سوره انعام آیه ۱۳۸ تا ۱۴۰ | جلسه ۸۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۳۸ تا ۱۴۰ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۶/۳۰ | جلسه ۸۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ قالُوا هذِهِ أنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها اِلّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ
و به گمان خود گفتند: این چهارپایان و زراعت ممنوع است. جز کسى که ما بخواهیم نباید آن را بخورد و این چهارپایانى است که سوار شدن بر آنها حرام است و نیز چهارپایانى که هنگام ذبح، نام خدا بر آن نمىبرند. به خدا دروغ مىبستند. به زودى خداوند به خاطر افتراهایشان کیفرشان خواهد کرد.(138)
وَ قالُوا ما فی بُطُونِ هذِهِ الاْنْعامِ خالِصَهٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أزْواجِنا وَ اِنْ یَکُنْ مَیْتَهً فَهُمْ فیهِ شُرَکاءُ سَیَجْزیهِمْ وَصْفَهُمْ اِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ
گفتند: آنچه در شکمهاى این چهارپایان است، مخصوص مردان ماست و بر زنانمان حرام است و اگر مرده باشد، همه در آن شریکند. به زودى توصیف آنان را جزا خواهد داد. او حکیم و داناست.(139)
قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أوْلادَهُمْ سَفَهآ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللهُ افْتِراءً عَلَى اللهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ
به یقین کسانى که از فرط بىخردى و نادانى فرزندان خود را کشتند و آنچه را خدا روزیشان کرده بود، با دروغ بستن به خدا، بر خود حرام کردند، زیان کردند. آنان به راستى گمراه شدند و هدایت یافته نبودند.(140)
کارآیى قوانین اسلام در بعد اجتماعى
امروز بیش از هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام مىگذرد و به طور یقین این آیات که در ظاهر درباره مشرکان است، براى امروز ما و آیندگان، تا روز قیامت نافع، آموزنده و کاربردى است.
خداى تعالى پیامبر گرامى خود، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله را مبعوث فرمود تا مردم را به راه راست هدایت کند. هدایت به راه راست، منوط به اطاعت از خدا و رسولش و انجام واجبات و ترک محرّمات است و نتیجهى آن، بهرهمندى از سعادت ابدى و رستگارى در عالم دیگر است. علاوه بر این، کتاب خدا و روش و سنّت پیامبر، حاوى قوانین و آموزههایى است که تأمین کنندهى نیازهاى زندگى مادّى و ضامن رفاه و آسایش، در طول عمر دنیوى انسانهاست.
حکومت پیامبر در مدینه و آثار و نتایج آن در این مدّت، شاهد این مطلب است. 25 سال بعد از پیامبر نیز مولا على علیه السلام در حکومت پنج سالهى خویش، با عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر، الگوى یک حکومت اسلامى کامل را که دنیا و آخرت انسان را تأمین مىکرد، ارائه فرمود.
امروزه کشورهاى دنیا، چه اسلامى و چه غیر اسلامى، ناگزیر از وضع و اجراى «قانون» در مملکت خویشند، امّا کشورهاى غیر اسلامى، هنگام وضع قوانین خود، هیچ ملاحظهاى به وضع روحى و معنوى مردمان خویش ندارند؛ چراکه هیچ اطّلاعى در این زمینه ندارند و قهرآ قوانینى که وضع مىکنند، بدون آگاهى و کنترل آنها در روحیات شهروندانشان آثار خوب یا بد مىگذارد و معمولا این آثار، نامطلوب است.
قانونگذاران در این کشورها، اغلب از طبقات سطح بالا و مرفه بوده و بیشتر در پى منافع خویش و برترى بر دیگران هستند؛ یعنى هدفشان این است که در بعد داخلى و خارجى، به هر قیمت که شده بر دیگران سلطه یابند و آقا باشند؛ لذا در گذشته کشورهاى دیگر را مستعمره مىکردند؛ منافع آنان را به تاراج مىبردند و سهم اندکى به مردم آن کشورها اختصاص مىداند. امروز هم با ترفندهاى دیگر همین کار را مىکنند.
آیات فوق، به نوعى بیانگر این نگرش و عملکرد مستکبران و سلطهگران است؛ یعنى امروز هم مثل زمان اعراب جاهلى، گروه اندکى بر عدهى بسیارى غالب و حاکم مىشوند؛ ابتدا در کشور خود و سپس در ممالک دیگر. تاریخ استعمارى انگلیس، روسیه، آمریکا و دیگر کشورهاى استعمارگر، مؤید این مطلب است.
امّا در کشورهاى اسلامى چطور؟ ممکن است این شبهه در ذهن برخى افراد باشد که قوانین و احکام اسلام پاسخگوى جامعهى امروزى نیست و نمىتوان با آن، کشورى را اداره کرد.
بر این اشکال، یک جواب نقضى وجود دارد و یک جواب حلّى.
جواب نقضى این است که غیر از اسلام، چه نوع حکومتى براى جهان امروز مناسب است؟ آیا حکومت کمونیستى پاسخگو است؟ با توجّه به تجربهى حکومت شوروى، خیر. حتّى کشورى مثل چین که صاحب حکومت کمونیستى است و در سالهاى اخیر پیشرفتهاى بسیار کرده، از لحاظ معنوى و روحى کاملا فقیر است و هیچ آگاهى و پیشرفتى در این زمینه ندارد؛ به همین دلیل وضع زندگى و خوراکشان کاملا حیوانى است و هر چه مىرسند مىخورند.
