بیست و یکم رمضان ۱۴۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام ما با عقل ناقص خودمان نمیتوانیم این ولی اعظم خدا را بشناسیم؛ زیرا این حضرت مستطاب ولیّ بلافاصله حضرت خاتمالانبیاء صلّیاللّهعلیهوآله و جامع بین اضداد بوده است.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و یکم رمضان ۱۴۰۰ | سهشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۱۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح دعای سحر
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ أَسْمائِکَ بِأَکْبَرِها وَ کُلُّ أَسْمائِکَ کَبِیرَهٌ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ کُلِّها
اسماء خداوند
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در شرح این فراز میفرمایند:
«خداوند عالم! حضرتعالی دارای اسماء بسیاری هستی که بعضی افضلیت دارد نسبت به بعضی؛ زیرا حضرت مستطاب جنابعالی صنایع و مخلوقات خودت را به نور خودت و علم خودت و قدرت خودت و ذات خودت و فعل خودت برپا فرمودی.
این موجودات هر یک از آنان حسب فرمودۀ امام خمینی اسم حضرتعالی هستند، ولی حسبالتحقیق بنیآدم اسم خداوند علی اعلی است.
حیوان ناطق که الآن مصداق آن چهار میلیارد است، اسم خداوند علی اعلی است؛ یعنی اسم مسمّا را نشان میدهد.
و فی کل شیء له آیهٌ
تدلُّ له انه واحدٌ
(در هر چیزی آیه و نشانهای از خدای تعالی است و دلالت میکند خدا یکی است)
پروردگار عالم! تو یکی هستی، ولی اسم و اسامی حضرت ربّالعزه علاوه بر دلالت، علاوه بر نشانه مستقیما مسمی را نشان میدهد. سایر موجودات مستقیما حضرت ربّالعزه را نشان نمیدهند، مگر با وسائط، ولی بنیآدم مستقیما مسمای حضرت ربّالارباب حضرتعالی را نشان میدهند.
حضرت امیرالمؤمنین سلاماللّهعلیه علی بن ابیطالب در دعای صباح، صلوات بر حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله را که شروع میکنند:
«صَلِّ اللَّهُمَ عَلَى الدَّلِیلِ إِلَیْکَ فِی اللَّیْلِ الْأَلْیَلِ وَ الْمَاسِکِ مِنْ أَسْبَابِکَ بِحَبْلِ الشَّرَفِ الْأَطْوَلِ»
کلمۀ «دلیل» تطبیق میفرمایند، البته این دلیل اسم تامّ و کلمه تامّ و آیتاللّه العظمی و اکبرِ تمام اسماء خداوند است و نمیتوان برکات حضرت خاتم الانبیاء و حضرت امیرالمؤمنین و یازده فرزندانشان صلوات اللّه علیهم اجمعین را بالنسبه به دیگران مساوی دانست.
تحقیقاً برکات این خانواده از صدر تا ساقه بزرگتر و بیشتر از سایر موحدین است. برکاتی که از شَفَه مبارک حضرت ختمی مرتبت و شَفَه مبارک حضرت امیرالمؤمنین و دوازده معصوم دیگر صادر شده تا الیالابد شافی قلوب طلاب و عشاق است.
نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام ما با عقل ناقص خودمان نمیتوانیم این ولی اعظم خدا را بشناسیم؛ زیرا این حضرت مستطاب ولیّ بلافاصله حضرت خاتمالانبیاء صلّیاللّهعلیهوآله و جامع بین اضداد بوده است.
اول مرجع و ملاذ و پشتوانه برای مؤمنین، رقیقترین افراد به مؤمنین و شاقترین افراد برای منافقین بود. پشت منافقین را مثل تخته میشکست. قلب مؤمنین را از گل نسترن بیشتر ترمیم و تقویت میفرمود. حلوا بود برای مؤمنین، خار بود برای منافقین.
