سوره اعراف آیه ۱۸۸ | جلسه ۱۰۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۸۸ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۰۸ | جلسه ۱۰۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
قُلْ لا أمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعآ وَ لا ضَرّآ اِلّا ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ کُنْتُ أعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اِنْ أنَا اِلّا نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُوْمِنُونَ(188)
بگو: من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد و اگر غیب مىدانستم بر خیر مىافزودم و هیچ بدى به من نمىرسید. من جز بیمدهنده و بشارتدهنده براى گروهى که ایمان مىآورند نیستم.
اهل مکه گفتند: اى محمّد! آیا خداوند به تو خبر نمىدهد که نرخها کى ترقّى مىکند تا جنس خریدارى کنى و سود ببرى؟ آیا به تو نمىگوید: کدام زمین دچار خشکسالى مىشود تا به سرزمینى برویم که گیاه آن مىروید و نعمت آن فراوان است؟
قُلْ لا أمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعآ وَ لا ضَرّآ اِلّا ما شاءَ اللهُ؛کفّار و مشرکان چون همهى نظرشان به دنیا و دیدشان کاملا مادى بود، فکر مىکردند کسى که از طرف خدا آمده، باید راههاى پول درآوردن را بلد باشد و بتواند وضع خوبى براى خود بهم بزند، در حالى که پیامبر اینگونه نبود؛ یعنى نه ثروتى داشت و نه سرمایهاى؛ اطرافیانش همه از فقرا بودند و حتّى زمانى که به مدینه رفت و حاکم شد، هیچ شباهتى به پادشاهان نداشت.
امّا چیزى که مشرکان نمىتوانستند بفهمند، این بود که رسول خدا صلّى الله علیه و آله مبعوث نشده تا دنیاى مردم را آباد کند و بر ثروتشان بیفزاید، بلکه آمده تا «انسان» بسازد؛ یعنى مردم را متوجّه خدایى کند که آنها را خلق کرده است؛ به آنها بفهماند بعد از این دنیا، دنیاى دیگرى است که انتها ندارد؛ آمده تا آنان را از شرکِ «سبببینى» بیرون آورد و متوجّه «مسبب الأسباب» سازد؛ لذا به آنها مىفرماید: «لا أمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعآ وَ لا ضَرّآ اِلّا ما شاءَ اللهُ» (من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد) یعنى من، وابسته و تحت تدبیر پروردگارى هستم که مالک و مدبّر تمام موجودات عالم است؛ هر چه بخواهد، براى من رقم مىزند؛ اگر او بخواهد، فقیر یا غنى خواهم بود و دنیا و آخرت من در دست او است.
وَ لَوْ کُنْتُ أعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ؛ کفّار مىپنداشتند کسى که علم غیب مىداند باید بتواند بهترین سودها را براى خود جلب کند و ضررها را از خو دور سازد، امّا پیامبر متناسب با این فکر غلط و این سطح فکر پایین، پاسخ مىدهد: من علم غیبى که با آن سود دنیا را بدست آورم و از ضرر و نقص مادى جلوگیرى کنم، ندارم؛ کار من چیز دیگرى است؛ من آمدهام تا کسانى را که به من ایمان دارند، به رحمت پروردگار بشارت دهم و از عذاب گناه و سرکشى بترسانم؛ «اِنْ أنَا اِلّا نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُوْمِنُون». آمدهام تا شما را متوجّه عالم دیگر کنم؛ باید بدانید که شما انسانید؛ مبادا از مقام انسانى خود فرو افتید! او آمده تا بشارت دهد که اگر مردم بندگى خدا کنند، مورد عنایاتى قرار مىگیرند که قابل توصیف نیست؛
«اَعدَدتُ لِعِبادی الصالِحینَ مَا لا عِینٌ رَأت وَ لا أُذُنٌ سَمِعَت وَ لا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَر»
«خداوند فرموده: من براى بندگان صالحم چیزهایى آماده کردهام که نه چشمى آن را دیده و نه گوشى آن را شنیده و نه به قلب کسى خطور کرده است.»
