معجزات روشن به سوى آنها مىفرستاد و سالها به سوى خود دعوتشان مىکرد و مهلتشان مىداد، امّا آنها با اختیار خود، رحمت پروردگار را پس مىزدند.
مِنْ فَوْقِکُمْ أوْ مِنْ تَحْتِ أرْجُلِکُمْ؛ قارون آن قدر ثروتمند شد که مقابل حضرت موسى ایستاد و مىخواست به ایشان تهمت بزند. جناب موسى به زمین فرمان داد او را با همهى ثروتش در خود فرو برد و بدینسان عذاب از زیر پایش او را گرفت.
دار اختیار
هر کس در انتخاب خوب و بد، مختار است. گروهى مقابل خدا مىایستند و با جسارت و سرکشى، با آن که به ضعف و ناتوانى خود آگاهند، با او دشمنى مىکنند؛ مثل کسى که مقابل شیر درّندهاى مىایستد و مىگوید: اگر راست مىگویى مرا بگیر. بى شک طولى نمىکشد که شیر او را خواهد درید. کسى که از خداى خود قهر مىکند و حاضر نمىشود دست از بىاعتنایى بردارد و سالهاى سال بر همین منوال مىماند، فرجامى جز هلاکت و شقاوت ندارد.
امّا گروهى دیگر بنا را بر بندگى خدا مىگذارند و در برابرش سر تسلیم فرود مىآورند و از نعمتهایى که خدا وعدهشان داده، بهرهمند مىشوند.
خداوند دوست نمىدارد کسى تیرهبخت و شقى شود. اگر او شقاوت یا سعادت را به خود نسبت مىدهد، به این دلیل است که بشر را مختار آفریده و او را در انتخاب خوب و بد آزاد گذاشته است؛ پس هر کس خوبى را انتخاب کند، مطابق رضا و خواست او عمل کرده است و هر کس گمراهى و شقاوت را برگزیند، مطابق سنّت و اراده خداى تعالى بدین راه رفته، امّا خداوند از انتخاب او خشنود نیست.
این که چه کسى با اختیار خود، چه راهى را انتخاب مىکند، از روز ازل نزد خدا معلوم است؛ یعنى در علم خدا ثبت شده که عدّهاى در این تاریخ، در این مکان جمع مىشوند و به تفسیر قرآن گوش مىدهند یا نماز مىخوانند. در علم خدا ثبت است که شمر در فلان ساعت از روز عاشورا، با اختیار خود، امام حسین علیه السلام را به شهادت مىرساند؛ پس این شعر که مىگوید :
مى خوردن من حق ز ازل مىدانست گر مى نخورم علم خدا جهل شود
صحیح نیست؛ چراکه مى خوردن یا نخوردن هر کس دست خودش است و خدا از روز ازل مىداند که هر کس با اختیار خود این کار را مىکند یاخیر.
خدا اراده کرده بشر را به گونهاى بیافریند که در انتخاب خوب و بد کاملا مختار باشد و با مجاهده و زحمت بر بدىها پا بگذارد و خوب بودن را انتخاب کند و از این رهگذر صاحب نعمتهاى بى نهایت شود؛ پس براى رسیدن به این نعمتها باید بهاى آن را که گذشتن از نفس است، بپردازد و رایگان بودن آنها هیچ لذّتى ندارد.
حکمت بلا
بلاها و سختىهایى که به شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و دوستان حضرات معصومین علیهم السلام مىرسد، براى این است که متوجّه خدا شده، به سوى او باز گردند و از ته دل «یا الله» بگویند. شخص مؤمن باید بداند که همه کارهاش خداست تا بتواند نمازى با حضور قلب و آسوده خاطر بخواند؛ با خضوع و خشوع به درگاه پروردگار عرض کند که این بندهى تو، محتاج عنایت و گرهگشایى تو است؛ خواهى ببخش و خواهى عقوبت فرما؛ عنایت کن یا منع نما؛ بدهى یا ندهى، صاحب اختیارى، و من از خود چیزى نداشته و ندارم.
بلاهاى روزگار، محبّت غیر خدا و تعلّقات دنیا را از دل آدمى پاک مىکند. گاهى چنان وابستگىهاى انسان زیاد مىشود که مثلا اگر فرزندش از دنیا برود، ربوبیت خدا را انکار کرده، به مرز کفر کشیده مىشود. این محبّتهاى جزیى، اگر در حدّ خود باشد، خوب است، امّا نباید مانع محبّت و تقرّب پروردگار شود؛ یعنى همسر و فرزندت را دوست بدار، امّا نه آن قدر که به خاطر آنها نمازت را ترک کنى یا گرفتار گناه شوى!
