سوره انعام آیه ۱۵۹ | جلسه ۱۰۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۵۹ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۹/۰۲ | جلسه ۱۰۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
اِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعآ لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْءٍ اِنَّما أمْرُهُمْ اِلَى اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ
کسانى که دین خود را پراکنده کرده، گروه گروه شدند، پیوندى با آنان ندارى؛ کار آنها با خداست و سرانجام از آنچه کردهاند آگاهشان خواهد کرد.(159)
اِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعآ لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْءٍ؛این آیه درباره پیامبر و یهود و نصارا نیست، بلکه درباره ایجاد تفرقه در دین اسلام و امّت خود رسول الله است. ابتدا ببینیم منظور از دین و تفرقه در دین چیست؟
دین تشکیل شده از اصول و فروع عقاید. اصول عقاید عبارت است از توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل. فروع عقاید نیز عبارت است از احکام پنجگانه یعنى واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام.
توحید؛توحید به معناى یگانگى خداوند و اعتقاد به صفات ثبوتى و سلبى او است؛
نه مرکّب بود و جسم نه مرئى نه محل بى شریک است و معانى تو غنى دان خالق
اگر کسى از پیش خود صفاتى براى خدا قائل شود که در او نیست و عدهاى را با خود همعقیده کند و دنبال خود بکشاند، مثلا بگوید خداوند مىتواند جسم داشته باشد ـ خواه به شخص خاصى اشاره کند؛ مثلا بگوید مولا على علیه السلام خداست و یا به طور مطلق بگوید و کسى را در ذهن نیاورد ـ چنین کسى در دین خود تفرقه و اختلاف انداخته است.
توصیف خداى تعالى جز از طریق قرآن و روایات معتبر معصومین، جایز نیست و اگر کسى سخنى غیر از آنچه ایشان گفتهاند، بگوید، در رکن توحید، از دین منحرف گشته و تفرقه انداخته است.
بعضى فقها معتقدند کسانى که قائل به وحدت وجود هستند، در توحید پروردگار دچار انحراف شدهاند. این به خاطر آن است که برخى از کسانى که دم از وحدت وجود مىزنند، آنطور که بایسته است وحدت وجود را بیان نکرده اند. لذا آقایان را هم به اشتباه انداخته اند.
به عنوان مثال اگر کسى بگوید وحدت وجود یعنى همه چیز خداست و به هر چیزى اشاره کند و بگوید این خداست؛ آن خداست و… این کار تجسم خداوند و به طور قطع خلاف توحید است و اگر توضیح صحیحى براى سخنش نداشته باشد، عین شرک است. خداوند جسم نیست و مورد اشاره قرار نمىگیرد.
وحدت وجود یعنى این که وجود همهى موجودات از خداست و خداوند واجب الوجود و غیر او همه ممکن الوجودند.
در سوى دیگر، اگر کسى قائل باشد که وجود خدا از وجود موجودات جداست و هر کدام براى خود وجود جداگانهاى دارند، دچار انحرف در توحید گشته است. حتّى اگر بگوید خدا از مخلوقات خود جداست، باز هم به اشتباه رفته و معناى «هُوَ مَعَکُم» را نفهمیده است.
بنابراین درباره وحدت وجود، هر کس به افراط و تفریط بیفتد، دچار اشتباه گشته است؛ یعنى نه کسانى که قائل به خدایى همه چیز هستند، وحدت وجود را فهمیدهاند و نه آنان که وجود خدا را از وجود موجودات جدا مىدانند و وحدت وجود را انکار مىکنند، به صواب رفتهاند.
اگر خدا از مخلوقات خویش جداست، پس کجاست؟ آیا در آسمانهاست؟ اگر پذیرفتید که خدا همه جا هست، ناگزیر باید همراهى او با موجودات را هم بپذیرید، لکن نه در ذات، بلکه در اسما و صفات. بله؛ چگونگى این ارتباط و همراهى، چیزى نیست که به لفظ و بیان بیاید. این فهمى است که با طى مقدماتى، خداى تعالى آن را عنایت مىکند. منظور از مقدمات، بندگى خدا و خواستن از او است.
ذات خدا یکتاست «هُوَ اللهُ أحَد» ولى در عین حال خود فرموده «هُوَ مَعَکُم» «نَحْنُ أقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» چگونگى این معیّت یک امر فهمى است و تا این فهم حاصل نشده، عقیده داشتن به آن کافى است.
قرآن کریم چیزى فراتر از فهم بشر نگفته است، امّا براى فهمیدن بعضى آیاتش باید به حال اضطرار رسید و از اعماق وجود و با انقطاع کامل، او را خواند. در این حال گشایش حاصل مىشود و همراهى خدا آشکار مىگردد.