وابستگى موجودات به پروردگار
همهى ما مىدانیم که خداى تعالى، یکتاست و شریک و نظیرى ندارد؛ همه چیز به امر او است و در دنیا و آخرت هیچ چیز مستقل از او نیست. در تمام آسمانها و زمین؛ در کرات و کهکشانها و حتّى در عوالم دیگر، احدى نمىتواند ادعا کند که در خلقت و حیات خود، بىنیاز از خداست.
ما ایمان داریم که وجود، بقا، علم، قدرت، رزق و روزى تمام موجودات وابسته به خداست؛ پس اگر کارى کردیم و مالى بدست آوردیم، مىدانیم که قوه از خداست؛ رزق از خداست و آنچه روزیمان کرده، مطابق وعدهاى است که داده؛
(وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الاْرْضِ اِلّا عَلَى اللهِ رِزْقُها)
«و هیچ جنبندهاى در زمین نیست، مگر آنکه رزق او بر خداست.»
بنابراین ما نیز مىتوانیم و باید بگوییم: «لا أملِکُ لِنَفسی نَفعَآ اِلّا مَا شَاءَ الله». هر چه خدا خواست مالک مىشویم، نه هر چه خودمان بخواهیم. در ضرر هم قدرت و علمى نداریم؛ یعنى نمىدانیم در آینده چه زیانها، بیمارىها، مصیبتها و ناراحتىهایى به ما مىرسد و قدرت دفع هیچیک از آنها را نداریم. از آن سو، بسیارى اوقات خطرها و ضررهاى بزرگى، بدون آنکه خودمان کارى کنیم، از ما دور شده است؛ پس مىتوانیم بگوییم: «لا أملِکُ لِنَفسی ضَرّآ اِلّا مَا شَاء الله»
آنچه ما بدان ایمان داریم، براى مثل پیامبر، ائمه و اولیاى بزرگ خدا «علم» و «شهود» است؛ یعنى از علم الیقین بالاتر و عین الیقین است؛ لذا مثل آفتاب برایشان روشن است که هر چه نفع و ضرر به آنها مىرسد یا دفع مىشود، همه از خداست و در همه حال راضى به قضاى اویند؛ چراکه بندهى کامل اویند.
علم غیب
هر کسى تصورى از علم غیب دارد؛ از جمله اطّلاع از خیال، آگاهى از گذشته و آینده و از سرنوشت دیگران و… بالاتر از این، چه بسا تصور افراد از علم غیب معصومین این باشد که ایشان از گفتار، رفتار، گناهان، ثوابها و تمام خصوصیات دیگران آگاهند.
اینها همه در جاى خود صحیح است، امّا ابتدا باید ببینیم حضرات معصومین علیهم السلام چه شناخت و درکى از صفت خداى تعالى دارند؟ وقتى مىگوییم خدا عالم است، قادر است، حى است یعنى چه؟
خدا عالم است، یعنى او همه چیز را مىداند. هر انسانى در مغز خود علوم بسیارى دارد، حال آنچه انسانها مىدانند، علم خداست یا علم خود آنها؟ اگر بگویید علم خود افراد است، منهاى خدا؛ یعنى علم خدا محدود شده و این صحیح نیست؛ لذا مىگوییم همهى علوم از خداست و او آن را به دیگران عطا کرده، بدون آنکه از علم خودش بیرون رود. در واقع او اسباب دانستن و به خاطر سپردن را در اختیار بشر قرار داده است.
همچنین مىگوییم او حىّ مطلق است؛ به هر که بخواهد حیات مىبخشد و هر زمان اراده کند، از هر کس بخواهد، آن را پس مىگیرد. قدرت نیز هر کجا باشد از او است و آن را از هر کس بخواهد سلب مىکند.
صفات دیگر هم همین طور است؛ جمال در اصل از خداست و هر کس صورت زیبایى دارد، از حُسن جمال او جلّ جلاله است ـ البته این صورت، پوست و رنگ و آب است. جمال، چیزى معنوى است. آن جمال معنوى متعلّق به خداست ـ گلها، درختان و مناظر زیبا همه از خدا و ظهور جمال او است. اگر کسى جمال را به غیر او نسبت داد، خدا را محدود کرده و این صحیح نیست.
