بیست و دوم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه سوم (خطبه شقشقیه) فرمودند وقتی عمر شورای تعیین خلیفه برای بعداز خود تشکیل داد، گفت اگر کسی را معین کنم، به ابوبکر اقتدا کردهام؛ اگر کسی را معین نکنم، به پیامبر اقتدا کردهام، این درحالی بود که او واقعۀ غدیر خم را بهیاد داشت و جزء اولین کسانی بود که ولایت امیرالمؤمنین را تبریک گفت.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و دوم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۷
در حکمت ۱۴۷ نهجالبلاغه میخوانیم:
قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ «یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلَاثَهٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَهُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَهَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَهَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِه أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَهَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّهِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَهِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ الدِّینِ فِی شَیْءٍ أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَهُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ»
کمیل بن زیاد گفت: «امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیهالسلام دست مرا را گرفت و به صحرا برد، آنگاه آه اندوهناکی کشید و فرمود: «اى کمیل، این دلها مانند ظرفهاست و بهترینِ آنها نگاهدارندهترینِ آنهاست، پس آنچه را برایت مىگویم حفظ کن! مردم سه گروهاند: عالم ربّانى، آموزندهای بر راه نجات و مگسانى ناتوان و سرگردان که به دنبال هر صدایى مىروند و با هر بادى حرکت مىکنند. به نور دانش روشنى نیافته و به رکنى محکم پناه نبردهاند.
اى کمیل! علم بهتر از مال است؛ زیرا علم نگهبانِ توست و مال را تو باید نگهبان باشى. مال با بخشش کم میشود، امّا علم با بخشش بیشتر میشود. مقام و شخصیّتى که با مال بهدست آمده، با نابودى مال نابود مىشود.
اى کمیل بن زیاد! شناخت علم (علم الهى) دِینی است که با آن پاداش داده مىشود و انسان با آن خدا را اطاعت مىکند و پس از مرگ نامِ نیکو به یادگار میگذارد. دانش فرمانروا و مال فرمانبر است.
اى کمیل! ثروتاندوزان درحالی که زندهاند، مردهاند، امّا دانشمندان تا دنیا برقرار است، زندهاند. بدنهاشان در زمین پنهان، امّا یادشان در دلها همیشه زنده است.
بدان که اینجا (اشاره به سینۀ مبارکش کرد) دانش فراوانى نهفته است. کاش کسانى را مىیافتم که مىتوانستند آن را بیاموزند؟ آرى شخص تیزهوشى را مىیابم، امّا قابل اعتماد نیست. دین را وسیلۀ دنیا قرار داده، با نعمتهاى خدا بر بندگانش و با حجتهاى الهى بر دوستانش فخر مىفروشد، یا کسی را مییابم که تسلیمِ حاملانِ حق است، امّا بصیرتِ لازم در شناخت حقیقت ندارد و با اولین شبهه، شک و تردید در دلش ریشه مىزند؛ نه آن و نه این سزاوار نیستند، یا فرد دیگرى مییابم که سخت در پى لذّت است و اختیار خود را به شهوت داده، یا آنکه در مالاندوزى حریص است. هیچکدامِ اینها نمىتوانند از دین پاسدارى کنند و بیشتر به چهارپایانِ چرنده شباهت دارند و چنین است که علم با مرگِ حاملانش مىمیرد.»
کمیل از دوستان و شیعیان مولا علی علیهالسلام است که آخر بهخاطرِ همین دوستی، او را به شهادت رساندند. حضرت به او فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا». یعنی این دلها مانند ظرفهاست و بهترینِ آنها نگهدارترینشان است.
این عبارت را از چند جهت میتوان معنا کرد. بعضی افراد در ناراحتیها بهشدت خود را میبازند؛ هرچند ناراحتیهای کوچکی باشد. اگر تهمتی به او زدند یا مالش را بردند یا مریض شد یا بچهاش مریض شد، آن قدر خود را میبازد که نزدیک است بمیرد. «قلب» ازجهت روحی منظور است؛ یعنی روحیهاش خیلی ضعیف است و آن طور که باید کامل نیست، ولی عدۀ دیگری بیشاز این هستند و میتوانند خود را بیشتر بگیرند، و بعضی دیگر که عنایت خدا به آنها شده، ناراحتیها و بلاها چندان تحت تأثیرشان قرار نمیدهد که ازپا بیفتند، نه بهخاطرِ اینکه آدمهای بیغم و بیعاری هستند، بلکه چون به جای دیگری متصلاند.