لهذا با این خصوصیات ای پروردگار عالم! من سؤال میکنم که حضرت ختمی مرتبت و حضرت علی بن ابیطالب و یازده فرزند ایشان علیهمالسلام را به ما بشناسانی و آشنایی دهی و دوستی ایشان را به برکت خودشان و خودت بر ما زیاد بفرما.»
خلاصۀ سخنان حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در این جملات این است که همۀ اشیاء بهنحوی اسم خدای تعالی هستند؛ یعنی هرکدام با هر خاصیتی که دارند اسمی از اسماء خدای تعالی را نشان میدهند.
برای کسی که طالب باشد و بخواهد اسماء خدارا ملفتت شود، جمادت و ریاحین و حیوانات هرکدام بهنحوی یک یا چند اسم از اسماء خدای تعالی را نشان میدهد؛ بعضی اسم جمال را بعضی اسم جلال را؛ بعضی اسمهای دیگر را، امّا انسان همۀ اسماء خدای تعالی را داراست، البته بهطورِ بالقوه.
اگر کسی از خدا بخواهد و استقامت کند، خدای تعالی به او میفهماند. مشروط به اینکه بایستد؛ فرار نکند؛ دنبال چیزهای دیگر نباشد؛ نگوید خدا یکی نان هم یکی؛ خدا یکی آن شخص هم یکی. فقط خدا را در نظر داشته باشد و از او بخواهد.
این منافاتی با کار و زحمت و طلبگی ندارد؛ چون آن خواست مربوط به دل است. خودش هم میفهمد دنبال چیست. در این صورت خدای تعالی بهتدریج موفقش میکند، ولی نه امروز و فردا.
کمکم امتحانات پیش میآید. اگر توانست در این امتحانات نمره خوب بیاورد و استقامت بهخرج دهد، یقیناً اسماء خدای تعالی را در خود و افراد و موجودات دیگر ملتفت میشود.
مختصری از احوال امیرالمؤمنین علیهالسلام
مشهور آن اسـت که آن حضرت در روز جمعه سیزدهم ماه رجب بعد از سى سال از عام الفیل در میان کعبه معظمه متولد شده است.
پدر آن حضرت ابوطالب، پسر عبدالمطلب بود که با عبداللّه پدر حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآله برادر اعیانى (پدرى و مادرى ) بوده و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بوده و آن حضرت و برادرانش اول هاشمى بودند که پدر و مادرشان هر دو هاشمى بودند.
در کیفیت ولادت آن جناب روایات بسیار اسـت و آنچه به سندهاى بسیار وارد شده آن است که فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد و به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نُه ماهه آبستن بود. پس در برابر خانه کعبه ایستاد و نظر به جانب آسمان افکند و از خدا خواستند درد زاییدن بر وی آسان شود.
چون از دعا فارغ شد، دیوارِ عقبِ خانه شکافت و فاطمه از آن رخنه داخل خانه شد و از دیدهها پنهان گشت و شکاف دیوار بهاذناللّه به هم پیوست.
در درون کعبه سه روز مهمان خدای تعالی بودند و علی علیهالسلام پاک و پاکیزه از هر رجسی متولد شد. پس از سه روز دوباره همان موضع شکافته شد و حضرت فاطمه بنت اسد با فرزند خود علی علیهالسلام بیرون آمدند.
در بعضى روایات است که چون حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام متولد شد، ابوطالب او را بر سینه گرفت این اشعار را خواند:
یارَبِّ یاذَا الْغَسَقِ الدُّجِىِّ
وَالْقَمَرِ الْمبْتَلَجِ الْمضِىِّ
بَیِّنْ لَنا مِنْ حُکْمِکَ المَقْضیِّ
ماذا تَرى فى اِسْمِ ذَا الصَّبِىِّ
مضمون این اشعار آن است که اى پروردگارى که شب تار و ماه روشن و روشنى دهنده را آفریدهاى! بیان کن از براى ما که این کودک را چه نام گذاریم ؟
ناگاه لوح سبزى آمد که در آن نوشته شده بود:
خُصِّصْتُما بِالْوَلَدِ الْزَّکِىِّ
وَالطّاهِرِ الْمُنْتَجَبِ الْرَّضِىِّ
فَاِسْمُهُ مِنْ شامِخٍ عَلِی
عَلِىُّ اشْتُقَ مِنَ الْعَلِىِّ
مخصوص گردیدید شما اى ابوطالب و فاطمه به فرزند طاهر پاکیزه پسندیده، پس نام بزرگوار او على علیهالسلام است و خداوند على اعلا نام او را از نام خود اشتقاق کرده است.
