سوره انعام آیه ۳۰ و ۳۱ | جلسه ۱۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۳۰ و ۳۱ | یکشنبه ۱۳۹۲/۱۲/۰۴ | جلسه ۱۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ لَوْ تَرى اِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ
و کاش ببینى آنها را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان ایستادهاند. خداوند به آنها فرماید: آیا این حق نیست؟ گویند: «سوگند به پروردگارمان! آرى.» خدا گوید: «پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه انکار مىکردید.(30)
قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ حَتّى اِذا جاءَتْهُمُ السّاعَهُ بَغْتَهً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ ألا ساءَ ما یَزِرُونَ
آنان که ملاقات خدا را دروغ شمردند، به راستى زیان کردند. آن گاه که ساعت قیامت ناگهان فرا رسد. گویند: «اى دریغ و افسوس بر ما به خاطر آنچه دربارهاش کوتاهى کردیم». و آنان بار سنگین گناهانشان را بر دوش مىکشند؛ چه بد بارى مىکشند!(31)
سخن درباره کسانى بود که حق را انکار مىکنند؛ یعنى خداى تعالى را قبول ندارند یا در رسالت پیامبر خدشه مىکنند و یا دشمن ائمه اطهار علیهم السلام هستند. همچنین کسانى که با زبان از حق دفاع مىکنند، ولى در عمل مخالف حق هستند و راهشان از آن جداست؛ به عنوان مثال ممکن است کسى در ظاهر ایمان داشته باشد، ولى باطنش آلودهى شرک باشد؛ یعنى پول و مقام و دیگر اسباب را در کنار خدا، مؤثر و کارگشا بداند، یا حتّى گاهى اوقات به خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، نسبتهاى ناروا بدهد. برخى به طور کلّى در عمل، از ایمان تهى هستند و هیچ اعتنایى به دستورات دین و واجبات و محرّمات ندارند و فقط آنجا که منافع مادّیشان اقتضا مىکند، دیندارند.
وَ لَوْ تَرى اِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ؛ «وُقِفُوا» یعنى بازداشته مىشوند، یا مىایستند. البتّه منظور، ایستادن روى دو پا نیست، بلکه عبارت، کنایه از فهمیدن حقیقت و واقف شدن به وضع خویش است؛ یعنى مؤثریت پروردگار را به روشنى مىبینند و درمىیابند که همهى اسباب و از جمله خودشان هیچ بودند. این فهم، لزومآ در قیامت کبرى که صحنهى حشر انسانهاست، پدید نمىآید، بلکه به محض سر کشیدن جام مرگ و ورود به عالم برزخ، که به «قیامت صغرى» تعبیر شده، حاصل مىشود.
«مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُه»[1]
«هر کس مُرد، قیامتش بر پا شود.»
آن که اعتقاداتش خطا بود، متوجّه مىشود که سلطنت مطلق دنیا و آخرت از آن خداى یکتاست و رسولان او و اصیاى آنان، بر حق هستند. کسى هم که اسیر صفات ناپسند بود و اعمال ناشایست مىکرد، صورت واقعى اعمال و صفات خود را مىبیند و در حقیقت آنچه را که همیشه همراهش بود، مشاهده مىکند.
امّا چرا خداوند از میان همهى نامهاى خود، نام مقدّس «ربّ» را در اینجا آورده، مىفرماید : «ربّهم» و «ربّنا»؟
«ربّ» یعنى مربّى و تربیت کننده. مىدانیم که خداوند، هم زمینهى خوبى را در انسان قرار داده است و هم زمینهى بدى را؛
(فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها)[2]
«پس نافرمانى و پرهیزکارىاش را به او الهام کرد.»
انسان هم مىتواند کافر شود و به خدا و پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام پشت کند، و هم مىتواند زیر پرچم توحید درآید و فرمانبردار خدا و منصوبین او گردد؛ همه چیز بسته به انتخاب خود او است. امّا این خداست که بشر را مختار آفرید و این دو راه را در مقابلش گشود. افزون بر این، خداوند چنین اراده فرموده که هر کس رو به او آورد، نور فهم و لذّت درک حقیقت (حقیقت زوال دنیا و بقاى «الله») نصیبش شود و تا ابد الاباد برایش بماند، امّا هر کس پشت کند، اسیر تاریکى و فشار همیشگى خواهد شد. این اثر تربیت خداى تعالى است؛
(کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ)[3]
«ما اینان و آنان را یارى مىدهیم.»
بنابراین گناهکاران و کافران پس از مرگ مىفهمند که خداوند مربّى آنان بود، امّا چون راه بد را انتخاب کردند، بد تربیت شدند.
