سوره انعام آیه ۱۹ | جلسه ۱۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۹ | چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۱/۰۹ | جلسه ۱۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ أیُّ شَیْءٍ أکْبَرُ شَهادَهً قُلِ اللهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لاُِنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أ اِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أنَّ مَعَ اللهِ آلِهَهً أُخْرى قُلْ لا أشْهَدُ قُلْ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ اِنَّنی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ
بگو: بزرگترین گواهى چیست؟ بگو: خدا میان من و شما گواه است و این قرآن بر من نازل شده تا با آن، شما و هر کس را (که این کتاب) به او رسیده، بیم دهم. به راستى شما شهادت مىدهید که با خدا، خدایان دیگرى است؟ بگو: من هرگز چنین شهادتى نمىدهم. بگو: فقط او خداى یکتاست و من از آنچه شریک او قرار مىهید، بیزارم. (19)
قُلْ أیُّ شَیْءٍ أکْبَرُ شَهادَهً؛ «شىء» چیزى است که بتوان به آن علم یافت و از آن خبر داد. بعضى متکلمین گویند: اسم مشترک معنوى است که درباره خدا و غیر خدا استعمال مىشود و بر موجود و معدوم تعلق مىگیرد. بعضى معتقدند شىء عبارت است از «موجود».[1] خداى تعالى شىء است، امّا نه مانند دیگر اشیاء.
لاُِنْذِرَکُمْ بِهِ؛ «اِنذار» نوعى تهدید و به معناى «ترساندن» است، ولى ترسى که در آن امید نهفته است. به این بیان که رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله مردم را از مرگ و معاد خبر مىداد و درباره لزوم جمعآورى زاد و توشه هشدارشان مىداد.
هیچ کس نمىتواند منکر این حقایق شود و وجدان و فطرت هر کس به خوبى مىفهمد که بشر براى فنا خلق نشده، بلکه بقا در انتظار او است، بقایى که با مرگ آغاز مىشود. هر کس بر فطرت خویش پا بگذارد و منکر عالم پس از مرگ شود، سرنوشت بیمناک و هولانگیزى در انتظارش خواهد بود و هر کس به نداى درونش گوش دهد و دستورات رسولان الهى را اطاعت کند، آیندهاى روشن و پرامید در پیش رو دارد.
وَ مَنْ بَلَغَ؛ این قرآن تا روز قیامت براى همهى مردم، در اقصا نقاط عالم مایهى انذار و هدایت است و دایرهى نفوذ و حجّیت آن محدود به هیج زمان و مکان و گروهى نمىشود. وقتى از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال شد، حضرت فرمود: براى هر کس به هر زبان که باشد.[2]
(وَ ما أرْسَلْناکَ اِلّا کَافَّهً لِلنّاسِ بَشیرآ وَ نَذیرآ وَ لکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ)[3]
«و ما تو را جز بشارتگر و بیمدهنده براى همه مردم نفرستادیم، امّا بیشتر مردم نمىدانند.»
زراره و حمران از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل مىکنند که منظور از «مَن بَلَغ» ائمه اطهار علیهم السلام هستند که بعد از پیامبر، مردم را به وسیلهى قرآن هشدار مىدهند. ابو خالد کابلى از امام باقر علیه السلام روایت مىکند که «هر کس برسد به مقام امامت، به وسیلهى قرآن هشدار مىدهد، چنانچه پیامبر هشدار مىداد.[4] »
از میان اهل تسنّن هر کس دشمن اهل بیت نباشد و در نشناختن حق ایشان قاصر باشد ـ مثل بسیارى از عوام آنها ـ امید است که مورد رحمت پروردگار قرار گیرد.
أ اِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أنَّ مَعَ اللهِ آلِهَهً أُخْرى؛ «شاهد» به کسى مىگویند که چیزى را مىبیند و شهادت مىدهد. در این جا خداوند به کافران مىفرماید: آیا شما طبق آنچه دیدهاید، شهادت مىدهید؟ یعنى آیا دیده ایدکه این بتها بتوانند همراه خدا مؤثر باشند؟
این اوج نافهمى انسان است که براى سنگ و چوب، مقام الوهیت قائل شود و گمان کند آنها مىتوانند تأثیرى در این عالم داشته باشند. شگفتانگیز آن که مقابل این بتها گریه و زارى و نذر و نیاز مىکردند؛ از وجود آنها تبرّک مىجستند؛ هر کدامشان را براى کارى مؤثر مىدانستند و ربّ چیزى مىپنداشتند. عجیبتر از کار آنها، کسانى هستند که با وجود داشتن ایمان، دست به دامن غیر خدا مىشوند و آنها را در سرنوشت خود مؤثر مىدانند.