چون ابوطالب عیالوار بود، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله برای کمک به او علی علیهالسلام را به سرپرستی گرفت و به خانه برد؛ یعنی آن جناب از ابتدای کودکی در دامان پاک رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله رشد کرد.
وقتی حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله به رسالت مبعوث شد، علی علیهالسلام ۱۰ ساله بود. از همان زمان تا چند سال، طبق روایات حسکانی، فقط مولا علی علیهالسلام و حضرت خدیجه به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله ایمان آورده بودند.
از خصوصیاتی که برای مولا علی علیهالسلام نوشته شده؛ اول اینکه آن حضرت از کودکی در نهایت فطانت و قوّت حدس و شدت ذکاوت بودند.
پیوسته ملازم پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله بود و خدای تعالی به لطف خود استعدادی به آن جناب داده بود که فضائل پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله را از همان کودکی میگرفت و ظاهر میکرد.
یکی از آن استعدادها علم بود که بارها فرمود: پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هزار باب علم تعلیم من فرمود که از هر بابی هزار باب مفتوح میشد.
این روایت مربوط به پیش از رحلت رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله است و پیش از آن، ساعتها آن دو بزرگوار با هم خلوت میکردند و پیامبر در گوش علی علیهالسلام راز میگفت.
آنچه حضرت پیامبر از علم خدای تعالی میدانست، بیپایان بود. بشر عادی ذرّهای از علوم خدای تعالی را نمیتواند تحمل کند، چه خواسته همۀ علمها و هزار در علم که از هر دری هزار در باز میشد.
این چیز آسانی نیست؛ این علوم نقل ضرب یضرب و علوم ظاهری و فیزیک و شیمی نیست.
فردوسی در شأن آن جناب گفته:
چو گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم علیام در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کین سخن راز اوست
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست
دوم: همۀ صحابه اتفاق دراند که هرجا هرچه بر ایشان مشتبه میشد، از علی علیهالسلام سؤال میکردند؛ از جمله خود ابوبکر و عمر. بارها این جمله از عمر شنیده شد که میگفت: «لو لا علی لهلک عمر».
ابوبکر نیز بارها گفت و حضرت امیرالمؤمنین هم در خطبۀ سوم نهجالبلاغه میفرمایند که او گفت: «أَقِیلُونِی أَقِیلُونِی أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیْرِکُمْ وَ عَلِیٌّ فِیکُم»
در پیشامدهای مختلف در آنچه به آنها رجوع میکردند، اشتباه میکردند و علی علیهالسلام مشکلات را حل میکردند.
سوم: از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله نقل شده که «اقضاکم علی علیهالسلام» یعنی آنکه در قضاوت -که علمی ویژه لازم دارد- از همه بهتر و مستقیمتر است، علی علیهالسلام است.
چهارم: در هر فنی از فنون بر حضرت علی علیهالسلام رجوع میکردند؛ از جمله اشرف علوم، علم معرفت و خداشناسی است. اساتید این علم خود را به علی علیهالسلام رجوع میدهند.
مولوی که مثنوی و دیوان شمس را سروده نزدیک به هزار بیت در مدح علی علیهالسلام دارد و علی علیهالسلام را استاد اساتید معرفت خدای تعالی معرفی میکند. میتوانید در خلال مثنوی مدایح او از علی علیهالسلام را پیدا کنید.
از جهت احکام و علوم قرآن همه حتی ائمۀ اطهار علیهمالسلام علی علیهالسلام را بهعنوانِ استاد و برترین میدانند که به آیات پروردگار از همه آشناتر است.