قوانین سرمایه دارى هم فقط به دنیاى مردم توجّه دارد؛ آن هم دنیایى که نبض اقتصاد آن در دست صهیونیستهاى سرمایهدار و پول پرست است و آنها حتّى آمریکا را هم مىچرخانند.
در زمان طاغوت و شاهان پیش نیز کشور ما به نوعى مستعمرهى کشورهاى دیگر بود و منافع عظیم کشور، نصیب بیگانگان مىشد و آنچه مىماند، از خاندان سلطنت زیاد نمىآمد و بیشتر مردم در فقر و بیچارگى مىزیستند.
امّا جواب حلّى (تحلیلى)؛ ما معتقدیم بهترین قانون، قانون خداست که مىتواند دنیا و آخرت انسان و جهات ظاهرى و باطنى او را تأمین کند. ممکن است سؤال شود این قانون، به جز در صدر اسلام و در زمان پیامبر و امیرالمؤمنین، آیا تا به حال جایى پیاده شده است یا خیر؟
پاسخ مىگوییم: بعد از زمان مولا على علیه السلام در هیچ مقطعى و هیچ کجا مردم خواهان حکومت اسلامى نبودند و از آنجا که باید مردم با اختیار خود و آزادانه چنین حکومتى را انتخاب کنند، چون نکردند، زمینهى لازم براى تشکیل آن فراهم نشد. حتّى بعد از رحلت پیامبر هم که تقریبآ همه از اطراف امیرالمؤمنین پراکنده شدند و با دیگران دست بیعت دادند، حضرت آنها را مجبور به اطاعت و بیعت خود نکرد. این بود تا آن که مردم، بعد از به ستوه آمدن از ظلمهاى عثمان، او را کشتند و به سوى امیرالمؤمنین آمده، با اختیار خود با آن حضرت بیعت کردند، امّا طولى نکشید که به علل مختلف دست از حمایتش برداشتند و از اطرافتش پراکنده شدند.
در واقع امیرالمؤمنین در محدودهى کوتاهى که خواست عمومى وجود داشت، حکومت صحیح اسلامى را عرضه نمود. ایشان به عنوان شخص اول مملکت، سادهترین روش زندگى را برگزید؛ افراد صاحل و شایسته را بر مردم حاکم نمود و هر گاه از آنها کوتاهى و خیانتى مىدید، بدون هیچ ملاحظهاى برکنارشان مىکرد؛ از نظر حقوق شهروندى هیج تفاوتى میان خود و دیگران قائل نبود و همان قوانینى که براى همه اجرا مىشد، در مورد خویش نیز اجرا مىکرد.
این الگوى یک حکومت اسلامى براى همهى زمانها و مکانهاست و حاکمان اسلامى باید این گونه باشند؛ یعنى در ظاهر و باطن به همان چیزى عمل کنند که خدا و رسولش فرموده و در صدد بلعیدن مردم نباشند. اگر طبقه حاکمیت این روش را مىشاسند که بهتر و اگر آشنا به آن نیستند، گروهى را که متخصص این کارند به عنوان شورا و مشورت در کنار خود بیاورند و با آنها مشورت کنند.
ما معتقدیم که قوانین و احکام اسلام، نه تنها پاسخگوى جهان و جوامع امروز است، بلکه بهترین قوانین را در خود دارد، لکن به شرط آن که حاکمان و مدیرانى که در جامعه اسلامى بر مسند امور مىنشینند، برخوردار از برخى صفات باشند؛ از جمله این که اولا : باید راستگو باشند و راستگویى در سرشتشان باشد. در روایت است که اولین صفت لازم براى امام جماعت، راستگویى است. از نشانههاى راستگویى شخص این است که عمل و گفتارش یکى باشد. کسى که مدعى است خدا را قبول داد و معتقد به معاد است، باید صدق اعتقاد به معاد و حقّانیّت کیفر و پاداش اعمال، در کردار او ظاهر باشد و این خصلت براى مسؤلین و مقامات کشور اسلامى یک اصل مهم است.
ثانیآ: باید امانتدار باشند. امانتدارى معناى وسیعى دارد؛ یعنى هم مراقب خود باشند امانتى را که خداوند به خود آنها سپرده (فطرت) حفظ کنند و هم امین جان و مال و آبروى مردم باشند.
ثالثآ: باید مانند رسول خدا و امیرالمؤمنین خود را وقف راحتى و آسایش مردم کنند، نه آن که سوداى ریاست در سر داشته باشند یا بخواهند در رفاه کامل باشند و مردم برایشان شعار دهند و مریدشان شوند؛ یعنى باید خود را فداى مردم کنند، نه مردم را فداى خود.
بنابراین قوانین اسلام پاسخگوى اداره کشورو جامعه است، لکن به شرط آن که هم مردم بخواهند و هم حاکمان اسلامى به معناى واقعى راستگو، امانتدار و خادم فدایى مردم باشند.
تنها قانونى که مىتواند ضامن سعادت دنیا و آخرت بشر گردد، قوانین اسلام است و این ادعا در زمان ظهور حضرت صاحب الزمان عجّل اللهتعالى فرجه به اثبات خواهد رسید. پیش از ظهور هم، به شرط وجود شرایط فوق، این کار شدنى است؛ همچنان که اوایل انقلاب تا مدّتى این گونه بود. در آن مقطع، چون مردم به معناى واقعى حکومت اسلامى را خواستند، بدون هیچ سلاحى پیروز شدند.