سوره انعام آیه ۱۴۵ | جلسه ۹۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۴۵ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۷/۰۹ | جلسه ۹۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ لا أجِدُ فی ما أُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمآ عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلّا أنْ یَکُونَ مَیْتَهً أوْ دَمآ مَسْفُوحآ أوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإنَّهُ رِجْسٌ أوْ فِسْقآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ
بگو: در آنچه بر من وحى شده، غذایى را که بر خورندهى آن حرام باشد، نمىیابم، مگر آنکه مردار یا خون ریخته شده یا گوشت خوک باشد که اینها همه پلید هستند یا حیوانى که از سر نافرمانى، به نام غیر خدا ذبح شده باشد. پس هر کس ناگزیر شود و زیاده طلب و متجاوز نباشد، بىگمان پروردگارت آمرزنده و مهربان است.(145)
قُلْ لا أجِدُ فی ما أُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمآ عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ؛تا هنگامى که دستورى بر حرمت چیزى، از سوى خدا نیاید، آن چیز حلال است و هیچ کس حق ندارد از پیش خود آن را حرام شمارد، حتّى رسول خدا صلّى الله علیه وآله. اهل بیت پیامبر هم اگر حکم به حرمت چیزى مىکنند، یا از کتاب خداست یا از سنّت پیامبر، که آن هم از جانب خدا به پیامبر رسیده است. (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى )
بنابراین فقیهى که با نظر در قرآن و روایات اهل بیت، مىخواهد درباره حرمت یا حلیّت چیزى فتوا دهد، اگر تحقیق کامل کرد و دلیلی مبنى بر حرمت آن، از خدا یا پیامبر یا اهل بیت نیافت، نمىتواند حکم به حرمت آن نماید و آن چیز حلال است؛ لذا از رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله روایت شده :
«انّ الناس فى سعهِ ما لم یعلموا»
«مردم درباره آنچه نمىدانند، مجال دارند.»
همچنین در حدیث دیگرى از رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله آمده است که از امّت من نُه چیز برداشته شده که یکى از آنها «ما لا یعلمون» (آنچه نمىدانند) است. البتّه این دو روایت و امثال آن مخصوص فقهاست، نه مردم عادى که وظیفهى تقلید در فروع دین دارند.
در برابر حکم خدا همه با هم برابرند و فرقى بین پیامبر و امّت نیست؛ یعنى حلال و حرام براى همه یکسان است و واجبات بر عهدهى همه است.
اِلّا أنْ یَکُونَ مَیْتَهً أوْ دَمآ مَسْفُوحآ أوْ لَحْمَ خِنزیرٍ؛آنچه در این آیه حرام شمرده شده، عبارت است از گوشت مردار، خون ریخته شده، گوشت خوک و حیوانى که با نام غیر خدا سر بریده شده است. البتّه اگر کسى از روى جهل یا فراموشى، موقع ذبح، نام خدا را نیاورد، اشکالى ندارد. در ذبح شرایط دیگرى هم وجود دارد؛ مثل وجوب رو به قبله بودن، بریدن چهار رگ حیوان و استفاده از کارد آهنى.
امّا مىدانیم که خوردنىهاى حرام منحصر به این چهار چیز نیستند و چیزهاى دیگرى نیز از لحاظ شرعى حرام هستند؛ پس چرا خداوند فقط این چهار مورد را از حکم کلى حلیّت استثنا کرده است؟
در اصطلاح فقها، این استثنا «حصر اضافى» نامیده مىشود. توضیح بیشتر؛ حصر بر دو گونه است: حصر حقیقى و حصر اضافى. حصر حقیقى آن است که هیچ فرد دیگرى مگر آنچه شمرده شده، در محصور وجود ندارد؛ مثلا یک مرد نمىتواند در یک زمان بیش از چهار زن دائمى داشته باشد، آن هم به شرط آن که بتواند عدالت را میان آنان برقرار نماید. این حصر، هرگز شکسته نمىشود و به هیچ عنوان زن پنجمى به آنها افزوده نمىشود. امّا در حصر اضافى، ممکن است حصر شکسته و افراد دیگرى در عنوان محصور وارد شوند؛ مثلا در آیات دیگر قرآن، حرمت شراب ثابت شده، امّا در این آیه به آن اشاره نشده است. یا در روایات معتبر، حیوانات درنده یا پرندگانى که در هنگام پرواز بالهایشان را صاف نگه مىدارند، حرام شمرده شدهاند، امّا در اینجا به آنها اشاره نشده است.
