رمضان المبارک ۱۳۹۶-۱۴۳۸

هشتم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

راه آسمان یعنی راه‌های معنوی، عروجی که مؤمن دارد. مولا علی علیه‌السلام این‌ها را می‌بیند و می‌گوید. پیامبران آثار گناهان و ثواب‌ها را می‌بینند و می‌گویند. اولیای خدا نوری را که در اثر وضو در شخص پیدا می‌شود، می‌بینند، مگر آنکه انسان گناهی کند و این نور از بین برود. اگر همیشه باوضو باشید، این نور همیشه می‌ماند تا موقع مرگ. نور نماز شب، نور انجام واجبات و همه انوار برای اولیای خدا ظاهر است.

فیلم جلسه
صوت جلسه

دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶

 

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

هشتم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۳ – مقدمه | شنبه ۱۳۹۶/۰۳/۱۳ 

 

 

حدیث روز

قال الإمام الصّادق علیه السلام:

«من أصبَحَ و أمْسی و الدنیا أَکبَرُ همِّه جَعَلَ اللهُ تعالی الفَقرَ بین عَیْنَیْه و شَتَّتَ أَمرَه و لم یَنِلْ من الدنیا إلاّ ما قَسَّمَ اللهُ له و مَن أصبَح و أمسی و الآخرهُ أکبرُ همِّه جَعَلَ اللهُ الغنی فی قلبه و جَمَعَ له أمره»[1]

«هرکه صبح کند و روز را به شب رساند و بزرگ‌ترین اندوهش دنیا باشد، خداى تعالى فقر و پریشانى را جلوى چشمش نهد و کارش را پریشان سازد و جز به آنچه خداوند روزىِ او کرده نرسد، و هرکه صبح و شام کند و بزرگ‌ترین اندوهش آخرت باشد، خداوند توانگرى و بى‏نیازى در دلش نهد و کارش را منظم کند.

کسی که همۀ همّ و غمّش دنیاست؛ نه اینکه مبادا گناهی از من سر بزند یا واجبی از من فوت شود، اثر چنین وضعی، این است که همیشه خود را فقیر و بیچاره می‌بیند، حتی اگر خانه‌ها، باغ‌ها و اموال فراوان داشته باشد، باز هم می‌خواهد بر آن بیفزاید؛ لذا خداوند فقر را همیشه در جلوی چشمش قرار می‌دهد یعنی گمان می‌کند هیچ ندارد. می‌گوید ببینید فلانی چقدر مال دارد چه زندگی‌ای دارد!

خاصیت دیگر چنین کسی این است که در ظاهر خوشحال است و به همۀ آرزوهایش رسیده، ولی این‌طور نیست؛ از درون پراکنده و متشتت است. در فکر نگهداری و زیاد کردن اموالش است، درحالی‌که نصیبش از دنیا بیشتر از دیگران نیست. لباس و خوراکش همان است که همه می‌خوردند و می‌پوشند، اما کسی که مهم‌ترین همّش آخرت باشد؛ یعنی صبح و شب مواظب است کاری نکند خدای تعالی از او ناراضی باشد. رضای خدا اولین و مهم‌ترین برنامۀ اوست و همواره از خدا کمک می‌خواهد. می‌گوید مبادا مرا به خود رها کنی؛ یاری‌ام نکنی! چنین کسی همیشه خود را از مردم بی‌نیاز می‌بیند و فقط محتاج خداست. «الفقر فخری» یعنی همین؛ یعنی فقیر الی اللّه هستم؛ فقط محتاج خدایم و هیچ احتیاجی به هیچ کس ندارم. سرِ کار می‌روم؛ اگر چیزی نصیبم شد، رزق خداست، خدا را شکر؛ اگر هم نشد، رزقم نبود، باز هم الهی شکر. اگر چیزی در خانه داشتم یا نداشتم، الهی شکر؛ اگر زن و بچه مهربان بودند یا بداخلاق، خدا را شکر. قلبش پر از بی‌نیازی است و از این حالی که دارد لذت می‌برد. کار می‌کند؛ زحمت می‌کشد؛ در پیِ روزی می‌رود، ولی همۀ توکل و اعتمادش به خداست. خیال‌های پراکنده ندارد؛ کینه‌ی کسی درونش نیست؛ تکبر نمی‌کند؛ اگر رزقش زیاد بود، به دیگران کمک می‌کند.

