سوره انعام آیه ۶ | جلسه ۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۶ | چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۱۱ | جلسه ۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
أ لَمْ یَرَوْا کَمْ أهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّاهُمْ فِی الاْرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْرارآ وَ جَعَلْنَا الاْنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمْ فَأهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنآ آخَرینَ(6)
آیا ندیدند که پیش از آنان چه بسیار امّتها را نابود کردیم؟ امّتهایى که در زمین توانایىهایى به آنان بخشیده بودیم که به شما ندادیم و باران فراوان برایشان فرستادیم و رودها در زیر پایشان جارى ساختیم، پس آنان را به خاطر گناهانشان نابود کردیم و بعد از آنها اقوام دیگرى پدید آوردیم.
أ لَمْ یَرَوْا کَمْ أهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ؛ «قرن» در لغت به هر صد سال اطلاق مىشود، امّا منظور از آن در اینجا مردمانى هستند که در یک دوره و یک عصر زندگى مىکردهاند.
خداى تعالى بعد از بیان سه ویژگى مهم مشرکان؛ یعنى اعراض از آیات پروردگار و تکذیب و استهزاء حق، در اینجا به سرنوشت اقوام و امّتهاى پیشین اشاره مىکند تا عبرتى براى مردمان نسلها و عصرهاى دیگر باشد.
مَکَّنّاهُمْ فِی الاْرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ؛ بیشتر اقوامى که در گذشته به عذاب الهى گرفتار شدند، توانمندىها و امکاناتى داشتند که مثل آن را اقوام دیگر نداشتند؛ به عنوان مثال قوم عاد چنان قوى هیکل بودند که مىگفتند: «از ما نیرومندتر کیست؟» با تکبّر و غرور در مقابل حضرت هود مىایستادند، امّا هرگز گمان نمىکردند خداى تعالى به وسیله باد عذابشان کند. قوم ثمود که پس از عاد روى کار آمدند، کمتر از آنان نبودند. از دل کوه سنگها را مىکندند و خانه مىساختند، امّا با صیحهى آسمانى همگى هلاک شدند. اقوام بسیار دیگرى پیش از اسلام نافرمانى کردند و قدرت و امکاناتشان نتوانست آنان را در برابر عذاب الهى حفظ کند.
وَ أرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْرارآ وَ جَعَلْنَا الاْنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمْ؛ غیر از توانایى بدنى و امکانات مادّى، خداى تعالى نعمتهاى فراوانى به اقوام پیشین عطا کرده بود؛ بارانهاى فراوان، مزارع حاصلخیز، محصولات مرغوب، نهرهاى پر آب و میوههاى رنگارنگ و گوناگون، لکن حاضر نشدند در مقابل خدایى که این همه نعمت به آنان بخشیده، تسلیم شوند و به بندگىاش تن دهند. خداوند براى هدایتشان پیامبرانى مىفرستاد، امّا آنها رو مىگرداندند و استهزا مىکردند.
فَأهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ؛ خداى تعالى به سزاى کفران نعمتها و بىاعتنایىهاى آنها به آیات حق، پس از هشدارها و انذارهاى مختلف، هلاکشان کرد و کسان دیگرى را جانشینشان فرمود؛ «وَ أنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنآ آخَرینَ».
شاید سؤال شود: چرا خداى تعالى که از یک سو نیازى به عبادت بندگانش ندارد و کفران و سپاس آنها برایش یکسان است و از سوى دیگر رحمتش بر غضبش پیشى گرفته، این گونه مخلوقات خود را به عذاب گرفتار مىسازد؟
در پاسخ باید گفت: اولا: عذابهایى که بر بعضى امّتها نازل شد، اجابت نفرین پیامبران آن امّتها بود، پیامبرانى که از سوى خدا براى هدایت آنان فرستاده مىشدند، امّا به جاى پیروى از آنها، در مقابلشان مىایستادند و اذیت و آزارشان مىکردند؛ کتکشان مىزدند و گاه کمر به قتلشان مىبستند. وقتى رسولان الهى که نیّتى جز خیرخواهى و سعادت مردم نداشتند، با لجاجت و دشمنى آنها مواجه مىشدند و جز آزار و اذیت از آنها نمىدیدند، طبیعتآ ناامید و خسته شده، زبان به نفرین قوم مىگشودند و خداوند نفرین ایشان را اجابت مىفرمود. قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و فرعونیان زمان حضرت موسى، همگى به دعاى پیامبرانشان هلاک شدند.
