سوره انعام آیه ۱۲۹ | جلسه ۸۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۲۹ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۶/۹ | جلسه ۸۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ کَذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضآ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
و این چنین بعضى از ستمگران را سرپرست بعضى دیگر مىکنیم، به سزاى آنچه مىکردند.(129)
وَ کَذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضآ؛«نُوَلّی» یعنى ولایت مىدهیم. بعضى از ستمگران سرپرست بعضى دیگر هستند. علّت آن هم این است که آنها خود ولایت ستمگران را پذیرفتند.
از آیه 125 تا 132 درباره مؤمنان و کافران سخن به میان آمده است؛ گروهى که خدا را قبول کردند و خواستند مؤمن باشند؛ هدایت یابند؛ پروردگار خویش را که همیشه همراهشان است بشناسند و از او غافل نباشند، و گروه دیگرى که کارى به خدا و دستورات او نداشته، گفتند: «مىخواهیم در این دو روز عمر خوش باشیم». در این میان گروهى نیز وجود دارند که هنوز تکلیف خود را روشن نکردهاند و روزى مؤمن و روزى کافرند. به تعبیر روایت، ایمان در دلهایشان جولان مىکند؛ گاهى از گلویشان پایینتر مىرود و گاه هیچ اثرى از آن نیست. در اصول کافى، کتاب ایمان و کفر، باب قلب، روایات متعددى وارد شده که مؤمنین را از نظر استقرار ایمان در دل یا عدم استقرار، تقسیم بندى مىکند.
خداى تعالى درباره دسته اول؛ یعنى مؤمنین، مىفرماید: خداوند هدایت را براى آنان اراده فرموده، شرح صدرشان داده است؛ صاحب دار السلام هستند و ولىّ آنها خداست؛ چراکه هم نیّتشان صحیح بود و هم اعمالشان طبق نیّتشان استوار گردید.
درباره دسته دوم نیز مىفرماید: آنان گمراهى را برگزیدند و خدا نیز سینههایشان را تنگ ساخت تا ایمان در آن راه نیابد؛ جایگاهشان آتش است و ولىّشان ستمکارانند.
تقسم بندى ستمگران
ظالم بر چند قسم است: نخست، کافران؛
(وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ )
«و کافران همان ستمکارانند.»
پس از آن مشرکانند؛
(یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ )
«اى فرزندم! به خدا شرک مورز که شرک گناهى بس بزرگ است.»
سومین گروه ظالمان، آنهایند که به دیگران ستم مىکنند که این نیز خود اقسامى دارد: گروهى حقایق را بر مردم مىپوشانند و آنان را از راه حق باز مىدارند؛
(اِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أنْزَلَ اللهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنآ قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ اِلّا النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ )
«کسانى که بخشى از کتاب آسمانى را که خدا فرستاده است، پنهان مىکنند و آن را به بهاى اندک مىفروشند، آنها در شکمهایشان جز آتش نمىریزند و خداوند روز قیامت با آنان سخن نمىگوید و پاکشان نمىسازد و براى آنان عذابى دردناک خواهد بود.»
گروهى به جان، مال، ناموس و آبروى دیگران دستدراز مىکنند؛ آنها را به ناحق مىکشند یا کتکشان مىزنند یا نقصى در اعضا و جوارحشان ایجاد مىکنند یا آن که به ناموسشان خیانت مىکنند و یا با تهمت و غیبت و دروغ، آبرویشان را مىریزند و یا اموالشان را به طور خصوصى یا عمومى (بیت المال) به سرقت مىبرند.
امّا منظور از ظالمین در این آیه، علاوه بر گروههاى فوق، کسانى هستند که رابطهى خود را به طور کلى با خداى تعالى قطع کردند؛ مثل فرعون، نمرود و تمام پادشاهانى که فقط به فکر ریاست خود بودند. گروهى از مردم نیز با اختیار خود اطراف این افراد جمع مىشوند و اوامرشان را اطاعت مىکنند تا به مال و مقامى برسند و زندگى مادّى مرفه و راحتى داشته، خوش باشند.
