سوره انعام آیه ۳ و ۴ | جلسه ۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۳ و ۴ | چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۰۴ | جلسه ۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الاْرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ( 3)
او در آسمانها و در زمین خداست. پنهان و پیداى شما را مىداند و از آنچه به دست مىآورید آگاه است.
وَ ما تَأْتیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اِلّا کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ( 4)
و هیچ نشانهاى از نشانههاى پروردگارشان برایشان نیاید، جز آن که از آن روى گرداندند.
وَ هُوَ اللهُ؛ «هو» اسم ذات پروردگار است و «الله» مستجمع جمیع صفات او جلّ جلاله است؛ یعنى علم، قدرت، حیات و تمام صفات حسناى پروردگار در نام مبارک الله جمع شده است.
فِی السَّماواتِ وَ فِی الاْرْضِ؛ آن ذات بىهمتا در آسمان و زمین، الله است. هر کجا ظهورى از اسم و صفت حسنایى باشد، از آن خداوند است. اگر کسى سخاوتمند است، از کَرَم خدا و در طول آن است؛ یعنى جدا از کرم خدا نیست. علم نیز همین است. علوم ظاهرى و معنوى، همه از خدا و در طول علم خدا است. آسمانها، کرات را در خود جاى دادهاند. نورى که از ستارهها مىتابد، از نور خداوند است. محال است چیز خوبى را در شىءاى بیابید که از خدا نباشد و از آن خود آن شىء باشد. وجود هم همین است. همهى موجودات ممکن الوجودند؛ یعنى زمانى نبودند و بعد به وجود آمدند. منشأ و منبع وجود، که به همهى موجودات وجود بخشیده، ذات واجب الوجود خداوند یکتا است که ازلى و ابدى است و مسبوق به عدم نیست و نیستى تهدیدش نمىکند.
با این همه، جاى بسى شگفتى است که انسانها چون اندکى رشد مىکنند و چیزى مىفهمند، مدعى مىشوند و گمان مىکنند آنچه دارند از خودشان است. هدف از خلقت آدم این است که این پردهى خیال را پاره کند و بفهمد که هر چه هست، از او است و در تمام آسمانها و زمین، کسى چیزى از خود ندارد. بالاترین لذّت این است که انسان در این عالم این حقیقت را بفهمد. بفهمد که در این آسمان بىانتها، هر چه هست، متعلق به خداست و تمام چرخش و گردش و جنب و جوش آنها از او است؛ بفهمد که زمین با تمام موجودات بى شمار و شگفت انگیزش، مخلوق و تحت احاطهى قدرت و علم او است و جملگى هر چه دارند، از او دارند. در سوره کهف مىفرماید :
(قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِدادآ لِکَلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدآ)[1]
«بگو: اگر دریا براى (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شوند، پیش از آن که کلمات پروردگارم تمام شود، دریا به آخر مىرسد، هرچند مثل آن را نیز به کمک آوریم.»
سلولهاى تشکیل دهندهى موجودات، میکروبها و ویروسها، باکترىها، ریگهاى بیابان، قطره قطرهى آبها و ذره ذرهى موجودات آسمان و زمین، همه و همه کلمات پرودگارند.
در ربوبیت پروردگار و احاطهى او بر مخلوقاتش حرفى نیست، مهم این است که عبادات و توسلات ما به آنجا ختم شود که ارتباط میان پروردگار و کلمات او (موجودات) را بفهمیم و بفهمیم که همهى آنها از خداوند یکتا وجود گرفتهاند، لکن هیچ کدام آنها خدا نیستند؛ یعنى با آن که موجودات، وجود و صفت و همه چیزشان از خداوند است، خدا نیستند. خدا مکان و زمان و صورت ندارد؛ جسم نیست و در فکر و ذهن احدى نمىگنجد. آرى هر کس از دنیا و تعلقات آن وارسته شود و نفس خود را صیقل دهد و منیتش را خرد کند، قلبش عرش رحمان مىشود.
به فرمودهى امام صادق علیه السلام :
«العِلمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ الله فى قَلبِ مَنْ یَشاء»[2]
«علم، نورى است که خداوند آن را در قلب هر کس که بخواهد مىاندازد.»
این علم، علم توحید است؛ یعنى علم به یگانگى خدا در وجود و صفت، و انعزال غیر او در تأثیر و مالکیت. رسیدن به این علم، جز با عنایت حق تعالى امکانپذیر نیست. نماز و روزه و عبادت و ریاضت، به خودى خود این اثر را ندارند، بلکه مقدّمهى لازم براى تحصیل آن محسوب مىشوند.
اگر همهى پزشکان جمع شوند، نمىتوانند لال مادرزادى را شفا دهند. اگر هم بخواهند ابزارى بسازند یا موجودى درست کنند، باز باید از مقدمات و وسایلى استفاده کنند که همه از خداوند است.
عبدالله دیصانى بر در خانه امام صادق علیه السلام رفت و اجازه ورود خواست. به او اجازه دادند و وارد شد. چون نشست، عرض کرد: اى جعفر بن محمّد، مرا به معبودم رهنمایى کن!