 

تفسیر سوره حدید جلسه ۳

لفظ جلالۀ «اللّه» با همۀ اشکال؛ یعنی اللّهم، باللّه، تاللّه، فاللّه، للّه، فللّه 2816 مرتبه و لفظ اللّه 1937 مرتبه در قرآن تکرار شده  است. الرحمن 157 مرتبه، الرحیم 146 مرتبه و رحیم 61 مرتبه آمده است.

رحمان یعنی کسی که رحمتش همۀ موجودات عالم را فراگرفته است؛ یعنی هر موجودی آنچه لازمۀ زندگی‌اش است – به جز موارد استثنایی – خدا به او داده است. فرقی هم بین کافر و مؤمن و منافق نیست. رزق همه را می‌دهد.

«وَ مَا مِن دَابَّهٍ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا»[2]

«هیچ جنبنده‌ای نیست مگر آنکه رزقش برعهده خداست و قرارگاه و جایگاه موقتش را می‌داند.»

حتی اگر قرار باشد درختی در جایی سبز بماند، خداوند او را نگه می‌دارد و رزقش را می‌فرستد. شهید آیت‌اللّه دستغیب می‌گفتند:

«وقتى چند آهو تشنه بودند در صحرا در این گودال و آن گودال جاهایى که احتمال آب مى‏دادند، مى‏گشتند تا آخرین دامنه‏اى که احتمال آب مى‏دادند، دیدند نیست، یکدفعه سر را بالا کردند. طولى نکشید قطعه ابرى پیدا شد و باران بارید».

«رحیم» رحمت خاصی است که فقط شامل حال مؤمنان می‌شود. برای شماست که می‌دانید بیهوده و باطل خلق نشده‌اید؛ فقط برای زندگی محدود دنیا به این عالم نیامده‌اید؛ برای چیز بزرگی آماده شده‌اید و در پی آن هستید. برای امر پروردگار نماز می‌خوانید؛ روزه می‌گیرید؛ اعضا و جوارح خود را حفظ می‌کنید و برای رضای خدا، واجبات را انجام می‌دهید از حرام پرهیز می‌کنید. در اثر توجه به خدای تعالی، خداوند مهربانی را در دل شما قرار داده است. این رحمِ خداست که به اندازه ایمان هرکس ظاهر می‌شود؛ لذا با فرزندان و پدر و مادر و دیگران مهربان هستید؛ مؤمنان را دوست می‌دارید؛ دلتان پاک است، حتی نمی‌گذارید کینه‌ای از مسلمانی در دلتان بیاید و دعایشان می‌کنید. این‌ها همه از رحیمیت پروردگار است که به اندازه ایمان و عمل صالح، خداوند نصیبتان کرده است. شما در دنیا هستید، ولی اهل آخرتید.

موسى بن بکر گوید: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم که مردى گفت: از خداوند آرزوى بهشت را دارم.

امام فرمود: شما در بهشت‏ هستید، از خداوند بخواهید شما را از آن بیرون نکند.

آن مرد گفت: ما در دنیا هستیم.

امام فرمود: مگر شما به ولایت ما ایمان ندارید؟

گفت: آرى ایمان دارم.

فرمود: همین بهشت است که هرکس به آن اقرار کند، در بهشت خواهد بود. از خداوند بخواهید که آن را از شما نگیرد.[3]

کیفِ شما الان است، ولی کیفِ اصلی و ابدی که هیچ پایانی ندارد، از ابتدای مرگ است. این کلام قرآن و سخن همه پیامبران است. نگوید چه کسی از آن عالم آمده و خبر آورده؟!

