سوره هود آیات ۲۰ تا ۲۲ | جلسه ۱۷
بعضی میگویند ما هرچه از عمرمان میگذرد، میبینیم سرِ جای خود ایستادهایم و پیشرفتی نداریم. اولاً: خدا را شکر که در جای خود ایستادهاند و عقبگرد ندارند. ثانیاً: این خیلی خوب است که توقع دارند هر روز پیشرفت کنند و هم خودشان و هم خدای خود را بهتر بشناسند. از خود میپرسند آیا من حیوانم که فقط بخورم و بیاشامم و شهوترانی کنم تا روزگار بگذر یا بالاتر از حیوانم؟ میدانند حیوانیت دارند، امّا باید مهارش کنند، چون انساناند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیات ۲۰ تا ۲۲ | یکشنبه ۱۳۹۷/۱۲/۱۹ | جلسه ۱۷
أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (۲۰)
آنان عاجزکنندۀ خدا در زمین نیستند و جز خدا ولیّ و سرپرستی ندارند. عذابشان دوچندان است. آنها نه توان شنیدن [حق] داشتند و نه [آن را] میدیدند.
أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۱)
آنان کسانی هستند که به خود ضرر زدند و دروغهایی که میبافتند، از نظرشان گم شد.
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (۲۲)
ناگزیر در قیامت از همه زیانکارترند.
«أُولئِکَ» آنان (کسانی که به خدا دروغ میبندند و صد عن سبیل اللّه هستند) «لَمْ یَکُونُوا» نیستند، نمیتوانند باشند «مُعْجِزینَ» عاجزکنندۀ خدا «فِی الْأَرْضِ» در زمین «وَ ما کانَ لَهُمْ» و نیست برای آنها «مِنْ دُونِ اللَّهِ» جز خداوند «مِنْ أَوْلِیاءَ» هیچ ولیّ و سرپرستی. «یُضاعَفُ» چند برابر میشود «لَهُمُ الْعَذابُ» عذابِ آنان. «ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ» آنها نمیتوانند «السَّمْعَ» بشنوند (حق را) «وَ ما کانُوا» و نمیتوانند «یُبْصِرُونَ» ببینند (حق را).
«أُولئِکَ الَّذینَ» آنان کسانی هستند که «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» به خود ضرر زدند «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ» و گم شد در نظرشان «ما کانُوا یَفْتَرُونَ» افتراهایی که به خدا و پیامبر میزدند.
«لا جَرَمَ» ناگزیر «أَنَّهُمْ» آنان «فِی الآخِرَهِ» در آخرت «هُمُ الْأَخْسَرُونَ» از همه زیانکارترند.
أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ؛ کسانی که به خدا و پیامبر افترا زدند و راه خدا را بستند، نمیتوانند خدا را در زمین عاجز کنند.
حقیقت این است که ما در محاصرۀ عواملی چون بدن، روح، زمین، آسمان و… هستیم. یعنی مختصر اختیاری داریم و میتوانیم چشم و گوش و سایر اعضاء و جوارحمان را به اختیار خود بهکار اندازیم و از حواسمان استفاده کنیم، امّا چیزهایی زیادی هستند که به ما مربوط میشوند، ولی در کنترل و اختیارِ ما نیستند و ما در محاصرۀ آنهاییم؛ مثلاً تپشِ قلب، عملکردِ سیستمهای گوارش، هاضمه، تنفس و نیز اجزای درونی بدن از ارادۀ ما خارجاند.
دیگر اینکه اگر بنا شد این چشم نبیند یا گوش نشوند یا زبان سنگین شود یا سلولهای یک عضو از کار بیفتند، هیچ کاری از ما بر نمیآید و هیچ درمانی افاقه نمیکند. گاهی بهخاطرِ هجوم برخی میکروبها شخص به بیماری صعبالعلاجی گرفتار میشود که درمانپذیر نیست.
پس اینطور نیست که کاملاً بر خودمان مسلط باشیم. ما در برابر بدنمان نسبتاً عاجزیم؛ در برابر عوامل و حوادث مختلف عاجزیم؛ در محیط پیرامون خود نیز عاجزیم. گردش و چرخش زمین و ایجاد شب و روز و فصلها دستِ ما نیست. اگر کمی فکر کنیم، میبینیم تواناییهای ما محدود و عجزِ ما بسیار زیاد است.
حال کسی که دائم گناه میکند و دیگران را به گناه میکشاند، آیا میتواند از محیطی که در آن محصور است، از این زمین و زمان و از عجزهایی که دارد، فرار کند؟ هرچقدر هم گناه کند، عاقبت روزی طعمۀ مرگ می شود. آیا میتواند کاری کند که پیر نشود و اعضاء و جوارحش از کار نیفتد؟ آیا میتواند در شب و روز تصرف کند و زمان را به نفع خود نگه دارد تا چند سالی بیشتر عمر کند؟ آیا میتواند خود را از حوادث و بلاهای مختلف حفظ کند؟
[بنابراین ما، چه مؤمن و چه کافر، نهتنها نمیتوانیم خدا را بهعجز واداریم، بلکه مقهورِ قدرتِ او و مقهورِ عوامل و اسبابی هستیم که او بر ما مسلط کرده است.]