امام فرمود: نامت چیست؟ تا این جمله را شنید، برخاست و بیرون رفت. یارانش به او گفتند : چرا نام خودت را به او نگفتى؟ گفت: اگر به او مىگفتم نامم عبد الله (بنده خدا) است، مىگفت : این کیست که تو بنده او هستى؟ گفتند: باز گرد حضور او و بگو از پرسیدن نامت صرف نظر کند و تو را به معبودت رهنمایى کند. خدمت حضرت برگشت و گفت: اى جعفر بن محمد، از نامم مپرس و به معبودم رهنمایى کن.
امام به او فرمود: بنشین! در این میان پسر بچهاى تخم مرغى در دست داشت و با آن بازى مىکرد. امام به آن پسرک گفت: این تخم مرغ را به من بده! آن را به وى داد.
امام فرمود: اى دیصانى! این تخم مرغ قلعهاى است دربسته، پوست کلفتى دارد و زیر آن پوست بسیار نازکى است و زیر آن پوست نازک، طلائى است روان و نقرهاى آب شده. نه طلاى روان به نقره آب شده مىآمیزد و نه نقره آب شده به طلاى روان. این تخم مرغ به حال خود است. نه مصلحى از درون آن برآید و خوبى آن را گزارش دهد و نه مفسدى درونش رود و از تباهى آن گزارش دهد. نمىتوان دانست براى تولید نر آفریده شده است یا ماده، با این حال مىشکافد و مانند طاوسهاى زیبا و رنگارنگ بیرون مىدهد، تو براى آن مدبرى درک مىکنى؟
دیصانى دیر زمانى سر به زیر افکند و سپس سر برداشت و گفت :
«أشهد أن لا اله الّا اللَّه، گواهم که جز خدا شایسته پرستشى نیست، تنها است و شریک ندارد. گواهم که محمد صلّى اللهعلیه وآله بنده و رسول او است و تو به راستى امام و حجت بر خلقش هستى و من از راهى که مىرفتم باز گشتم.»[3]
وقتى امام صادق علیه السلام به بیان توحید پروردگار مىپردازد، معنا را در مقابل دیدگان شخص حاضر مىسازد.
یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ؛ گاهى صفاتى در ضمیر انسان نهفته که خود او هم از آن بىاطّلاع است و خداى تعالى در موقع مشخص ظاهرش مىسازد. او خالق است و ممکن نیست خالق از مخلوق خود بىخبر باشد.
ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاى مقرّب خدا هم به خاطر آن که پردههاى میان خود و خدا را پاره کردند، از سرّ نهان اشخاص باخبرند و گاهى از آن خبر مىدهند؛ البتّه ائمه اطهار علیهم السلام به محض آن که بخواهند چیزى بفهمند، مىفهمند امّا اولیاى خدا باید اندکى تأمّل کنند تا بفهمند. بعضى از شهدا هم به توفیق الهى از حال زندگان باخبر هستند و مأموریت دارند مراقب گروهى از مردم باشند و حتّى در بعضى امور آنها را راهنمایى مىکنند.
وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ؛ خداى تعالى از آنچه انسان مىکند و از نیّت او کاملا آگاه است.
بعضى افراد نورانیتى به اندازه خورشید دارند و بعضى چند برابر خورشید مىدرخشند، ولى این نور از همه، حتّى از خودشان پنهان است و کسى جز خداى تعالى و ائمه اطهار و بعضى اولیاى کبار از آن آگاه نیست. در مقابل، بعضى افراد کوههاى تاریکى در نفس خود دارند و به تعبیر قرآن (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ)[4] هستند. خوابهایى که بعضى مىبینند و در آن انوار
درخشان یا تاریکىها و تلاطمهاى شدید مىبینند، در واقع درون خود را مشاهده مىکنند و همین نور یا تاریکىها بعد از مرگ ظاهر مىشود.
کارى که از دست انسان مىآید، انجام واجبات و ترک محرمات و رعایت مستحبات و مکروهات است. همچنین مخالفت با نفس، وقتى که اشتهاى فراوان به انجام یا ترک امر مباحى دارد. مابقى کارها دست خداست و او به تدریج اخلاق بد را زائل مىکند و آرام آرام به انسان مىفهماند که هیچ است و در این عالم صاحب چیزى نیست. تدبّر در آیات قرآن هم براى نیل به این مقصود مؤثر است.
وَ ما تَأْتیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اِلّا کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ؛ کار مشرکین همواره این بوده که از آیات پروردگار رو مىگرداندند. رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله آیات قرآن را که در اوج فصاحت و بلاغت بود، براى مشرکین مکه مىخواند و با آن که آنها خود مردمانى سخندان بودند و از همین فصاحت و بلاغت، پى به اعجاز آن مىبردند، باز آگاهانه انکارش مىکردند و به دشمنى با رسول خدا مىپرداختند. یکى از کفّار پس از آن که آیاتى از سوره فصّلت را شنید، نزد دوستان خود رفت و اقرار کرد که این نمىتواند کلام بشر باشد. به او گفتند: آیا مسلمان شدهاى؟ گفت: نه منظورم این بود که به شما هشدار دهم تا یک راه حل جدى براى مقابله با پیامبر بیابید. بعد از آن بود که رسول خدا را متهم به جادوگرى کردند.
