سوره انعام آیه ۱۴۳ و ۱۴۴ | جلسه ۸۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۴۳ و ۱۴۴ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۷/۰۶ | جلسه ۸۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
ثَمانِیَهَ أزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أمِ الاُْنْثَیَیْنِ أمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أرْحامُ الاُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونی بِعِلْمٍ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
هشت حیوان نر و ماده براى شما آفرید. از میش دوتا و از بز دوتا. بگو آیا نرها را خدا حرام کرده است یا مادهها را یا آنچه در رحم مادهها قرار گرفته؟ اگر راست مىگویید، از روى علم به من خبر دهید!(143)
وَ مِنَ الاْبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أمِ الاُْنْثَیَیْنِ أمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أرْحامُ الاُْنْثَیَیْنِ أمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ وَصّاکُمُ اللهُ بِهذا فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِبآ لِیُضِلَّ النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ
و از شتر دوتا و از گاو نیز دوتا (براى شما آفرید). بگو: آیا نرها را حرام کرده یا مادهها را یا آنچه در رحم مادهها قرار گرفته؟ یا هنگامى که خدا شما را به این مطلب سفارش مىکرد حاضر بودید؟ پس کیست ستمکارتر از کسى که بر خدا دروغ مىبندد تا با نادانى مردم را گمراه کند؟ خداوند هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.(144)
از آیهى 141 تا 145 جواب مشرکانى است که برخى خوردنىها را بر خود حلال و بر دیگران حرام مىکردند و سوار شدن بر برخى حیوانات را حرام مىشمردند و این حلال و حرامها را به خدا نسبت مىدادند، در حالى که خداوند چنین نفرموده بود.
خداى تعالى در این آیات به حیوانات و میوههاى حلال اشاره کرده، تعیین حلال و حرام بودن را منحصر به خویش دانسته است.
او خالق همه چیز است و به خصوصیات هر چیز و نفع و ضرر آن، بهتر از هر کسى داناست و هم او تشخیص مىدهد چه چیزى حلال باشد و چه چیز حرام.
ثَمانِیَهَ أزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ؛ در این آیه و آیه بعد به چهار حیوان حلال گوشت؛ یعنى گوسفند، بز، شتر و گاو اشاره شده است که حکم حلّیت، هم بر نر و هم بر ماده آنها بار مىشود.
خداى تعالى در ابتدا مىفرماید: «ثَمانِیَهَ أزْواجٍ» یعنى هشت زوج که مىشود شانزده رأس، در حالى که این آیات درباره چهار جفت حیوان سخن به میان آورده که مىشود هشت رأس.
این اشکال بدین ترتیب رفع مىشود که «زوج» اگر در مقابل فرد باشد، به معناى جفت است، امّا اگر درباره خانواده به کار رود، به معنى یکى از جنس نر یا ماده است و هر دوى آنها با هم را «زوجین» مىخوانند؛ پس «ثمانیه ازواج» یعنى هشت رأس حیوان که مىشوند چهار نر و چهار ماده.
قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أمِ الاُْنْثَیَیْنِ؛خداى تعالى به مشرکان مىفرماید: آیا میش و بز نر حرام شده است یا میش و بز ماده؟ جواب این است که هیچ کدام؛ بلکه مشرکان از پیش خود این حرمت را به خدا بستهاند.
أمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أرْحامُ الاُْنْثَیَیْنِ؛حیوانى هم که در رحم مادههاى میش و بز است، حلال است.
نَبِّئُونی بِعِلْمٍ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛علم یعنى آنچه شک در آن راه ندارد و یقینى است. از آنجا که مشرکان، حلال و حرامهاى خود را به خدا نسبت مىدادند؛ پس ناگزیر باید آن را از منبع وحى شنیده باشند تا برایشان علمآور و یقینى باشد، در حالى که آنان وحى را قبول نداشتند و نبوت را انکار مىکردند و مىگفتند: خداوند با هیچ بشرى ارتباط ندارد؛ از این رو راهى به «علم» نداشتند و آنچه مىگفتند افترا بود.
وَ مِنَ الاْبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ…؛آیا خداوند نر و ماده شتر و گاو و فرزندان آنها را که در رحمهاى مادهها بود، حرام کرد؟ آیا شما حاضر بودید و با چشم خود دیدید و با گوشتان شنیدید که خدا این حیوانات را حرام کرده است؟
فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِبآ لِیُضِلَّ النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ؛ کسى که نه از راه وحى چیزى دریافت کرده، نه از خدا شنیده و نه پیامبر را قبول دارد، چگونه مىتواند درباره حرمت یا حلّیت چیزى نظر دهد؟ قطعآ چنین کسى براى این که مردم را گمراه کند، به خدا دروغ مىبندد و ستمکارتر از او کیست؟
اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ؛این آیات علاوه بر این که بر حلّیت گوسفند، بز، گاو و شتر تصریح و به جزئیاتى اشاره مىکند که منشأ برخى احکام است، اشاره به مطالب دیگرى نیز دارد.
