سوره هود آیه ۱۰۲ و ۱۰۳ | جلسه ۳۴
از خدا میخواهیم کمک کند به زبان و قلب و عمل طالب او باشیم. اگر عمل نباشد، خواستِ زبانی و حتی قلبی فایدهای ندارد. باید عمل و خواستمان برابر باشد.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیات ۱۰۲ تا ۱۰۳ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۰۵ | جلسه ۳۴
وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِیَ ظالِمَهٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلیمٌ شَدیدٌ (۱۰۲)
این چنین است گرفتن پروردگارت، وقتی شهرهایی را که ستمکارند، [به قهر و عذاب] میگیرد. بیشک فروگرفتن او دردناک و سخت است.
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَهً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَهِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ (۱۰۳)
در این نشانههایی است برای کسی که از عذاب آخرت میترسد. آن روزی است که همۀ مردم در آن جمع میشوند و آن روز را میبینند.
«إِنَّ فی ذلِکَ» در این (عذابها و حکایتها) «لَآیَهً» نشانه و عبرت است «لِمَنْ» برای کسی که «خافَ» میترسد «عَذابَ الْآخِرَهِ» از عذاب آخرت «ذلِکَ یَوْمٌ» آن روزی است که «مَجْمُوعٌ لَهُ» جمع میشوند برای آن (در آن) «النَّاسُ» مردم «وَ ذلِکَ یَوْمٌ» و آن روزی است که «مَشْهُودٌ» همدیگر را میبینند، شاهدان برانگیخته میشوند و برای همه کشف و روشن است.
خداوند میفرماید «وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ» یعنی خود پروردگار عالم مستقیماً آنان را به عذاب گرفتار میکند، همانطور که به مؤمن نعمت میدهد. با آنکه حضرت عزرائیل برای گرفتن جان مردم میآید و جبرئیل و میکائیل و فرشتگان دیگر هنگام نزول بلا شهرها را زیرورو و مردم را هلاک میکنند، خدای تعالی همه را به خود نسبت میدهد؛ زیرا همۀ آنها به او جلّجلاله برگشت میکند. وجود ملائکه نیز از اوست؛ پس در حقیقت خود خداست که این کار را میکند.
وقتی خدای تعالی نعمت معنوی یا نورانیت به مؤمن میدهد؛ وقتی شخص مؤمن نماز میخواند؛ روزه میگیرد؛ روز خود را به تقوا و یاد خدا میگذراند، نورانیتی از خدای تعالی به او عنایت میشود. این نعمت و نور در آسمانها و کرات دیگر نیست، از خداست. خود او کجاست؟ او از رگ گردن به ما نزدیکتر است. «نحن اقرب الیه من حبل الورید». با ماست «هو معکم» ولی ما متوجه نیستیم.
یار نزدیکتر از من به من است وین عجب بین که من از او دورم
«من» یعنی همین گوشت و پوست و استخوان. اینها را هم خدای تعالی خلق کرده. آیا از این نفس و روحمان خبر داریم؟ خیر.
او میگوید من از شما به شما نزدیکترم؛ چون وجود ما از اوست. وجود یعنی هستی. خدای تعالی عین وجود است. ما ممکن الوجودیم یعنی وجود از او داریم. او به ما احاطه دارد، ولی نمیتوانیم به او اشاره کنیم یا بگوییم کجاست. این یک فهم است که خدا باید نصیب کند.
چطور میفهماند؟ با طلب کردن از او. خودش فرموده هرکه از من بخواهد، عنایت میکنم. پس بگو میخواهم بفهمم چگونه از من به من نزدیکتری؟ هو معکم یعنی چه؟
باید این طلب درون انسان باشد. لازم نیست موقع غذا خوردن و حرف زدن و کار کردن، جلوی چشم و بر زبانش باشد، امّا باید در مواقع خاص مثل بعد از نمازها، در مجالس ذکر خدای تعالی و یاد اهلبیت از خدا بخواهد. خودش میفرماید از من بخواهید تا عطاه کنم.
﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون﴾
«هنگامى که بندگان من از تو دربارۀ من پرسند، من نزدیکم. دعاى دعا کننده را هنگامى که مرا مىخواند اجابت مىکنم؛ پس دعوت مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند تا راه یابند.»
اینجا هم میفرماید «فَإِنِّی قَریبٌ» من نزدیک هستم. بیا بگو، بخواه، طلب کن تا اجابت کنم تا به راه یایی. اگر این طلب رها نشود، به مقصد میرسی. هرچه طلب بیشتر باشد، مقصد آمادهتر است. نگو گفتم و نشد. نقل یک روز و دو روز و یک سال و دو سال نیست، یک عمر باید بخواهد و رها نکند.
مگر نه وجود ما از خداست و او به ما نزدیک است، پس چطور برخی به وادی دیگری رفتند و مستحق عذاب شدند؟ چرا یکی مثل فرعون گفت من خدا هستم و بسیاری دیگر چون او، به زبان نیاوردند، ولی در عمل ادعای خدایی دارند؟
یکی در این میان هست که مردم را فریب میدهد و آنها هم فریبش میخورند، و آن شیطان است. البته شیطان به تنهایی کارهای نیست و نمیتواند کسی را بهزور وادار به کاری کند. او فقط اغوا میکند. میگوید یک نگاه به نامحرم بکن، حیف است، یکبار اشکالی ندارد، بعد هم استغفار میکنی. چرا اینقدر خودت را میگیری و نگاه نمیکنی، این یک گناه صغیره است! هربار میگوید و وسوسه میکند.
وقتی نگاه کرد، میگوید دیدی چه کیفی داشت؟ دوباره وسوسه میکند و کارهای دیگری پیش میآورد. گاهی هم شخص به خیال خودش استغفار میکند، ولی شیطان کناری میایستند و از استغفار او میخندد.
در سورۀ ابراهیم میفرماید:
﴿وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم﴾[1] (22)
«و هنگامی که کار تمام شود، شیطان گوید: خدا به شما وعدۀ حق داد و من به شما وعده دادم و تخلف کردم. من هیچ سلطهای بر شما نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما پذیرفتید؛ پس مرا ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من. خودِ من از اینکه پیش از این مرا شریک خدا میدانستید، کافرم. ستمکاران را عذابِ دردناکی است.»
راه مقابله با این شیطان پناه بردن به خدای تعالی است.
﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ ۞ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ﴾[2]
«بگو پروردگارا به تو پناه میبرم از وسوسههای شیاطین و به تو پناه میبرم از اینکه نزد من حاضر شوند.»
پناه بردن به خدا باید واقعی باشد. باید بدانی که او دشمن توست.
اصلاً چرا خدا شیطان را آفرید؟ خداوند او را واداشته تا بندۀ مؤمن در سایۀ مراقبت از خود در مقابل او، پیشرفت کند. پس اگر خود را به خدا بسپارد، خداوند حفظش میکند. این ملعون چون سگی است که قلادهاش دست خداست.
هرکسی به اندازه خودش میفهمد در میدان مبارزه با شیطان چند مرده حلاج است. آیا یک مدعی بیدست و پاست یا پهلوان میدان مبارزه است؟ اگر کسی عزم خود را برای مبارزه با او جزم کند، خدای تعالی ملائکه را به یاریاش میفرستد. پس مهم این است که حرکتی بکند و یک «یا علی» بگوید.
علاوه بر شیطان، نفس هم موانعتراشی میکند. «انّ النفس لامّاره بالسوء» نفس همواره به بدیها دعوت میکند، امّا مهار آن هم دست خداست. «الّا ما رحم ربی». رحمت خدا هم وسیع است. «وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُون»[3] رحمت من همهچیز را در بر گرفته و بهزودی آن را برای متقین مقرّر میکنم.