منظور از «دم مسفوح» خونى است که هنگام سر بریدن، از رگهاى حیوان بیرون مىجهد. این خون، نجس و خوردن آن حرام است، امّا خونى که پس از آن در بدن حیوان باقى مىماند، نجس نیست، ولى خوردن آن حرام است، مگر آن که با اعضاى حیوان مخلوط شده یا جزء عضوى باشد؛ مثل جگر. در این صورت با یکى دوبار شستن، خوردن آن جایز مىشود.
خوردن مردار، باعث انقطاع نسل و بروز بیمارىهاى متعدّد مىگردد. خون، قساوت قلب مىآورد.
أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ؛در زمان جاهلیت، هنگام سر بریدن حیوان، نام بتها را بر زبان مىآوردند. خداوند این کار را «فسق» مىخواند و آن را موجب حرام شدن گوشت حیوان مىداند. لازم است کسى که حیوان را سر مىبرد، در هنگام ذبح، نام خدا را بر زبان آورد. فسق در لغت یعنى بیرون رفتن از دین.
«اُهلَّ» یعنى بلند گفتن نام خدا در هنگام ذبح. کافران نام خدایان خویش را بلند مىگفتند (اُهِلَّ لِغَیرِ الله) و مؤمنین نام خداى یکتا را بر زبان مىآورند (أُهِلَّ لله) مصدر آن «اهلال» است؛ یعنى رؤیت ماه؛ چون در هنگام رؤیت ماه، هر کس زودتر آن را ببیند، با صداى بلند فریاد مىزند، این عبارت در مورد بلند گفتن نام خدا هنگام ذبح نیز به کار رفت.
فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ؛کسى که در شرایط اضطرار قرار مىگیرد و به جز حیوان حرام گوشت یا مردار، دسترسى به هیچ غذاى دیگرى ندارد و خطر مرگ از گرسنگى تهدیدش مىکند، مىتواند از آن حرام به اندازهاى که از خطر مرگ رها شود، بخورد.
«باغ» در دو معنا به کار مىرود: طالب و ظالم. هر دو معنا براى این آیه، مناسب به نظر مىرسد: یعنى هم مىتوان آن را به معناى «طالب زیادى» (زیاده طلب) گرفت؛ که در این صورت معناى «غیر باغ» چنین مىشود: اگر ناگزیر به خوردن مردار شود، به اندازهاى بخورد که از مرگ رهایى یابد، نه به اندازهاى که شکمش پر شود. همچنین مىتواند به معناى ظالم و ستمگر هم باشد. طبق این معنا اگر کسى در راه ظلم، به اضطرار افتد و از حرام بخورد، گناه کرده است و تخفیف الهى شامل حالش نمىشود، از سوى دیگر اگر نخورد و بمیرد، باز هم فعل حرام انجام داده است، ولى اگر از ظلمش توبه کند، خداوند آمرزنده و مهربان است.
وَ لا عادٍ؛«عاد» یعنى غاصب؛ پس اگر کسى حیوانى را از دیگرى بدزدد و حیوان در دستش تلف شود، حتّى در صورت اضطرار هم گناه است مگر توبه کند.
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است که «باغى» کسى است که بر امام خروج کرده و «عادى» به معناى راهزن است.
خروج بر امام ، منحصر به زمان حضور ایشان نیست، هر کسى که دشمن ائمه اطهار علیهم السلام باشد، چه در حضور و چه در غیبت ایشان، باغى محسوب مىشود، حتّى طبق بعضى روایات کسانى که با شیعیان اهل بیت، به خاطر دوستى ایشان با حضرات، دشمن باشند نیز ستمگرند و تحت عنوان باغى قرار مىگیرند.
ولایت طاغوت
عبدالله بن ابى یعفور گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم : من با مردم رفت و آمد دارم و بسیار تعجب مىکنم از مردمى که از شما پیروى نمىکنند و به دنبال فلان و فلان مىروند، ولى امین و راستگو و باوفایند، و مردمى که به دنبال شمایند، ولى امانت و وفا و راستگویى آنها را ندارند.