بنابراین ما هیچ علم، حیات، قدرت، جمال و هیچ چیز دیگرى از خود نداریم و هر چه هست، از خدا و عنایت او است. این را ما از روى ایمان و گاه بالاتر از آن، «علم» مىفهمیم و پیامبر و اولیاء الله به نحو یقین و شهود؛ یعنى مثل آفتاب برایشان آشکار است، بدون ذرهاى غفلت.
در آنچه گفته شد، فرقى میان علم غیب و علم آشکار نیست؛ پس اگر کسى مثل پیامبر یا امام بگوید من غیب نمىدانم، صحیح است؛ چراکه غیب متعلّق به پروردگار است و گاهى حتّى براى آنکه خود را مخفى کنند، لازم نیست بگویند غیب مىدانیم.
بنابراین صحیح است بگوییم: «لا یَعْلَمُ الغیبَ اِلّا هو»؛ چون داناى غیب و صاحب علم غیب فقط خداست ـ مثل سایر علوم ـ لکن «اِلّا هو» بدین معنا نیست که او نخواهد یا نتواند برخى افراد را از آن آگاه سازد؛ لذا در سوره جن مىفرماید :
(عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أحَدآ * اِلّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ )
«داناى غیب او است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمىکند، مگر پیامبرى را که برگزیده است.»
یا در سوره هود مىفرماید :
(تِلْکَ مِنْ أنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها اِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا)
«این از اخبار غیب است که به تو وحى مىکنیم. پیش از این، نه تو و نه قومت آن را نمىدانستید.»
پس او قادر است علم غیب خود را به هر کس بخواهد عطا کند.
حال در این آیه مىفرماید: «بگو: اگر غیب مىدانستم، خیر بسیار کسب مىکردم.» به حساب کافران توضیحات ارائه شد، امّا به حساب مؤمنان چطور؟
مىدانیم که پیامبر، خود را در برابر خداوند هیچ مىبیند و کاملا برایش روشن است که هر چه دارد، از خداست؛ به همین جهت متوجّه است که نه علم غیب دارد؛ نه مالک سود و زیان خویش است و نه بدون اذن او، قادر به انجام کارى است؛ لذا امیرالمؤمنین علیه السلام در مناجات خود به پروردگار عرض مىکند :
«أنْتَ الْقَوِیُّ وَ أنَا الضَّعِیفُ وَ أنْتَ الْعَزِیزُ وَ أنَا الذَّلِیلُ وَ أنْتَ الْغَنِیُّ وَ أنَا الْفَقِیرُ وَ أنْتَ السَّیِّدُ وَ أنَا الْعَبْدُ وَ أنْتَ الْغَافِرُ وَ أنَا الْمُسِیءُ وَ أنْتَ الْعَالِمُ وَ أنَا الْجَاهِلُ»
خداى تعالى به پیامبرش نگفته در کجا، چه گنجى پنهان شده تا آن را بیرون آورد و استفاده کند، حتّى نمىتوانند مرگشان را که از آن باخبرند، لحظهاى مقدم و مؤخر کنند.
ایشان مىدانند که نزد خدا ناتوان و جاهلند، حال که او عنایت کرده، علم و قدرت بخشیده است، بدون اذن او هیچ کارى نمىتوانند بکنند و هرگز نمىکنند؛ پس اگر تخطى کرده، ذرهاى ارادهى خود را اعمال نمایند، از مقام خود کنار رفته، تنبیه مىشوند؛ مثل پیامبران گذشته که مرتکب ترک اولا شدند؛ مثل حضرت یوسف که براى نجات خود، به غیر خدا متوسل شد. این کار به حساب مرتبه ایشان جایز نبود؛ لذا جبرئیل نازل شد و از طرف پروردگار ایشان را توبیخ کرد و چند سال دیگر در زندان ماند.