سوره اعراف آیه ۱۴ تا ۱۶ | جلسه ۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۴ تا ۱۶ | یکشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ | جلسه ۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
قالَ أنْظِرْنی اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ
گفت: مرا تا روزى که برانگیخته شوند، مهلت ده!(14)
قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ
فرمود: تو از مهلت یافتگانى.(15)
قالَ فَبِما أغْوَیْتَنی لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ
گفت: از آن رو که مرا گمراه کردى، بر سر صراط مستقیم تو به کمین آنان مىنشینم.(16)
قالَ أنْظِرْنی اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ «أنظِر» از باب افعال و اصل آن «نَظَر» به معناى نگاه کردن با دقّت است و در باب افعال معناى مهلت دادن مىگیرد؛ یعنى با دقّت به من نگاه کن و مراقبم باش. «یُبعَثون» یعنى تا روزى که برانگیخته مىشوند.
تقاضاى مهلت، گاه براى انجام کارهاى خوب است و گاه براى کارهاى بد؛ مثلا بدهکار را مهلت مىدهند تا کار کند و بدهى خود را بپردازد. گاهى هم کسى از روى دشمنى به دیگرى مىگوید: صبر کن ببین چه خواهم کرد! شیطان با همین قصد از خدا مهلت خواست. هر کس درونش بر کبر، لجبازى و شیطنت قرار گرفته باشد، براى مقاصد شیطانى مهلت مىگیرد و به همین منظور از آن استفاده مىکند، امّا آن که درونش بر خوبىها قرار گرفته، براى انجام خوبى مهلت مىگیرد. شیطان از شدت تکبّر، کافر شد و بعد از کافر شدن، تقاضاى مهلت کرد؛ (وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ )
قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرین؛ خداى تعالى به شیطان مهلت داد تا آنچه مىخواهد انجام دهد. در سوره «اسرا» مىفرماید :
(قالَ أ رَأیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أخَّرْتَنِ اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لاَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ اِلّا قَلیلاً )
«شیطان گفت: به من بگو: آیا این همان کسى است که بر من برترى دادى؟ اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهى، بىتردید بر فرزندانش، جز اندکى، لجام خواهم زد.»
لجام زدن، به معناى گمراه کردن است. امّا چرا خداوند به شیطان مهلت داد تا بندگانش را گمراه کند؟
زیرا اولا: او از خدا خواست و خدا تقاضایش را اجابت کرد. از آثار رحمت پروردگار این است که هر کس هر چه از او بخواهد، عطایش مىکند، البتّه اگر کسى دنیا را بخواهد، مقدارى از آن را بنا به مصلحت خود، به او مىدهد، امّا در آخرت نصیبى نخواهد داشت، ولى اگر کسى آخرت را بخواهد، مطابق تلاشى که کرده و حتّى بیشتر، به او عطا خواهد کرد؛
(مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ اْلآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُوْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی اْلآخِرَهِ مِنْ نَصیبٍ )
«هر کس پاداش آخرت را بخواهد، به پاداش او بیفزاییم و هر کس پاداش دنیا را بخواهد، مقدارى از آن را نصیبش مىکنیم، ولى در آخرت نصیبى ندارد.»
شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود و اکنون مزد عبادتهایش را مىخواست و خداوند هم اجر او را مطابق خواستش داد. از سوى دیگر، همین مهلت، کیفر تکبّر و تمرّد او بود؛ در واقع خداى تعالى او را به خاطر گناهش به خود رها کرد؛ مثل پدرى که فرزند خود را نصیحت مىکند تا دست از کار زشت بردارد، امّا وقتى پسر حاضر به تغییر رویهى خود نیست، او را رها مىکند و مىگوید: «برو هر کارى مىخواهى بکن!»
در سوره «آل عمران» مىفرماید :
(وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْمآ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ )
«آنها که کافر شدند، گمان نکنند اگر به آنها مهلت دادیم، به سود آنهاست. آنها را مهلت مىدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند و عذابى خوار کننده در انتظارشان است.»
این آیه را حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید براى او خواند؛ چراکه او عصیان را به نهایت رساند و به طور کامل از خداى تعالى برید، خداوند هم به خود رهایش کرد و مهلتش داد تا هر چه مىخواهد، ظلم و فساد کند.
خداى تعالى به لطف خود شخص گناهکار را به سوى خود جلب مىکند و اخطارهاى گوناگون از در و دیوار به او مىدهد، ولى اگر اعتنا نکرد و بر گناه خود اصرار ورزید، خداوند به خود رهایش مىکند و در نتیجه از عنایتهاى او محروم مىشود. این محرومیت، نه به خاطر منع رحمت پروردگار، بلکه اثر طبیعى گناه و لجاجت خود او است.
قالَ فَبِما أغْوَیْتَنی؛ «اغوا» وقتى تنها به کار برده شود، معناى گمراهى مىدهد، ولى اگر با «ضلالت» همراه شود، معناى بىهدفى مىدهد. «ضلّ و غوى» یعنى هم راه را گم کرد و هم هدف را.