اولا: خطاب آیه به مشرکان است، امّا مىدانیم که بساط شرک در زمان رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله در عربستان برچیده شد؛ پس به یقین آیه حاوى پیام و آموزههایى براى همهى مردم، حتّى مؤمنین است، مخصوصآ در قسمت پایانى که مىفرماید:«فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِبآ لِیُضِلَّ النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ»
از جمله کسانى که به خدا دروغ مىبستند، علماى یهود و نصارا بودند که قرآن کریم در سورههاى مختلف به آنها اشاره مىفرماید. آنان احکام، عقاید و کتاب خویش را تحریف کردند و آنچه راجع به پیامبر اسلام بود را تغییر دادند؛ هرچند هنوز هم حقایقى در تورات و انجیل کنونى وجود دارد.
امّا مسلمانان هم آیاتى را که درباره ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین على علیه السلام در قرآن آمده، نادیده گرفتند و توجیه کردند. حسکانى، از محدّثان اهل تسنّن، 210 آیه از قرآن را به همراه روایات مربوط به آنها، از کتب اهل سنّت، درباره ولایت مولا على علیه السلام در کتاب «شواهد التنزیل» جمعآورى کرده است. این کتاب را حضرت آیت الله العظمى نجابت ترجمه کرده و شرح دادهاند.
در میان شیعیان نیز گاهى برخى از علما مصداق این روایت امام صادق علیه السلام قرار مىگیرند :
«إِذَا رَأَیْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْیَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِینِکُمْ فَإِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ لِشَیْءٍ یَحُوطُ مَا أَحَبَّ وَ قَالَ صلّى اللهعلیه وآله أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ لا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلاوَهَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ»
«چون عالمى را دوستدار دنیا دیدید، او را نسبت به دینتان متهم دانید (بدانید دینداریش حقیقى نیست)؛ زیرا هر کس چیزى را دوست بدارد، گرد همان محبوبش مىگردد، و پیامبر صلّى اللهعلیه وآله فرمود: خدا به داود وحى فرمود: میان من و خودت عالم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستى من باز دارد؛ زیرا که اینان راهزنان بندگان جویاى منند. کمتر کارى که با آنان مىکنم این است که شیرینى مناجاتم را از دلشان بیرون مىکنم.»
هر عالمى که محبّت دنیا در دل داشته باشد، نمىتواند بین خدا و بندگانش واسطه شود و چنین کسى به طور قهرى لذّت عبادت از دلش بیرون مىرود.
امّا علامت فریفته شدن به دنیا چیست؟
در زمان سلطنت پهلوی پدر و پسر، بعضی که خود را عالم و حتی مجتهد می خواندند، از شاه تعریف مىکردند و براى این کارشان هم توجیهاتى مىآوردند. آنها مصداق «مفتون به دنیا» بودند. به طور قطع آن دو ستمگر بودند. پسر مىگفت: مذهب در ایران نقشى ندارد. شعار حکومت او این بود: «خدا، شاه، میهن» دیگر خبرى از پیامبر و دین نبود. عالم یا مجتهدى که از ظلم تعریف و او را تأیید مىکند تا پولى به دست آورد، مفتون دنیاست.
ابوذر و عثمان
ابوذر یکى از اصحاب خاص پیامبر بود که تا آخر عمر بر ولایت امیرالمؤمنین باقى ماند. عثمان به دلیل حقگویى، او را به شام تبعید کرد، ولى چون دست از امر به معروف و نهى از منکر برنداشت و معاویه را رها نکرد و به رسوا کردن او در شام پرداخت، معاویه نامهاى به عثمان نوشت که اگر حکومت خود را دوست دارى، ابوذر را از شام فرا بخوان. عثمان در پاسخ معاویه، دستور داد او را سوار شتر بىجهاز کند و به مدینه بازش گرداند.
معاویه خود یکى از مصادیق قطعى ستمگر بود و پولهاى بسیارى از بیت المال را صرف مىکرد تا روات حدیث، آیات قرآن و روایات پیامبر را که در مدح امیرالمؤمنین بود به دیگران نسبت دهند و آیات مربوط به دشمنان پیامبر و منافقان را به مولا على علیه السلام ببندند. او کارى کرده بود که در شام، همهى مردم به مولا على علیه السلام دشنام مىدادند و ایشان را لعن مىکردند و از دین خدا بیرون مىدانستند. ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه به ذمّ وى پرداخته، او را مصداق ستمگر معرفى کرده است.
پس از آن که معاویه به دستور عثمان، ابوذر را از شام به مدینه فرستاد، با وضعى تأثرانگیز وارد شد. رانهاى مبارکش بر اثر حرکت سریع شتر مجروح گردیده و نیروى ایستادن نداشت. باحالى فکار تکیه بر عصا داده بود. مقدارى مال در مقابل عثمان دید و عدهاى گرد او را گرفته بودند، به طمع این که اموال را بین آنان قسمت کند.