خدای تعالی اینگونه حفظ میکند و یاری میدهد. پیامبران را میفرستند تا مردم را بهسوی او دعوت کنند. هر حرف خوبی انبیاء میزنند، از خداست. هر کار خوبی از کسی صادر میشود، از خداست. اگر کسی اعتنا نکرد و خواست فریب شیطان و نفس را بخورد و باوجود هشدارهای پیامبران، بتها را خدای خود برگزید و به فرعون و نمرود سجده کرد، راهی به رحمت خدا ندارد و خداوند به خود رهایش میکند، چون دنیا دارِ اختیار است.
اگر بگوید فرعون هم بیرون از خدا نیست، جواب میدهند خودت هم همینطور هستی. ولی کسی این را میفهمد که توجه داشته باشد و بندۀ خالص خدا باشد و خود را فقیر و محتاج او ببیند. این میشود بندهای که صفات خدایی دارد، نه کسی مثل فرعون که ادعای خدایی دارد.
بنابراین خداوند به آنها ظلم نکرد، بلکه آنها خود به خویشتن ستم کردند. نفسی را که میتوانست از امّاره بیرون آید و لوامه و مطمئنه و راضیه و مرضیه شود، در همان امّارگی باقی گذاشتند و هرچه خواست، برایش فراهم کردند. این ظلم است.
خداوند نفس را خوب خلق کرده، بهشرط آنکه زیربار خدا بیاید، وگرنه او از درون و شیطان از بیرون دائم وسوسه میکنند. اگر از خدا خواستی و با کمک او بر نفس فائق شدی، کمکم مهار میشود و تبدیل به نفس لوامه میشود و بالاتر میآید و مطمئنه و راضیه و مرضیه میشود.
﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ۞ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً﴾[4]
«ای نفس مطمئنه! بهسوی پروردگارت بازگرد، در حالی که از او خشنودی و او از تو خرسند است.»
همین نفس محل ظهور نور خدای تعالی میشود و همۀ صفات خدا در آن تجلی میکند. لذا میگوییم پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام ظهور اسماء و صفات خدای تعالی هستند؛ یعنی همۀ اسماء خدای تعالی از ایشان ظاهر است. چون نفس خود را مهار کردند و شیطان هم که به بندگان مخلَص راه ندارد.
إِنَّ أَخْذَهُ أَلیمٌ شَدید؛ هشدارهای الهی از درون و برون پیاپی آمد و عبرت نگرفتند. هم پیامبران الهی و هم فطرتشان گفت دنبال وسوسههای شیطان نروید؛ از نفس اطاعت نکنید، ولی اعتنا نکردند؛ اکنون موقع عذاب دردناک است. باید درد بکشند.
﴿حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ۞ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾[5]
«وقتی مرگِ یکی از آنها میرسد، میگوید پروردگارا مرا بازگردان تا شاید در آنچه ترک کردم، عمل صالحی انجام دهم. هرگز! این سخنی است که او بر زبان میآورد و پیشرویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.»
اگر میخواستند ایمان بیاورند و کار خوب کنند، همان اول میکردند. اگر بازگردند، همان وضع است.
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَه؛ اینها همه نشانه و تنبّه است. حکایتهای اقوام گذشته برای این است که عبرت و علامتی باشد برای کسانی که ایمان آوردند. آنها ایستادند. عدۀ اندکی در مقابل گروه بزرگی بودند. از آنها کتک خوردند و ناسزا شنیدند، امّا ایستادند. توسل به خدای تعالی و خواستن از او موجب شد خداوند نگهشان بدارد و کارشان را آسان کند.
میثم تمار را بر دار کشیدند و لجام بر دهانش زدند، ولی ایستادگی کرد. اصحاب امام حسین علیهالسلام آنهمه سختیها را تحمل کردند و ایستادند. از خدا خواستند و خدا کمکشان کرد. البته آقای بزرگواری چون امام حسین علیهالسلام که ظهور اسماء و صفات خداست، کمکشان کرد.
لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَه؛ این نشانهها برای کسی است که از عذاب آخرت میترسد. خدای تعالی به ما عنایت کرده، متوجه هستیم عالم برزخ و قیامتی هست، عذاب و پاداشی وجود دارد. این موجب میشود انسان از نفس خود و شیطان بترسد و به خدا پناه ببرد؛ لذا ابتدای هر کار بگویید «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم». اگر میخواهید نماز بخوانید، اول به خدا پناه ببرید و بگویید خدایا این شیطان نمیگذارد نماز درستی بخوانم و حواسم را جمع کنم. وقتی گفتی و از خدا خواستی، خدا هم کمک میکند و بهتدریج خیالات برطرف میشود.
ترس از عذاب آخرت در واقع ترس از اعمال ناپسند خویش است که ظهور پیدا میکند و به صورت آتش و تاریکی و مار و عقرب ظاهر میشود.
قرآن در قرآن
قرآن کریم هدایت و شفا و رحمت و موعظه و عبرت برای مؤمنان و اهل تقواست. این موضوع در آیات متعدد تذکر داده شده است. در سورۀ بقره میفرماید:
﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین﴾[6]
«این کتاب که هیچ شکی در آن نیست، هدایت برای متقین است.»
آیا دیگران هم از آن فایدهای میبرند؟ بله.
﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ﴾[7]
«ماه رمضان ماهى است که در آن قرآن نازل گردیده، براى هدایت مردم و دلیلهاى روشنى از هدایت دارد.»
«هُدی للناس» برای همۀ مردم هدایت است، ولی کسی از آن بهره میگیرد که وارد جادۀ تقوا شود. در سورۀ اسراء میفرماید:
﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً﴾[8]
«و از قرآن آنچه شفا و رحمت برای مؤمنان است، نازل میکنیم و ظالمان را جز زیان نمیافزاید.»
پیش از تلاوت قرآن از خدا میخواهیم:
«أَللهُمَّ بِالحَقِّ أَنْزَلْتَهُ وَ بِالحَقِّ نَزَلَ، أَللهُمَّ عَظِّمْ رَغْبَتی فیهِ وَاجْعَلْهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدْری و ذَهاباً لِهَمِّی وَ غَمّی وَ حُزْنی اللهمَّ زَیِّنْ بِهِ لِسانی وَ جَمِّلْ بِه وَجْهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّلْ بِهِ میزانی وَارْزُقْنی تِلاوَتَهُ عَلی طاعَتِکَ آناءَ اللّیلِ وَ أَطْرافَ النَّهارِ، وَاحْشُرْنی مَعَ النَّبِیِّ محمّدٍ وَ آلِهِ الأَخْیارِ»
«بارخدایا! قرآن را به حق نازل کردی و به درستی هم نازل شده. بارالها! میل و رغبت مرا به قرآن بزرگ گردان و آن را روشنایی دیده و شفای دل و از بین برنده غم و غصّه و اندوهم قرار ده. خداوندا! زبانم را به خواندن قرآن زینت ده و چهرهام را به سبب آن نیکویی بخش و پیکرم را به پیروی آن نیرومند فرما و میزان عملم را به تبعیت آن سنگین گردان و خواندن قرآن را شب و روز با توفیق فرمانبرداری روزیام فرما و مرا با پیغمبرت حضرت محمّد صلّیاللّهعلیهوآله و آلِ برگزیدهاش محشور گردان.»
دربارۀ موعظه و عبرت بودن قرآن میفرماید:
﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنین﴾[9]
«ای مردم! موعظهای از پروردگارتان برای شما آمد که شفای مرضهای سینهها و هدایت و رحمت برای مؤمنان است.»
وعظ یعنی تنبّه دادن و توجه دادن. قلب انسان گاهی مریض میشود. مرضهای قلب عبارتند از کبر، کینه، ریا، حسد، عجب و… شفای این مرضها توجه به خدا و از خدا خواستن است. در این صورت بعد از مدتی میبیند پاک شده.