برخی طبیعتاً نفسشان قوی است. ممکن است ایمان و یقین داشته باشند، ولی افراد بیغمی هستند و خود را به بیخیالی میزنند. منظور حضرت این گروه نیست. امّا گروه دیگری در اثر اطاعت خدای تعالی و مواظبت بر یاد او، دلشان به خدا قوی شده، پشتوانهای برای خود پیدا کردهاند که همان توکل به خداست؛ لذا مصیبتها و ناراحتیهایی، نه اینکه هیچ تأثیری برایشان نداشته باشد، امّا طوری نیست که از دینشان کم کند یا بر بدنشان تأثیرِ شدید بگذارد. ممکن است تاثیرات کوچکی بگذارد و رفع شود.
سپس حضرت میفرماید: «فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا» هرکدام بیشتر خود را نگه دارند، بهتر هستند. البته باید مدتی زحمت بکشند تا خدا نصیبشان کند.
بعداز آن دربارۀ اصناف مردم فرمودند: «النَّاسُ ثَلَاثَهٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ». یک دسته، عالم ربّانی هستند؛ یک دسته یاد میگیرند و میخواهند خود را نجات دهند و یک دسته درپی هر صدایی میروند.
«عالم ربّانی» یعنی کسیکه ازجهت دین و احکام و خصوصیات دین خبره شده، در اثر یاد خدا و تقوای الهی، خدای تعالی درجات ایمانی نصیبش کرده است؛ این یک منصب الهی است که خدا نصیب میکند و میشود «ربانی» یعنی منسوب به ربّ؛ یعنی خود را به خدای تعالی چسبانده، نفس را مهار کرده است.
«مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاه» آنها هستند که یا اول سنّشان است یا اگر میانسال هستند، میآموزند و عمل میکنند و به هر زحمتی شده، خود را نجات میدهند. هنوز کامل نشده اند، امّا هلاکت هم برایشان نیست.
اولین مصداق عالم ربّانی، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هستند و متعلمٌ علی سبیل نجات، شیعیانشاناند. «هَمَجٌ رَعَاع» نیز کسانی هستند که کاری به دین و دیانت ندارند. «أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ». جوانها و نوجوانها که اول سنّشان است، مراقب باشند مبادا هر صدایی از هرجا بلند شد و شبههای انداخت، دنبالش بروند، بدون اینکه بدانند کیست و چرا جلو افتاده، کمی تأمل کنند و به هر بادی بهسویی نروند!
«لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ» نه خود نورِ علم دارند که نور از قلبشان تابش کند و نه به جای محکمی چسبیدهاند؛ یعنی به ائمۀ اطهار علیهمالسلام.
منظور از علم، اول علم دین است که همراه تقوا باشد. اگر کسی عالم دینی شد و به علمش عمل نکرد، در قرآن و روایات اهلبیت و در همین نهجالبلاغه بسیار مذمت شده، گرفتاریهای شدیدی خواهد داشت. در فرازهای پایانی خطبۀ ۱۱۰ نیز مولا علی علیهالسلام از آن سخن میگویند و اشاره خواهیم کرد، انشاءاللّه.
«یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ» علم بهتر از ثروت است؛ چراکه علم، اگر خدایی باشید و با تقوا همراه شود، تو را از سقوط در پرتگاه نگه میدارد، ولی مال را تو باید نگه داری و مراقبش باشی.
«وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاق» تفاوتِ دیگرِ علم و ثروت این است که هرچه از مال خرج کنی، کم میشود. صدقات و خیرات حرفِ دیگری است، امّا هرمالی با خرج کردن کم میشود و دوباره باید جمع شود، امّا علم را هرچه بیشتر توضیح بدهید؛ بیان کنید؛ گفتگو و مطالعه کنید؛ بنویسید و عمر در آن بگذارید، زیاد میشود.
«وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ» آنکه دنبال مال است و آن را جمع میکند، وقتی مالش از بین رفت، خودش هم از بین میرود. تا وقتی مال دارد، عده ای احترامش میگذارند، وقتی هم مالش از بین رفت، دیگر احترامی ندارد. ولی علم اینطور نیست؛ از بین رفتنی نیست. ممکن است در اثر پیری یا بیماری از یاد برود، امّا نورِ آن همیشه در انسان میماند و رهایش نمیکند.
«هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ» کسانی که مال میاندوزند، در حالی که زندهاند، مثل مردگانند؛ مال روی مال میگذارند و بهخیالشان چیزی برای خود کسب میکنند، ولی درواقع اینطور نیست؛ هلاکت است، مخصوصاً به این جهت که نظر فقرا و بیچارگان و زیردستان به آنهاست، امّا «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» تا روزگار هست، علمای ربّانی هستند؛ مثل خاتِم و خاتَم انبیاء محمّد بن عبداللّه صلّیاللّهعلیهوآله و ائمۀ اطهار علیهمالسلام که سردستۀ علمای ربّانی هستند و حتی دشمنانشان هم به فضایلِ آنها اقرار داشتند، امّا حاضر نبودند زیرِبار بروند و برای اینکه خودشان را نشان بدهند، از آنها بدگویی و بزرگیشان را مخفی میکردند.
«أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَه» خودشان ممکن است مرده باشند، ولی روحیه و خصوصیاتشان همیشه در قلبها زنده است.
«هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّا» سپس به سینۀ خود اشاره کرده، فرمودند: در اینجا علمی اندوخته شده و مل میزند. کاش کسی برای آموختنِ آن پیدا میکردم! البته آن علم، خواندنی نبود، علمالیقین و حقالیقین بود. فرمود کسی نیست که اینها را به او بدهم.
بعداز آن فرمود برخی هستند، ولی صلاحیت لازم را ندارند، حتی خودِ کمیل بن زیاد در یکی از کلمات علی علیهالسلام از حضرت پرسید: حقیقت چیست؟ فرمود: تو را به حقیقت چکار؟گفت: مگر من از اصحاب سرِّ شما نیستم؟ فرمود: هستی و از آنچه خدای تعالی عنایت کرده، به تو هم تراوش میکند و از آن بهره میبری. کمیل بیشتر اصرا رکرد و گفت: آیا مثل شما مرا ناامید میکند؟ پس حضرت چند نوبت اشاراتی فرمودند که او نفهمید و هربار توضیح بیشتر خواست، دستِ آخر امیرالمؤمنین فرمود: «چراغ را خاموش کن که صبح دمید!»
شرح خطبه ۱۱۰
مولا علی علیهالسلام در ادامۀ خطبۀ ۱۱۰ از ارکان دین صحبت میکند و میفرماید:
«وَ اقْتَدُوا بِهُدیٰ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهُدیٰ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى السُّنَنِ» به هدایتِ پیامبرتان اقتدا کنید که بهترین هدایتهاست و آماده شوید برای عمل به سنّت پیامبرتان؛ یعنی با سنّتِ پیامبر آشنا کنید و به آن عمل کنید که بهترین سنّتّهاست.
وَ اقْتَدُوا بِهُدیٰ نَبِیِّکُم؛ هدایت پیامبر چیست؟ خدای تعالی در قرآن کریم به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میفرماید: «إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»[1] (تو به صراط مستقیم هدایت میکنی) یکی از تأویلات صراط مستقیم، ولایت و دوستی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است؛ پس اقرار ما به امامت و ولایتِ علی علیهالسلام اقتدا به هدایت پیامبر است.
حضرات معصومین علهیمالسلام باید واقعیات را بگویند و واقعیت این است که پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله صراط مستقیم را علی علیهالسلام معرفی کردند و محبّت و اطاعتِ ایشان را محبّت و اطاعتِ خود و خدای تعالی بیان فرمودند. این مطالب در روایات ما راجع به علی علیهالسلام بسیار آمده است.
وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِه؛ اولین سنّتی که پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله قرار دادند این بود که علی علیهالسلام را بهعنوان جانشین خود معرفی کردند؛ هم از جهت هدایتشان و هم از جهت سنّتشان.
رسول گرامی اسلام صلّیاللّهعلیهوآله در سه سالِ اولِ بعثت، به دستور پروردگار، مردم را مخفیانه به دین اسلام دعوت میکردند. پساز آن خدای تعالی به پیامبر فرمود رسالت را علنی کند و در اولین گام اقوام و خویشان خود را به اسلام دعوت کند؛ لذا پیامبر چهل نفر از اقوام خود را که بیشترشان از بزرگان مکه بودند، وعده گرفت و در آن مجلس ازجمله بیاناتی که فرمود، این بود که هرکس امروز دعوت مرا اجابت کند، برادر، وصی و جانشینِ من خواهد بود، امّا هیچکس پاسخی نداد، جز مولا علی علیهالسلام که در آن زمان نوجوان ۱۳ سالهای بود. رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله سه بار حرفِ خود را تکرار کرد، ولی کسی جز علی علیهالسلام حضرت را اجابت نکرد. پیامبر نیز همانجا فرمود: یاعلی! تو برادر، وصی، خلیفه و وارث من هستی. برخی از شرکت کنندگان در آن مجلس طعنه زدند که محمّد صلّیاللّهعلیهوآله فرزند برادرش را بر همۀ شما مقدم کرد. برخی هم مسخره کردند و سخنان پیامبر را جدی نگرفتند.