این که فرمود: «نُوَلّى» یعنى بعضى را بر بعضى دیگر تولیت دادیم. این تولیت ستمکاران، به خاطر پذیرش خود آنها بود؛ لذا در ادامه مىفرماید: «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» این ثمرهى عملکرد خودشان بود.
«کسب» بر دو قسم است: کسب قلبى و کسب جوارحى.
آنچه انسان در قلب خود دارد، آشکار کند یا نکند، محاسبه مىشود؛
(اِنْ تُبْدُوا ما فی أنْفُسِکُمْ أوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللهُ )
«اگر آنچه در دل دارید، آشکار سازید یا پنهانش نمایید، خدا آن را به حساب شما مىنویسد.»
همچنین نیّات و خلقیات درونى نیز محاسبه مىشود و جزء امور کسبى به حساب مىآید.
کسب جوارحى، همان اعمال و کردار شخص است و نتیجهى درونى و بیرونى آنچه کسب مىکند، این است که خداوند در سوره اسرا مىفرماید :
(یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَوُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً )
«روزى که هر گروهى را با امامشان بخوانیم. پس هر کس نامه اعمالش را به دست راستش دهند، آن را مىخوانند و کمترین ستمى به آنان نخواهد شد.»
ان شاءالله جلودار همهى ما محمّد و آل محمّد هستند و ما در پى آنهاییم و هم ایشان ما را از گمراهى حفظ مىکنند. انسان هر چقدر هم بخواهد در تمام ساعات شبانه روز در صراط مستقیم باشد، بسیار سخت است و شیطان و نفس اجازه نمىدهند، ولى با کمک حضرات معصومین این کار آسان مىشود.
در لحظهى مرگ نیز ایشان بر بالینمان مىآیند و تا روز قیامت جلودارمان هستند؛ از همین رو نامه اعمال ما در دست راستمان خواهد بود.
در ادامه سوره اسرا مىفراید :
(وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أعْمى فَهُوَ فِی اْلآخِرَهِ أعْمى وَ أضَلُّ سَبیلاً )
«و هر کس در این دنیا کور باشد، در آخرت نیز کور و گمراهتر خواهد بود.»
منظور از «أعمى» کور باطنى است و به قرینهى آیه قبل، معلوم مىشود این کوردلان نیز امام داشتهاند و کورىشان نتیجه اطاعت از امام گمراهشان بوده است.
ولى دوستان اهل بیت چون خدا، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام را شناختند، روشن ضمیر و نورانى هستند و قلبشان باز است؛ اگر هم وسوسهاى برایشان پیش آید، ناراحت مىشوند و خیلى زود خود را به خدا مىسپارند و بعد از هر نماز این دعا را مىخوانند :
«یا اللهُ یا رَحمانُ یا رَحیم یا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلبى عَلى دِینِک وَ اکْفِنَا یا قاضِىَ الحَاجَات و یا کَافِىَ المُهِمَّات اِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىءٍ قَدیر»
این انتخاب آنان است و بنا دارند اگر هزار سال هم عمر کنند، بر همین روال باشند و پشت سر امام معصوم حرکت کنند و آرزویشان این است که همیشه در حرکت به سوى خداى تعالى باشند.
امّا برخى دیگر در اثر مشغول شدن به گناهان و اطاعت از ستمکاران، بر قلبشان پرده افتاد و چشم دلشان کور شد؛ به همین خاطر هنگامى که پیامبر و اهل بیت را مىبینند، از آنها رو مىگردانند و نسبتهاى ناروا به ایشان مىدهند، حتّى گاهى از دیدن زیبایىهاى ظاهرى آن بزرگواران هم عاجزند.
نقل شده که روزى دومی به پیامبر گفت: یا رسول الله شما به آن زیبایى هم که مىگویند، نیستید! ـ رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله مىفرمود: یوسف زیبا بود و من از او ملیحتر هستم ـ در همین حال امیرالمؤمنین وارد شد و عرض کرد: یا رسول الله! چقدر شما زیبایید!