امّا چرا خدای تعالی گناهکاران را رها کرده تا هرچه میخواهند معصیت کنند؟ چون آنها با اختیار خود این راه را انتخاب کردهاند، همانطور که مؤمنان با اختیار خود راه خدا را انتخاب کردهاند؛ واجبات را انجام میدهند و حرام را ترک میکنند.
﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[1]
«هیچ اجباری در دین نیست. راه از بیراه مشخص شده است.»
مؤمن از درون خود و با عقل خود میفهمد ظلم بد است؛ دروغ بد است؛ ریختن آبروی مردم بد است، دین هم این را تأیید میکند، در نتیجه این کارها را نمیکند.
میگوید من خدا را قبول دارم و میدانم او مرا خلق کرده است. همچنین میدانم باید نماینده و فرستادهای داشته باشد؛ پس میگردد و فرستادۀ خدا را که نشانهای بهعنوانِ معجزه در دست دارد، پیدا میکند و از او اطاعت میکند.
آنکه اهل تعقل است با خود فکر میکند خدایی که مرا خلق کرده، کارش بیهوده نیست. من که عاقلم، کارِ بیهوده نمیکنم، چه خواسته خدایی که خالق همۀ عقلها و عاقلهاست. اگر این دنیا همین باشد و ماورایی نداشته باشد، اساسِ خلقت بیهوده است، و این درست نیست؛ پس ناگزیر معادی در کار است.
منظور اینکه شخص مؤمن از روی عقل و استدلال دینی برای خود برگزیده و بر آن قرار گرفته است. اگر هم شک و شبههای برایش پیش آید، صحبت میکند و جواب میگیرد. میداند این دین دستوراتی برای سعادت دنیا و آخرت او تدوین کرده است که باید انجام دهد. وقتی هم انجام میدهد، لذتِ آن را درک میکند. وقتی قرآن میخواند، آرامش مییابد؛ وقتی نماز میخواند، سبک میشود؛ وقتی گناه نمیکند، حس میکند به انسانیت نزدیک شده است. اینها همه به اختیارِ خودِ او و درونش هست.
یکی هم راه بد انتخاب میکند و پا بر فطرت و خوبیهای درونش میگذارد. میگویی راه درست این است، راه کج این است، امّا اعتنا نمیکند و با اختیار خودش پا بر عقل خود میگذارد. میگویی این زندگی عاقبتی ندارد. خود را تباه میکنی! میگوید میخواهم خوش باشم.
اعتنا نکردن همان و گرفتار شدن همان. چون نمیتواند از مرگ فرار کند، ذلیل میشود. ذلیلِ حوادث و مصیبتهای ناگهانی میشود. شاید معدود افرادی بتوانند خود را از این وضع نجات دهند، ولی معمولاً آنکه قرار گرفته، دیگر نمیتواند دست از گناهان و عقایدِ باطلِ خود بردارد یا لااقل به این زودی نمیتواند؛ لذا هرچه بر سرش بیاید، دستبردار نیست.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاء؛ کسی ولیّ و سرپرست این افراد نیست، مخصوصاً موقع مرگ. امام هادی علیهالسلام این لحظه را زیبا بیان میکنند؛
«اذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَیْ أَهْلِکَ وَ لَا طَبِیبَ یَمْنَعُکَ وَ لَا حَبِیبَ یَنْفَعُک»[2]
«بهیاد آور پیکرِ خود را که در پیش زن و فرزندت افتاده، نه پزشک میتواند برایت سودمند باشد و نه دوست میتواند نفعى به تو رساند!»
رضوان خدا به امام خمینی اینهمه مردم در سراسر دنیا دوستش میداشتند و میخواستند باشد؛ اینهمه تیم پزشکی زحمت کشیدند، آیا توانستند کاری کنند؟ هیچکس نمیتواند از مرگ فرار کند. بزرگ و کوچک و مرد و زن هم ندارد.
«ولیّ» یعنی همهکاره و سرپرست. کسی که خدا را رها کرده، فکر میکند کسی سرپرستش نیست؛ خودش همهکاره است، امّا موقع مرگ میبیند مأموران خدا آمدند. مأمورانِ خدا فرشتگانِ مرگ و حضرت عزرائیل هستند که سر میرسند. مأموران خدا اعضاء و جوارح خودش هستند که همگی در یدِ قدرتِ پروردگارند و یکییکی از کار میافتند، و دیگر تمام!
یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذاب؛ عذاب اینها دوچندان است؛ چراکه هم خودش را گمراه کرده، هم دیگران را؛ لذا هم گناه خودش را بر دوش میکشد و هم گناه آن بدبختها را. آنها هم عذری ندارند و چیزی از عذابشان کم نمیشود.
