دوازدهم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
انسان باید کمی فکر کند، بهخصوص جوانهایی که تازه ازدواج کردهاند و خانمی را ازخانوادهای آوردهاند، باید این مطالب را از اول متوجه باشند. میشود با اخلاق خوب، همسر را هم خوب کرد، حتی اگر بداخلاق هم باشد، میشود با نرمزبانی و رفتار خوب او را اصلاح کرد. اگر هم لازم باشد با کس دیگری صحبت کنید که او اختلافات شما را حل کند. تحمل کردن همدیگر اهمیت زیادی دارد و در قرآن به آن سفارش شده است. این خود یکی از صنایع معروف است.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
دوازدهم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۷
روایت
این شعر از جناب عبدالمطلب است که امام رضا علیهالسلام آن را میخواندند
یَعِیبُ النَّاسُ کُلُّهُمْ زَمَاناً
وَ مَا لِزَمَانِنَا عَیْبٌ سِوَانَا
نَعِیبُ زَمَانَنَا وَ الْعَیْبُ فِینَا
وَ لَوْ نَطَقَ الزَّمَانُ بِنَا هَجَانَا
وَ إِنَّ الذِّئْبَ یَتْرُکُ لَحْمَ ذِئْبٍ
وَ یَأْکُلُ بَعْضُنَا بَعْضاً عِیَانا
لَبِسْنَا لِلْخِدَاعِ مُسُوکَ ظبیٍ
وَ وَیْلٌ لِلْغَرِیبِ إِذَا أَتَانَا[1]
مردم زمانه را عیب مى کنند و بد مى گویند، ولی عیب از خودِ ماست و جز ما، زمانه عیبى ندارد.
از روزگار بد میگوییم، لکن بدی و عیب در ماست. اگر زمانه زبان داشت، به ما بد میگفت.
گرگ گوشتِ گرگ را نمىخورد، ولى بعضی از ما علناً گوشت هم را میخورند (به هم ظلم میکنیم).
ما براى فریب مردم لباس آهو پوشیدیم، امّا واى بهحال بیچارهای که ما را نشناسد و نزد ما بیاید!
آبادی بتخانه ز ویرانی ماست
جمعیت کفر از پریشانی ماست
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
وقتی ما مسلمانها و شیعیان آنطور که باید به قرآن و سنّت عمل نمیکنیم، بتها و مذاهب فاسد برپا میشوند. چون ما پریشان هستیم و هردسته ای یک طرف ایستادهایم، آنها جمع میشوند و وقت را غنیمت میشمارند.
اسلام هیچ عیبی ندارد، قرآن و سنّت و اخلاقیاتی که در قرآن است، بسیار خوب است، لکن عیب از ماست.
مأمون به امام رضا علیهالسلام نامه نوشت که مرا موعظه کنید. حضرت برایش نوشتند:
إِنَّکَ فِی دُنْیَا لَهَا مُدَّهٌ
یُقْبَلُ فِیهَا عَمَلُ الْعَامِلِ
أَ مَا تَرَى الْمَوْتَ مُحِیطاً بِهَا
یَسْلُبُ مِنْهَا أَمَلَ الآمِلِ
تُعَجِّلُ الذَّنْبَ بِمَا تَشْتَهِی
وَ تَأْمُلُ التَّوْبَهَ مِنْ قَابِلٍ
وَ الْمَوْتُ یَأْتِی أَهْلَهُ بَغْتَهً
مَا ذَاکَ فِعْلَ الْحَازِمِ الْعَاقِل[2]
تو اکنون در دنیا هستی و ماندنت محدود است. در همین مدّت کوتاه هرکس کاری کند، پذیرفته میشود.
آیا نمىبینى مرگ از هرسو به این سرا احاطه یافته، آرزوها را بر باد فنا میدهد؟
بااینحال بهخاطرِ امیالِ نفسانیات در گناه شتاب میکنی و توبه بهدرگاه پروردگار توبهپذیر را عقب میاندازی و وعده میدهی.
و مرگ ناگهان سر میرسد. این روشِ انسانِ عاقل و دوراندیش نیست.
خوب است جوان ها که ذهنشان آماده است این اشعار را حفظ کنند.
