بیانات مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی سید علی محمد دستغیب در دیدار نوروزی دوم فروردین ۱۳۹۷
بیانات مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی سید علی محمد دستغیب در دیدار نوروزی دوم فروردین ۱۳۹۷
بسم الله الرحمن الرحیم
بهترین هدیه به اموات
معمولاً هر خانوادهای عزیزی از دست داده است؛ از پدر، مادر یا سایر بستگان. اگر شما که الان زندهاید و روزها و شبها از عمرتان میگذرد، بخواهید نفع خوبی به آنها برسانید، چه میکنید و بهترین نفع برای اموات از ناحیه ما چیست؟ هرچه باشد مردهها چشم بهراهند تا از زندهها بهره گیرند. در روایت است بعضی شبهای جمعه اموات میآیند و به خانوادهشان التماس میکنند به ما بهرهای برسانید، حتی اگر نانی که به حیوانی میدهید، ما را هم نیت کنید تا ثوابش به ما هم برسد. بعضی دیگر قسم میدهند و التماس میکنند که ما بیچارهها را فراموش نکنید؛ ما درماندهایم. تاکید هم شده مخصوصاً درباره پدر و مادر. حال اگر شما بخواهید خیری به آنها برسانید چکار می کنید؟
قضای نماز و روزه و سایر عباداتِ فوت شده و ادای دیونِ اموات و هر خیرِ دیگری که در ذهن آورید، همه خوب است، ولی یکی از بهترین چیزها تهذیب نفس است. تهذیب نفس هم برای زندهها و هم برای اموات بسیار موثر است. اگر انسان در راه مستقیم حرکت کند و خود را به تقوا مهذب کند؛ یعنی واجبات را انجام دهد؛ حرام را ترک کند و از صبح تا شام در فکرِ تحصیل رضای خدا باشد و کاری نکند که خدا از او غضبناک شود، تمام اقوام و خویشانش، آنهم نهفقط یک نسل، بلکه نسلهای دیگر هم از او بهرهمند میشوند. رحمت خدا به حضرت آیتاللهالعظمی نجابت میفرموند وقتی یک نفر مهذب میشود به خدا نزدیک میشود، هفت پشت از بالا و هفت نسل از پایین از او بهره میبرند. اما چرا اینطور است؟ این چرا کمی سخت است.
سادات که نسلشان به پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله میرسد، از زمان مولا علی علیهالسلام و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها تا امروز حدود 33 تا 35 نسل میگذرد و نور پیامبر و امیرالمومنین و فاطمه زهرا صلواتاللهعلیهم اجمعین در آنها وجود دارد، اما کسی آن را میبیند که اهل باشد؛ مثل اولیای بزرگ خدا؛ امثال حضرت آیتاللهالعظمی نجابت، شهید آیتالله دستغیب، آیتالله انصاری و… البته دیدن و ندیدن مهم نیست. این نور همراهشان است و خدای تعالی کمکشان میکند. اگر هم بد باشند، به خودشان ضرر میزنند. آنها باید از این نور استفاده کنند، ولی اگر خلاف کنند، خودشان ضرر میکنند. به همین نحو درباره پدر و مادر. وقتی درونِ شما پاک و نورانی باشد و این نورانیت زیاد میشود، در نسلتان باقی میماند و نسلهای قبل و بعد از آن استفاده میکنند.
شاید شنیده باشید کسی که سعی میکند خوراکِ پاک و حلال بخورد و از لقمه شبههناک پرهیز میکند، بر فرزندانش هم تاثیرِ خوب دارد، برعکس هم همین است. نه اینکه فرزند بیاختیار بد میشود، ولی اگر لقمه بد باشد، بچه در زحمت میافتد و کارش از جهت مبارزه با نفس سخت میشود. بالاخره تاثیر دارد، البته رحمت خدا شامل حالشان میشود.
حسابرسی اعمال
معمولاً تُجّار و بانکها وقتی سرِسال میرسد، حسابرسی میکنند، ببیند در سالی که گذشت چقدر نفع کردند و چقدر ضرر. قاعده همین است. دانشآموزان هم پساز مدتی که میخواهند به کلاس بالاتر بروند، معلمها امتحانشان میکنند ببینند مدتی که در مدرسه بودند نمراتشان چطور بوده آیا برای کلاس بالاتر صلاحیت دارند یا خیر. این هم نوعی حسابرسی است.