منظور اینکه پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله از همان ابتدا دربارۀ وصایت و خلافت و وراثت مولا علی علیهالسلام صحبت کردند. در مکه بارها فرمودند و در مدینه هم عملاً و قولاً به هرنحو این مطلب را تدکر میدادند، مخصوصاً بعداز آیاتی که دربارۀ علی علیهالسلام نازل میشد. این بود تا «حجهالوداع» که آیه نازل شد:
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾[2]
«اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن که اگر نکنى، پیام او را نرساندى. خدا تو را از گزندِ مردم حفظ مىکند. خدا کافران را هدایت نخواهد کرد.»
پساز اعلامِ وصایتِ امیرالمؤمنین توسط پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله خدای تعالی فرمود:
﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا﴾[3]
«امروز کافران از دین شما ناامید شدند؛ پس از آنها نترسید و فقط از من بترسید! امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را بهعنوان دین شما برگزیدم.»
قطرهای از فضایل علی علیهالسلام
فضایل مولا علی علیهالسلام مثل قرآن است که هرچه گفته و شنیده شود، خستگی ندارد. ملا محمّدطاهر که در قبرستان شیخانِ کبیر قم دفن شده، قصیدهای در مدح مولا علی علیهالسلام سروده، موسوم به «مونسالابرار» و برخی فضایل امیرالمؤمنین را در آن آورده است. برخی از ابیات این قصیده را میخوانیم.
علی که خواند رسول خداش خیر بشر
در او کسیکه شک آورد گشت از کفّار
اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است که فرمود: «علیٌ خیرُ بشر مَن أبا فَقَد کفر» یعنی علی علیهالسلام بهترین بشر بعداز پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است و هرکس این حقیقت را انکار کند؛ یعنی زیربار علی علیهالسلام نرود -چه خواسته دشمن او باشد- کافر است. کفر مراتبِ مختلف دارد و مربتۀ اولِ آن، کفران نعمت و ناسپاسی است؛ یعنی نعمت خدارا پوشانده است.
نماز و روزه و حج کسی نشد مقبول
مگر به مهر علی و ائمۀ اطهار
در روایات مختلف آمده است اگر کسی محبّت علی علیهالسلام را نداشته باشد، چه خواسته بغض و کینۀ او را داشته باشد، هرچه عبادت کند قبول نیست. در کتاب «فردوس الاخبار» از کتب اهل تسنن آمده است که حضرت سیّد المرسلین صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند اگر بنده عبادت خدا کند، آن مقدار که حضرت نوح در قوم خود بود و مثل کوه احد طلاى سرخ داشته باشد و همه را در راه خدا صرف نماید و آن قدر عمر بیابد که هزار حج پیاده کند و در میان صفا و مروه بهنا حق شهید شود و تو را یا على امام نداند، بوى بهشت را نشنود و داخل بهشت نشود.
اهل تسنن را میتوانیم به سه دسته تقسیم کنیم؛ یک دسته کسانی که دشمن علی علیهالسلام یا شیعیان او هستند؛ مثل داعشیها که در روایت است امام صادق علیهالسلام به صراحت فرمودند اینها از سگ نجستر هستند «انجس من الکلب». کفر آنها حتمی است؛ مثل معاویه و یزید و بنیامیه. شاید وهابیها به این اندازه نباشند و شاید هم در میان آنها باشد.
دسته دوم دشمن علی علیهالسلام نیستند و اظهار محبّت هم میکند و چهبسا روایاتی هم دیده باشند، ولی علی علیهالسلام را خلیفۀ چهارم میدانند و حاضر نیستند زیرِبار بروند. مستضعف هم نیستند که چیزی بلد نباشند. در روایات متعدد که در اصول کافی آمده، این افراد را بهعنوان مسلمان قلمداد کرده، ولی ایمان ندارند.
﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ﴾[4]
«اعراب گفتند ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاوردید، لکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان واردِ دلهاتان نشده است.»