شیطان مانند همهى گناهکاران لجوج، به جاى آنکه به خاطر گناهش عذر خواهى کند، تقصیر را گردن خدا انداخت و گفت: تو مرا گمراه کردى.
همهى گناهکاران وقتى خود را در نقطهى غیر قابل بازگشت مىبینند، جبرى شده، مىگویند: «خدا خواست من این گونه شوم». ولى این صحیح نیست. بناى خداوند بر ر حمت است، نه بر عذاب؛ «کَتَبَ عَلى نَفْسِه الرَحمَه» او هیچ کس را گمراه و شقى نمىکند و نمىخواهد کسى از رحمتش دور شود؛ نیازى هم به عذاب کردن ندارد، لکن جنبهى حیوانى بشر، او را به شقاوت و دورى از رحمت خدا مىکشاند. نفس حیوانى دوست مىدارد از هر لحاظ آزاد باشد و هر چه مىخواهد بکند. این نفس، درندگى دارد؛ حیلهگر و دزد است؛ خیانت مىکند و شهوتپرست است. اینها همه خاصیت بشر است و این خواص حیوانى را خدا در او قرار داده؛ همچنان که نفخهى رحمانى خویش را نیز در او قرار داده است و از درون و برون برایش هدایت فرستاده، راه و چاه را نشانش داده است؛ پس هر کس جنبه حیوانى خود را دنبال کند، از حیوان پستتر مىشود و هر کس جنبهى رحمانى را پى بگیرد، از ملائکه بالاتر مىرود و مسجود آنان مىشود.
آدمى از کودکى خوب وبد را مىفهمد. این فهمى است که خداوند درون بشر قرار داده است؛ به همین دلیل مستحب است از هفت سالگى فرزندان خود را به نماز وادارید یا برادر و خواهر نابالغ را زیر یک لحاف نخوابانید.
بنابراین فهم خوبى و بدى از کودکى درون انسان وجود دارد. امیرالمؤمنین مىفرماید: «انبیا مبعوث شدند تا فطرت فراموش شده انسانها را به یادشان بیاورند». در ابتداى همین سوره نیز خداى تعالى مىفرماید: این کتاب «ذِکرى» یعنى یادآورى براى مؤمنان است، امّا اندکند آنان که یادآورند.
بعضى نیز سرنوشت خود را به تقدیر الهى نسبت مىدهند و مىگویند: «تقدیر خدا این بود که من گناهکار شوم». این هم صحیح نیست.
خداى تعالى اراده فرمود موجودى خلق کند که هم جنبهى خوبى داشته باشد و هم جنبهى بدى، و در انتخاب هر کدام از این دو جنبه نیز مختار باشد. او با علم ازلى خود مىداند که هر کس با اختیار خود راه خوب را انتخاب مىکند یا راه بد را، ولى علم خدا جبرآور نیست؛ پس این شعر به هیچ وجه صحیح نیست :
مى خوردن من حق ز ازل مىدانست گر مى نخورم علم خدا جهل شود
معلمى که یک سال با شاگردان خود کار کرده، به خوبى مىداند چه کسى درس آموخته و چه کسى نیاموخته است و حتّى ممکن است به خود آنها هم بگوید، امّا از آنها امتحان مىگیرد تا علمش ظاهر شود؛ پس شاگردى که درس نخوانده، نباید بگوید معلم مرا مردود کرد. دانستن معلم، تأثیرى در تلاش کردن یا نکردن شاگرد ندارد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید :
«لا جَبْرَ وَ لا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن»
«نه جبر محض است و نه واگذار شدن به خود، بلکه چیزى بین این دو است.»
اعتقاد شیعه همین است که بشر، نه اختیار مطلق دارد و نه جبر مطلق. اگر جبر باشد و آدمى قدرت انتخاب نداشته باشد، بعثت انبیا و بهشت و جهنّم بیهوده خواهد شد و کار بیهوده از ساحت قدس ربوبى دور است. از سوى دیگر، خداى تعالى دست بسته نیست که گوشهاى نشسته باشد و بشر هر کارى دلش خواست بکند. او توفیق مىدهد و هر جا لازم بداند، مانع مىشود. ممکن است شخص نیکوکارى ناگهان بخواهد گناه کند، خداوند به خاطر خوبىهاى او، مانع گناه کردنش مىشود.
مثال جبر و اختیار انسان، مانند این است که کسى یک سر طنابى را به دست کسى بدهد و بگوید با این طناب هر چه خواستى انجام ده؛ اگر خواستى بیچارهاى را از قعر چاه بیرون آور یا بىگناهى را به دار بیاویز! امّا خود او سر دیگر طناب را در دست بگیرد و هر گاه صلاح بداند، مانع آن شخص شود.
لذا مىگوییم قدرت از خداست و او انسانها را در به کارگیرى آن مختار گذاشته است، امّا هر گاه اراده فرماید، قدرت خود را بر اختیار مردم غالب مىکند.
لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم؛ «لأقْعُدَنَّ» یعنى حتمآ مىنشینم. این عبارت با سه عامل تأکیدى، مورد تأکید شیطان قرار گرفته است. جالب آن که مىگوید: «مىنشینم» و نگفت «مىایستم». این عبارت کنایه از مکر و حیلهاى است که او بر سر صراط مستقیم به کار مىبندد تا بندگان خدا را از آن باز دارد؛ معمولا کسانى که مىخواهند از در حیله وارد شوند، در گوشه و کنار به کمین مىنشینند و مخفى مىشوند، ولى آنها که بخواهند مردانه بجنگند، مىایستند.
امیرالمؤمنین در خطبه 16 نهج البلاغه مىفرماید :
«الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ»
«راست و چپ گمراهى است و مسیر صحیح، میانهروى است.»
افراط و تفریط در دین غلط است؛ یعنى نه باید دنیا را کاملا رها کرد و فقط به آخرت چسبید و نه آخرت را رها کرد و دنیا را همّ و غم خود ساخت.
عثمان بن مظعون سوگند یاد کرد که با زنان همبستر نشود. یکى از روزها زن عثمان نزد عایشه رفت. عایشه به او گفت: چرا خود را آرایش نکردهاى؟
زن عثمان گفت: براى که خود را آرایش کنم، در حالى که شوهرم مدّتى است نزد من نمىآید. او ترک دنیا کرده و لباس پشمى در بر نموده و دنیا را ترک گفته است.
هنگامى که رسول خدا صلّى الله علیه و آله نزد عایشه آمد، او جریان را به ایشان گفت. رسول خدا از خانه عایشه بیرون شد و گفت: همه در مسجد حاضر گردند.
بعد از اینکه همه در مسجد اجتماع کردند، بالاى منبر رفته، حمد و ثناى خدا را بجا آوردند و بعد فرمودند: چرا گروهى چیزهاى پاک را بر خود حرام مىکنند؟ من شبها به خواب مىروم؛ با زنان همبستر مىگردم و روزها غذا مىخورم. اکنون هر کس از سنّت من اعراض کند از من نیست.
به امام صادق علیه السلام گفتند: فلان شخص به خانه رفته و در را به روى خود بسته است و کارى به دنیا و مردم ندارد. حضرت به عنوان اعتراض فرمود: پس احکام دینش را چگونه مىآموزد؟
از نظر اسلام، هم دنیا را باید داشت و هم آخرت را، لکن دنیایى که مقدّمهى آخرت است؛ یعنى باید بر مبناى احکام الهى براى دنیا کار کرد؛ کمک به مردم را هدف تحصیل و شغل خود ساخت، نه رسیدن به پست و مقام و پول، در این صورت دنیا مزرعه آخرت مىشود. نکاح نباید فقط به منظور ارضاى غرایز باشد، بلکه باید تمرین براى مبارزه با نفس و وسیلهاى براى تربیت فرزندان صالح و مؤمن باشد تا جانشین انسان در امور دینى گردند؛ در این صورت نماز و روزه و عبادت آنها براى پدر و مادرشان نیز نافع است.
در تفسیر این آیه آمده است که «صراط مستقیم» على علیه السلام است؛ چراکه ایشان ما را به پیامبر و پیامبر به خداى تعالى هدایت مىکند. این منحصر به مولا على علیه السلام نیست و شامل امامان دیگر نیز مىشود.
شیطان گفت: بر سر صراط مستقیم مىنشینم و راه آن را بر مردم مىبندم؛ یعنى اجازه نمىدهم مردم با على علیه السلام آشنا شوند و صفات و خصوصیات ایشان را بگیرند.
این راهم نباید فراموش کرد که از شیطان هیچ کارى جز وسوسهگرى برنمى آید. او نمىتواند به زور دست کسى را بگیرد و به دنبال خود بکشاند؛ هیچ سلاح و امکاناتى هم ندارد؛ او فقط وسوسه مىکند و زینت مىدهد و مىفریبد. در مواجهه با مال حرام، مىگوید: «همه خوردند تو هم بخور! کسى نمىفهمد» یا مىگوید : «از جوانىات استفاده کن! این صورتهاى زیبا را که خدا آفریده، ببین و لذّت ببر!» این وسوسهى شیطان است که گاه بر زبان خود شخص یا اطرافیانش جارى مىشود و اگر هم وجدان اعتراض کرد، مىگوید: «بعدآ توبه مىکنیم و در پیرى آدم خوبى مىشویم».
شیطان هر کسى را به شکلى وسوسه مىکند و مىفریبد؛ مؤمنین را یک جور؛ علما و طلّاب را یک جور؛ گناهکاران را یک جور و… راه مقابله با شیطان، بىاعتنایى به وسوسههاى او است. کمى بىاعتنایى به او، به انسان مىفهماند که این وسوسه شیطان بود.