روایاتِ متعددی درباره تاکید بر محاسبه اعمال وارد شده است. امام کاظم علیهالسلام میفرماید:
«لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَإِن عَمِلَ حَسَنا اِستَزادَ اللّهَ و إن عَمِلَ سَیِّئا اِستَغفَرَ اللّهَ مِنهُ و تابَ إلَیهِ»[1]
«از ما نیست کسىکه هرروز به حساب اعمال خود رسیدگى نکند تا اگر کار نیک کرده از خداوند، بیشتر بخواهد و اگر کار بد کرده، آمرزش بخواهد و به درگاه خدا توبه کند ».
از مولا علی علیهالسلام نقل است:
«ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیکَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَهَ بَینَ العَدَمَین»
»آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه میآید کجاست؟ برخیز و فرصت میان دو نیستی را دریاب.
این برای الانِ ماست؛ یعنی آنچه گذشت، دیگر دسترسی به آن ندارید و آنچه نیامده هم در دسترسِ شما نیست؛ پس فرصتِ امروز را دریابید.
این دو روایت منافاتی با هم ندارد و جمعشان این است که از خود حسابرسی کن و ملتفت باش آنچه از دستت رفت، رفت، ولی راه برای جبران باز است؛ پس اگر خطایی کردی، جبران کن و اگر گناه و غفلتی داشتی، سعی کن استغفار کنی و گذشته را ترمیم کنی، اما بدان هرچه هم ترمیم کنی، مثل موقعی که حواست جمع بوده، نمیشود.
همه ما تکلیف داریم حسابِ خود را در سالی که گذشت بررسی کنیم، اما چگونه؟ یعنی آیا مثلاً ببینیم چقدر نماز خواندیم و چقدر نمازمان فوت شد؟ یا گناهانی که انجام دادیم، حساب کنیم و تلافی کنیم؟ اینها همه سرِجای خود، حرفی در این نیست؛ اگر گناهی کردی، استغفار کن؛ اگر حقّی به گردن داری، ادا کن؛ اگر پدر و مادر ناراضی هستند، خوشحالشان کن و رضایت بطلب! اینها بهجای خود، اما برای ما که مومن و اهل تقوا هستیم و در مجالسِ موعظه مینشینیم، حسابرسی از اعمال این است که ببینیم چقدر به خدا نزدیک شدیم؛ چقدر نورانیت پیدا کردیم؛ چقدر مهذب شدیم. و اخلاقِ بد از درونمان رفته؛ چقدر خوبیها آمده! آیا عشق به اعمالِ خوب در ما ایجاد شده؟ چقدر دوست داریم کارِ خوب انجام دهیم و از اعمال بد دوری کنیم؟ این علامتِ تقوا و نورانیت است؛ اینها حسابرسی از خودمان است.
آثار اعمال
مطلبی که در اینجا باید توجه کنیم، این است که هرکاری جنابعالی انجام میدهید، از خوب یا بد، الان درونتان وجود دارد؛ اگر آن کار نورانیت داشته باشد یا اگر تاریک باشد، اثرش الان هست. اینطور نیست کارهایی که انجام میدهیم، دیگر گذشت و رفت و خبری نباشد؛ غفلتهایی که داشتیم؛ یادهایی که داشتیم، فراموش نشد! آینده هم مثل سابق است. تایید مطلب از قرآن و روایات و حکایات فراوان داریم.
قران کریم میفرماید: در قیامت -که عالم برزخ هم قیامت صغری است- اعضا و جوارحِ انسان علیه او شهادت میدهند که این کار را کردند و آن کار را کردند؛ چه خوب و چه بد. اگر کار بد کرده باشد، روبه اعضا و جوارجش میکند و میگوید چرا علیه من شهادت میدهید؟ میگویند:
«قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّـهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ» (فصلت، 21)
«گویند: خدایی که همهچیز را به سخن آورده، ما را گویا کرده است.»
یعنی هر کار بد یا خوبی کرده، الان وجود دارد و در نفسش نقش بسته است.
در تایید قرآن، روایت فراوانی است مبنی بر اینکه حتی زمان و مکان شهادت میدهند بر گناه یا کار خوبی که شخص انجام داده است. پیامبرِ هر امت و امامِ هر زمانی شاهد است و پیامبر گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآله شاهدِ همه امم هستند.
