سوره انعام آیه ۱۵۳ | جلسه ۹۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۵۳ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۸/۱۸ | جلسه ۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ أنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیمآ فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
«این راه راست من است؛ پس از آن پیروى کنید و از راههاى دیگر پیروى نکنید که شما را از راه او پراکنده مىسازد. اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش کرده، شاید پرهیزکار شوید.»(153)
وَ أنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیمآ؛«صِراطی مُسْتَقیمآ» راه راست پروردگار است که هیچ انحراف و اعوجاجى در آن نیست. پیامبر اکرم صلّى اللهعلیه وآله نیز تا آخر بر همین صراط قرار داشت و هرگز ذرّهاى از آن تخطى نکرد؛
(یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ )
«یا سین سوگند به قرآن حکیم که تو به طور قطع از فرستادگانى؛ بر صراط مستقیم هستى.»
تفسیر صافى، از رسول گرامى اسلام صلّى اللهعلیه وآله روایت مىکند که درباره این آیه فرمود :
«از خدا خواستهام که این صراط را براى على علیه السلام قرار دهد و خداوند چنین قرار داد.»
پس صحیح است بگوییم: «صِراطی مُسْتَقیمآ» هم صراط پروردگار است؛ هم صراط پیامبر اکرم و هم صراط امیرالمؤمنین و سایر ائمه اطهار علیهم السلام.
در خطبه غدیر، رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله فرمود :
«اى مردم! خداوند مرا امر و نهى فرمود و من نیز على علیه السلام را امر و نهى نمودم و او آنها را از پروردگارش آموخت. پس حرف او را بشنوید تا سالم بمانید و از او اطاعت کنید تا هدایت شوید و به آنچه نهى مىکند تن دهید تا رشد کنید و طبق خواست او حرکت کنید! مبادا راههاى مختلف شما را از راه او دور سازد!
اى مردم! من صراط مستقیم هستم که به اطاعت او امر شدهاید و على علیه السلام بعد از من است و سپس فرزندان من از پشت اویند. ایشان امامانى هستند که به حق هدایت مىکنند و به سوى او باز مىگردند. »
امام باقر علیه السلام به شخصى فرمودند :
مىدانى «صِراطی مُسْتَقیمآ» چیست؟ گفت: خیر. فرمود: ولایت على و اوصیاى او علیهم السلام.
سپس فرمود: آیا مىدانى «فَاتَّبِعُوهُ» یعنى چه؟ گفت: خیر. فرمود : یعنى على بن ابى طالب علیه السلام.
سپس فرمود: آیا مىدانى «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» یعنى چه؟ گفت: خیر. فرمود: به خدا سوگند ولایت فلان و فلان.
باز فرمود: مىدانى «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ» چیست؟ گفت: خیر. فرمود: یعنى راه على علیه السلام.
خداى تعالى در سوره زخرف مىفرماید :
(وَ اِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ )
«او در امّ الکتاب، در نزد ما بلند مرتبه و حکیم است.»
«امّ الکتاب» یکى از نامهاى سوره حمد است. بنابراین صراط مستقیم در سوره حمد، همان «علىّ حکیم» است.
در آیات 151 تا 153 ده موضوع مطرح شده است و در اینجا التزام به آنها، صراط مستقیم پروردگار خوانده شده است، لکن غیر از اینها، واجبات و محرّمات دیگرى نیز وجود دارد؛ مثل نماز، روزه، زکات، جهاد، حج و… آیا آنها جزء صراط مستقیم نیست؟
آنچه در این آیات مطرح شده، همهى فرمانهاى پروردگار نیست و دلیلى بر حصر وجود ندارد، علاوه بر این که در آیه قبل فرمود: (وَ بِعَهْدِ اللهِ أوْفُوا ) یعنى به عهد خدا وفا کنید! عهد خدا براى ما عبارت است از پذیرش توحید و پرستش پروردگار؛ معناى پرستش، جز اطاعت از تمامى دستورهاى خداوند نیست. بنابراین وجوب رعایت همهى واجبات و محرّمات، در همان جملهى (بِعَهْدِ اللهِ أوْفُوا ) گنجانده شده است.
فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ؛پس از مشخص شدن صراط مستقیم، همگان باید در آن قرار گیرند و پراکنده نشوند. فرقى نمىکند صراط مستقیم را راه خداوند بدانیم یا راه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام؛ در هر حال تبعیت از ایشان لازم است؛ چراکه هر چه معصومین مىفرمایند، فرمودهى خداست.
بسیارى از احکام در ظاهر قرآن نیست، ولى در سنّت پیامبر و روایات اهل بیت بیان شده است و آنچه ایشان مىگفتند، از قرآن بود و در برخى روایات، تصریح مىفرمایند که این حکم را از چه آیهاى بیرون کشیدهاند.