مولا علی علیه‌السلام فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی» یعنی از من بپرسید قبل‌از آنکه مرا نیابید که من به راه‌های آسمان آشناترم تا به راه‌های زمین.

راه آسمان یعنی راه‌های معنوی، عروجی که مؤمن دارد. مولا علی علیه‌السلام این‌ها را می‌بیند و می‌گوید. پیامبران آثار گناهان و ثواب‌ها را می‌بینند و می‌گویند. اولیای خدا نوری را که در اثر وضو در شخص پیدا می‌شود، می‌بینند، مگر آنکه انسان گناهی کند و این نور از بین برود. اگر همیشه باوضو باشید، این نور همیشه می‌ماند تا موقع مرگ. نور نماز شب، نور انجام واجبات و همه انوار برای اولیای خدا ظاهر است.

در روایت است که وقتی انسان را در قبر می‌گذارند، انواری اطرافش ظاهر می‌شود و نوری که بالای سر اوست، از همه درخشان‌تر است، وقتی سوال می‌کند این‌ها چیستند، می‌گویند این نور نماز است؛ این نور روزه است و این که از همه بیشتر است، نور ولایت اهل بیت است.

فکر نکنید وقتی انسان می‌میرد و او را در قبر می‌گذارند، همه چیز تمام می‌شود! بدن است که زیر خاک می‌رود و خاک می‌شود، مهم روح انسان است که او را حرکت می‌دهد و همه چیز در آن گنجانده شده است.

هم رحیمیت و هم رحمانیت پروردگار را شخص مؤمن دارد. این صرف لفظ نیست؛ وجود دارد؛ همراه شماست. هرکس به اندازه طلب و تلاشی که دارد، همراه اوست و آن را می‌فهمد. هرچه طلب شخص و توجه او به خدای تعالی بیشتر باشد، خداوند فهم بیشتری نصیبش می‌کند. او برای همین خلقمان کرده است، به شرط آنکه حرکتی کنیم.

اما کسی که فقط دنیا را می‌خواهد بهره‌ای از این معانی ندارد. خداوند در سوره شوری می‌فرماید:

«مَن کاَنَ یُرِیدُ حَرْثَ الاَخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فىِ حَرْثِهِ  وَ مَن کاَنَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنها وَ مَا لَهُ فىِ الاخِرَهِ مِن نَّصِیبٍ»[4]

«هرکس کِشتِ آخرت را بخواهد، برای او در کِشته‌اش می‌افزاییم و هرکس فقط کِشتِ این جهان را بخواهد، اندکی از آن را به او می‌دهیم، ولی در آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد.»

هرکس آخرت را طلب کند، خداوند به او می‌دهد و برایش برکت و فزونی قرار می‌دهد و هیچ محدودیتی در آن نیست.

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَکِیمُ (1)

هرچه در آسمان‌ها و زمین است، خدا را تسبیح می‌کند و او عزیز و حکیم است.

«یسبح» 7 مرتبه و «سبح» 10 مرتبه در قرآن آمده است. شش سوره با «سَبَّحَ» و «یُسَبِّحُ» شروع می‌شود. این سوره‌ها «مُسَبَّحات ستّه» نام دارند که عبارتند از سوره‌های حدید، حشر، صف، اعلی، جمعه و تغابن.

شهید آیت‌اللّه دستغیب معتقد بودند از آثار این سوره‌ها این است که هرکس هر شب بر خواندن این سوره ها استمرار داشته باشد، حضرت صاحب الزمان را ملاقات می‌کند، اما ننوشته‌اند چقدر باید این کار را بکند.

سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما‌السلام عَنِ التَّوْحِیدِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآیَاتِ مِنْ سُورَهِ الْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ‏ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ‏ وَرَاءَ ذَلِکَ‏ فَقَدْ هَلَکَ‏.[5]

از امام زین العابدین علیه‌السلام راجع‌به توحید سؤال شد، فرمود: خداى عزوجل دانست که در آخرالزمان مردمى محقق و موشکاف آیند ازاین‌رو سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیات سوره حدید را که آخرش «وَ هُوَ عَلِیمٌ‏ بِذاتِ الصُّدُورِ» است نازل فرمود، پس هرکه براى خداشناسى غیر از این جوید هلاک است.

در سوره اسراء می‌فرماید:

«وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ»[6]

«هیچ چیز در عالم نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او می‌گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید.»

در جمادات، از کوه‌های بزرگ تا شن‌های بیابان؛ در نباتات، از بزرگ‌ترین درختان تا کوچک‌ترین گیاه؛ در حیوانات، از حیواناتِ غول‌پیکرِ دریا تا میکروب‌ها و موجودات تک‌سلولی، همه تسبیح‌گوی پروردگارند.

این تسبیح چیست و چگونه است؟

یک نوع تسبیح، زبانی است. به تعبیر شهید آیت‌اللّه دستغیب «مُلکی» است که با اذکار مختلف مثل «سبحان اللّه، الحمدللّه لا اله الا الله» بر زبان انسان جاری می‌شود.

تسبیح از سَبَحَ به معنای منزه و پاک دانستن است؛ منزه از شریک و از صفات سلبی؛ لذا می‌گوییم:

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل              بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

او غنی بالذات است و هیچ احتیاجی ندارد. عالِم است و جهل در او نیست. ضعف در او راه ندارد و قادرِ مطلق است. هیچ صفتِ ناپسندی مثل بخل، کینه، حسد و… ندارد و صفاتش همه عالی است.

«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»[7]

«منزه است خداوند از آنچه در وصف می‌آوردند، جز بندگان مخلَص خدا.»

آن‌که خدا را توصیف می‌کند و صفات او را می‌گوید، باید مخلَص باشد؛ یعنی ائمۀ اطهار علیهم‌السلام.

وقتی آدمی خدا را تسبیح می‌کند و می‌گوید «سبحان اللّه»، «سبحان ربی الاعلی و بحمده»، «سبحان ربی العظیم و بحمده» درواقع خودش منزه می‌شود؛ پاک از صفات بد می‌شود. لذا درباره تسبیحاتِ حضرت فاطمه زهرا بسیار سفارش شده است. این ذکر مرکّب از تسبیح، تحمید و تکبیر پروردگار است. نمازی که تسبیحاتِ حضرت زهرا پشت آن گفته شود، ثوابش چندین برابر می‌شود؛ طبق روایتی هزار برابر می‌شود. در حاشیه مفاتیح الجنان روایات مربوط آمده است.

از مصادیقِ تسبیح خدای تعالی این است که هر موجود، کاری که برعهده‌اش گذاشه شده، انجام می‌دهد. جمادات، حیوانات، نباتات و نیز همه سلول‌های بدن، هرکدام کار خود را می‌کنند؛ چشم، گوش، زبان و سایر اعضا و جوارح تا زمانی که خدا معین کرده، وظیفه خود را انجام می‌دهند و هیچ‌کدام مزاحم دیگری نیستند. همه با هم همکاری می‌کنند. این تسبیح خداست. غذایی که انسان می‌خورد و به عضوهای مختلف می‌رسد و خون از آن ساخته می‌شود، حاصلِ کارِ میلیاردها سلول و هزاران دستگاه است که خدا معین فرموده، این‌ها همه تسبیح پروردگار است. درختی را که می‌کارید و آبیاری می‌کنید، به‌مرور بزرگ می‌شود و ثمر می‌دهد؛ این تسبیحِ آن درخت برای خداست. وقتی گاو و گوسفند، شیر و کود و گوشت می‌دهند، خدا را تسبیح می‌کنند.