ممکن است بعضی از اینها اهل نجات شوند و بعضی هم گرفتاریهایی دارند، امّا بههرحال مسلمانان هستند و ما حق ندرایم آنها را کافر بدانیم. بدن و ذبیحهشان طاهر است؛ در قبرستان مسلمانان دفن میشوند؛ غسل به آنها داده میشود؛ نماز میت به آنها خوانده میشود، ولی با چهار تکبیر، حتی طبق نظر برخی مراجع در نماز جماعتِ آنها هم میشود شرکت کرد و حمد و سوره را نخواند. آنها اظهار میکنند دوست اهلبیت هستند و علی علیهالسلام را دوست میدارند، البته منکر امام زمان هستند.
دسته سوم مستضعف هستند؛ یعنی در میان اهل تسنن بهدنیا آمدند و بزرگ شدند و هرچه بزرگانشان گفتند، قبول کردند تا به سنّ پیری رسیدند. فهم چندانی در این مطالب نداشتند و دنبال هم نکردند. اینها هم مسلمان محسوب میشوند و بهتر از دسته دوم هستند. امید نجاتشان هم بیشتر است. در قرآن هم در این باره صحبت شده است.
علیست صاحب بدر آنکه در میانه جیش
چو ماه بدر بود و دیگران نجوم صغار
جنگ بدر اولین جنگی بود که میان مسلمانان و کفّار درگرفت. مولا علی علیهالسلام در آن جنگ سردسته فاتحین بود و خدای تعالی چیزهای مهمی نشان داد؛ ازجمله ملائکهای که به یاری مسلمانان آمدند. حضرت امیرالمؤمنین آثار آنها را متوجه شدند و پیامبر اکرم به ایشان خبر دادند که سه دسته از ملائکه آمدند و به تو سلام دادند، ولی خدا نخواست آنطور که باید، متوجه شوی. در سورۀ انفال و توبه اشاراتی به این جنگ شده است. امیرالمؤمنین بسیاری از کفّار را به درک واصل کرد؛ کسانی که دیگر امیدی به نجاتشان نبود.
علیست عرشمکانی که بهر بتشکنی
به دوش عرشنشان نبی گرفت قرار
پساز فتح مکه، وقتی رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله وارد کعبه شدند، مولا علی علیهالسلام را بر دوش خود نشاندند و بتهایی را که در مسجدالحرام و کعبه بود شکستند.
نمود مدح علی را به «هل أتیٰ» رحمن
چو کرد از سر اخلاص نان خود ایثار
خدای تعالی در سورۀ انسان نزدیک به یک صفحه ایثارِ امیرالمؤمنین و فاطمۀ زهرا و حسنین علیهمالسلام را مدح فرموده، از آن جهت که سه روز روزه گرفتند و موقع افطار نانِ خود را به یتیم و مسکین و فقیر دادند و خود با آب افطار کردند.
چو داد از سر اخلاص خاتم خود را
نهاد بر سر او تاج «انّما» غفار
اشاره به آیهای است که خدای تعالی در شأن امیرالمؤمنین نازل کرد، وقتی که در حال رکوع انگشتری خود را به فقیر بخشید.
﴿اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُوتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾[5]
«ولىّ شما فقط خدا و پیامبر او و کسانى هستند که ایمان آوردند؛ کسانى که نماز بهپا مىدارند و در حال رکوع، زکات مىدهند.»
دلیل اگر طلبی بر امامتش یک دم
به چشم دل بنگر بر حدیث «یومالدار»
اشاره به دعوت پیامبر از خویشاوندان خود و دعوت آنها به اسلام و اعلان وصایت مولا علی علیهالسلام است که گذشت.
حدیث منزلت را وِرد خویشتن میساز
که میکند دل اهل نفاق را افکار
در جنگ تبوک که آخرین لشکرکشی پیامبر بود، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله علی علیهالسلام را بهجای خود در مدینه گذاشتند. منافقان گفتند پیامبر از علی بیزار بود که او را با خود نبرد. امیرالمؤمنین درپی پیامبر رفت و سخن منافقان را با ایشان درمیان گذاشت. رسول خدا فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی» تو برای من مثل هارون برای موسی هستی، جز اینکه بعداز من پیامبری نیست.