ثانیآ: این درست است که رحمت خدا بر غضبش سبقت گرفته، امّا در عین حال بعضى اعمال را محکوم به تلافى فرموده است و وعده کرده که از بعضى گناهان نمىگذرد. یکى از آنها ظلم است، على الخصوص ظلم به کسانى که یاورى جز خدا ندارند.
قال الحسین علیه السلام: «یا بُنَىَّ ایّاکَ وَ ظُلْمَ مَن لا یَجِدُ عَلیکَ نَاصِرآ الّا الله»[1]
«فرزندم! پرهیز کن از ستم کردن به کسى که در مقابل تو یاورى جز خدا ندارد!»
وقتى ستم دامن مىگسترد، هم ستمگر و هم کسانى که راضى به کار او هستند، به عقوبت الهى مبتلا مىشوند، حتّى اگر یک امّت باشند. فرعون ظلم فراوانى به بنى اسرائیل کرد و همهى قبطیان به ظلم او راضى و بلکه در این کار شریک او بودند و سرانجام همه در نیل غرق شدند.
به این نکته هم باید توجّه داشت که ظلم فقط کشتن مردم نیست، بلکه پایمال کردن هر حقّى از حقوق آنان، ظلم به آنها است، خواه مالشان را بدزدند و خواه آبرویشان را بریزند، و فرقى نمىکند که این ظلم از چه کسى سر بزند؛ از مردم عادى، از ثروتمندان و یا از قدرتمندان جامعه؛ به عنوان مثال یکى از مصادیق ظلم که بنابر روایات، موجب نزول بلا مىشود، عدم پرداخت زکات است. اگر همهى توانگران زکات اموال خود را مىپرداختند، دیگر فقیرى در جامعه باقى نمىماند.
وجود مبارک رسول گرامى اسلام هرگز مشرکان و کفّار و منافقان را باوجود اذیتهاى فراوانشان، نفرین نکرد. به همین دلیل بلاى عمومى بر آنان نازل نشد. مولا على علیه السلام هم با آن که بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو داشت، لب به نفرین نگشود و صبر کرد. سایر امامان معصوم نیز همین روش صبر را در پیش گرفتند و نفرین نکردند.
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام سالهاى دراز در زندانهاى متعدّد به سر برد و در آخر هارون الرشید ایشان را به زندانى منتقل کرد که شبیه چاه بود و حضرت غل و زنجیر به دست و پا داشتند، با این حال زندانبان ایشان نزد هارون شهادت داد که من از این آقا فقط ذکر و دعا شنیدم و هر روز به دعاهاى او گوش دادم و هرگز نشنیدم احدى را نفرین کند.
امام رضا علیه السلام در دورانى که به عنوان ولى عهد نزد مأمون بودند، مىدیدند که آن پلید چگونه هر روز با نیرنگ و دسیسهاى، در صدد ضربه زدن به امام و پایین آوردن جایگاه ایشان نزد مردم است. وقتى حضرت از شهادت خود خبر مىداد، از ایشان پرسیدند: چه کسى شما را مىکشد؟ فرمود: «بدترین خلق خدا». تحمل چنین شخصى، بسى دشوارتر از تحمل زندانهاى هارون بود.
با وجود همهى این آزار و اذیتها، هیچکدام از حضرات معصومین، حاکمان و مردم متعصب و جاهل زمان خود را نفرین نکردند، فقط امام حسین علیه السلام در صحراى کربلا، پس از آن همه جنایتى که در حقّشان کردند، از خدا خواست که برکات آسمان از آنها گرفته شود و بدانشان بر آنان مسلط شوند.