این که بتوان هر روز و هر ساعت ـ و نه فقط در حال اضطرار ـ قرآن را ملتفت شد، نیازمند سعى، بندگى، عبادت و طلب است.
شخصى نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: خدا را به من نشان دهید. حضرت فرمود: آیا تا به حال در کشتى نشستهاى؟
گفت: آرى من مرد دریایم. فرمود: آیا پیش آمده که کشتى بشکند و طعمه امواج شوى؟ گفت: آرى. فرمود: آیا در آن حال حس کردى که کسى مىتواند تو را نجات دهد و به ساحل سلامت برساند؟ گفت : آرى. فرمود هم او خدا است.
نبوت؛ درباره نبوت اگر کسى اعتقادى خلاف قرآن یا روایات صحیح داشته باشد، دچار انحراف در دین گشته است؛ به عنوان مثال بگوید پیامبر بشر نیست یا قائل به الوهیت ایشان شود یا معتقد باشد همهى علم خدا را عینآ پیامبر هم دارد.
قرآن کریم به صراحت رسول خدا صلّى الله علیه و آله را بشرى مانند سایر انسانها معرفى کرده، ایشان را بندهى خدا مىداند که علم خود را از خدا دارد و از پیش خود چیزى نمىداند.
معاد؛در بحث معاد نیز اعتقاد حق این است که هر کس از دنیا مىرود، وارد عالم برزخ مىشود و دیگر بازگشتى به دنیا ندارد؛ بنابراین عقیده به تناسخ و بازگشت روح به دنیا در قالب بدنى دیگر، یک انحراف قطعى و مخالف نص صریح قرآن است؛
(حَتّى اِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی أعْمَلُ صالِحآ فیما تَرَکْتُ کَلّا اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ )
«هنگامى که مرگ یکى از آنان فرا مىرسد، مىگوید: پروردگارا مرا باز گردان تا شاید در آنچه وانهادهام کار نیکى انجام دهم. هرگز! این سخنى است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.»
امّا در میان شیعه اعتقاد به رجعت وجود دارد و این غیر از تناسخ است. رجعت یعنى زنده شدن برخى از افراد خاص و معدود که مطابق روایات شامل دو گروه مىشود؛ اول: بعضى مؤمنین خاص که در طول عمر خود از خدا خواستند در زمره یاران خاص حضرت صاحب الزمان عجّل اللهتعالى فرجه در زمان ظهور باشند و خداى تعالى ایشان را مجددآ زنده مىکند و به آرزویشان مىرساند.
دوم: بعضى از ائمه اطهار علیهم السلام که پس از ظهور دوباره به دنیا باز مىگردند. در این باره حدود دویست روایت در بحار الانوار نقل شده، امّا درباره جزئیات آن، روایات کاملا روشن نیستند؛ از این رو اصل این مسأله مورد اتفاق علما و از عقاید شیعه است، نه جزئیات آن.
آنچه در این باره بر عهده ماست، مطابق فرمایش حضرت امام هادى علیه السلام در زیارت جامعه، این است که بگوییم: «مُصَدِّقٌ بِرِجْعَتِکُم» (رجعت شما را تصدیق مىکنیم).
امامت؛ما معتقدیم بعد از رسول گرامى اسلام، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله دوازده امام، از اهل بیت ایشان، یکى پس از دیگرى جانشین ایشان شدند که اولین آنان، مولا على علیه السلام و آخرینشان مهدى صاحب زمان عجّل اللهتعالى فرجه است. به جز این دوازده بزرگوار، امام معصوم دیگرى وجود ندارد.
سه اصل توحید، نبوت و معاد، اصول دین هستند و هر کس به این سه اصل معتقد باشد، مسلمان محسوب مىشود. در میان مسلمانان فرقههاى متعددى تا کنون به وجود آمده است، على الخصوص در میان اهل تسنّن، عقاید و نظریات گوناگونى درباره هر کدام از اصول دین وجود دارد تا آنجا که مطابق روایت پیامبر، مسلمین هفتاد و سه فرقه مىشوند و فقط یک فرقه اهل نجاتند.
در بین شیعه نیز فرقههاى مختلفى به وجود آمد و معمولا بعد از هر امامى، گروهى متزلزل شده، به انحراف مىرفتند، حتّى بعد از غیبت کبرى نیز برخى شیعیان دچار انحراف شدند. در دوران غیبت نیز گاه و بىگاه کسى قد عَلَم کرده، خود را امام زمان نامیده، عدهاى را در پى خویش کشانده است. درباره خصوصیات غیبت کبرى و غیبت صغرى نیز تفرقههایى بوجود آمده است.