شهید آیتاللهدستغیب در داستانهای شگفت حکایت شخصی را آورده که هرشب نماز شب میخواند و گریههای خالصانه میکرد. شبی زنِ زیبایی را در خواب دید و به حساب تقوایی که داشت، سرش را پایین انداخت -قاعده شخص متقی همین است که در خواب هم به گناه آلوده نمیشود و چشمش را میبندد- پرسید تو که هستی؟ گفت من مال تو هستم. وقتی نگاهش کرد و خواست دست بهسویش دراز کند، گفت هنوز وقتش نرسیده؛ وقتی مردی مرا خواهی داشت. پرسید چطور اینقدر زیبایی؟ گفت این بهخاطر گریههای تو است هرچه بیشتر گریه کنی من زیباتر میشوم.
عبدالله بن سنان یکی از یاران امام صادق علیهالسلام گوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: نهر کوثر چیست؟ حضرت توضیحاتی داد؛ سپس فرمود: آیا دوست داری آن را ببینی؟ گفتم: فدایت شوم آری.
فرمود: دستم را بگیر تا از این شهر بیرون رویم. امام پایش را به زمین زد، پرده ملکوت کنار رفت و عالم برزخی نمایان شد. وقتی چشم گشودم، نهری بسیار بزرگ دیدم که آغاز و پایانش پیدا نبود. از چشمههای آن آب و شیر سفیدتر از برف و شراب نیکوتر از یاقوت روان بود.
گفتم: فدایت شوم این نهرها و چشمهها از کجا میآیند؟
فرمود: این از چشمههایی است که خدای تعالی در قرآن نویدش را داده است؛ «چشمهای از آب، چشمهای از شیر، چشمهای از شراب» در کنار آن نهر، درختهایی دیدم که زیر سایه آنها حوریانی گیسو به سر آویخته، آرمیده بودند که هرگز بدین زیبایی کسی را در دنیا ندیده بودم!
حضرت به یکی از آنها اشاره فرمود. آن ماهرو قدحی از آب پر کرد. حضرت ظرف آب را از او گرفت و به من داد. هرگز ظرفی به آن زیبایی ندیده بودم و شربتی به آن گوارایی نچشیده بودم! گفتم: فدایت شوم؛ چنین چیزهایی را نه دیده بودم و نه تصورش را میکردم.
حضرت فرمود: این کمترین چیزهایی است که خداوند به پیروان ما نویدش را داده است و مومن هرگاه بمیرد، او را به این محل میآورند. در باغستانهای اطراف گردش میکند و از شرابهای اینجا میآشامد.
این عالم برزخ و اعمال خود عبدالله بن سنان بود را نشانش دادند.
یکی از دوستان ما در جوانی در راه حوزه، از کوچهای رد میشد که زنی جلوی درِ خانهای به او میگوید این چیز سنگین را کمک من بیاور داخل. او هم به منظور کمک وارد خانه میشود. زن اظهار تمایل میکند و جوان از قراینی میفهمد او شوهر دارد، بلافاصله فرار میکند و از در بیرون میآید.
وقتی به حوزه میرسد، مرحوم حضرت آیتاللهالعظمی نجابت جلوی در منتظرِ او ایستاده بودند. همین که او را میبینند، در آغوش گرفته، میگویند «بارکالله بارکالله».
آن مرحوم عملِ این شخص را دید که الان ظاهر است و درونش جلوه میکند. از همان دور که میآید، برای ایشان معلوم است. پیامبر و ائمه اطهار علیهمالسلام هم ملتفت میشوند.
یکی از دوستان امام صادق علیهالسلام برای ملاقات ایشان آمد. وقتی در زد، کنیز در را باز کرد. او که چندان باتقوا نبود دست بهسوی کنیز برد و بدن وی را لمس کرد. وقتی وارد شد، حضرت فرمودند تو گمان میکنی این در و دیوار مانعِ ماست؟ چرا این کار را کردی؟
یعنی الان عملش در محضر امام است و بود و نبود دیوار هم فرقی نمیکند
شخصی خدمت امام صادق علیهالسلام رسید. حضرت فرمود برادرت در چه حال است؟
گفت او احتیاط میکند. نه تابع شماست و نه با دشمنان شما.
