۲۰ رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
نماز شب بر پیامبر اکرم واجب بود و بر امّت او مستحب است. در مدح تهجد و نماز شب خواندن روایات متعددی وارد شده که بیانگر این است اگر کسی آن را ترک کند، خساراتی از جهت رزق و روزی میبیند. البته آن هم که میخواند، باید برای خدا بخواند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
۲۰ رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ یکشنبه ۱۳۹۸/۰۳/۰۵ آیت الله سید علی محمد دستغیب
وصیت امیرالمؤمنین
امیرالمؤمنین در وصیت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام که به همۀ ما شیعیان و دوستان او نیز هست، میفرماید:
«أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»
«شما را به ترس از خدا سفارش مى کنم. به دنیاپرستى روى نیاورید، گرچه به سراغ شما آید، و بر آنچه از دنیا از دست مىدهید اندوهگین مباشید. حق را بگویید و براى پاداش الهى عمل کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید!»
أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّه؛ تقوا یعنی انسان خود را از تخلف در اوامر و نواهی پروردگار حفظ کند و بالاتر از این، همواره یاد خدا باشد. خلاصه یعنی ملاحظۀ خدای تعالی بهعنوانِ خالق خود در همۀ اوقات شبانهروز.
وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا؛ دنیا را طلب نکنید، هرچند او شما را بطلبد. دنیا در نظر مولا علی علیهالسلام چیست که اینهمه در نهجالبلاغه آن را مذمت میفرماید؟
اگر منظور ولایتی است که ائمۀ اطهار علیهمالسلام داشتند، این حق آنها بود و خداوند قرار داده بود و باید دنبالش باشند. اگر منظور رزق و روزی است، روایات زیادی وارد شده که انسان نباید خود را سربار دیگران بیندازد و باید کار کند.
البته طلابی که درس میخوانند، حضرت صاحبالزمان عهدهدار رزق آنهاست و باید به آنچه ایشان حواله میدهد، راضی باشند و هرگز چشم به دست کسی حتی مراجع تقلید نداشته باشند. اگر طلبه چشمش به دست دیگران باشد، زیان بزرگی کرده است.
پس کسب روزی حلال، دنیای مذموم نیست، بلکه خود حضرات دستور دادهاند نفقۀ زن و فرزند را بدهید. اگر کسی نفقۀ همسرش را ندهد، هم گناه کرده و هم بدهکار اوست. نفقه فرزند هم واجب است، ولی اگر نداد، بدهکارش نیست و فقط گناه کرده.
آیا دنیا این است که چیزی نخورد؛ ازدواج نکند؛ خانه و اسباب خانه و وسیلۀ نقلیه نداشته باشد؟ همۀ معصومین ازدواج میکردند، در حد متوسطِ جامعه خانه و زندگی و مرکب داشتند؛ پس این هم نیست.
آنچه دربارۀ دنیا مذمت شده، دل بستن به آن است؛ یعنی انسان طوری وابسته به مادیات شود که اگر از دستش رفت، دینش را رها کند یا از شدت غصه بیمار شود و بمیرد.
رئیس شدن اشکالی ندارد، بهشرط اینکه کار مردم را رواج دهد و خود را همردیف آنان بداند. ولی اگر چنان وابسته شد که اگر برکنار شد، از غصه دق کند، بد است.
دنیا انسان را دنبال خود میکشد. مال و جمال و ریاست آدمی را جذب میکند و کمکم با وسوسههای شیطان، مثل حلقهای بر گردن او میافتد، طوری که اگر نمازش هم دیر شود یا قضا شود، عین خیالش نیست. از همین رو امیرالمؤمنین میفرماید «وَ إِنْ بَغَتْکُمَا» حتی اگر دنیا دنبال شما آمد، مراقب باشید فریبش را نخورید و خود را به او نسپارید.
وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا؛ بهخاطرِ آنچه از دست شما رفته، تاسف نخورید. اگر دنبال شغلی رفتید و نشد، غصه نخورید و باز هم بگردید. از خدا بخواهید کمک کند شغل خوبی با درآمد حلال روزیتان کند. اگر حقوقش کم بود، قانع باشید.
نگو اجتماع خراب است. اینهمه مردم که سرمایهای بههم زدند، از کجا آوردهاند؟ کمکم درست میشود، اگر خدا بخواهد. قانع باش به کم تا خدا بیشتر فراهم کند.