ابراهیم بن عباس میگوید امام رضا علیهالسلام این بیت را زیاد میخواند:
إِذَا کُنْتَ فِی خَیْرٍ فَلَا تَغْتَرِرْ بِهِ
وَ لَکِنْ قُلِ اللَّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّم[3]
چون در آسایش و راحتى هستی، مغرور مشو، بلکه بگو: خداوندا! تنم را سالم و نعمتت را بر من پایدار بدار.
حال که جوان هستید و توفیق دارید کار خوب انجام دهید و نماز بخوانید و روزه بگیرید، مراقب باشید مغرور نشوید! بگویید خدا سلامتم بدار تا آخر همینطور باشم و روز به روز بهتر شوم.
شرح خطبه ۱۱۰
وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ؛ «صنایع معروف» یعنی انجام کارهای خوب. «مصارع» یعنی بهسختی بر زمین افتادن. «هوان» یعنی خواری. کارهای خوبی که انسان انجام میدهد یا خوبیهایی که دارد و ظهور پیدا میکند، انسان را از زمین خوردنهای سخت و خوارکننده نگه میدارد و او را از افتادن در خواری و ذلت حفظ میکند.
افعال و نیات و خُلقهای پسندیده، انسان را از خواری در خانواده و جامعه حفظ میکند و او را از زمینخوردنهایی که بیچارهاش میکند، در امان میدارد.
شارحِ نهجالبلاغه، میرزا حبیباللّه خویی ذیل این خطبه مینویسد:
معروف اسمی است برای هرکار خوبی که عقل و شرع حُسنِ آن را میشناسند مثل احسان، نیکی، صلۀرحم، صدقه، رفق و مدارا با مردم و سایر اعمال خوب. انجام معروف (خوبیها) از آن جهت که موجب نزدیکی دلهای مردم میشود و آنان را بر محبّتِ شخصِ نیکوکار جمع میکند، نگهبان اوست و مردم دست به قتلش نمیزنند و کاری که موجب ذلت و خواری او شود، انجام نمیدهند.
نظیرِ این کلام را عبداللّه بن میمون از امام صادق علیهالسلام از پدرانشان نقل کرده است: «صنایع المعروف تقى مصارع السوء». عبداللّه بن سلیمان هم میگوید از امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود: «إنّ صنایع المعروف تدفع مصارع السّوء». این ازجمله آثارِ این خصلت در دنیاست و همچنین موجب زیادی برکت هم میشود.
سکونی از امام صادق علیهالسلام و ایشان از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله روایت کنند:
«إِنَّ الْبَرَکَهَ أَسْرَعُ إِلَى الْبَیْتِ الَّذِی یُمْتَارُ مِنْهُ الْمَعْرُوفُ مِنَ الشَّفْرَهِ الی سَنَامِ الْبَعِیرِ أَوِ السَّیْلِ إِلَى مُنْتَهَاهُ»
«برکت بهسوى خانهاى که از آن، سفرۀ معروف برای مستحقّین میبرند، از حرکتِ کاردِ تند و پهن در گوشتِ نرم کوهانِ شتر یا از خیزش سیل تا آخرین حدّش، شتابندهتر است.»
امام صادق علیهالسلام نقل شده:
«أَیُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْصَلَ إِلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ مَعْرُوفاً فَقَدْ أَوْصَلَ ذَلِکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله»
«هر مؤمنی که به برادر مؤمن خود احسان کند، به رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله احسان کرده است.»
همچنین از امام صادق علیهالسلام روایت است: «معروف چیزی غیر از زکات است. پس با نیکوکاری و صلۀرحم به خدای تعالی نزدیک شوید.[4]
اگر شما صلۀرحم کنید یا با دوستانِ مؤمنتان بهخاطرِ ایمان، نیکوکاری و احسان کنید، مثل این است که به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله احسان کردهاید؛ چون به قرآن و سنّت عمل میکنید و دنبال پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هستید.
حُسن خلق
یکی از مصادیق و زیرمجموعههای «صنایعالمعروف» خوشرفتاری با زیردستان است، آنهم برای خدا نه برای ریا و تعریف مردم.