امام فرمود به او بگو اگر احتیاط میکنی چرا آن روز در فلان ساعت در فلان جا احتیاط نکردی؟ این شخض آمد و پیام امام را به برادرش گفت و ماجرا را از او جویا شد. گفت امام راست میگوید. دوستی داشتم که به من اطمینان داشت. کنیزش را نزد من سپرد و پی کاری رفت. من هم کاری که نباید، انجام دادم. بعد هم خدمت امام رسید و شیعه شد.
منظور اینکه ائمه علهیمالسلام شاهدند و میبینند. زیرا اعمال خوب و بد انسان ظهور دارد.
حاج محمدرضا گلآرایش یکی از سادات را نزد حضرت آیتاللهالعظمی نجابت آورد و آقا خیلی او را احترام کردند. چند بار آمد و رفت. یکبار آقا اعتنایی به او نکردند.
سید از حاج محمدرضا گلآرایش علت را پرسید و حضرت آیتاللهالعظمی نجابت برایش پیغام دادند که مادرت از تو راضی نیست. او ابتدا قبول نکرد و میگفت چنین نیست، اما وقتی از مادرش سوال کرد، مادر گفت بله؛ فلان روز وقتی از خانه بیرون رفتی در را محکم به هم زدی و من کمی از تو دلگیر شدم.
حتما کاری کرده یا ناراحتی از مادرش داشته که در را آنطور بسته. اما به هر حال این عمل درونش وجود دارد که حاج شیخ ملتفت میشود . همهکس نمیتوانند اینطور باشند. بنده و امثال بنده نمیتوانیم. ایشان عمرش را گذاشت برای مبارزه با نفس. با آنکه مجتهد مسلم بود و در نجف به عنوان یکی از مراجع آینده شناخته میشد، همهچیز را کنار گذاشت و رفت نزد آیتالله قاضی که خیلی مورد بدگویی و اتهامِ افراد نادان بود.
با همه این سختیها، بهترین خوشیها را از جهت قلبی حاج شیخ داشت. هیچ نداشت ولی خوش بود؛ چون خدا را پشتوانه خود داشت، همیشه خوشحال بود. ممکن است کسی خیلی پولدار باشد؛ خیلی مرید داشته باشد، ولی ناراحت باشد. اگر بفهمد کسی چیزی دربارهاش گفته، انگار همه دنیا را بر سرش زدهاند. پول و ریاست و دنیا اینطور است، ولی ایشان اینطور نبودند. چنین اشخاصی میتوانند با کمک خدای تعالی عمل را ببیند.
هر عملی که انجام میدهید، حتی چیزهای قلبی مثل سوءظن اثر دارد و میماند. گمان نکنید اگر به کسی سوءظن داشتید، تمام میشود و میرود. این الان هست تا موقعی که استغفار کنید و این ظنِّ بد از بین برود یا جایش چیز خوبی بنشیند.
گمان نکنید اگر کسی بخل کرد و چیزی که باید به فقیر میداد، نداد و روی هم سوار کرد، این تمام شد و رفت! این بخل الان هست و ظهور دارد. برای خودش معلوم است و برای پیامبر و امام هم روشن است. در موقع مناسب هم کفِ دستش میگذارند؛ کبر، ریا و دیگر صفاتِ بد همه میمانند.
باید سعی کنیم ملتفت شویم و به خود بقبولانیم که انجام گناه یا مسامحه در واجب بیاثر نیست. شاید انسان فکر کند اگر نماز صبحی هم ترک شود، چطور میشود؟ این میماند. کاش فقط میماند؛ گاهی مانع کارهای خوب هم میشود یا مقدمه برای کارهای خلافِ دیگر میشود. وقتی بفهمیم وجود دارد و برخی میبینند و نشانمان هم میدهند، شاید بیشتر دقت کنیم. اگر کسی واقعاً جدی و صادقانه از خدا بخواهد، همینجا نشانش میدهند.
رحمت خدا به حضرت آیتاللهالعظمی نجابت میفرمودند بعضی تاریکیهای عجیب دارند. در جلسهای اشاره کردند -اسم نبردند- فلانی کوهکوه تاریکی دارد. اینها درون انسان است عالم برزخ است و الان هم وجود دارد.