قالَ أ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ؛ وقتى حقیقت آشکار شد، خداوند از منکرین حق، اعتراف مىگیرد. در واقع آنان پیش از این هم حق را مىفهمیدند، امّا به آن اعتنا نمىکردند و روى فهم خود پا مىگذاشتند، امّا در قیامت، دیگر راه گریز و انکار نیست و چارهاى جز اعتراف به حق، وجود ندارد؛ لذا مىگویند: «بَلى وَ رَبِّنا».
قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُون؛ حاصل انکار حق، آن هم بعد از آمدن حجّتهاى الهى و آشکار شدن نور آن، عذاب سخت پروردگار است. در این میان برخى فقط خود، از حق روى گرداندند و برخى دیگر، دیگران را هم منحرف کرده، راه حق را بر آنها بستند. بىگمان این افراد عذابى سختتر خواهند داشت. برعکس کسانى که هم خود حق را پذیرفتند و هم چهرهى زیباى آن را به دیگران نشان دادند تا همه معشوقشان (خداى تعالى) را بشناسند و عاشقش شوند.
قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ؛ «زیانکار» کسى است که سرمایهى خود را از دست بدهد. سرمایهى واقعى انسان، توجّه به خداى تعالى، شناخت اسماء و صفات حسنایش و قرار گرفتن در مسیر عشق و محبّت او جلّ جلاله است؛ این که یقین کند همیشه و در همه جا فقط او مؤثر تام است و لاغیر، و بفهمد چه رابطهاى با پروردگار خود دارد.
ارزشمندترین سودى که از این سرمایه نصیب انسان مىشود، لقاء و وصال پروردگار است. البتّه او جسم نیست و مکان ندارد؛ پس منظور از لقائش، چیزى شبیه ملاقات کردن انسانها با هم نیست.
مقدّمهى درک لقاء پروردگار و رسیدن به فیض وصال او، ورود به حیطهى «تقرّب» است و لازمهى تقرّب، همسنخ شدن با حضرت ربّ الارباب و تشابه به او است. همسنخ شدن با خداوند، ربطى به بدن ندارد و با پرورش استعدادهایى که خداوند در روح ما قرار داده است، مىتوانیم «خدایى» شویم. براى این کار باید این حقیقت در روح و جانمان قرار گیرد که خداى تعالى منشأ همهى صفات حسناست و هر صفت خوبى در هر جا هست، از او است؛ به عنوان مثال حضرات معصومین علیهم السلام همهى خصوصیات ظاهرى و باطنى مردم را مىدانستند و هیچ چیز، نه در این عالم و نه در عوالم دیگر از ایشان مخفى نبود. این علم خداست و ایشان ظهور علم خدا هستند. درباره قدرت و حیات و دیگر صفات هم همین طور؛ هر جا وجودى هست، از خداست و هر قدرت و نیرویى در هر کس و هر چیز است، منحصرآ از او است. این معنا باید چنان در انسان قرار گیرد که جزء روحش شود و هرگز از روح و نفسش جدا نشود، و این، با دانستن سطحى که یک روز هست و یک روز نیست، فرق مىکند.
چه بسا کسى عالم و صاحب عنوان باشد، ولى تا کمى وضع زندگىاش بالا و پایین مىشود، خدا و صفات خدا را فراموش مىکند و آه و ناله و اعتراضش به آسمان مىرود. چنین کسى در مسیر سنخیت با خدا و تقرّب و وصال او نیست. البتّه خداوند هر کس را به اندازه توانش مبتلا مىکند و بار بیش از طاقت بر کسى نمىگذارد، ولى به هر حال کسی که طالب این مقامات مىشود، باید آمادهى امتحانات و فراز و نشیبهاى بسیار باشد و در تمام طول عمر، صبح و شام بر طلبش اصرار کند!
تکذیب لقاء پروردگار، در مراتب مختلف خود، هم شامل کسانى مىشود که خدا و رسولش را انکار مىکنند، هم کسانى که با اهل بیت پیامبر دشمن هستند و هم آنان که توحید پروردگار را نمىپذیرند و براى اسباب مختلف شأن مستقل قائلند؛ یعنى مىگویند: «خدا سر جاى خودش، اسباب هم سر جاى خودشان.»
از جمله کسانى که به لقاء پروردگار رسیدند، شهدا بودند. آنان در طلب خداى تعالى از همه چیزشان گذشتند و زیر باران تیر و ترکش رفتند و حتّى بعد از افتادن بر زمین و در نفسهاى آخر، پشیمان نشدند و دست از طلب خود بر نداشتند. امّا لقاء و وصال پروردگار، منحصر به شهادت نیست و راههاى دیگر هم وجود دارد.
هر کس عمر خود را، کم باشد یا زیاد، جز در طلب پروردگار بگذراند، زیان کرده است. حتّى در روایت است که اگر کسى در هجده سالگى بمیرد و سعى نکرده باشد، در آنجا معذور نیست، ولى اگر این طلب در اینجا شکل بگیرد، خداى تعالى در عالم دیگر امکان ادامه راه را برایش میّسر مىسازد، گرچه ممکن است سال ها طول بکشد.
