پیام تبریک شهید حبیب روزیطلب به خانواده شهدا به مناسبت عید نوروز
«عید» به معنی بازگشت است و در بینش مذهبی ما بازگشت عید است به معبود. در دیدگاه اسلام عید موفقیت در راه انجام وظیفه است و تطهیر نفس و تصفیه ی جان و تمرین صبر و استقامت؛ چون عید فطر در رمضان. عید سرانجام خود را بازیافتن و به خدا رسیدن است چون عید اضحی پس از دوران سازنده حج.
(وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ«۵» ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ«۶»)[1]
«زمین را میبینی جامد و افسرده و بیروح و بیجنبش؛ اما همینکه آب باران بر آن می پاشیم به جنبش و حرکت در میآید و فزونی میگیرد و انواع گیاه های بهجت افزا می رویاند. این از آن جهت است که خدا حقّ مطلق است و نظام زنده کردن مرده ها در قبضهی قدرت اوست و اوست که بر هر چیزی توانا است؛ قادر مطلق و توانای مطلق است»
مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد |
|
زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد |
«عید» به معنی بازگشت است و در بینش مذهبی ما بازگشت عید است به معبود. در دیدگاه اسلام عید موفقیت در راه انجام وظیفه است و تطهیر نفس و تصفیه ی جان و تمرین صبر و استقامت؛ چون عید فطر در رمضان. عید سرانجام خود را بازیافتن و به خدا رسیدن است چون عید اضحی پس از دوران سازنده حج.
عید گسسته ها را به هم بستن و صف به صف به هم پیوستن، پیوند خود را با خدا استوار کردن و دین خود را هر هفته تحکیم بخشیدن و نارسائی ها و ناروائی ها را تلافی کردن؛ همچو عید جمعه که عید محمّد(ص) است.
آری؛ نوشیدن و پوشیدن، عید ابلهان است و سرگرمی به بازیچه ها و خرافی پرستیها عید سنتگرایان جاهلی است. و غم خلق خوردن و نیاز مردمان بر آوردن و نقش نشاط بر دل شکستهای نهادن تنها عید آزادگان است و از آن برتر، من و ما، مائی را از خود پیراستن و خود را برای خدا خواستن و در مسیر اللّه تمام کارها و رفتارها و اندیشه های خود را جهت دادن عید عارفان است.
« کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللهُ فِیهِ فَهُوَ عِیدٌ »
امام علی(ع) که حقایق جهان را بهتر از هر کسی میشناسد عید را چنین معرفی میکند:
«روزی که آن را از پرتو اطاعت حق، روشن سازی و خواست خدا و فرمان او را بر خویش حاکم کنی آن روز عید است».
عیدی مبارک، عیدی فرخنده، عیدی در راه توحید و اطاعت از خدا عید نوروز که آغاز بهار و موسم اعتدال طبیعت و لطافت هوا و تعدیل شب و روز و رهایی از قساوت زمستان و سردی و سیاهی شبهای سرد و دیرپا میباشد.
عیدی هماهنگ با طبیعت و همساز با شگفتگی و رویش و جوشش است. عیدی همراه با سرود پرندگان و تکبیر جنگل و تسبیح باد، و ریزش ابر و فریاد رعد و رویش صحراست. عید نوروز وجدان خویش را از نیکی و پاکی چراغانی کردن و مشعل شادی و شوق را در فطرت خود که تنها از یاری دیگران خرسند میگردد، برافروختن است.
عید نوروز چون دانهای شکافتن و از محبس زمین خود را رها کردن و بعدها خرمنی شدن به نفع انسانهاست.
عید نوروز، از خود به در آمدن و با رستن و رشد یافتن و با خوشه دادن مایه نشاط دل خستگان و خرمن احسان برای دیگران شدن است.
عید نوروز، عید الهام گرفتن از طبیعت برای از یکنواختی به در آمدن، آرزوهای کوچک و حقیر را زیر پا گذاشتن از محبوبهای مجازی دل بریدن و رو به او شکفتن است چون انسان حالتی دارد که از یکنواختی ملول میشود، طالب تجدد و تنوع است؛ این است که به دنبال چیزی میرود، به وصال او عشق می ورزد و وقتی او را یافت بعد از مدتی سرد و افسرده میشود و به دنبال محبوبی دیگر راه میافتد چرا؟
چون در نهاد و غریزه بشر معشوق و محبوبی کاملتر و عالیتر است محبوبی که کمال لایتناهی است. به دنبال هر محبوبی که میرود در حقیقت نشانی از محبوب اصلی و واقعی خود در او میبیند و به گمان محبوب اصلی به سراغ او میرود؛ اما پس از وصال چون خاصیت آن محبوب اصلی را در او نمیبیند احساس میکند که این موجود قادر نیست خلاء وجودی او را پر کند، به سراغ محبوب دیگر می رود.