در سورۀ سبأ میفرماید:
﴿وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ ۞ قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ ۞ وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُون﴾[3]
«اگر ببینی ظالمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان نگه داشته شدهاند و با هم گفتوگو میکنند. ضعیفان به مستکبران گویند اگر شما نبودید، ما مؤمن بودیم ۞ مستکبران به ضعیفان میگویند آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم، بعد از آنکه بهسوی شما آمد؟ بلکه شما خود مجرم بودید ۞ ضعیفان به مستکبران میگویند مکرِ شبانهروزی شما بود که ما را وامیداشت به خدا کافر شویم و برای او شریک قرار دهیم. هنگامی که عذاب را ببینند، پشیمانی خود را آشکار میکنند و ما غُل و زنجیرها بر گردن کافران میزنیم. آیا جز به آنچه کردند، جزا میشوند؟»
ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُون؛ مفسران این قسمت آیه را دو شکل معنا کردهاند که تفاوت چندانی با هم ندارند. یکی اینکه جمله مثبت باشد؛ یعنی «بما کانوا… و بما کانوا…» یعنی عذابهایی که میبینند بهخاطرِ این است که میتوانستند گوش بدهند، امّا ندادند؛ میتوانستند ببینند، امّا ندیدند. میتوانستند بدیهایی را که میشنوند و میبینند، رها کنند و خوبیها را بگیرند، ولی برعکس عمل کردند و درنتیجه گرفتار شدند. خدای تعالی در سورۀ مُلک از قول این افراد میفرماید:
﴿وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ ۞ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیر﴾[4]
«میگویند اگر میشنیدیم و فکر میکردیم، در میان اهل دوزخ نبودیم ۞ به گناه خود اعتراف میکنند. پس هلاکت باد بر اهل دوزخ!»
معنای دیگر بر اساس این است که «ما» نافیه باشد؛ یعنی اینها کسانی نبودند که گوش بدهند و ببینند.
أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم؛ آنان سرمایۀ وجود خود را از دست دادند و به خود ضرر زدند.
فرض کنید کسی پولی دارد و میخواهد با آن کاسبی و تجارتی راه بیندازد. علیالقاعده باید از اهل خبره پرسوجو کند و کالایی بخرد که بتواند آن را خوب بفروشد و سود ببرد، ولی اگر خود را از همه داناتر بداند و بیتحقیق و سؤال متاعی بیاورد که بازاری ندارد، نهتنها سود نمیکند، بلکه سرمایهاش را هم از دست میدهد و زیانکار و مغموم میشود.
همۀ ما امروز در بازار دنیا و در معرض معامله هستیم. شبانهروزِ عمرمان را میدهیم و با قلب و روح و اعضاء و جوارحمان در حال معامله هستیم. امّا چگونه و با چه کسی معامله کنیم که آخرِ کار خسران و زیان دامنگیرمان نشود و در این معامله سود کنیم؟
بیشک هر کارِ خوب و صفتِ خوبی از ما صادر شود، معاملۀ خوب است و سود کردهایم. در مقابل، هر فکرِ بد و کارِ بد و اخلاقِ بدی از ما سر بزند و به عواقب آن اعتنا نکنیم، ضرر کردهایم و ثمرۀ عمرمان خسران و زیان میشود.
بعضی میگویند ما هرچه از عمرمان میگذرد، میبینیم سرِ جای خود ایستادهایم و پیشرفتی نداریم. اولاً: خدا را شکر که در جای خود ایستادهاند و عقبگرد ندارند. ثانیاً: این خیلی خوب است که توقع دارند هر روز پیشرفت کنند و هم خودشان و هم خدای خود را بهتر بشناسند. از خود میپرسند آیا من حیوانم که فقط بخورم و بیاشامم و شهوترانی کنم تا روزگار بگذر یا بالاتر از حیوانم؟ میدانند حیوانیت دارند، امّا باید مهارش کنند، چون انساناند.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون؛ آن افتراها که کافران میزدند، از چشمشان گم شد و نابود شد. نابودی دو نوع است؛ گاهی چیزی بوده و از بین میرود، گاهی اصلاً نبوده. دروغهایی که به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میبستند، هیچ پایه و اساسی نداشت و توهمی بیش نبود.
کسانی هم که میگویند دنیا بیهوده خلق شده و ما آمدیم برای خوردن و خوابیدن، بهزودی دروغشان معلوم میشود و افتراهایشان نابود میشود.
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُون؛ «لاجرم» یعنی حتمی و ناچار. آنها که خود و دیگران را گمراه کردند، در آخرت بسیار زیانکارند.
[1] ـ بقره، ۲۵۶.
[2] ـ بحارالأنوار، ۷۵، ۳۷۰.
[3] ـ سبأ، ۳۱ تا ۳۳.
[4] ـ مُلک، ۱۰ و ۱۱.