حَتّى اِذا جاءَتْهُمُ السّاعَهُ بَغْتَهً؛ هیچ کس نمىداند کى و در چه حال مىمیرد، امّا خوشا به حال کسى که در راه طاعت خدا و در حال عبادتش بمیرد، نه در حال گناه و غفلت! شهید آیت الله دستغیب در راه نماز جمعه بود که به شهادت رسید. آن هم که او را ترور کرد، در حال شقاوت و تاریکى. هر دو با هم از این دنیا رفتند و گوشت و پوست و خونشان با هم مخلوط شد، امّا روح یکى به اعلى علیین پر کشید و روح دیگرى به اسفل السافلین در افتاد.
قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فیها؛ براى شخص گناهکار و کسى که ملاقات پروردگارش را باور ندارد، ساعت مرگ، آغاز حسرت بزرگ و اندوه تمام ناشدنى است؛ حسرت فرصتهایى که از دست داد؛ کوتاهىهایى که کرد؛ استعدادهایى که سوزاند! این همه پیامبران و ائمه و اولیا گفتند و هشدار دادند؛ کتابهاى آسمانى خبر از عالم دیگر آوردند، امّا باز گفتند: «چه کسى از آنجا آمده که خبر آورده باشد؟» موقع عمل به تکلیف که مىشد، کوتاهى مىکردند و مىگفتند: «خدا ارحم الراحمین است». امّا نمىدانستند که خدا «أرْحَمُ الرَاحِمِین فِى مَوضِعِ العَفْوِ وَ الرَّحْمَه وَ أشَدُّ المُعَاقِبِینَ فِى مَوضِعِ النَکَالِ وَ النَقِمَه»[4] است.
وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ؛ تاریکىها و سنگینىهاى گناه، که اثر طبیعى آن است، همیشه همراه شخص گناهکار خواهد بود و هیچ خلاصى از آنها ندارد و مانع حرکتش به سوى بالا مىشود.
ألا ساءَ ما یَزِرُون؛ این بد توشهاى است که آنان بر پشت خود گذاشتند و محکوم به حمل آن شدند.
کسانى که به راستى طالب رها شدن از آلودگىها و تاریکىها هستند و کمر به خدمت قرآن و بندگى خدا بستهاند، باید در اولین قدم، مراقب باشند که مرتکب گناه نشوند و واجبات الهى را مو به مو انجام دهند. براى یک جوان، سخت است که بر شهوت خود غلبه کند، ولى اگر مقدمات این کار را فراهم کند، با یارى خدا کار آسانى خواهد شد. مقدمات کار؛ یعنى نگاه نامحرم نکند و از تصاویرى که احتمال شهوت در آنهاست، چشم بپوشد. وقتى چشم رها باشد و هر صحنهى شهوى را ببیند، شاید همان لحظه احساس شهوت نکند، ولى در ذهنش مىماند و در موقع دیگر اثر خود را ظاهر مىکند. همچنین گوش خود را از شنیدن سخنها و صداهاى محرّک شهوت، نگه دارد؛ ذهنش را تا جایى که مىتواند از شهوات حفظ کند؛ کتابها و رمانهاى آلوده نخواند و با افراد شهوى همنشینى نکند. ساعتى نشستن در کنار کسى که همهى فکر و ذکرش شهوت است، تا مدّتها انسان را از خدا دور مىکند و باعث مىشود که آلودگىهاى او بر سر این هم بریزد، مخصوصآ براى جوانانى که صدق و صفا دارند.
کسى که اسیر تکبّر است، باید مراقب باشد خود را در معرض تعریف دیگران قرار ندهد و هر جا بدىاش را گفتند، تحمل کند و چیزى نگوید.
از خدا مىخواهیم همهى ما را شایستهى لقاء خویش گرداند و ممکلت ما را طورى سازد که همه اهل خدا شوند و همهى مردم رو به خدا حرکت کنند؛ مثل اوایل انقلاب. کلید این کار در دست آقایان رأس است. امیدواریم تا نوروز نیامده، دل مردم را با آزاد کردن آقاى موسى و خانم رهنورد و حجه الاسلام کروبى و زندانیان سیاسى شاد کنند. قرار بود عید غدیر درست شود، خیلى هم نزدیک شد، ولى شاید بعضی نگذاشتند و نشد.
[1] ـ بحار الانوار، 58، 7.
[2] ـ شمس، 8.
[3] ـ اسراء، 20.
[4] ـ مهربانترین مهربانان در جایگاه بخشش و رحمت و بدترین عقوبت کنندگان در جایگاه عذاب و مجازات.