خودش خوش رفتار باشد برای خدا نه برای ریا و تعریف مردم. پند تاریخ از سفینه البحار و او از بحارالأنوار، نقل کرده:
عربی آمد نزد پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و تقاضای کمک مالی کرد. حضرت به اندازه کافی به او دادند. فرمودند به تو احسان کردم؟ گفت نه کار خوبی هم نکردی. اصحاب که آنجا بودند برآشفته شدند و خواستند او را کتک بزنند، امّا پیامبر مانع شد. بعد هم سائل را به خانه برد و مقدار بیشتری به او کمک کرد و سپس گفت آیا کافی است؟ سائل خوشحال شد و گفت: آری.
پیامبر به او فرمود حال با من نزد اصحاب بیا و در حضور آنها هم بگو که راضی شدی تا آنها هم از حرفی که تو زدی خردهای در دل نداشته باشند. سائل همراه پیامبر به مسجد آمد و در حضور اصحاب به پیامبر عرض کرد: خداوند در فامیل و خانوده شما خیر قرار دهد.
سپس پیامبر فرمود قصۀ من و این سائل مثل شتربانی است که شترش رم کرده و گروهی برای کمک، به دنبال شتر میدوند، امّا موجب ترسِ بیشترِ شتر میشوند، ولی اگر کسی دخالت نکند، خودِ شتربان بهتر از همه میتواند آرامآرام به آن نزدیک شود و با صداهایی که درمیآورد شتر را آرام کند و به او افسار بزند.
منظور اینکه انسان باید با کسانی که بیاحترامی یا خطایی در حقّش کردند، با مدارا و زبان نرم صحبت کند تا مسأله حل شود.
به رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله خبر رسید که سعد بن معاذ از دنیا رفته. آن حضرت با اصحاب خود آمدند و دستور داد سعد را غسل دهند. پس بر در ایستاد و چون حنوط و کفنش کردند و تابوتش برداشتند، بىکفش و ردا او را تشییع کرد. گاهى سمت راست تابوتش را میگرفت و گاهى سمت چپ آن را. وقتی به قبر رسیدند، حضرت در قبرِ او رفت؛ لحدش را درست کرد؛ خشت بر او چید و میفرمود سنگ به من دهید و گل بدهید و میان خشتها را گل میزد.
چون تمام شد و خاک بر او ریخت، قبرش را منظم ساخت و فرمود من میدانم کهنه مىشود و کهنگى به او سرایت میکند، ولى خدا دوست دارد هرکس کاری میکند، آن را خوب و محکم انجام دهد.
وقتی از کارِ قبر فارغ شدند، مادر سعد برخاست و گفت «اى سعد بهشت بر تو گوارا باد!»
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود اى مادر سعد، آرام باش و با پروردگارت با جزم سخن مگو! زیرا سعد گرفتار فشار قبر است.
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله برگشت و مردم برگشتند و به آن حضرت گفتند یا رسول اللَّه ما دیدیم با سعد آن کردى که با احدى نکردى. تو بىردا و کفش دنبالۀ جنازهاش رفتى! فرمود فرشتهها بىردا و پابرهنه دنبال او بودند و من به آنها تأسى کردم. گفتند راست و چپ تابوتش را گرفتى! فرمود دستم به دست جبرئیل بود و هرجا را میگرفت، من میگرفتم. گفتند دستور غسلش را دادى و بر او نماز خواندى و او را به دست خود در قبر نهادى و بعد فرمودى سعد فشار قبر دارد!
فرمود آرى او با خانوادۀ خود بداخلاقى میکرد.[5]
خانمی که می گوید من شوهر خیلی خوبی دارم؛ با من و بچهها خوشرفتاری میکند؛ سر کار میرود و زحمت میکشد، ولی من زود عصبانی میشوم. چکار کنم؟
این اصلاً خوب نیست. شما هم میتوانید خود را کنترل کنید. شوهر شما زحمت کشیده، خودش را کنترل میکند، شما هم میتوانی خشم خود را مهار کنی. با شوهرت و بچههایت خوشرفتاری کن؛ با روی خوش به آنها سلام کن؛ خودت را بگیر؛ اخلاق خوب داشته باش و از خدا هم بخواه کمکت کند. اخلاق بد و ترشرویی گاهی باعث میشود انسان دست به کارهایی بزند که عاقبت خوبی ندارد.
بعضی اوقات خانمهایی میآیند که از دست شوهرانشان ناراضی هستند؛ میگویند زود عصبانی میشود.