قرآن هفت یا هفتاد بطن دارد و علم همهى آن در اختیار حضرات معصومین علیهم السلام است و جز ایشان کسى اطّلاعى از این جهت ندارد. هر کس بخواهد به هر مرتبهاى از تقرّب پروردگار دست یابد، ناگزیر باید از ایشان اطاعت کند. هر کدام از اولیاى خدا به جایى رسیدند، از برکت اطاعت از ایشان بوده است. همهى ارزش سلمان فارسى و ده درجه ایمانى که نصیبش شد، به خاطر تبعیت از مولا على علیه السلام بود و اگر لحظهاى دست از آن جناب بر مىداشت، همان دم مىافتاد.
خداوند در اینجا مىفرماید: «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ» یعنى از راههاى دیگر پیروى نکنید که آنها مایه گمراهى و تفرقه است، امّا در مقابل، در سوره مائده مىفرماید :
(قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ * یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)
«از سوى خدا، نور و کتابى آشکار براى شما آمد که خداوند به وسیلهى آن کسانى را که در پى خشنودى او باشند، به راههاى سلامت هدایت مىکند و به ارادهى خود از تاریکىها به سوى نور مىبرد و آنان را به صراط مستقیم رهنمون مىسازد.»
«سُبُلُ السَلام» یعنى راههاى سلامت؛ معلوم مىشود یک سرى راههاى فرعى نیز وجود دارد که امن، سالم و هدایت کننده است و به صراط مستقیم ختم مىشود، بر عکس راههاى فرعى منحرف کننده.
یکى از معانى سبل السلام، اعمال صالح و خلقیات پسندیده است که هر کدام از آنها انسان را از تاریکى بیرون مىکشد و به صراط مستقیم مىرساند. پس از رسیدن به آن، به تعبیر المیزان، صراط مستقیم انسان را در خود مىبلعد (جذب مىکند)؛ یعنى شخص را در راه راست پروردگار مستقر مىسازد و به او استقامت مىبخشد و از آن پس انحرافش بسیار بعید مىشود.
بنابراین راههاى انحرافى، «سبل غیر سلام» هستند؛ مثل اهمیّت ندادن به دستورهاى خدا؛ بىاعتنایى به اعمال صالح؛ پرهیز نکردن از گناه و غفلت و…
هنگامى که انسان عزم خود را براى انجام واجبات و ترک محرّمات جزم مىکند و در راههاى سلامت (سبل السلام) قرار مىگیرد، بتدریج خداى تعالى اسما و صفات خود را در او ظاهر مىسازد. ابتدا بعضى از آنها؛ مثلا کَرَم، علم، رأفت، رحمت و سپس یکى یکى اسما و صفات خدا در شخص ظاهر مىشود. بدین ترتیب سبل السلام، شخص را به آنجا مىرساند که مظهر اسما و صفات پروردگار مىشود. در مقابل، سبل انحراف، صفات ناپسند است.
سبل السلام، از منظر دیگر؛ یعنى خداوند به وسیلهى محبّت ائمه اطهار، اولیاء الله و مؤمنین، انسان را به صراط مستقیم که مخصوص حضرات معصومین است وارد مىسازد، البتّه کسى به پاى ایشان نمىرسد، امّا رنگ آنان را مىگیرد و «علىگونه» و «حسینگونه» مىشود، با این تفاوت که خداوند خطر را از آنها دفع کرده، امّا دیگران تا آخر عمر در معرض خطر هستند. در سوى دیگر، سبل منحرف، دشمنان و مخالفین حضرات معصومین علیهم السلام هستند.
ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون؛این سفارشها و دستورها همه براى این است که مردم تقوا پیشه کنند. تقوا نتیجهى انجام واجب و ترک حرام و پس از آن اجتناب از مکروهات شدید و التزام به مستحبات مؤکد و پرهیز از غفلتهاست. همهى آنچه گفته شد، به همین «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» منتهى مىشود.
اثر این آیات در زندگى اجتماعى مردم جاهلیت
در بحار الانوار و همچنین در کتاب اعلام الورى داستان جالبى آمده که از تاثیر فوق العاده آیات فوق در نفوس شنوندگان حکایت مىکند.