در این میان فقط بشر است که گاه از وظیفه‌ای که بر عهده‌اش گذاشته شده، تخلف می‌کند. البته دستگاه‌های بدنِ انسان و وضع درون او دست خودش نیست. اعضا و جوارح همه دست خداست و بشر فقط اختیار دارد که دست و پا و گوش و زبانش را در چه راهی به کار اندازد.

«وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» یعنی شما متوجه تسبیحِ آنها نیستید. این مطلب درک دیگری می‌خواهد. البته گفتن و شنیدن آن کار سختی نیست، ولی فهم، مرتبه بالاتری است که به این زودی حاصل نمی‌شود.

نوع دیگر تسبیح که احتیاج به فهم بیشتری دارد، این است که گاه خداوند مأموریت‌هایی برای حیوانات معیّن می‌کند که به صورت تکوینی می‌فهمند و انجام می‌دهند. شهید آیت‌اللّه دستغیب در کتاب معارفی از قرآن این حکایت را آورده است.

مرحوم ثقه الاسلام نورى در کتاب کلمه طیّبه داستان عجیبى نقل کرده است در زمان خود. ایشان مى‏فرماید:

«در زمان والد علّامه‏ام (پدرش از علماى بزرگ زمان و ساکن قریه نور بوده است) در آن وقت سیّد جلیلى از سادات طالقان به رشت مى‏آمده وبابت سهم سادات، تجّار رشت به او کمک مى‏کردند. در این سال وضع تجّار خوب شده بود. این سیّد بزرگوار هم دویست اشرفى (در آن زمان خیلى بوده است) طلا جمع و آماده کرد، خواست از رشت حرکت کند، اوّل بیاید قریه نور پیش پدرم. موقعى که حرکت کرد، در اثناى راه یک نفر دزد سوار بر اسب بود به این سیّد ساده رسید تعارفى کرد. از سیّد احوال پرسید. این سیّد هم کاملًا سفره دلش را باز کرد.

دزد دید عجب طعمه خوبى است، در فکر این است که سیّد را بیندازد در راه و بالأخره جاى خلوتى بشود پول‌ها را از او بزند. سیّد بیچاره هم خبر از جایى ندارد. دزد پرسید: تا کجا مى‏خواهى تشریف ببرى؟ سیّد گفت: تا قریه نور. دزد گفت: من هم تصادفاً مى‏خواهم بروم آن‏جا دوتایمان هم سفر هستیم.

در اثناى راه رسیدند به لب دریا. چند ماهیگیر چادر زده بودند براى ماهى گرفتن. این دو نفر براى رفع خستگى نشستند پهلوى این چند ماهیگیر که چاى بخورند، رفع خستگیشان بشود. ماهیگیرها هم دزد را مى‏شناختند. باج از آنها مى‏گرفت. سیّد بیچاره را هم مى‏شناختند. مقدارى که نشستند، دزد بلند شد رفت براى تطهیر. تا دور شد ماهیگیرها به سیّد گفتند: آیا او را مى‏شناسى؟ گفت: آدم خوبى است! گفتند: این دزد است!

سیّد بیچاره ترسید، گفت: از کجا مى‏گویید؟

گفتند: از ما باج مى‏گیرد. گفت: به دادم برسید! براى خاطر جدّم.

گفتند: ما هیچ کارى نمى‏توانیم بکنیم مگر این‏که وقتى آمد تو به یک بهانه‏اى برو؛ ما او را مشغول مى‏کنیم تو خودت را به جنگل برسان. اجمالًا دزد برگشت، نشست.

مقدارى گذشت، سیّد هم به بهانه تطهیر کردن رفت، مقدارى گذشت و ماهیگیرها هم دزد را مشغول کردند، پس از چند ساعت دزد خبر شد، فهمید که اینها کلاه سرش گذاشته‏اند. طعمه را فرارى‏ داده‏اند. تهدیدشان کرد و گفت: من خودم را به سیّد مى‏رسانم، لختش مى‏کنم، سپس مى‏کشمش بعد هم مى‏آیم به حساب شما مى‏رسم. سوار اسب شد به جنگل رفت.