این بنده خدا که همسرِ تو شده، الآن زیردست شماست. با چه آروزهایی آمده تا زندگی خوبی داشته باشد. اگر شما بداخلاقی کنی و تندی کنی، کجا برود و چکار کند؟ وقتی رفتار و اخلاقِ بد زیاد شد و سالها طول کشید، خسته میشود و طلاق میگیرد. شما هم لابد میگویی میروم یک زنِ دیگر میگیرم، ولی آیا این درست است که بشری را، مسلمانی را اینطور اذیت کنید!
انسان باید کمی فکر کند، بهخصوص جوانهایی که تازه ازدواج کردهاند و خانمی را ازخانوادهای آوردهاند، باید این مطالب را از اول متوجه باشند. میشود با اخلاق خوب، همسر را هم خوب کرد، حتی اگر بداخلاق هم باشد، میشود با نرمزبانی و رفتار خوب او را اصلاح کرد. اگر هم لازم باشد با کس دیگری صحبت کنید که او اختلافات شما را حل کند. تحمل کردن همدیگر اهمیت زیادی دارد و در قرآن به آن سفارش شده است. این خود یکی از صنایع معروف است.
نسبت به بچهها هم همینطور. بچه باید گریه کند؛ اذیت کند؛ بشکند؛ بدود. باید مواظبش بود. نباید مرتب سرش داد بزنند و کتکش بزنند! با این کار، بچه فردا درندهخو میشود، ولی اگر با ملایمت با او حرف بزنند و نوازش کنند، هم خودش زندگی خوبی خواهد داشت و هم پدر و مادر. بهعلاوه میشود او را کمکم به دین متمایل ساخت.
امام رضا علیهالسلام
علی بن موسی الرضا علیهماالسلام امام هشتم ما شیعیان، در ۱۱ ذیقعده ۱۴۸ در مدینه متولد شد و آخر صفر ۲۰۳ در سن ۵۵ سالگی بهدست مأمون به شهادت رسید. کنیه ایشان ابوالحسن و مدت امامتشان ۲۰ سال بود. لقب رضا را پدران و اجداد امام رضا علیهالسلام بر ایشان گذاشتند و نه مأمون عباسی.
از امام صادق علیهالسلام روایت است که به فرزند خود امام کاظم علیهالسلام فرمود خداوند پسری نصیب تو میکند که عالم آل محمّد است و من دوست داشتم او را ببینم.
یکی از اصحاب امام رضا علیهالسلام دعبل خزایی از شعرای معروف آن زمان بود که شعرهای خوبی در مدح اهلبیت میسرود. یکبار قصیدۀ بلندی برای امام رضا علیهالسلام خواند. بعداز آنکه قصیدهاش را به پایان رساند، حضرت رضا علیهالسلام برخاست و به دعبل فرمود: جایی نرو و خود به اندرون خانه رفت.
پساز مدّتی صد دینار که به نام مبارک او سکّه زده بودند، توسّط خادم برای او فرستاد و به او گفت: مولای تو میفرماید این مبلغ را نفقه و خرجی خودت قرار بده
دعبل گفت: بهخدا قسم بهخاطر دینار نیامدم و این قصیده را نگفتهام که دیناری به من برسد و کیسه را برگرداند و جامهای از جامههای آن حضرت را درخواست کرد که به آن برکت و شرافت کسب کند.
حضرت لباس بلندی را که از پشم نرم و نازک تهیّه شده بود به همراه آن کیسه زر برایش فرستاد و به خادم فرمود به او بگو این دینارها را بگیر، زیرا روزی به آن احتیاج پیدا میکنی و دوباره آن را برنگردان. دعبل آن کیسه و جامه را گرفت و بیرون رفت و از مرو بههمراه قافلهای به راه افتاد.
در بین راه دزدها بر آن قافله هجوم آوردند و همۀ اهل قافله را گرفتند و شانههای آنها را بستند. سپس اموال آنها را بین خود تقسیم کردند. یکی از آنها شعری از قصیده دعبل که مناسب حالش بود میخواند.
دعبل آن را شنید و از آن خواننده پرسید این بیت شعر که خواندی از کیست؟ گفت: مردی از اهل خزاعه که نامش دعبل است. دعبل گفت: من همان دعبل هستم که آن قصیده را گفته است.