اسعد بن زراره و ذکوان بن عبد قیس که از طایفه خزرج بودند، به مکه آمدند، در حالى که میان طایفه اوس و خزرج جنگ طولانى بود و مدّتها شب و روز سلاح بر زمین نمىگذاشتند و آخرین جنگ آنها روز بعاث بود که در آن جنگ طایفه اوس بر خزرج پیشى گرفت، به همین جهت اسعد و ذکوان به مکه آمدند تا از مردم مکه پیمانى بر ضد طایفه اوس بگیرند، هنگامى که به خانه عتبه بن ربیعه وارد شدند و جریان را براى او گفتند در پاسخ گفت :
شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصا گرفتارى تازهاى پیدا کردهایم که ما را سخت به خود مشغول داشته، اسعد پرسید چه گرفتارى؟ شما که در حرم امن زندگى دارید.
عتبه گفت: مردى در میان ما ظهور کرده که مىگوید: فرستاده خدا هستم! عقل ما را ناچیز مىشمرد و به خدایان ما بد مىگوید، جوانان ما را فاسد و اجتماع ما را پراکنده نموده است! اسعد پرسید این مرد چه نسبتى به شما دارد؟ گفت: فرزند عبد اللَّه بن عبد المطلب و اتفاقا از خانوادههاى شریف ما است.
اسعد و ذکوان در فکر فرو رفتند و به خاطرشان آمد که از یهود مدینه مىشنیدند به همین زودى پیامبرى در مکه ظهور خواهد کرد و به مدینه هجرت خواهد نمود.
اسعد پیش خود گفت: نکند این همان کسى باشد که یهود از او خبر مىدادند. سپس پرسید او کجاست؟
عتبه گفت: در حجر اسماعیل کنار خانه خدا هم اکنون نشسته است. آنها در درّهاى از کوه محاصره هستند و تنها در موسم حج و عمره ماه رجب آزادى مىیابند، و وارد جمعیت مىشوند، ولى من به تو توصیه مىکنم به سخنان او گوش مده و یک کلمه با او حرف مزن که او ساحر غریبى است. این در ایامى بود که مسلمانان در شعب ابى طالب محاصره بودند.
اسعد رو به عتبه کرد و گفت پس چه کنم؟ محرم شدهام و بر من لازم است که طواف خانه کعبه کنم، تو به من مىگویى به او نزدیک نشوم؟
عتبه گفت: مقدارى پنبه در گوشهاى خود قرار ده تا سخنان او را نشنوى! اسعد وارد مسجد الحرام شد، در حالى که هر دو گوش خود را با پنبه سخت بسته بود، و مشغول طواف خانه کعبه شد در حالى که پیامبر صلّى اللهعلیه وآله با جمعى از بنى هاشم در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه نشسته بودند.
او نگاهى به پیامبر کرد و به سرعت گذشت. در دور دوم طواف با خود گفت: هیچ کس احمقتر از من نیست. آیا مىشود یک چنین داستان مهمى در مکه بر سر زبانها باشد و من از آن خبرى نگیرم و قوم خود را در جریان نگذارم؟ به دنبال این فکر، دست کرد پنبهها را از گوش بیرون آورد و به دور افکند و در جلو پیغمبر قرار گرفت و پرسید به چه چیز ما را دعوت مىکنى؟
پیامبر صلّى اللهعلیه وآله فرمود: به شهادت به یگانگى خدا و اینکه من فرستاده اویم و شما را به این کارها دعوت مىکنم و سپس آیات سهگانه فوق را که مشتمل بر دستورات دهگانه بود تلاوت کرد.
هنگامى که اسعد این سخنان پر معنى و روح پرور را که با نهاد و جانش آشنا بود شنید، به کلى منقلب شد و فریاد زد «أشهد أن لا اله الّا اللَّه و أنّک رسول اللَّه».
اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد! من اهل یثربم، از طایفه خزرج، ارتباط ما با برادرانمان از طایفه اوس بر اثر جنگهاى طولانى گسسته، شاید خداوند به کمک تو این پیوند گسسته را برقرار سازد.
اى پیامبر! ما وصف تو را از طایفه یهود شنیده بودیم و همواره ما را از ظهور تو بشارت مىدادند و امیدواریم که شهر ما هجرتگاه تو گردد؛ زیرا یهود از کتب آسمانى خود چنین به ما خبر دادند. شکر مىکنم که خدا مرا به سوى تو فرستاد. به خدا سوگند جز براى بستن پیمان جنگى بر ضد دشمنان به مکه نیامده بودم، ولى خداوند مرا به پیروزى بزرگترى نائل کرد.
سپس رفیق او ذکوان نیز مسلمان شد و هر دو از پیامبر تقاضا کردند مُبلّغى همراه آنها به مدینه بفرستد تا به مردم تعلیم قرآن دهد و به اسلام دعوت نماید و آتش جنگها خاموش گردد.
پیامبر صلّى اللهعلیه وآله مصعب بن عمیر را همراه آنها به مدینه فرستاد و از آن زمان پایههاى اسلام در مدینه گذاشته و چهره مدینه دگرگون شد.