در سورۀ بقره میفرماید:
﴿فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقین﴾[10]
«و آن را عبرتى براى مردم آن زمان و آیندگان و موعظهای براى پرهیزکاران قرار دادیم.»
موقع قرائت قرآن باید حواس جمع باشد و بر آیات و معانی آن دقت و تأمل نمود، مؤمنی که چنین باشد «اولوالباب» خوانده میشود؛ یعنی صاحب عقل و فهم. قرآن برای چنین کسی عبرتآموز است.
﴿لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ﴾[11]
«در حکایتهای آن عبرتی برای صاحبان عقل است.»
عبرت و اعتبار از عبور است؛ یعنی از ناهمواریها عبور کند و به راه راست برسد.
در سورۀ نازعات میفرماید بعد از آنکه موسی بهسوی فرعون رفت و معجزات بزرگی به او نشان داد و او هم گردنکشی کرد و فریاد «انا ربّکم الاعلیٰ» سر داد، عذاب دنیا و آخرت او را گرفت. سپس میفرماید:
﴿إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشىٰ﴾[12]
«در این (آیات و حکایتها) عبرتی است برای کسی که بترسد.»
عبرت است برای کسی که از نفسش میترسد. در میان بندگان کسی بیشتر میترسد که عالمتر و داناتر باشد.
﴿إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء﴾[13]
«در میان بندگان او فقط دانایان از خدا میترسند.»
انتظار است کسی که عمری قرآن میخواند و در آن تأمل میکند و کتاب مینویسد و صحبت میکند، بیشتر بترسد. البته هرکس باید مراقب خودش باشد. اگر عالمی منحرف شد، نباید گفت دین و خدا و پیامبر همه دروغ است. علمای منحرف همیشه بودهاند. مگر کسانی که مولا علی علیهالسلام را کنار زدند و دلایل حقانیت او را کتمان کردند، از علما نبودند؟ قرآن عبرت و موعظه است که ما اینطور نشویم.
از خدا میخواهیم کمک کند به زبان و قلب و عمل طالب او باشیم. اگر عمل نباشد، خواستِ زبانی و حتی قلبی فایدهای ندارد. باید عمل و خواستمان برابر باشد.
منظور از آنچه گفته شد این نیست که فلانی چطور است یا علما فلان هستند. منظور این است که هرکس باید حواسش به خودش باشد. اگر دیدی عالمی کار بدی میکند، دنبالش نرو!
نمیخواهیم بگوییم نافهم باشید. کسی که در راه خداشناسی افتاد، خواه ناخواه فهمش دربارۀ افراد زیاد میشود، ولی لازم نیست هرچه فهمید، بر زبان بیاورد. حتی لازم نیست که به افراد خاص هم بگوید. اگر خدا بخواهد، به آنها میفهماند. این به معنای بیتفاوت بودن نیست. حرف در این است که مؤمن فریاد نمیزند که فلانی اینطور است و آنطور. اگر هم صلاح باشد چیزی از او صادر شود، فقط بهصورتِ موعظه و نصیحت است، آنهم وقتی اهلِ این کار باشد و وظیفهاش اقتضا کند.
[1] ـ ابراهیم، ۲۲.
[2] ـ مؤمنون، ۹۷ و ۹۸.
[3] ـ اعراف، ۱۵۶.
[4] ـ فجر، ۲۷ و ۲۸.
[5] ـ مؤمنون، ۹۹ و ۱۰۰.
[6] ـ بقره، ۲.
[7] ـ بقره، ۱۸۵.
[8] ـ اسراء، ۸۲.
[9] ـ یونس، ۵۷.
[10] ـ بقره، ۶۶.
[11] ـ یوسف، ۱۱.
[12] ـ نازعات، ۲۶.
[13] ـ فاطر، ۲۸.