بود امام به حکم حدیث روز غدیر
به این حدیث نمایند خاص و عام اقرار
در روز غدیر پیامبر به مردم فرمود «ألستُ أولیٰ بکم من أنفسِکم» آیا من سزاوارتر از شما بر شما نیستم؟ وقتی همه اقرار کردند، فرمود: «من کنتُ مولاه فهذا علیٌ مولاه» هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه سوم (خطبه شقشقیه) فرمودند وقتی عمر شورای تعیین خلیفه برای بعداز خود تشکیل داد، گفت اگر کسی را معین کنم، به ابوبکر اقتدا کردهام؛ اگر کسی را معین نکنم، به پیامبر اقتدا کردهام، این درحالی بود که او واقعۀ غدیر خم را بهیاد داشت و جزء اولین کسانی بود که ولایت امیرالمؤمنین را تبریک گفت.
نبی چو وارد خُم گشت بر سر منبر
خلیفه کرد علی را به گفتۀ جبار
نهاد بر سر او تاج «وال من والاه»
گرفت از همه امّتان خود اقرار
ولیک آنکه با صحبت تهنیت کردی
نمود از پس اقرار خود انکار
در روز غدیر اول از همه عمر بن خطاب آمد و گفت «بَخٍّ بَخٍّ لک یا علی اصبحتَ مولای و مولا کل مؤمنٍ» (تبریک تبریک صبح کردی در حالی که مولای من و مولای همۀ مومنان هستید). این را فقط شیعه نمیگود، کتابهای اهل تسنن هم آن را نقل کردهاند.
در خطبه شقشقیه میفرماید:
«فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِه»
«شگفتا! اولى با اینکه در حیاتش مىخواست حکومت را واگذارد، بعداز خود عقد خلافت را برای دیگرى بست.»
چند دفعه گفت «اقیلونی اقیلونی و لست بخیرکم و علی فیکم»(مرا رها کنید که من بهترینِ شما نیستم وقتی علی علیهالسلام در میان شماست» درعینحال برای بعد از خود دیگری را معین کرد.
علیست آنکه خدا نفس مصطفی خواندش
جدا نکرد ز هم این دو نفس را جبار
در سال نهم هجری گروهی از مسیحیان نجران نزد پیامبر اکرم آمدند و با ایشان گفتگو کردند، امّا چون مذاکرات به نتیجه نرسیدند، قرار بر مباهله گذاشتند؛ یعنی همدیگر را نفرین کنند تا هرکدام ناحق هستند، به عذاب الهی گرفتار شوند. بزرگِ مسیحیان گفت اگر فردا پیامبر با اصحابش آمد، نترسید، ولی اگر با اهلبیتش آمد، بترسید و تن به مباهله ندهید. البته آنها خبر داشتند و اخبارِ پیامبر را در کتابهاشان دیده بودند.
فردا همه دیدند پیامبر آمدند، درحالی که علی علیهالسلام در جلو، فاطمه زهرا پشتِسر و حسنین علیهماالسلام در چپ و راستشان هستند، برای مباهله آمدند. در سورۀ آل عمران میفرماید:
﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ[6]
پساز علمى که دربارۀ عیسى به تو رسیده، هرکس در این باره با تو مجادله کرد، بگو: بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را دعوت کنیم، سپس در حقّ یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم!
در این آیه مولا علی علیهالسلام به نفس پیامبر تعبیر شده است.
علیست آنکه خدا نفس مصطفی خواندش
جدا نکرد ز هم این دو نفس را جبار
ز اتحاد نگنجد میانشان مویی
میان این دو برادر کجاست جای سه بار
علی که مظهر یتلوا شاهد آمده است
به غیر او تو کسی را امام خود مشمار
در آخر سوره رعد میفرماید:
﴿وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾[7]
«و کافران گفتند تو فرستاده خدا نیستی. بگو کافی است که خدا و کسانی که علم کتاب دارند بین من و شما شاهد باشند.»
منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» مولا علی علیهالسلام است.
علیست هادی هر قوم و ثانی ثقلین
قدم برون ز طریق هدایتش نگذار
اشاره به حدیث نبوی است که فرمود:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»[8]
«من دو چیز گرانبها در میان شما مىگذارم که اگر به آن دو چنگ زنید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد؛ یکى کتاب خدا و دیگرى خانواده و اهلبیت من است. این دو از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.»
السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن ابیطالب یا وصی رسولاللّه
[1] ـ شوری، ۵۲.
[2] ـ مائده، ۶۷.
[3] ـ مائده، ۳.
[4] ـ حجرات، ۱۴.
[5] ـ مائده، ۵۵.
[6] ـ آل عمران، ۶۱.
[7] ـ رعد، ۴۳.
[8] ـ ارشادالقلوب (دیلمی)، ۱، ۱۳۱.