سوره انعام آیه ۵ | جلسه ۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۵ | یکشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۰۸ | جلسه ۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتیهِمْ أنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِوُنَ(5)
آنان حق را هنگامى که به سویشان آمد تکذیب کردند، پس به زودى اخبار آنچه را که مسخره کردند به آنان خواهد رسید.
فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُمْ؛ خداى تعالى در آیهى قبل فرمود: هر آیهاى که براى آنان مىآید، از آن رو مىگردانند. در اینجا مىفرماید: «حق را تکذیب کردند» و در آخر مىفرماید : «خبر آنچه را که مسخره مىکردند به آنها خواهد رسید». بنابراین موضع کفّار در مقابل حق و آیات پروردگار عبارت بود از: اعراض، تکذیب و استهزا.
مصادیق آیات پروردگار
از جمله مهمترین مصادیق آیات پروردگار، پیامبران و معجزات آنان بود که به طور روشن و غیر قابل انکارى دلالت بر وجود خداى تعالى، به عنوان خالق، رازق، مدبّر، مالک و همه کاره انسان و دیگر موجودات مىکنند. پیامبران از سوى خدا براى دعوت بشر آمدند و خود به آنچه مىگفتند، پایبند بودند. گفتار، کردار و همنشینى با آنان مردم را متوجّه خدا مىکرد و آنان را متحول مىساخت. البتّه لازمهى این تحول آن بود که مردم به قلب خود رجوع کنند و باطلهایى را که براى خود بافته بودند و معمولا به پوچى آنها واقف بودند، کنار بگذارند؛ به عنوان مثال وقتى حضرت ابراهیم بتهاى مشرکان را شکست، به آنان گفت: «بت بزرگ چنین کرده است، از خودشان بپرسید، اگر سخن مىگویند». آنان در ابتدا کمى به خود آمدند و با خود گفتند: «شما مردم ستمکارید». پس از آن هم سر به زیر انداختند، امّا با عتاب به ابراهیم گفتند: «تو مىدانى که آنها سخن نمىگویند». بعد هم وقتى ندا بلند شد که او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید، همه هیزم آوردند و برای سوزاندن جناب ابراهیم آماده شدند.
بعد از انبیا، ائمه اطهار علیهم السلام، آیات بزرگ پروردگار بودند که گفتار و کردار و همنشینى با آنان نیز مردم را متوجّه خدا مىکرد. ایشان امام بودند و بیشتر از هر کس دیگرى از قرآن و سنّت پیامبر اطّلاع داشتند و دلایل فراوانى بر امامت خود اقامه مىکردند. هر کس با ایشان آشنا مىشد و سخنشان را مىشنید، پى به حقّانیتشان مىبرد، ولى بیشتر مردم از آنان رو مىگرداندند.
اعراض از حق، مختصّ کافران و دشمنان اهل بیت نیست، جوانى که نصیحت پدر و مادر یا اشخاص خیرخواه دیگر را مىشنود و هیچ اعتنایى به آن نمىکند، یا در مواقع حساس خود را به فراموشى مىزند نیز از حق اعراض کرده است. هر کس در هر موقعیتى که باشد، معمولا متوجّه اشتباهات خود مىشود و خداوند با اسباب مختلف متوجّهش مىسازد، امّا تعداد اندکى متذکّر مىشوند و بیشتر مردم از آنچه مىفهمند، رو مىگردانند و بر علم خود پا مىگذارند؛ لذا اگر گاهى عنایات پروردگار به سالکین و طالبین آن دیر مىرسد یا به جهان دیگر موکول مىشود، بىجهت نیست و چه بسا کوتاهى و تقصیرى در کار باشد. پس این آیه، گرچه خطاب به کافران و مشرکان است، مختصّ آنان نیست و همهى افراد را در بر مىگیرد، حتّى طالبان خداى تعالى را. البتّه کسانى چون حضرات معصومین از دایره ادراک ما خارج هستند و درباره آنان فقط خودشان مىتوانند اظهار نظر کنند؛ به همین جهت مىگوییم زیارت جامعه کبیره که حاوى خصوصیات ائمه اطهار علیهم السلام است، نمىتواند از غیر معصوم باشد و حتّى اولیاى بزرگ خدا هم نمىتوانند این فقرات را گفته باشند.
مصادیق و مظاهر حق
اولین مصداق حق، ذات مبارک واجب الوجود، پروردگار یکتاى بىهمتا است، او که ازلى و ابدى و صاحب صفات حسناست و ذات مقدسش عین علم، عین قدرت و عین حیات است. اگر قرار باشد همتایى براى او فرض کرد، یا باید صفات هر دو را محدود کرد – یعنى قائل به این شد که هر کدام علم، قدرت و حیاتى غیر از دیگرى دارند – که این محال است و محدودیت در خدا راه ندارد، و یا باید یکى را اعم از دیگرى دانست؛ یعنى قائل شد هر چه این دارد در طول دارایى او است – در این صورت هر کدام کاملتر است، خداست و دیگرى بندهى او است. به همین جهت مىفرماید: (قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ اللهُ الصَّمَدُ) یعنى هیچ نقص و عیبى ندارد و از همه چیز و همه کس بىنیاز است. (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد) مرکب نیست و مانند دیگر موجوات، اجزا ندارد. (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوآ أحَدٌ) شبیه و نظیرى ندارد، حتّى پیامبر اسلام که اشرف مخلوقات و صادر اول است، شریک او نیست، بلکه مخلوق و بنده او است.