ابوذر این وضع را که مشاهده کرد، پرسید: این پولها از کجاست؟ عثمان گفت: صد هزار درهم است که از اطراف فرستادهاند، انتظار دارم هرگاه دویست هزار درهم شد، میان مسلمین تقسیم کنم.
ابوذر گفت: صد هزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟ عثمان جواب داد: صد هزار درهم. گفت: آیا به خاطر ندارى شبى را که با هم خدمت پیغمبر صلّى اللهعلیه وآله رسیدیم، آن جناب افسرده بود و با ما صحبت نکرد، صبحگاه که شرفیاب شدیم شادمان و خندان بود. عرض کردیم یا رسول الله سبب افسرده بودن دیشب و شادمانى امروز چیست؟ فرمود: دیشب چهار دینار از اموال مسلمانان پیش من مانده بود. مىترسیدم قبل از تقسیم، مرگ مرا دریابد و اکنون آن پول را قسمت کردهام. از این رو شادمانم.
عثمان به کعب الاحبار گفت: چه زیان دارد پیشوایى مقدارى از بیت المال را تقسیم کند و مقدارى را نگه دارد؟ کعب گفت: اگر ساختمانى از یک خشت طلا و یکى نقره بسازد بر او باکى نیست. ابوذر که مردى حساس بود، عصاى خود را بلند کرد و بر سر کعب فرود آورد و گفت: تو را چه رسد که در احکام مسلمین دخالت کنى؟ تو راست مىگویى یا خدا که مىفرماید :
(وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ألیمٍ * یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لاِنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ )
عثمان گفت: تو پیر و خرفت شده و عقل خویش را از دست دادهاى. اگر احترام مصاحبت با پیغمبر صلّى اللهعلیه وآله را نداشتى تو را مىکشتم. ابوذر در پاسخ او گفت: دروغ مىگویى. نمىتوانى مرا بکشى؛ زیرا پیغمبر صلّى اللهعلیه وآله به من فرمود : اى ابوذر! تو را از دین نمىتوانند خارج کنند و نه کسى تو را مىکشد. از عقل من همان مقدار باقى مانده که حدیثى از پیغمبر صلّى الله علیه و آله درباره تو نقل کنم. پرسید آن حدیث چیست؟
گفت: پیغمبر صلّى اللهعلیه وآله فرمود: هرگاه خانواده ابى العاص به سى تن رسند، در اموال خدا به ناحق تصرفها مىکنند و آن اموال را در میان خود دست به دست مىگردانند؛ مردم را بنده و زر خرید خویش قرار مىدهند؛ ستمگران را کمککار خود مىگیرند و با مردان خدا و صحابه پیغمبر ستیزه و ستم روا مىدارند.
عثمان رو به اطرافیان خود کرد و پرسید: آیا هیچ کدام از شما چنین حدیثى از پیغمبر صلّى اللهعلیه وآله شنیدهاید؟ همه براى خوشآیند او گفتند: ما نشنیدهایم. از پى امیرالمؤمنین علیه السلام فرستاد. ایشان تشریف آوردند. عرض کرد: یا على! ببین ابوذر بر پیغمبر چه دروغى مىبندد و چنین حدیثى نقل مىکند.
على علیه السلام فرمود: ابوذر را به دروغ نسبت مده! من از شخص پیغمبر شنیدم که درباره او فرمود :
«ما اظلّت الخضراء و لا اقلّت الغبراء على ذى لهجه اصدق من ابىذر»
«سخنگویى را آسمان سایه نیفکنده و زمین برنداشته که راستگوتر از ابوذر باشد.»
همان عدهاى که چند دقیقه قبل ابوذر را تکذیب نموده بودند، همه گفتند: ما هم از پیغمبر صلّى اللهعلیه وآله این سخن را درباره او شنیدیم. على راست مىگوید.
ابوذر اشکهایش جارى شد و رو به آنها کرد و گفت: واى بر شما! براى استفاده کردن از این مال، گردن دراز کردهاید و مرا به دروغ نسبت مىدهید که با این پیرى بر پیغمبر دروغ ببندم؟ از آنها پرسید: کدامیک از ما و شما بهتریم؟ عثمان گفت: خیال مىکنى تو از ما بهترى؟
فرمود: آرى چنین است؛ زیرا از وقتى که پیغمبر صلّى الله علیه و آله از دنیا رفته تا کنون، به همین یک جبّه گذراندهام و دین خود را به دنیا نفروختهام، امّا شما چه بدعتها که در دین نگذاشتید و براى میل به مال دنیا، دین خود را خراب کردید. در اموال خدا چه نابجا تصرفها کردید. خداوند از شما بازخواست خواهد کرد و از من سؤال نمىکند.
به همهى رؤسا و مسؤلین مىگوییم: مواظب باشید عدهاى از اطرافیان شما چاپلوسند و به طمع پست و مقام و مال، از شما تعریف و برایتان تعظیم مىکنند. مبادا از بیت المال به این چاپلوسان بدهید و در عوض جوانان مؤمن و متعهد و امانتدارى که تنها گناهشان این است که تعظیم نمىکنند، له کنید!