آن شخص فوراً نزد رئیس گروه رفت. او بالای تپّه مشغول نماز خواندن بود و مذهب شیعه داشت. وقتی قضیه را به او خبر داد، از جا برخاست و نزد دعبل آمد و به او گفت: تو دعبل هستی؟ گفت: بلی. گفت: قصیدهات را بخوان! وقتی آن قصیده را خواند، شانههای او و همۀ اهل قافله را باز کرد و آنچه از آنها سرقت کرده بودند، به احترامِ دعبل به آنها برگرداند.[6]
خبر از غیب
ابىحبیب البناجى گفت: من رسول اللَّه صلّیاللّهعلیهوآله را در خواب دیدم که فرود آمده در مسجدى که فرود مىآیند حجاج در هر سال. من رفتم و سلام کردم بر او و ایستادم در پیش وى. پس یافتم نزد وى طبقى از برگ خرما و در او خرمای صیحانى بود. دست مبارک کرد و مشتى از آن خرما برداشت و به من داد. من شمردم آن را، هجده خرما بود. تأویل و تعبیر کردم که هجده سال زنده خواهم ماند، به عدد آن خرماها.
چون بیست روز از آن گذشت، من زمین زراعتم را تعمیر میکردم که کسی خبر داد از آمدن امام رضا علیهالسلام از مدینه و فرود آمدن آن حضرت در آن مسجد.
من رفتم و دیدم مردم خدمت وى میروند. من هم رفتم. دیدم در همان موضعى نشسته که من رسول اللَّه را در خواب دیده بودم و در زیر وى حصیری بود، مثل آنچه دیده بودم و طبقى از درخت خرما پیش وى بود و در آن خرمای صیحانی گذاشته بودند.
پیش رفتم و سلام کردم و جواب سلام مرا داد و مرا نزدیک طلبید و قبضهای از آن خرما به من داد. شمردم، به همان تعداد بود که رسول اللَّه صلّیاللّهعلیهوآله به من داده بود.
گفتم: زیاده کن براى من یابن رسول اللَّه! فرمود: اگر رسول اللَّه زیاده میکرد، من هم زیاده میکردم.[7]
حدیث سلسله الذهب
اسحاق بن راهویه گفت: چون حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا علیهماالسلام در سفر خراسان به نیشابور رسید، پس از آنکه اراده کوچ نمودن بهسوى مأمون نمود، محدّثین جمع شدند و عرض کردند: اى پسر پیغمبر از شهر ما تشریف مىبرید و براى استفاده ما حدیثى بیان نمیفرمایید؟
حضرت سر از هودج بیرون آورده، فرمود: شنیدم از پدرم موسى بن جعفر که گفت شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد که گفت شنیدم از پدرم محمّد بن علىّ که گفت شنیدم از پدرم على بن الحسین که گفت شنیدم از پدرم حسین بن على که گفت شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین على بن ابىطالب که گفت شنیدم از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّوجلّ که فرمود:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»
«لا اله الَّا اللَّه دژ و حصار من است پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.»
هنگامى که مرکب حضرت حرکت کرد، با آواز بلند فرمود:
«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»
«بهشروط آن و من از آن شروط هستم.»[8]
اقرار به «لااله الا اللّه» موقعی خالصانه است که انسان اقرار به ولایت اهلبیت داشته باشد و دوازده امام را قبول کرده باشد. بهعلاوه حرفشان را بشنود و به احکام دین مقید باشد؛ یعنی واجبات را انجام دهد و حرام را ترک کند؛ این میشود ولایت اهلبیت علیهمالسلام.
دوست و دشمن واقعی
امام رضا علیهالسلام از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود:
«صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ»[9]
«دوستِ هرکس عقلِ اوست و دشمنش، جهلش.»
جهل این نیست که انسان چیزی نداند و کتاب نخوانده باشد، بلکه این است که بر آنچه میداند، پا بگذارد. یعنی به چیزهایی خوبی که فیالجمله میداند، عمل نکند؛ مثل اینکه میداند خوشاخلاقی خوب است، ولی هنگام عصبانیت زن و بچهاش را بزند و بگوید باید کتک بخورند! این میشود جهل. ولی اگر عقلش را جلو بیاورد، میگوید او هم مثل تو بشر است، چرا این کار را میکنی؟ از تو چیزهای بالاتری میخواهند و باید برای آنها سعی کنی!