هر کس با این پروردگار مرتبط باشد، حق است و هر چه ارتباطش قوىتر باشد، حقّانیتش بیشتر است. بنابراین از جمله مهمترین مصداق حق، پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام هستند؛ چون ارتباطى تنگاتنگ با خداوند دارند و صاحب صفات او و واسطهى فیض هستند؛ یعنى هر کس طالب علم پروردگار است، باید از راه ایشان آن را به دست آورد و راه دیگرى ندارد. منظور از علم، علم توحید است که هرگز از انسان جدا نمىشود و در عالم دیگر، تا ابدالآباد همراه او است.
امام معصوم، باب پیامبر است؛ یعنى به وسیلهى او انسان به پیامبر متّصل مىشود و به خدا مىرسد؛ لذا رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله فرمود :
«أنَا مَدینَهُ العِلم وَ عَلىٌ بَابُها»[1]
«من شهر علم هستم و على دروازه آن است.»
روح و قلب امامان معصوم، با روح و قلب پیامبر گره خورده و از این جهت تفاوتى با هم ندارند و همهى ایشان نور واحد هستند. هر کس از این مظاهر کامل حق و آیات کبراى پروردگار رو گرداند و به ایشان بىاعتنایى کند، پس از مدّتى آنان را تکذیب خواهد کرد و سرانجام به استهزاء آنان مىپردازد و به عذاب الهى گرفتار مىشود.
در زمان پیامبر اسلام و ائمه اطهار و همچنین سایر پیامبران الهى، بسیار بودند کسانى که به این راه رفتند و در مقابل آن بزرگواران این گونه موضعگیرى کردند. به همین جهت بود که در کربلا سخنان امام حسین علیه السلام و یاران ایشان را به استهزاء مىگرفتند و یا با همهمه و هلهله مانع سخن گفتن ایشان مىشدند.
امروز امام زمان عجّل اللهتعالى فرجه از حیث بدن از ما غائب هستند، امّا روحشان حاضر و بر کردار و گفتار ما آگاهند. سایر ائمه اطهار علیهم السلام هم این چنین هستند و در قیامت بر اعمال ما شهادت مىدهند.
«أشْهَدُ أنَّکَ تَسْمَعُ سَلامِى وَ تَرُّدُ جَوابِى»
ما نمىتوانیم حضور آنان را درک کنیم، همچنان که نمىتوانیم همراهى خداى تعالى را بفهمیم، جز با رعایت کامل تقوا و پاره کردن پردههاى شرک و خیال.
یکى دیگر از مظاهر حق، علمایند، البتّه عالم شدن، به فقه و اصول و فلسفه خواندن نیست. عالم کسى است که تقواى الهى را رعایت کند و روز به روز بیم و امیدش به خدا بیشتر شود.
(اِنَّما یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَموُا)[2]
«از میان بندگان خدا، فقط علما از او مىترسند.»
تقوا یعنى تاوقت اذان رسید، آمادهى نماز شود؛ صبح ناخودآگاه براى نماز برخیزد و به هیچ قیمتى پدر و مادرش را آزرده نکند. اینها همه نشانهى علم است.
فَسَوْفَ یَأْتیهِمْ أنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِوُنَ؛ دیرى نخواهد گذشت که منکران و مسخره کنندگان حق، خبرهایى درباره آنچه مسخره مىکردند، مىشنوند. کسى که همهى عمر و جوانى خود را در اعراض از حق و انکار و استهزاء آن گذراند؛ مرتکب ظلم شد و گناه بسیار کرد، به زودى پشیمان مىشود و دست ندامت بر پشت دست مىزند و آه حسرت مىکشد. اگر بخت یارش شود و در این دنیا بفهمد که فرصت توبه و بازگشت خواهد یافت، ولى اگر در اینجا به تذکرات الهى توجّه نکرد، در وقت مرگ و بعد از آن، در عالم دیگر خواهد فهمید و دیگر فرصت جبران نخواهد داشت؛ لذا تنهاى تنها مىشود و نمىتواند با کسى انس بگیرد؛ زیرا در آن عالم جز حق، جلوهى دیگرى نیست. چون با خدا نبود، هیچ نورى ندارد و در تاریکى محض مىماند؛ چون خدا را نداشت، راحتى و وسعت ندارد و در تنگى و فشار قرار مىگیرد و چون از حق رو گرداند، راهش هموار نیست و پستى و بلندىهاى بسیارى در پیش رو خواهد داشت. اینها اخبار عالم برزخ است. بعضى افراد گاه در خواب این اخبار را دریافت و گوشهاى از وضع خود را در قالب تاریکى و ناهموارى و تلاطم مشاهده مىکنند، شاید به خود آیند!