برخی هم نورانیتهای عجیب دارند. یکی از دوستانمان داشت پشتبام کار میکرد، دید نوری مثل آفتاب از او ظاهر میشود. حاج شیخ هم تایید کرده بودند. البته مهم نیست که آدم نور ببیند و چیزهای قشنگ ببیند و مکاشفات داشته باشد؛ اینها فایدهای ندارد. اصل را فراموش نکنیم؛ کار خوب و کار بد، میماند. نتیجه این حرفها این است که هر شب از خود حسابرسی کنیم. ببینیم امروز چه خلافهایی کردهایم و چه کارهای خوبی موفق شدهایم. از خدا بخواهیم کارهای خوب را قبول کند و کار بد را ببخشد و بیامرزد. این کار را برای این سال جدید انجام دهیم، اگر نفع بردیم ادامه دهیم.
«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا»
«خودتان را حساب کنید، قبلاز اینکه حسابرسی برایتان کنند.»
روایت است از سبب توبه مالک بن دینار پرسیدند، گفت:
من از پاسبانان حکومتی و غرق تباهی باده نوشی بودم. کنیزکی گرانبها خریدم که سخت در زندگی من به بهترین وضع قرار گرفت و برای من دختری آورد که شیفتهاش شدم و چون دخترک زمین خیزه میکرد، محبت او در دلم افزون شد. دخترک به من انس گرفت و من به او، هرگاه جام و باده مقابل خود مینهادم، میآمد و آن را میکشید و روی جامهام میریخت. چون دخترک دو ساله شد، مُرد و اندوه مرگش مرا دلفسرده و سوختهجگر ساخت.
شب جمعهای که شب نیمه شعبان بود، سیاه مست از باده نوشی خوابم برد، بدون آنکه نماز عشا بگزارم. در خواب دیدم که بر صور دمیده و رستخیز برپا شد. گورها شکافته و خلایق محشور شدند و من هم در آن میانه بودم. ناگاه صدایی از پشت سر خویش شنیدم. برگشتم، اژدهایی سیاه و کبودچشم که بسیار بزرگ بود، دهان گشوده آهنگ من داشت.
من ترسان و هراسان شروع به گریز از مقابل او کردم و اژدها همچنان در پی من بود. میان راه به پیرمردی خوشبو و خوشجامه رسیدم. بر او سلام دادم. پاسخ داد. گفتم: ای شیخ! مرا از این اژدها پناه بده که خدایت پناه دهد!
پیرمرد گریست و گفت: من ناتوانم و اژدها از من نیرومندتر است و یارای ستیز با او ندارم، برو، شتابانتر برو شاید خداوند برای تو چیزی فراهم فرماید که تو را از آن برهاند.
من هراسان به گریز خود ادامه دادم. بر یکی از بلندیهای قیامت رفتم و مشرف بر طبقات دوزخ شدم و بر آن نگریستم و نزدیک بود از بیم اژدها در آن سرنگون شوم. فریاد برآورندهای بر من فریاد کشید که برگرد، تو دوزخی نیستی.
من به سخن او اطمینان و آرامشی یافتم و برگشتم. باز اژدها در پی من افتاد. دوباره به آن پیرمرد رسیدم، گفتم: از تو خواهش کردم مرا از این اژدها امان دهی و نکردی؟
شیخ گریست و گفت: من ناتوانم، بر این کوه رو که در آن ودیعههایی از مسلمانان موجود است، اگر تو را هم در آن ودیعهای باشد، به زودی یاریات خواهد داد.
من نگاه کردم، کوهی گرد از نقره بود که در آن روزنهها و شکافهایی بود همراه با پردههای آویخته بر مدخل هر روزنه و شکاف دو مصراع در زرین از زر سرخ و آراسته به یاقوت و گهر بود و بر هر مصراع پردهای حریر آویخته بود.
چون بر آن کوه نگریستم، گریزان به سمت آن رفتم و اژدها همچنان در پی من بود، چون نزدیک کوه رسیدم، یکی زان فرشتگان فریاد برآورد: پردهها را بالا برید، درها را بگشایید، همگان بالا آیید، شاید برای این بینوا میان شما ودیعهای باشد که او را از دشمنش پناه دهد. ناگاه پردهها بالا رفت و درها گشوده شد و از میان آن روزنهها کودکانی که چهرهیشان چون ماه رخشان بود، بر من مشرف شدند.