خبر از حال شیعیان
موسى بن سیار گفت: من در خدمت حضرت رضا علیهالسلام بودم. وارد کوچههاى طوس شدیم و سر و صدایى شنیدم. از پى آن صدا رفتم، دیدم جنازهاى است. همین که چشمم به جنازه افتاد، دیدم حضرت رضا علیهالسلام پاى از رکاب خارج نموده، پیاده شد و بهطرف جنازه آمد جنازه را بلند کرد. چنان به آن جنازه چسبیده بود مثل برهاى که به مادرش بچسبد. بعد فرمود ای موسى بن سیار هرکس یکى از دوستان ما را تشییع کند، چنان گناهانش میریزد مثل اینکه تازه از مادر متولد شده و گناهى برایش نمىماند.
همانطور رفت تا آن جنازه را کنار قبر گذاشتند. امام علیهالسلام جلو رفت و مردم را از اطراف جنازه دور کرد. وقتی میت را مشاهده کرد، دست روى سینهاش گذاشت و فرمود: فلانى پسر فلانی! تو را به بهشت بشارت میدهم. دیگر پس از این ساعت ترسى بر تو نیست.
عرض کردم فدایت شوم! مگر این مرد را میشناسىد؟ بهخدا قسم تا امروز به این سرزمین پا نگذاشتهاید.
فرمود: موسى! مگر نمیدانى اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما ائمه عرضه مىشود؛ هر کوتاهى که داشته باشند، از خدا درخواست میکنیم از آن چشمپوشى کند و هرکار نیک کرده باشند، از پروردگار میخواهیم پاداش آنها را بدهد.[10]
روایات زیادی داریم که الآن امام زمان همۀ شیعیانشان را در هرجای زمین باشند، میشناسند. معمولاً روزهای دوشنبه و پنجشنبه نامه اعمال آنها به نظر ایشان میرسد و برای گناهانشان طلب مغفرت میکنند و برای ثوابهایشان دعایشان میکنند.
ازجمله سفارشهای امام رضا علیهالسلام به شعیانشان، زیارت قبر شریفشان است و وعده فرمودهاند هرکس ایشان را زیارت کند، در مواقع مختلف به دادشان میرسند و حکایتهای فراوانی هم در این باره نقل شده است.
مأمون مناظرهای ترتیب داد بین امام رضا علیهالسلام و علمای ادیان مختلف و شمار زیادی از آنها را برای جدال علمی با امام فراخواند ولی وقتی همۀ آنان در مصافِ امام مغلوب شدند، مأمون فهمید مرتکب اشتباه بزرگی شده و با این کار امام را بیشتر بلندآوازه کرده است؛ لذا از همانجا تصمیم به قتل امام گرفت و پساز چندی تصمیم خود را عملی کرد.
اشتباه دیگری که آن پلید دربارۀ امام رضا علیهالسلام کرد، این بود که گمان میکرد اگر ولایتعهدی را به حضرت واگذارد، مردم میگویند آل علی چون دستشان به حکومت نمیرسید از آن روگردان بودند و چون به آن برسند، مانند دیگران میشوند، امّا وقتی مردم رفتار حضرت را مشاهده کردند، بیشتر شیفتۀ او شدند و نقشۀ مأمون بیشتر به ضرر خودش شد.
السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا المرتضی یابن رسول اللّه
[1] ـ عیون اخبار الرضا، ۲، ۱۷۷.
[2] ـ بحارالأنوار، ۴۹، ۱۱۲.
[3] ـ عیون اخبار الرضا، ۲، ۱۷۸.
[4] ـ منهاجالبراغه، ۷، ۴۳۸.
[5] ـ بحارالأنوار، ۶، ۲۲۰.
[6] ـ عیون اخبار الرضا، ۲، ۲۶۴.
[7] ـ کشفالغمّه، ۲، ۳۱۳.
[8] ـ امالی صدوق، ۲۳۵.
[9] ـ غررالحکم، ۴۲۱.
[10] ـ بحارالأنوار، ۴۹، ۹۸.