و همین طور مگر آنکه روزی به محبوب اصلی و حقیقی خود نائل گردد، آنوقت به کمال واقعی خود که اتصال به کمال لایتناهی است خواهد رسید و در بهجت و سعادت کامل غرق میگردد و برای همیشه آرام میگیرد و دیگر خستگی و افسردگی و کسالت در او راه نمییابد:
(أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)[2]
آری با یاد خدا دلها آرامش می گیرد. قرآن کریم درباره بهشت میفرماید: (لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً)[3]. نعمت های بهشتی چنان است که هیچگاه بهشتیان تغییر و تبدیل آن را خواستار نباشند. و این رمز جاودانی و پرپر شدن لالههای سرخ باغچه کوچک خانه توست ای مادر! ، ای پدر! آن لاله سرخت را که دیروز پرپرش یافتی و امروز جایش را در باغچه کوچک خانهات خالی می بینی، ادامه خطّ سرخ خونش را در میان سبزه های خرم و روئیده بر فضای میهمان دنبال کن ببین تا به کجا می بردت.
مشامت را تیز بوئیدن گل عذار پرپر شدهات کن، مستی جاودانهاش به کجا می کشاندت؟ چشم اشک آلود معصومت را به آسمان آبی بیانداز، پرواز آن کبوتران سفید بال سرخ سینه تا اوج کدامین سو به نظاره گریت میخواند؟ گوش قلب صورت را به شادی پرستوهای بهاری بسپار، شادیشان به یاد که میاندازدت؟
ای مادرِ گلِ پرپر شده! ای پدر بلبل از قفس رهیده! پیراهن سیاهت را بذر آی و سبز بر تن کن که بهار آمده است. سومین بهار پیروزی را خون عزیز تو برایمان به ارمغان آورده است. چگونه دلت میآید این هدیه سبز خونی را از او نپذیری و همچنان سیاه پوش بمانی؟
ای مادر! ای پدر! دریچه قلبت را به روی سومین بهار آزادی باز کن؛ از سبزی و خرمی زمین، از درختان گیج و مست سر جنبان، از باد صبا، از گلشن بیقرار خبر از نو گل پرپرشده ات گیر.
ای مادر! ای پدر! از اتاق به در آی؛ دست بر نیلوفر پیچ در پیچ باغچه خانهات بکش و از او بخواه تا برایت بگوید که عشق هم یعنی پیچیدن به دور معشوق، به دور محبوب؛ از او بخواه تا برایت بگوید چرا دائماً در حال بالا رفتن است و سرکشیدن به خورشید تا برایت بگوید نیلوفر تو نیز از یکنواختی خوشش نمیآمد و به شوق دیدن آن شمس یگانه قلب خویش را هدف گرفت تا بر او تیر عشق شلیک کند. ای مادر! ای پدر! از قامت ایستاده سرو خانهات بخواه تا قامت پایدار سرو از قید بند تعلق آزادت را برایت تفسیر کند و از سرخی رُز بخواه تا جگر خونی نوگلت را در هجر وصال محبوبش برایت بازگوید و از علت سجده اش بپرس تا از راز و رمز سجده شهیدت بگوید که سجده نزد اصحاب عرفان و ارباب قلوب ترک خویشتن و چشم بستن از ما سوی … و توجه به اصل خویش بی رؤیت حجاب است و در سر بر تراب نهادن اشارت به رویت جمال جمیل است در باطن قلب خاک و اصل عالم طبیعت.
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر |
|
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر |
و تو ای مادر صبور شهید! ای پدر استوار شهید! شاد و خرم از خانهات برون آی، شاد و خرم از زنده شدن قرآن و اسلام در سرزمینمان، شاد و خرم از نو شدن روزمان از ورود خمینی، شاد و خرم از سبز شدن شجره طیبه ولایت که فرزند تو با خون خویش آبیاریش کرده است؛ شاد و خرم از اینکه فرزند تو فریاد «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) را در ظهر عاشورا بیجواب نگذارد و در کربلائی به وسعت تمامی ایران به یاری فرزندش حسین زمانمان شتافت تا اگر دست عباس علمدار را به تیر زدند او عَلَم را به دست گیرد و این بار نه برای فرزندان حسین که برای تمامی شیعیان تشنه و اسیر او با مشک ابوالفضل(ع) آب حیات بیاورد تا همه جان گیرند و از اسارت به در آیند که دیدیم هم جان گرفتند و از اسارت به در آمدند.
مادر! از این به بعد برای کودکت این لالائی را بخوان:
شیر دادم به تو مادر که حسینی باشی |
|
بعد عباس علمدار خمینی باشی |
و برای او قصه سرخ پیروز فرزند بزرگ خانواده را بگو و یا قصه فرزندانت را…
مادر! برایش بگو از کربلاهای جنوب و جنوب غرب برایش بگو و در گوشش از حماسه هائی که پیروان حسین آفریده اند بخوان مگر اول بار بعد از تولدش تربت حسین بر گلویش نریختی؟!
ای مادر! ای پدر! شاد و خرم از خانهات بیرون آی. اهالی کوی و برزن را جمع کن، مردم خیابانها را هم بخوان و همه را به گلستان شهدا ببر و در آنجا رو به «از ستم رهیدهها» و با اشاره به نو گل پرپر شدهات رمز خلقت را و راز شهادت را فریاد زن:
تو از اول سر وجان باختی اندر ره عشق |
|
تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست |
و آنگاه همه چشم بر آسمان آبی بدوزید تا سجده ملائک را بر پای او ببینید و گوش به زنگ سرود او از میان تسبیح ملائک که:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد |
|
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
[1] – سوره حج: آیه 5 و 6.
[2] – سوره رعد آیه 28.
[3] – سوره کهف آیه 108.