بعضى افراد هم سالها دم از خدا و محبّت او مىزنند، امّا به محض آن که بلایى پیش مىآید یا نقصى در جان یا مالشان رخ مىدهد، همه چیز را فراموش مىکنند. از این جهت بلا فرصتى است براى شناختن بهتر خود و محک زدن عیار ادعاهاى خویش، تا اگر ناخالصى داریم، خویشتن را اصلاح کنیم؛ بنابراین بلاها در ظاهر عذاب و در واقع نعمتند.
از نظر اجتماعى نیز بلاها و سختىهاى جمعى، معیارى است براى شناخت مردم، تا براى انتخاب رفیق و محبّت ورزیدن به دیگران، چشمى باز داشته باشیم و در حرکت به سوى خدا، از راه حق منحرف نشویم. اگر کسانى را که به عنوان جلودار یا مراد خود برگزیدهایم، در مسیر حق و در تبعیت از حضرات معصومین باشند، از آنان اطاعت مىکنیم و قبولشان داریم، ولى اگر غیر از این باشد، کارى با آنها نداریم. ما خداپرستیم، بندهپرست نیستیم؛ از این رو اختلافات و بلاهاى اجتماعى، فرصتى است براى شناختن راه خدا.
أوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعآ وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ؛ یکى از بلاهایى که گاه دامنگیر جامعه مىشود، اختلاف و تفرقه است؛ اختلافاتى که سبب مىشود مردم به گروههاى مختلف تقسیم شوند و هر گروه، گروه دیگر را تکفیر نماید. در روایت است که بلاهایى که بر امّتهاى گذشته وارد شد، بر امّت اسلام نخواهد آمد، ولى اختلاف و تفرقه میان آنان شیوع مىیابد.
گروه گروه شدن مردم، وقتى با افراطکارى همراه مىشود، اشخاص مؤمن را هم از مسیر حق خارج مىسازد و آنان را به بىانصافى و بىعدالتى مىکشاند.
این تندروىها امروز هم به شکل شدیدترى وجود دارد و بعضى، بعضى دیگر را به ضدیت با ولایت فقیه متّهم مىکنند و آنها را از دین و ایمان خارج مىدانند.
بخش مهمى از این اختلافات و گرفتارىهاى بعد از آن، به خاطر ناشکرى مجموع ملت است؛ یعنى اگر از ابتدا شکرگذار نعمت جمهورى اسلامى بودند و شوق و شور دینطلبى و حضور گسترده در مساجد را حفظ مىکردند، وضع به این جاها کشیده نمىشد و حتّى با وجود لغرشهاى بعضى مسؤولین، امروز وضع بهترى داشتیم.
اختلافات خانوادگى
در خانوادهها هم گاهى اختلافات عمیقى پیش مىآید؛ خانوادهاى که سالها در کنار هم، با خوبى و خوشى زندگى کردهاند، ناگهان دچار اختلاف شده، نزاع عمیقى میان زن و شوهر یا والدین و فرزندان یا میان فرزندان رخ مىدهد و بنیان خانواده از هم مىپاشد! بعد هم مىگویند: «سحرمان کردند» یا «دعا برایمان باز کردند!»
البتّه نمىتوان به طور کلى منکر دعا و سحر شد، ولى این هم درست نیست که در هر اتفاقى، فورآ پاى این چیزها را وسط کشید. ابتدا باید عیب را در خود جستجو کرد؛ بسیارى از این اختلافات ناشى از رفتارها یا صفات ناپسند افراد خانواده است. گاهى اوقات هم اثر گناهان ولغزشهاى آنهاست؛ شاید به خاطر ظلمى، به آه مظلوم گرفتار شده باشند؛ شاید واجبى را فوت کرده باشند. باید کمى به خود بدبین بود و دست خداى تعالى را براى تنبیه و به خود آمدن خویش ملاحظه کرد. اگر هم واقعآ هیچ گناهى نکرده که مستحق چنین عذابى باشد، بداند که اینها به خاطر طلبى است که در معنویات و مراتب معرفتى داشته است.
گاه انسان نعمتهاى بزرگى از خدا مىخواهد که لازمهى آنها این است که محبّتهاى جزئى از دلش بیرون رود؛ به همین دلیل به طور موقت مبتلا به بلاها و سختىهاى این چنینى مىشود و پس از مدّتى هم بر طرف مىشود. کسى که طالب علم توحید است، باید خود را آمادهى برخى فشارها و گرفتارىها بکند.