آن بزرگوار قرآن را جمعآوری کرد.ابن عباس، مفسر بزرگ قرآن، میگوید من هرچه میدانم از علی علیهالسلام آموختم.
در باب علوم دیگر؛ از جمله صرف و نحو هرکدام از اساتید این علوم خود را به علی علیهالسلام منتسب میکنند و میگویند ما آن را از علی علیهالسلام فراگرفتیم.
پنجم: آن حضرت از کثرت علم مأمور بودند این را بگویند و لذا در مواضع متعدد فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی».
قبل از اینکه مرا نیابید از من بپرسید که من به راههای آسمان نزدیکترم تا به راههای زمین.
بعد هم میفرمود: هرکس بعد از من این ادعا را بکند، رسوا میشود. همچنان که بعضی این ادعا را کردند و رسوا شدند.
شیخ عباس قمی در حاشیه مفاتیح شرح حال یکیدو نفر از کسانی را که چنین ادعایی کردند و مفتضح شدند، بیان کرده.
یکی از آنها وقتی چنین گفت، سه نفر که از قبل با هم قول و قرار گذاشته بودند، برخاستند و سؤالاتی مطرح کردند که از جواب بازماند، بعد هم با خفت پایین آمد و گریخت. مجلس به هم ریخت.
خود حضرت میفرمودند: «وَاللّهِ لَوْ کُسِرَت لِىَ الْوَسادَهُ لَحَکَمْتُ بَیْنَ اهْلِ التَّوْریه بِتَوْر یتِهِم»
اگر کرسی برای من بگذارند و مرا حکم قرار دهند، در میان همۀ ادیان از یهود و نصارا و دیگران با کتابهای خودشان بر آنها داوری و حجت را تمام میکنم.
امّا وجه دیگری که دلالت بر فضیلت و افضلیت ایشان میکند، آیۀ مبارک تطهیر است.
این آیه در شان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله، علی علیهالسلام، فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نازل شد.
در حدیث شریف کساء آمده است که پیامبر اکرم وارد خانه فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها شدند و زیر کساء رفتند. بعد علی علیهالسلام، سپس امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و در آخر فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها زیر کساء قرار گرفتند.
وقتی پنج بزرگوار در آنجا جمع شدند، پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله از خدای تعالی خواست که خدایا اینها اهلبیت من هستند، رجس را از آنان دور گردان و تطهیرشان فرما!
آیه نازل شد:
﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا﴾[1]
«جز این نیست که خدا اراده فرموده هرگونه پلیدى و آلایشى را از شما اهلبیت بزداید و شما را به شایستگى پاک گرداند.»
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله دستور دادند این مقدار از آیه را در میان جملاتی از سورۀ احزاب که دربارۀ زنان پیامبر آمده، قرار گیرد که آن هم دستور خدای تعالی است.
بعضی از اهل تسنن که متوجه نیستند، این قسمت را هم در شأن زنان پیامبر میدانند، در حالی که میفرماید «عنکم» اگر برای زنان پیامبر بود ضمیر بهصورتِ مؤنث میآمد.
شان نزول آیه هم یکیدو تا نیست. افراد متعدد دربارۀ این قسمتِ آیه روایت گفتهاند، ولی آنها که نمیخواهند فضائل اهلبیت ظاهر شود، چنین میگویند.
آیۀ مباهله
در سورۀ آل عمران آیۀ ۶۱ خدای تعالی فرمود:
﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ﴾[2]
«بعداز آگاهى و علمى که (دربارۀ حضرت مسیح) به تو رسید، اگر کسى با تو به مجادله برخاست، به او بگو: بیایید فرزندانمان و فرزندانتان، زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را دعوت کنیم. آنگاه مباهله (نفرین) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
همه دیدند پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله در حالى که دست على علیهالسلام را گرفته بود و حسن و حسین علیهما السلام در جلو و فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها پشتسرش بود، به مکان مباهله آمدند.