امام صادق علیه السلام راست نشست و مانند شخص خشمناکى به من متوجه شد، سپس فرمود: هر که خدا را با پیروى از امام ستمگرى که از جانب خدا نیست دیندارى کند، دین ندارد و سرزنش نیست بر کسى که با پیروى از امام عادل از جانب خدا، دیندارى کند. عرض کردم: آنها دین ندارند و بر اینها سرزنشى نیست؟! فرمود : آرى آنها دین ندارند و بر اینها سرزنشى نیست. سپس فرمود: مگر قول خداى عزّ و جلّ را نمىشنوى؟
(اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ )
«خدا ولى کسانى است که ایمان آوردند و آنان را از تاریکى به نور مىبرد.»
یعنى خدا آنان را از ظلمات گناهان به نور توبه و آمرزش مىبرد، به خاطر پیرویشان از امام عادلى که از جانب خدا است. و باز فرموده است :
(وَ الَّذینَ کَفَرُوا أوْلِیاوُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ)
«و کسانى که کافر شدند سرپرستشان طاغوت است که آنان را از نور به تاریکى مىبرد.»
مقصود از این آیه این است که آنها نور اسلام داشتند، ولى چون از امام ستمگرى که از جانب خدا نبود پیروى کردند، از نور اسلام به ظلمات کفر گراییدند، سپس خدا براى ایشان همراه بودن با کفّار را در دوزخ واجب ساخت؛
(أُولئِکَ أصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ)
«آنها اهل دوزخند و در آن جاودان می باشند».
امانتدارى
عبد الرحمن بن سیّابه گوید: وقتى که پدرم از دنیا رفت، یکى از دوستانش به در منزل ما آمد و مرا تسلیت داد و گفت: آیا پدرت چیزى برایت باقى گذاشته است؟ گفتم: خیر. او همیانى محتوى هزار درهم به من داد و گفت: اصل این پول را حفظ کن و از سود آن استفاده نما. من خوشحال شدم و نزد مادرم رفتم و او را از این اتفاق باخبر ساختم. با آن پول کار کردم و خداوند خیر فراوانى در آن قرار داد، تا موسم حج فرا رسید. به قلبم افتاد که به حج روم. ماجرا را به مادرم گفتم. او گفت: ابتدا درهمهاى فلانى را به او برگردان. من نیز همین کار را کردم. پس از اتمام مراسم حج، به مدینه رفتم و به خانهى امام صادق علیه السلام وارد شدم در حالى که همه اجازه ورود داشتند.
من در عقب مجلس نشستم و سؤالى از ایشان داشتم. مردم سؤالهایشان را مىپرسیدند و جواب مىگرفتند. وقتى مجلس خلوت شد، حضرت به من اشاره فرمود و من جلو رفتم. گفت: آیا درخواستى از من دارى؟ گفتم: فدایت شوم! من عبد الرحمن بن سیابه هستم. فرمود: پدرت چه مىکند؟ گفتم: مرد. حضرت برایش طلب آمرزش کرد و سپس فرمود: آیا چیزى برایت باقى گذاشت؟ گفتم: نه. فرمود: پس چگونه حج کردى؟ من قصهى آن هزار درهم امانت را برایش گفتم. پرسید: با آن پولها چه کردى؟ گفتم: آن را به صاحبش باز گرداندم. به من آفرین گفت و فرمود: تو را نصیحتى کنم؟ گفتم: بله. فدایت شوم!
فرمود: بر تو باد به راستگویى و ردّ امانت، که اگر چنین باشى با مردم در اموالشان سهیم خواهى بود، این گونه، سپس انگشتانشان را به هم چسباندند. من نصیحت ایشان را آویزهى گوش ساختم و اکنون سیصد هزار درهم زکات مىدهم.
امانتى که به دست ما سپرده شده، ولایت و محبّت اهل بیت است و همهى ما از برکت امام زمان و به سبب پدر و مادر خوب و نطفهى پاک، محبّت اهل بیت را در دل داریم، ولى بعضى آن را ضایع ساختند. مراقب این امانت باشید و آن را از دست ندهید! مبادا این گوهر ارزشمند را با گناه آلوده کنید!