گاهی جوانها میگویند هرجا رفتیم برای ازدواج اول میگویند شغلت چیست؟ درآمدت چقدر است؟
آیا همۀ دخترها همینطورند؟ بلاخره کسی پیدا میشود که با شما کنار بیاید. دستت را پایین بگیر؛ خانوادۀ سادهتری پیدا کن و شک نکن که خدا کمک میکند. البته تحقیق کن آدم خوب و خانوده خوبی باشد؛ نماز بخواند؛ باحجاب باشد!
اگر رئیس بودی و برکنار شدی، بگو الهی شکر که مسؤلیت از دوشم برداشته شد. مطمئن باش از گرسنگی نمیمیری. اگر اطرافت خلوت باشد، برایت بهتر است.
وَ قُولَا بِالْحَقِّ؛ ای شیعیان علی بن ابیطالب حق بگویید! حق در مقابل باطل است. حرف که میخواهی بزنی، باطل نگو. چیزهایی بگو که از قرآن یا روایات باشد. حرفهای بیهوده باطل است. برخی بذلهگوییها باطل است. مراقب باش حرام از زبانت خارج نشود. غیبت و تهمت و استهزاء باطل است. امر به معروف و نهی از منکر -با ملاحظۀ شرایط- و نصیحت و موعظه مردم حق است.
اگر چیزی میخواهی بگویی، راست بگو. هرچه شنیدی که راست و دروغش معلوم نیست، نگو، مخصوصاً اگر عیبی از کسی باشد.
اگر مقام و موقعیتی داری که لازم است بعضی چیزها را تذکر بدهی و بگویی، نترس و بگو! مثل مولا علی که هرگاه لازم میشد، مسائلی را به خلفا گوشزد میکردند. بعد از رحلت پیامبر وقتی حقشان را غصب کردند، تا آنجا که میشد صحبت کردند. وقتی هم به خلافت ظاهری رسیدند، از حق خود دفاع کردند.
وَ اعْمَلَا لِلْأَجْر؛ برای اجر کار کنید، لکن اجر از خدا بخواهید. کاری نکنید که باطل و بیفایده باشد. عملی انجام دهید که یا اجری از خدای تعالی نصیبتان شود یا فایده و درآمد مادی داشته باشد و برای دنیا خوب باشد تا محتاج کسی نشوید. اگر هم میتوانید کاری کنید که هم برای دنیا خوب باشد و هم برای آخرت؛ علمی یاد بگیرید که نفع دنیا و آخرت برای خودتان و دیگران داشته باشد. خلاصه عمرتان را بیهوده نگذرانید. کاری هم که فقط برای آخرت خوب باشد، مثل کار ما طلبههاست که از خدا میخواهیم کمک کند بتوانیم دیگران را هدایت کنیم.
وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا؛ دشمنِ ظالم و کمککارِ مظلوم باشید. اگر دیدی کسی به ظلم سیلی به کسی میزند، جلو بروید و مانع شوید. اگر نمیدانید به حق است یا ظلم، اول تفتیش کنید. اگر نصیحت و صحبت شما بر ظالم تأثیر دارد، صحبت کنید، اگر میتوانید دستش را بگیرید. خلاصه بیتفاوت نباشید. اگر هیچ کاری هم از دستتان نمیآید، لااقل با دست و زبانتان پشتیبان ظالم نباشید، در دل از ظالم منزجر باشید و برای مظلوم دعا کنید.
علی علیهالسلام در قرآن
آیۀ اول:
﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون﴾[1]
«و ما پیش از تو جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم. اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید.»
حسکانی روایات متعددی در شواهد التنزیل جمع کرده مبنی بر اینکه اهل ذکر علی و اولادش هستند. در اصول کافی نیز از امام باقر و امام صادق علیهالسلام روایات زیادی در این زمینه وجود دارد.
در مناظرهای که مأمون بین امام رضا علیهالسلام و علمای ادیان و مذاهب ترتیب داد، حضرت فرمودند:
﴿فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾[2]
«پس اگر نمىدانید، از اهل ذکر بپرسید!»
ما «اهل ذکر» هستیم؛ پس اگر نمىدانید، از ما سؤال کنید!
علما گفتند: مقصود خدا از اهل الذکر، یهود و نصارا هستند.
حضرت فرمود: سبحان اللّه! آیا چنین چیزى جایز است؟ دراینصورت آنان ما را به دین خود دعوت خواهند کرد و خواهند گفت: آن دین، از اسلام بهتر است. یعنى آیه اطلاق دارد. در مورد نزول که تصدیق صحّت قول پیغمبر است، اهل ذکر ممکن است اهل کتاب باشند، امّا در مورد فهم دین مبین اسلام، مسلّماً یهود و نصارا مصداق اهل ذکر نیستند و اهلبیت معصومین علیهمالسلام اهل ذکرند.