یعنی علی علیهالسلام نفس پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است.
شیخ عباس قمی در منتهیالآمال مینویسد:
وَسَمّاهُ رَبُّ الْعَرْشِ فى الذِّکْرِ نَفْسَهُ
فَحَسْبُکَ ه ذَا الْقَوْلُ اِنْ کُنْتَ ذاخُبْرِ
وَق الَ لَهُمْ هذ ا وَصِیّی وَو ارِثی
وَمَنْ شَدَّ رَبُّ الْعالَمینَ بِهِ اءَزْری
عَلیُّ کَزُرّی مِنْ قَمیصی اِشارَهٌ
بِاَنْ لَیْسَ یَسْتَغْنِی الْقَمیصُ عَنِ الزُّرِّ
ابن حمـّاد در هریک از این سه شعر اشاره به فضیلتى از فضایل امیرالمؤمنین علیهالسلام نموده؛ در شعر اوّل اشاره به آیه مباهله و در دومی به حدیث غدیر و تعیین کردن پیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله آن جناب را به وصایت و در شعر سوم اشاره کرده به حدیث شریف نبوى که به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرموده.
ابن شهر آشوب نقل کرده «اَنْتَ زُرّى مِنْ قَمیصی» یعنى نسبت تو با من، نسبت دکمه است با پیراهن.
ابن حماد در شعر خود گفته که این تشبیه اشاره است به آنکه همچنان که پیراهن دکمه لازم دارد، پیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله هم على علیهالسلام را لازم دارد و از او مستغنى نیست.
سلام خدا به مولا علی علیهالسلام.
در سخاوت آن جناب آیه نازل شد:
﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾[3]
«کسانى که اموال خود را شب و روز، پنهانى و آشکارا انفاق مىکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.»
آن حضرت روزها روزه میگرفت و شبها به عبادت میگذراند. کار میکرد و از کارش مختصری برای خانه برمیداشت و مابقی را به فقرا میداد.
در مدت ۲۵ سال خانهنشینی از حوادث جامعه برکنار نبودند و جلو خطاهای این سه نفر را میگرفتند که مبادا اصل دین پایمال شود. در کنار آن بیرون مدینه باغهایی احداث میکردند؛ یا وقف فقرا میکردند یا میفروختند و پول آن را به فقرا میدادند.
روزی باغی فروختند و پول زیادی به دستشان رسید. صبح فقرا باخبر شدند و آمدند. حضرت این پولها را ریختند جلو خانه و به هرکس میآمد، مقداری میدادند. عصر هیچ باقی نماند و جای آن را جارو کردند.
از معاویه که دشمن سر سخت علی علیهالسلام بود، نقل شده که اگر علی علیهالسلام خانهای از طلا و خانهای از کاه داشته باشد، اول طلا را تصدق میکند تا هیچ اثری از آن نماند، بعد کاه را.
وقتی از دنیا رفت هیچ نداشت مگر دراهمی که میخواست خادمی برای خود تهیه کند.
به اموال دنیا میفرمود: «یا بـَیـْضاء وَ یا صَفْراء غَرّى غَیْرى» (ای طلا و نقرهها دیگری را گول بزنید).
کیفیت دفن آن حضرت
اوایل شب بیستویکم رمضان حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به شهادت رسید.
همۀ فرزندان و اهلبیت ایشان و اصحاب ناله و گریه میکردند. امام حسن علیهالسلام آمدند و فرمودند: فعلا غسل و تجهیز ت علی علیهالسلام عقب افتاده، به خانههایتان بروید.
بنا به وصیت آن حضرت همان شب امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و فرزندانشان آن بزرگوار را غسل دادند؛ نماز خواندند و وقتی همه خواب بودند، جنازۀ حضرت را به یک فرسخی کوفه آوردند و دفن کردند.
خود حضرت فرمودند وقتی زمین را حفر کردید قبر آمادهای میبینید که حضرت نوح برای ایشان معیّن کرده.