سیّد بیچاره خودش را به جنگل رسانده بود. تا هوا تاریک شد، صداى جانورها وحشتناک بود. از ترس جانورها از درختى بالا رفت. دزد هم به همان راهى که سیّد بیچاره رفته بود آمد، تا در جنگل نزدیک‏درخت. این‏جا که رسید دیگر نفهمید سیّد کجا رفته. بالأخره پاى درخت چیزى خورد و خوابید که صبح سیّد را دنبال کند. سیّد بیچاره هم که معلوم است آن بالا مى‏بیند.

اجمالاً ساعتى از خواب این دزد گذشت. شغالى صدایى داد، یکدفعه به صداى یک شغال، بیست تا یا بیشتر، شغال از اطراف جنگل جمع شدند ولى آهسته! آهسته! که از صداى پایشان دزد بیدار نشود. همه دور این یکى جمع شدند. دید همان استاد کلّ که صدا زده بود رفت جلو، اینها همه آهسته! آهسته! عقبش مى‏رفتند.

اوّل تفنگش را با دندانش گرفت، آورد این طرف. پوستى که رویش کشیده بود، کندند و خوردند. تفنگ را در گودالى انداختند. با چنگالشان رویش خاک ریختند. بعد شمشیر این دزد را هم برداشتند و جایى خاک‏کردند. بعد زین اسبش را هم بردند بدون این‏که دزد بیدار بشود.

بعد تمام این شغالها کم‏کم آمدند تا نزدیکش شدند. همه با هم به او حمله کردند.

مهلتش ندادند، ریختند از سر تا پایش هر چه مى‏شد خوردند، چیزى باقى نگذاشتند غیر از استخوانهایش، همه را خوردند، سیّد هم از بالا کیف مى‏کرد. صبح که شد سیّد از درخت پایین آمد شمشیر و تفنگ دزد را برداشت، چون دیده بود شغالها کجا گذاشته بودند. زین اسب را هم روى اسب گذاشت، سوار اسب دزد شده به قریه نور پیش پدر حاجى نورى مى‏آید و نفس راحتى مى‏کشد».[8]

از این حکایت‌ها در قرآن کریم هم آمده است. عصای حضرت موسی وقتی اژدها شد و سحر ساحران را باطل کرد و سنگ‌ها و درختان و افراد بسیاری را بلعید و بعد هم دوباره عصا شد، این نوعی تسبیح خدا بود برای عصا. وقتی خدا دستورش می‌دهد، اطاعت می‌کند.

مگر نبود که آب در دست فرعونیان خون می‌شد؟ مگر نبود که در همۀ زندگی‌شان ملخ آمد، بعد شپش، بعد قورباغه؟ مگر عصا را بر نیل نزد، نیل شکافت و بنی‌اسرائیل به سلامت از رود گذشتند، اما همین‌که فرعون و لشکرش وارد شدند، آب‌ها به هم آمدند و همۀ آنها غرق شدند. این‌ها همه تسبیحات خداوند است، به‌وسیله موجودات مختلف. از این دست حکایت‌ها از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام یکی‌دوتا نیست. این‌ها اتفاقات ساده نیست؛ دست دیگری در کار است. این تسبیح، تسلیمِ خداشدن است. جماد و حیوان و همه‌چیز تحت فرمان خداست.

 

السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله

[1] ـ کافی، ‏2، 319، باب حب الدنیا و الحرص علیها – ح 15

[2] – هود، 6.

[3] ـ بحارالأنوار، ‏65، 102.

[4] ـ شوری، 20.

[5] ـ کافی، ‏1، 91.

[6]ـ اسراء، 44.

[7] ـ صافات، 159 و 160.

[8]ـ معارفى از قرآن، 60.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است