مأمون گفت: آیا در این باره برخلاف گفته علما توضیحى دارید؟
حضرت فرمودند: بله. «ذکر» رسولاللّه است و ما نیز اهل (و خانواده) او هستیم. این مطلب در قرآن در سورۀ «طلاق» کاملاً روشن است، آنجا که مىفرماید:
﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْألْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ﴾[3]
«تقوای الهی پیش گیرید! اى عاقلان؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! خداوند برای شما ذکر فرستاد. رسولى که آیات روشن الهى را بر شما تلاوت مىکند.»
پس ذکر، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله است و ما هم اهل (خاندان) او هستیم.
آیات دیگری هم وجود دارد که میفرماید ما این قرآن را نازل کردیم و بیانش برعهدۀ اهل ذکر است. در تفسیر این آیات از ائمۀ اطهار علیهمالسلام روایت شده که اهل ذکر ما هستیم.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[4]
«بهخدا قسم من کتاب خدا را از آغاز تا پایانش میدانم، چنانکه گویى در کف دست من است». در قرآن خبر آسمان و خبر زمین و خبر گذشته و خبر آینده آمده است. خداى عزّوجلّ فرماید: «بیان هر چیز در آن است»
معاویه در زمان حکومتش در مجلسی که اعیان و اشراف تشکیل داده بودند و امام مجتبی علیهالسلام نیز آنجا حاضر بود، خواست اهانتی به امام کند و بهزعم خود آن حضرت را خجل کند. رو به امام کرد و گفت: در قرآن آمده «بیان همه چیز در قرآن است» و شما مدّعی هستید به تمام محتویات قرآن عالم هستید، حال بفرمایید آیا در قرآن سخنی از ریش من و ریش شما هم آمده است؟
محاسن امام حسن علیهالسلام پرپشت و توپر بود، امّا ریش معاویه کم و جسته و گریخته بود. امام فرمود بله، و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یخَرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُثَ لَا یخَرُجُ إِلَّا نَکِدًا» یعنی سرزمین پاکیزه گیاهش به اذن پروردگارش میروید، امّا سرزمین خبیث و شورهزار جز گیاه ناچیز و کمارزش چیزی از خود بیرون نمی دهد (اعراف، ۵۸).
یعنی محاسن من مصداق جملۀ اول آیه و ریش نحس تو مصداق جملۀ دوم آیه است. معاویه از این جواب شرمنده شد و سر به زیر انداخت.
آیۀ دوم:
﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً﴾[5]
«و پاسی از شب را بیدار باش این وظیفه فقط مخصوص توست. امید که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند.»
نماز شب بر پیامبر اکرم واجب بود و بر امّت او مستحب است. در مدح تهجد و نماز شب خواندن روایات متعددی وارد شده که بیانگر این است اگر کسی آن را ترک کند، خساراتی از جهت رزق و روزی میبیند. البته آن هم که میخواند، باید برای خدا بخواند.
﴿وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً﴾[6]
«بگو پروردگارا مرا با صداقت (در هر کاری) وارد کن و با صداقت بیرون بر و از جانب خود حجتی که یاریام کند قرار ده. و بگو حق آمد و باطل از میان رفت. بیگمان باطل از بین رفتنی است.»
حسکانی در شواهد التنزیل مینویسد:
ابىهریره از جابر بن عبداللَّه انصارى حکایت کرده که گفت: همراه رسول اللَّه صلّیاللّهعلیهوآله در فتح مکه حضور داشتم. به اتفاق آن حضرت وارد بیت اللَّه الحرام شدیم. ۳۶۰ بت و صنم در داخل و بیرون خانه کعبه آویزان بود. به دستور نبى اللَّه صلّیاللّهعلیهوآله همۀ آنها را با صورت روى زمین انداختیم.
در داخل بیت بت بزرگ و طویلی به نام هبل وجود داشت نبىّ صلّیاللّهعلیهوآله به على علیهالسلام نگاهى کرد و فرمود: یا على! یا بر دوش من بایست یا من بر دوش تو مىایستم تا آن بت را سرنگون کنیم.
وقتى رسول اللَّه صلّیاللّهعلیهوآله بر دوش على علیهالسلام ایستاد، على گفت: یا رسول اللَّه! سنگینى رسالت و نبوت تاب و تحمّل مرا گرفته است و دیگر توانایى مقاومت ندارم.