یکى دیگر از گناهانى که موجب نزول بلا مىشود، زنا و لواط است، که اگر در جامعهاى شیوع یابد و همه به آن آلوده شوند، عذاب الهى نازل مىشود. اگر در بعضى کشورها این اعمال شایع است و در ظاهر عذابى نمىآید، به خاطر این است که اولا: همهى آنها آلوده نشدهاند. ثانیآ : سنّت خداى تعالى این است که گنهکاران را مهلت دهد؛ فرعون چهارصد سال گناه و تجاوز و ستم کرد، و قوم نوح نهصد و پنجاه سال دعوت او را رد کردند. ثالثآ: اختلافات اجتماعى و عدم اتحاد میان مردم، خود نوعى بلاى عمومى است که در این جوامع گاه دیده مىشود.
نمونههایى از عقوبت ستمگران
بنى امیه بعد از هزار ماه از هم پاشیدند. عباسیان قبرهاى مردگان آنان را مىشکافتند و بدنهایشان را بیرون مىآوردند و آتش مىزدند. این نتیجهى ظلمهاى آنان بود. خود بنى عباس، با آن که چند قرن حکومت کردند، سرانجام چنان از بین رفتند که اثرى از هیچ کدامشان نماند و قبر هیچیک از آنان نشان و مقبرهاى ندارد. همان زمان چند مرتبه خواستند قبرهاى بعضى از آنها را در بغداد تعمیر کنند، امّا هرگز موفق نشدند. امّا قبور مطهر ائمه اطهار علیهم السلام محل اجتماع دوستان و زائران ایشان است، چه مثل امام رضا علیه السلام که بنایى باشکوه دارد و چه مانند ائمه بقیع علیهم السلام که فعلا ساختمان و گنبدى ندارند، امّا قبورشان پیدا و محل توجّه قلوب شیعیان است.
هر کسى اهل تقوا و باایمان باشد، در دل مردم جاى دارد و هر کسى ظالم و گناهکار باشد، خیلى زود از بین مىرود و نشانش پاک مىشود و نامش به زشتى یاد مىشود. این عبرت تاریخ و سنّت خداى تعالى است.
موعظه
همهى ما باید سعى کنیم خداى تعالى را فراموش نکنیم و همراهى او را که از رگ گردن به ما نزدیکتر است، درک کنیم.
از امام رضا علیه السلام سؤال شد: حدّ توکل چیست؟ فرمود: این که از احدى جز خدا نترسى. همچنین فرمود: ایمان چهار پایه دارد: توکل بر خدا، رضا به قضاى الهى، تسلیم در برابر فرمان او و واگذاردن کارها به او.[2]
توکل یعنى از بیمارى نترسى و اگر مریض شدى، کارت را به خدا بسپارى و در کنار درمان، شفاى خود را از او بخواهى. یعنى اگر امر به معروف و نهى از منکر کردى و همه دشمنت شدند، نترسى!
رضا به قضاى خدا این است که بدانى هر خوب و بدى تقدیر پروردگار است و اگر او بخواهد، مىتواند آن را بگرداند.
از خدا دان خلاف دشمن و دوست که دل هر دو در تصرف اوست
تسلیم، بعد از رضا و سختتر از آن است و تفویض از آن دو مشکلتر است. طلاب در ابتداى جامع المقدمات مىخوانند که «اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه».
این مقامات جز با رعایت کامل تقوا نصیب نمىشود و هر کس این چهار خصلت را به طور کامل داشته باشد، صاحب ایمان کامل است. البتّه همهى ما ایمان داریم و نباید از رحمت پروردگار ناامید باشیم. باید از خدا بخواهیم ما را از خواب بیدار کند، حتّى اگر چند روز قبل از مرگ هم انسان متوجّه خدا شود، خوب است و خدا جبران کاستىهاى او را مىکند.