انسان باید در امور روزمره خود از اسباب کمک بگیرد؛ باید نان بخورد تا سیر شود؛ از دارو استفاده کند تا شفا یابد، یا به اسباب معنوى تمسّک جوید و مثلا با دعا و صدقه، از بیمارى نجات یابد، یا با ذکر صلوات، سیر شود؛ به هر حال مجبور است از اسبابى که خدا قرار داده، استفاده کند، امّا در عین حال باید بداند که مؤثر واقعى فقط خداوند یکتاست، نه نان و آب و دارو و حتی دعا و صلوات!
کسى که در راه خداشناسى، کارى نکرده، نمىتواند خدا را حتّى در حد خود بشناسد، ولى مىتواند از آیات و نشانههاى او به وجود و صفاتش پى ببرد. لااقل در مواقع خاص که همهى درها به رویش بسته مىشود و به حال اضطرار و انقطاع مىافتد، خدا را در وجود خود مىیابد.
شخصى مىگفت: «همسر و فرزندانم خیلى اذیّتم مىکنند و هیچ کس را ندارم که برایش درد دل کنم. گاه تنهایى در گوشهاى مىنشینم و آه مىکشم». این آه کشیدن، در حقیقت مأنوس شدن با خداوند است و اشارهى وجدان و باطن انسان به وجود و مؤثریت او است. این آه و انقطاع ارزش فراوانى دارد.
قُلْ لا أشْهَدُ؛ هر کس فطرت پاک و وجدان آگاهى داشته باشد، مىتواند با چشم دل، دست خدا را در عالم خلقت مشاهده کند و بفهمد که این همه مخلوقات، صاحب خالقى مدبّر و توانا هستند. چنین کسى هرگز نمىتواند بت یا هر چیز دیگرى جز خدا را صاحب اثر و ارادهى نافذ بداند.
رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاى خدا، همگى بندهى خدا بودند و براى او به خاک مىافتادند و سجدههاى طولانى و عبادتهاى بسیار مىکردند تا بندگى خود را ظاهر سازند. بیشتر اولیاى خدا این ذکر را در سجدههاى خود مىگفتند :
«لا اِلهَ اِلّا أنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ»
ایشان خدا را بسیار نزدیک به خود و خود را در مقابل او کوچک مىدیدند و اظهار عجز و هیچى به درگاه او مىکردند. منظور از عجز، توجّه به مؤثریت تام خداى تعالى و احاطهى علم و قدرت او بر همهى موجودات عالم است، به این معنا که وجود و روح و قدرت و دارایى همه، از او است. این به معناى سلب اختیار و اراده از خود و اسیر شدن در بند جبر نیست، بلکه اقرار به مولویت و ربوبیت مطلق پروردگار است. لذا کار خوب خود را توفیق پروردگار و بدىهایشان را از قصور خویش مىدیدند.
قُلْ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ؛ در آسمانها و زمین، در عوالم مادّى و معنوى و در سراسر جهان هستى، «اله» و «معبودى» جز خداوند یکتا نیست. «هو» اشاره است به «الله» جلّ جلاله، اسم ذات خداوند، که مستجمع جمیع اسما و صفات او است؛ یعنى عالم، قادر، خالق، رازق، حى و سایر اسما و صفات حسناى او در این اسم جمع است.
وَ اِنَّنی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ؛ رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله، هم در گفتار و هم در کردار، از شرک برى بودند. کسانى که پول یا مقام یا اشخاص را مؤثر مىدانند باید بدانند که اسیر شرک شدهاند و دوستان عزیزى که با این افراد مواجه مىشوند، خوب است اگر مىتوانند آنها را نصیحت کنند تا از این شرک بیرون آیند، ولى اگر نصیحتشان سود نبخشید، از آنان جدا شوند و معاشرتشان را محدود کنند، البتّه با پدر و مادر و ارحام باید محترمانه رفتار کرد، ولى باید حواس خود را جمع کرد تا اسیر جهالت آنان نشد.
شما طلّاب عزیز گاهى ممکن است نصیحتهاى بازدارنده و دلسرد کننده بشنوید، ولى در پاسخ بگویید که ما این راه را انتخاب نکردیم تا نان و آب به دست آوریم. خداوند به وسیلهى امام زمان روزىمان مىدهد و موقع خودش رفع احتیاج کرده و مىفرستد.
اگر آقایان طلّاب، خدا را رازق خود بدانند، هم درسهایشان را بهتر مىخوانند و هم به دوستان دیگرشان که در زمینههاى مختلف از آنان پیشى گرفتهاند، حسد نمىورزند و به خدا اعتراض نمىکنند. بر عکس به خاطر موهبتى که نصیب آنها شده، خدا را شکر مىکنند و براى خودشان هم خیرى که خدا صلاح بداند، مىخواهند. وجود خطورات ناصواب در دل دوستان طلبه، نشانهى شرک خفى در آنان است.
خدا به همهى ما کمک کند تا این شرک از وجودمان بیرون رود و مؤثریت خداوند درونمان قرار گیرد تا بفهمیم که تنها مؤثر عالم فقط او است و لاغیر.