شگفتا که کافران این همه آیات پروردگار را مشاهده مىکنند و ایمان نمىآورند. خود ما هم که در ظاهر مؤمن و مسلمانیم، به شکل دیگرى از این همه آیاتى که اطرافمان را احاطه کرده، عبور مىکنیم و آن توجّه کافى به آنها نداریم. البتّه این دست ما نیست و باید یارى خود او باشد تا التفات کامل حاصل شود. اگر آن نور علم به اذن الله در وجودمان ظاهر شود، به فهم توحید او مىرسیم و البتّه مسؤلیتمان هم بیشتر مىشود، ولى در کنار آن، کمتر اسیر تخیلات مىشویم. بعضى افراد به محض آن که چشمشان به یک شخص ثروتمند یا قدرتمند مىافتد، همه چیز را فراموش مىکنند و آرزو مىکنند مثل او باشند، امّا وقتى انسان به فهم برسد، به این امور اهمیّت نمىدهد و گدا و ثروتمند در نظرش یکسان مىشوند. یا ممکن است کسى با دیدن یک جمال زیبا چندان تحت تأثیر قرار نگیرد، ولى اگر چند صورت زیبا ببیند، پایش سست شود و بلغزد، امّا کسى که متوجّه خداى تعالى شده، اسیر این صورتها نمىشود.
خداوند این گنج را به طالبانش عطا مىکند، ولى عجله کردن براى رسیدن به آن صحیح نیست. مهم این است که این طلب و امید حصول مطلوب، همیشه با انسان باشد. آیت الله العظمى نجابت از قول آیت الله میلانى مىفرمود: «هر شب به این امید مىخوابم که تا صبح فردا خداوند پردهاى را برایم باز کند.» طالب واقعى خداى تعالى کسى است که دائم انتظار عنایت خدا را داشته باشد و از شب تا صبح و از صبح تا عصر و از عصر تا شب منتظر فرج باشد.
همهى بشر این سرمایه را دارند امّا افسوس که بعضى مردم راه کفر و انکار پیش مىگیرند و از حقیقت خویش دور مىشوند. خداى تعالى در سوره احقاف به کافران مىفرماید :
(أذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ)[5]
«سرمایههاى پاک خود را در زندگانى دنیا به سر رساندید و از آن بهرهمند شدید و امروز به عذابى خفّتبار کیفر مىشوید.»
کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ؛ ما از برکت ائمه اطهار علیهم السلام از آیات خدا رو نمىگردانیم ولى گاهى حواسمان پرت مىشود. از خدا مىخواهیم که عنایتى نصیبمان شود تا همیشه متوجّه او باشیم و خدابین شویم، آن طور که مولا على علیه السلام فرمود :
«ما رأیت شىءً الّا و رأیت الله قبله و معه و بعده»
«هیچ چیز ندیدم مگر آن که خدا را قبل و همراه آن و بعدش دیدم.»
این دیدن با چشم دل ممکن مىشود و کارى به چشم سر ندارد. ابوبصیر گوید: در خدمت حضرت باقر علیه السلام وارد مسجد شدم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: از مردم بپرس آیا مرا مىبینند؟ به هر کس برخورد کردم، پرسیدم: حضرت باقر علیه السلام را ندیدى؟ گفت: نه. با این که امام باقر علیه السلام همان جا ایستاده بودند. تا این که ابوهارون مکنوف (نابینا) وارد شد. امام فرمود: از او بپرس. گفتم: حضرت باقر علیه السلام را ندیدى؟ گفت: مگر نمىبینى اینجا ایستاده. گفتم: از کجا دانستى؟ گفت: چگونه ندانم با این که آن جناب نورى درخشان است.
البتّه امام، جهت نورانى خود را ظاهر کردند که همه کس قادر به دیدن آن نبودند.
امیدواریم خداى تعالى این مقامات را نصیب همهى ما بفرماید. در مقامات روحانى هیچ تزاحمى وجود ندارد، بلکه برعکس، اگر در یک جمع، خداوند به یک نفر نورانیتى عنایت کند، دیگران هم به حد خود از او بهره مىبرند. منظور از نماز جماعتى که با قلم درختان و مرکب دریاها و نویسندگى جن و انس ثواب آن احصا نمىشود، جماعتى است که مؤمنین در آن همدل باشند. در این همدلى اگر یک یا دو یا سه نفر با خداوند مأنوس شوند، همه بهره مىبرند. البتّه این نور باید در دل قرار بگیرد و شرط آن هم این است که نمازگزار لااقل چند دقیقهاى بعد از نماز سکوت کند و ذکر و تعقیباتى بخواند.