نبى صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: یا على! پس تو بر دوش من بایست و با خنده از دوش على علیهالسلام فرود آمد.
على علیهالسلام گفت: چون بر دوش آن حضرت ایستادم چنان جایگاه رفیعى یافتم. به آن خدایى که دانه را شکافت و انسان را خلق کرد، اگر اراده مىکردم آسمان را لمس کنم، مىتوانستم با دستم آن را لمس کنم. آنگاه بت هبل را سرنگون کردم و بر پشت کعبه انداختم. بلافاصله خداى با عظمت آیه «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» یعنى شعار توحید لا اله الا اللَّه و نام محمّد رسول اللَّه را نازل فرمود. «زَهَقَ الْباطِلُ» یعنى بتپرستى از میان رفت. «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقا» یعنى باطل را ثباتى نیست و از بین رفتنى است.
سپس پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله داخل بیت اللَّه شد و دو رکعت نماز شکر گزارد.[7]
علیست عرشمکانی که بهر بتشکنی
به دوش عرشنشانِ نبی گرفت قرار
مدح علی علیهالسلام
نمود مدح علی را به «هل أتیٰ» رحمن
چو کرد از سر اخلاص نان خود ایثار
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیمار شدند و امیرالمؤمنین و فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها نذر کردند بعد از خوب شدن آنها سه روز روزه بگیرند. دو آقازاده خوب شدند و همگی سه روز روزه گرفتند. شب اول موقع افطار مسکینی درِ خانه آمد و حضرات غذای خود را به او دادند و با آب افطار کردند. شب دوم یتیم و شب سوم اسیر آمد و هر سه شب اهلبیت غذایشان را دادند و خود گرسنه ماندند تا اینکه رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله به خانه امیرالمؤمنین مشرف شدند و ملاحظه فرمودند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از شدت گرسنگی به خود میلرزند، وقتی از ماجرا باخبر شدند، دعا کردند و خدای تعالی غذای بهشتی برای ایشان نازل فرمود.
خدای تعالی در سورۀ انسان نزدیک به یک صفحه این ایثار را مدح فرموده است.
چو داد از سر اخلاص خاتم خود را
نهاد بر سر او تاج «انّما» غفار
اشاره به آیهای است که خدای تعالی در شأن امیرالمؤمنین نازل کرد، وقتی که در حال رکوع انگشتری خود را به فقیر بخشید.
﴿اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُوتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾[8]
«ولىّ شما فقط خدا و پیامبر او و کسانى هستند که ایمان آوردند؛ کسانى که نماز بهپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند.»
دلیل اگر طلبی بر امامتش یک دم
به چشم دل بنگر بر حدیث «یومالدار»
بعد از آنکه آیۀ «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین» (اقوام نزدیکت را هشدار ده!) نازل شد، پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله اقوام و خویشان خود را دعوت کرد و آنها را به اسلام فراخواند و فرمود خدا به من فرمان داده شما را به سوی او فرا بخوانم. اکنون کدامیک از شما مرا یاری میکند تا برادر و جانشین من در میان شما باشد؟
هیچکس پاسخ نداد، جز علی علیهالسلام. پیامبر فرمود: «اِنَّ هَذَا اَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَاَطِیعُوا» این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید».
حدیث منزلت را وِرد خویشتن میساز
که میکند دل اهل نفاق را افکار
در جنگ تبوک که آخرین لشکرکشی پیامبر بود، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله علی علیهالسلام را بهجای خود در مدینه گذاشت تا منافقان آشوبی برپا نکنند. منافقان گفتند پیامبر از علی بیزار بود که او را با خود نبرد. امیرالمؤمنین درپی پیامبر رفت و سخن منافقان را با ایشان درمیان گذاشت. رسول خدا فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی» تو برای من مثل هارون برای موسی هستی، جز اینکه بعداز من پیامبری نیست.
از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله روایت شده همانطور که موسی از خدا خواست هارون را وزیر و جانشینش قرار دهد، من هم از خدا خواستم علی علیهالسلام را وزیر و وصی من قرار دهد.
السلام علیک یا اباالحسن یا امیرالمؤمنین یا وصی رسول الله
[1] ـ نحل، ۴۳.
[2]ـ نحل، ۴۳.
[3]ـ طلاق، 10 و 11.
[4] ـ کافی، ۱، ۲۲۹.
[5] ـ اسراء، ۷۹.
[6] ـ اسراء، ۸۰ و ۸۱.
[7] ـ شواهدالتنزیل، ۱، ۴۵۲.
[8] ـ مائده، ۵۵.