در قرن هفتم یا هشتم هجرى مصیبت بزرگى دامنگیر شیعه شد و آن اختلاف میان اصولیون و اخباریون بود. اخباریون مىگفتند ملاک احکام فقهى فقط روایات اهل بیت است و نه حتّى قرآن کریم. آنان قرآن را کتابى فقط براى خواندن و ثواب بردن مىدانستند و استنباط احکام از آن را رد مىکردند.
اختلاف میان این دو گروه به جایى رسیده بود که اخباریون به شخصیت مبرّزى چون علّامه حلى که از اصولیون بود، نسبت کفر مىدادند و کتابهاى او را نجس مىدانستند و آنها را با انبر بر مىداشتند. این بود تا آن که سالها بعد جناب بهبهانى و صاحب حدائق با هم به گفتگوهاى طولانى نشستند و به تدریج اختلافات میان خود را کم کردند.
منظور این که گاه اختلافاتى میان شیعیان بوجود مىآمد که یکدیگر را محکوم به کفر و شرک مىکردند.
شهید آیت الله دستغیب مىگفت در شاه چراغ یک نفر قارى قرآن بود که به مسجد جامع هم مىآمد. هرگاه ما را مىدید مىگفت: امان از ملّا مُسى (ملا محسن فیض کاشانى، صاحب تفسیر صافى) من هر چه کردم دیدم نمىتوانم با او بسازم. یکبار که وارد مسجد شد و من بر منبر بودم، شروع کردم به خواندن اشعار مولوى؛
تا نگرید طفلک حلوا فروش دیگ بخشایش نمىآید به جوش
پس از آن دیگر در مسجد پا نگذاشت و هر وقت ما را مىدید، چپ چپ نگاهمان مىکرد.
بخشى از این اختلافات به خاطر بیسوادى یا بىتوجهى علماست، وگرنه مردم عادى چندان کارى به این حرفها ندارند.
کسانى که در دین خدا بدعت مىگذارند؛ یعنى آنچه را که جزء قطعى دین است، از دین بیرون مىدانند یا آنچه در دین نیست، جزء دین مىشمارند، این افراد نیز در زمره کسانى هستند که در دین خدا تفرقه ایجاد مىکنند.
امروزه اختلافات جدى چندانى در بین شیعه وجود ندارد. بیشترین مسألهاى که در سالهاى اخیر موجب بروز اختلاف شده، مسأله ولایت فقیه است که نمىتوان گفت هر کس آن را قبول ندارد، کافر و مشرک است. آنچه امروز براى ما مهم است این است که باید همه با هم اتحاد داشته باشیم و به یکدیگر نسبت کفر و نفاق یا ارتباط با بیگانگان ندهیم.
درباره حکومت هم سخن ما همان سخن امام خمینى است؛ یعنى «جمهورى اسلامى» قانون اساسى نیز همهى حدود را مشخص کرده است. حتّى اگر بر فرض کسى قانون اساسى یا جمهورى اسلامى را هم قبول نداشته باشد، امّا به تمام اصول و فروع دین و مذهب معتقد باشد، کافر قلمداد نمىشود. نهایت این که بدسلیقگى کرده است، امّا تا زمانى که اقدامى نکرده، نباید مورد تعرض قرار گیرد. بله اگر رسمآ اعلام مخالفت و دشمنى با جمهورى اسلامى کند و در صدد براندازى برآید و عدهاى را هم دنبال خود بکشاند، دچار انحراف شده و خطرناک است.
دوستان ما درباره اصل نظام جمهورى اسلامى و قانون اساسى هیچ حرفى ندارند و فقط با خلاف شرعهایى که پیش مىآید، مخالفند. با وجود همهى کاستىها، در مجموع این نظام خیلى بهتر از پهلوى است. اگر بدحجابى زیاد است، باز هم خیلى بهتر از زمان سابق است که علنآ مغازههاى مشروب فروشى دایر بود و مساجد خالى بودند و وضع بسیار بد بود. شاید برخى بگویند همان وقت بهتر بود؛ چون نام اسلام نبود و امروز به اسم اسلام خلاف مىکنند. این صحیح نیست. اگر خلاف شرعى هم صورت مىگیرد باید نهى از منکر کرد. ما هم اگر بیانیه و نامه مىدهیم براى این است که مطابق قرآن و سنّت عمل شود و جلوى خلاف شرع گرفته شود.
این سخنان، حرفهاى تازهاى نیست. از همان ابتدا حرف ما همین بوده است.
اِنَّما أمْرُهُمْ اِلَى اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ؛همه به سوى خدا رجوع مىکنند و سر و کار همه با او است. (اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ )
خداوند همگان را از آنچه کردهاند آگاه خواهد ساخت. از همان ابتدا که انسان مىمیرد و وارد عالم برزخ مىشود، مىفهمد چه کرده و چه چیزى در انتظارش است.