اژدها به من نزدیک میشد و من در کار خود سرگردان ماندم، یکی از کودکان فریاد کشید: وای بر شما! همگان آشکار شوید که دشمن بر او نزدیک شده است. آنان گروهی پس از گروه دیگر آشکار شدند، ناگاه دخترک من که مرده بود، همراه ایشان بر من آشکار شد و همین که مرا دید، گریست و گفت: به خدا سوگند! این پدر من است. آنگاه همچون تیری بر کفهای از نور پرید و مقابل من ایستاد. دست چپش را به سوی دست راست من دراز کرد و من به آن آویختم. دخترکم دست راست خود را به سوی اژدها دراز کرد و اژدها گریزان برفت. آنگاه مرا نشاند و خود در دامنم نشست و با دست راست خود ریش مرا نوازش داد و گفت: پدر جان! «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِیْنَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ» (برای آنان که ایمان آوردهاند هنگام آن نرسیده که دلهاشان برای یاد خدا فروتنی کند؟)
سخت گریستم و پرسیدم: دخترکم! مگر شما هم قرآن میدانید؟
گفت: آری پدر! ما به قرآن از شما آشناتریم.
گفتم: از آن اژدها که آهنگ نابود کردن مرا داشت، بگو.
گفت: آن کردار ناپسند تو بود که آن را چندان نیرومند ساختی که میخواست تو را در آتش جهنم غرق کند.
گفتم: از آن پیر که در راه بر او گذشتم بگو.
گفت: پدرجان! آن کردار پسندیدهات بود، ولی او را چندان ناتوان کرده بودی که یارای ستیز با کردار ناپسندت نداشت.
پرسیدم: دخترکم! شما در این کوه چه میکنید؟
گفت: کودکان مسلمانیم که در آن سکونت داریم و تا روز رستخیز منتظر شماییم که چون پیش ما آیید، از شما شفاعت کنیم.
مالک گفت: سراسیمه از خواب پریدم، همه بادهها را بر زمین ریختم و ابزار آن را شکستم و به سوی خدای عزّوجلّ توبه کردم و این موضوع سبب توبهام بود.
این برزخ و قیامت الان درونش هست که در خواب دید؛ یعنی چیزی که درونش هست را نشانش دادند.
این را هم به یاد داشته باشیم که امام باقر علیهالسلام فرمود:
«إنَّ اللّهَ عَزَّوجلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أقفالاً و جَعَلَ مَفاتِیحَ تِلکَ الأقفالِ الشَّرابَ و الکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّراب»
«خداوند عزّوجلّ براى بدى قفلهایى نهاده و کلید همه این قفلها را شراب قرار داده است و دروغ بدتر از شراب است. (بحارالأنوار، 72، 236)
یعنی دروغگو بدتر از شرابخوار است، مخصوصاً دروغی که بین دو نفر را بههم بزند.
امیدواریم برای همه روزهای خوبی در پیش باشد. ما همیشه سعی کردیم هم به دوستانمان و هم به آقایان بزرگوار نصیحت کنیم و هرگز بنایمان بر توهین نبوده. آنچه در خبرگان گفتیم، به فضل و عنایت خدا نصیحت بود و هیچ کینه و ناراحتی از کسی نداریم. هرکس آمد و گفت ببخشید، بنده گفتم صدسال پیش بخشیدم؛ لذا اگر چیزی هم گفته میشود، خیرخواهی است نه غیض و غضب. کسی دوستمان باشد یا نباشد الحمدلله آنکه باید باشد، خدا و ائمه اطهار علهیمالسلام است.
انتظار داشتیم در این فروردین آقای موسوی و همسرشان و آقای کروبی و زندانیان سیاسی آزاد شوند. قولهایی هم از اطراف شنیدیم. آنچه از ایشان میگوییم، با آن سابقهای که از دوستی با ایشان داشتیم و خبرهایی که از ایشان داشتیم، به حساب ظاهر، نه از غیب. بنده چه میدانم غیب چه خبر است و خبری نداریم. به حساب ظاهر واقعاً آدمهای خائنی نبوده و نیستند. مدارکی هم اگر بود، خود ایشان بارها گفتند اگر چیزی دارید بیایید محاکمه کنید.
ما انتظار داشتیم ایشان آزاد شودند و هنوز امید داریم که با این کار مردم و مومنان خوشحال شوند و مقداری از وضع مملکت هم شاید بهبود پیدا کند. الان هم دعا میکنیم خدایا به حق محمد و آل محمد به دل آقایان بزرگوار بینداز که این دوستان آزاد شوند و بتوانند خدمات بهتری ارایه کنند. هیچ خبری هم نمیشود، بلکه بهتر هم میشود و همه حوشحال میشوند.
[1] _ کافی، 2، 453.