شخصى خدمت آیت الله انصارى نشسته بود و شعرى مىخواند بدین مضمون که اگر اعماق دل مرا بشکافند، جز خدا چیزى نمىیابند. آیت الله انصارى شعر او را بدین مضمون تصحیح کردند که اگر اعماق دلت را بشکافند، از خدا چیزى نمىیابند.
گاهى انسان حال خوبى پیدا مىکند و گمان مىبرد عرش را طى کرده است، امّا چون اندکى تحت فشار قرار مىگیرد، مىفهمد که هیچ خبرى نیست. این را هم باید دانست که سختىها و فشارها، متناسب با ظرفیت افراد است و اشخاص کمظرفیت، به عذابها بزرگ مبتلا نمىشوند.
انسان باید بفهمد که خداى تعالى همه کارهاش است و هر لحظه قادر است وضع او را عوض کند؛ مىتواند آن قدر مال به او بدهد که حسابش از دستش خارج شود، امّا نباید چیزى براى خود نگه دارد، باید از این دست بگیرد و از آن دست بدهد. اگر هم خدا بخواهد، مىتواند در تنگى و فشار قرارش دهد یا مبتلا به فقرش کند، در این حال نیز باید صبر کند و تسلیم باشد.
امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند: چگونه صبح کردى؟ گفت: صبح کردم در حالى که مرگ برایم بهتر از زندگى؛ فقر بهتر از ثروت و بیمارى بهتر از سلامت است.
امام فرمودند: امّا ما این گونه نیستیم؛ براى ما مرگ و زندگى؛ فقر و ثروت، و بیمارى و سلامت یکسان است و به آنچه خدا برایمان خواسته، راضى و تسلیم هستیم.
در همهى ناراحتىها و بلاهایى که براى انسان پیش مىآید، باید گوشهى چشمى به اراده و خواست خدا داشت و این پیش آمد را براى خود خوب دانست.
انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُون؛ «فقه» به معناى «فهم» است. «فقیه» یعنى کسى که مىفهمد. مجتهدى که در استنباط احکام شرع بسیار چیره است و مىتواند در روایات و آیات، به زیبایى غور کند و حکم شرعى را بیرون بکشد، امّا در دلش محبّت دنیا و مادّیات است، فقیه به معناى حقیقى نیست. کسى که هنوز نفهمیده رازق او وطلبهها، خداست و به همین خاطر از آیندهى مالى خود و طلبههایش مىترسد و پولهایش را در بانک مىگذارد تا فرداها محتاج نشود، فقیه نیست. دل، نباید متّکى به پولهاى بانک باشد؛ نباید متّکى به مریدان پولدار باشد. مجتهدى که از قهر کردن مریدان خمسدهنده مىترسد، خداپرست نیست، مریدپرست است. فقیه باید بفهمد که رازقش خداست و همان طور که تاکنون رسانده، از این به بعد هم مىرساند؛ نباید از ترس رفتن مریدان و از دست دادن مسجد و منبر، امر به معروف و نهى از منکر را ترک کند. تفسیر قرآن و درس اخلاق و منبر رفتن، همه براى این است که دلهاى مردم متوجّه خدا شود، کسى که خودش فراموش کرده یا اصلا نفهمیده که خدا همه کارهاش هست، چگونه مىتواند دیگران را متوجّه خدا کند؟
گویى اصل، همین حرف زدن و خوشنام بودن است، نه عمل به تکلیف و جلب خشنودى پروردگار. صرف استنباط کردن از قرآن و سنّت، وقتى که دل مشغول تعلّقات دیگر و در بند مصلحت بینىهاى شخصى است، چندان فایدهاى ندارد. طلبه باید دنبال خدا باشد، نه دنبال پول و ریاست!
خدا را شاکریم که طلبههاى ما اندکى متوجّه شدهاند که باید براى خدا درس بخوانند؛ خواه در مساجد و ادارات راهشان بدهند، خواه ندهند. بیرونشان کنند یا نکنند. البتّه آنها کار خوبى نمىکنند، ولى باید در هر حال تسلیم خدا بود و براى او کار کرد؛ باید همواره رو به خدا داشت، نه رو به مردم! کسى که رو به مردم است، خلاف منافع خود رفتار نمىکند؛ گرچه خلاف رضاى خدا باشد. باید خداپرست بود، نه غیرپرست.
خدایا دلهاى ما را متوجّه خود کن و از دل ما هر چه غیر تو است، بیرون فرما! به حق محمّد و آل محمّد.