خداى تعالى در سوره توبه مىفرماید :
(وَ الْمُوْمِنُونَ وَ الْمُوْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُوْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطیعُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ )
«زنان و مردان مؤمن، بعضى ولى و سرپرست بعضى دیگرند؛ امر به معروف و نهى از منکر مىکنند و نماز بر پا مىدارند و زکات مىدهند و از خدا و رسولش اطاعت مىکنند. خداوند به زودى آنان را مورد رحمت قرار مىدهد. خداوند شکستناپذیر و حکیم است.»
در آیهى دیگرى از همین سوره نیز مىفرماید :
(الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أیْدِیَهُمْ نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ اِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ )
«مردان و زنان منافق بعضى از بعضى دیگرند (همه از یک گروهند) به منکر فرمان مىدهند و از معروف باز مىدارند و دست خود را از انفاق مىبندند. خدا را فراموش کردند و خدا آنان را فراموش کرد. به راستى منافقان همان فاسقانند.»
درباره مؤمنان فرمود: «بعضى اولیاى بعضى دیگرند» امّا درباره منافقان فرمود: «بعضى از بعضى دیگرند؛ امر به منکر و نهى از معروف مىکنند». به هم مىگویند: مبادا نماز بخوانى؛ روزه بگیرى! مبادا به حرف آخوندها گوش کنى!
ولایت مؤمنان بر یکدیگر، به معناى سرپرستى است، امّا نه ولایتى مانند رسول گرامى اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام که صاحب اختیار مردم بودند و ولایت تکوینى و تشریعى داشتند. به نظر مىرسد که منظور از این ولایت، یارى یکدیگر در پیمودن صراط مستقیم است.
روح مؤمن متّصل به ائمه اطهار، پیامبر و خداى تعالى است؛ به همین حساب هر کدام از آنها با امر به معروف و نهى از منکر، اجازه نمىدهند دیگرى به خطا رود و با دستور به اقامهى نماز؛ پرداخت زکات و دعوت به سایر احکام دین، همدیگر را حفظ مىکنند؛ هرگز نسبت به هم بىتفاوت نیستند و نمىگویند: «به ما چه!»
در اینجا صحبت از این است که انسان باید رفیق، خانواده و نزدیکان خود را با رعایت شأن هر کدام، با زبان خوش، امر به معروف و نهى از منکر کند و از انجام این کار که وظیفهى شرعى او است، خسته نشود.
در این آیه از سوره انعام نیز مىفرماید: «بعضى از ستمکاران بر بعضى دیگر ولایت دارند». این منافاتى با آیه اشاره شده در سوره توبه ندارد؛ از این رو که مؤمن، هدفش این است که دیگران را به سوى خدا هدایت کند و هیچ مکر و حیلهاى در کارش نیست و نمىخواهد کلاه سر دیگرى بگذارد یا او را به خودش دعوت کند. مؤمن سخن از «من» نمىگوید، بلکه دعوت به خدا مىکند؛ لذا به محض آن که کسى متوجّه اهل بیت مىشود، به خدا متّصل مىشود؛ چون ایشان آن قدر بندهى خدایند که دوستان خود را به خدا متّصل مىکنند، امّا منافق هدفش بهرهکشى از دیگران است و هر کدام مىخواهند کلاه سر دیگرى بگذارند و به همین جهت هیچ کدام به هم اعتماد ندارند، در عین حال همه در گمراهى و انحراف مشترکند؛ مسیر و هدفشان یکى است؛ یعنى سوء استفاده از یکدیگر در جهات مختلف؛ لذا وقتى یکى گرفتار مىشود، دیگران به کمکش نمىآیند، امّا مؤمن این گونه نیست و هرگز برادر مؤمن خود را در سختىها تنها نمىگذارد و هر طور شده به یارىاش مىشتابد، حتّى منافقانى که زیر دست بالاترىها قرار مىگیرند، براى جلب منفعت خویش است و چون نمىتواند شاه باشد، به وزارت نیز اکتفا مىکند و همین طور تا پایین. این معناى «نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضآ» است.