مخفیانه حضرت را دفن کردند و علامتهایی گذاشتند تا کسی متلتف نشود و دشمنان سرسخت علی علیهالسلام ازجمله معاویه جسارت به بدن مطهر ایشان نکنند.
مدتها بعد در زمان هارونالرشید قبر آن حضرت ظاهر شد و او هم به حساب دنیای خود دستور مرمت آن را دارد.
از همان زمان با اینکه دشمنان اهلبیت بسیاری از فرزندان علی علیهالسلام را کشتند تا بلکه نسل او را از بین ببرند، امّا سادات علوی و فاطمی امروزه در همۀ دنیا منتشر شدهاند. خدا چنین خواسته. مگر میتوانند جلو اراده خدا را بگیرند؟
منصور دوانیقی دستور میداد سادات را زندهزنده در بین دیوار میگذاشتند، امّا نتوانستد نور ائمۀ اطهار علیهمالسلام را خاموش کنند.
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در راه بازگشت از دفن مولا به خرابهای رسیدند که صدای شیون و ناله از آن میآمد.
وقتی وارد شدند دیدند پیرزنی میگفت چند روز است آقایی که شبانه برای ما غذا میآورد به ما سر نزده، ما گرسنه ماندهایم.
ایشان اشک ریختند که آن مرد پدر ما علی بن ابیطالب بود.
به فقرا رسیدگی میکرد و هیچکس خبر نداشت که شخصاً برای آنها غذا میبرد.
روزی پیرزنى را دید که مشکى آب بر دوش خود مىبرد. آن مشک را از وى گرفت و همراه او به بردن آن پرداخت.
چون از حال او پرسید، گفت: على بن ابىطالب همسر مرا به یکى از مرزها فرستاد و او کشته شد و چند طفل یتیم براى من برجاى گذاشت. چون چیزى ندارم ناگزیر به خدمتگزارى مردم مىپردازم.
على رفت و شب را به پریشاندلى گذراند. چون بامداد شد، زنبیلى پر از خوراکى براى آن زن برد.
در راه بعضى از او خواستند که بردن زنبیل را بر عهده ایشان گذارد، او در جواب گفت: «روز قیامت چه کسی بار مرا خواهد برد؟»
به در خانه زن رفت و در زد. زن پرسید: کیست؟
گفت: من آن بندهام که دیروز مشک را بر دوش کشیدم. در را بگشا که چیزى براى کودکان آوردهام.
زن گفت: خدا از تو خرسند باشد و میان من و على بن ابىطالب داورى کند.
پس داخل شد و گفت: من دوست دارم که به ثواب و پاداشى برسم. میان خمیر کردن و پختن نان و نگهدارى کودکان، آخری را برگزین تا من به نان پختن مشغول شوم.
زن گفت: من بر پختن نان بیناتر و تواناترم. آن تو و آن کودکان، آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم!
پس آن زن به خمیر کردن پرداخت و على به پختن گوشت مشغول شد و لقمههایى از گوشت و خرما و جز آن را خردهخرده به کودکان مىخورانید.
هر وقت به کودکان چیزى مىداد، مى گفت: «فرزندم! از آنچه در کار تو گذشته است على بن ابىطالب را حلال کن!
على علیهالسلام به روشن کردن تنور مشغول شد و چون شعله آتش روى او را مىسوزاند، مىگفت: اى على بچش! این است کیفر کسى که از بیوهزنان و یتیمان غافل بماند.
در آن هنگام زنى که على را مىشناخت از آنجا گذشت و به زن صاحبخانه گفت: واى بر تو، این امیرالمؤمنین است!
آن زن شرمسار شد و گفت: از تو خجالت مى کشم اى امیر مؤمنان!
على در پاسخ گفت: من باید از تو خجالت بکشم که در کار تو قصور کردهام.[4]
یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ
[1]. احزاب، ۳۳.
[2]. آلعمران، ۶۱.
[3]. بقره، ۲۷۴.
[4]. مناقب ابن شهرآشوب، ۲، ۱۱۶.