هجدهم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دوستان عزیز ما اگر مرتکب خلافی شدند، از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و از امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام خجالتزده میشوند؛ چون متوجه هستند ایشان آنها را میبینند و به اعمالشان علم دارند. یکی از شهودِ روزِ قیامت این بزرگوارانند. قرآن کریم علاوهبراینکه از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله بهعنوان شاهدِ همۀ امتها نام برده، از مؤمنان نیز بهعنوان شاهد نام برده است که تفسیر آن، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
هجدهم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۱۲ – آیه ۴ | سه شنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۳
حدیث روز
قال امیرالمومنین علیهالسلام: «الصَّدَقَهُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجَالِهِم» (نهجالبلاغه، حکمت7)
«صدقه، دارویى ثمربخش است، و کردارِ بندگان در دنیا، فردا در پیش رویشان جلوهگر است.»
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در توضیحِ این روایت میفرمایند:
یعنی در راه خدا انفاق کردن؛ خواه یک تومان؛ خواه یک میلیارد، موجبِ نُجح و سربلندی طرف است. اعمال و کردارِ بندگانِ خدا در امروز، نصبالعینِ خودش میشود در موقعِ پیری و شبِ اولِ قبر و برزخ. ظلمهایی که از دستش صادر شده یا احسانهایی که از دستش صادر شده یا کثرتِ تلاوتِ قرآنی که از او صادر شده یا خدمت به مردم که از او صادر شده، نستجیر باللّه اگر رنج به مردم از او صادر شده، تمامِ این اعمال، نصبالعین آنان خواهد شد.
ایشان در ذیل همین جملات، صحبت از جناب سعید بن جبیر میکند. حجاج بن یوسف، بیستسال حاکمِ کوفه بود و در این مدت تعداد زیادی از دوستان امیرالمؤمنین را زندانی کرد و به شهادت رساند. یکی از کسانی که حجاج بر او غضب کرد، سعید بن جبیر بود.
عامر شعبى میگوید:
یک شب حجاج مرا خواست. من وضو گرفتم و وصیت خود را کردم و نزد حجاج رفتم. وقتى نگاه کردم، دیدم یک سفرۀ چرمى گسترده و یک شمشیر برهنه نزد حجاج است. من سلام کردم و او جواب داد، آنگاه به من گفت: خائف مباش زیرا من تو را تا فردا ظهر امان دادهام، پس از اینکه مرا نزد خود نشاند، دستور داد مردى را آوردند که در غل و زنجیر بود. او را در مقابل حجاج قرار دادند.
حجاج گفت: این پیرمرد میگوید: حسن و حسین علیهماالسلام فرزندان پیغمبر خدایند. اگر براى این مدعا دلیلى از قرآن نیاورد، گردن او را خواهم زد.
من گفتم: پس باید این غل و زنجیر را از گردن وى باز کرد، زیرا آزاد خواهد شد و اگر دلیلى از قرآن نیاورد و بخواهى گردن وى را بزنى، شمشیر این غل و زنجیر را قطع نمیکند. هنگامىکه غل و زنجیر را از گردنش باز نمودند، دیدم او سعید بن جبیر است. من فوقالعاده محزون شدم و با خود گفتم: چگونه از قرآن دلیل خواهد آورد؟
حجاج گفت: دلیل خود را از قرآن بیاور والّا گردنِ تو را خواهم زد.
سعید بن جبیر گفت: صبر کن. او ساعتى صبر کرد و گفت: دلیل و برهان خویش را بیاور!
سعید بن جبیر گفت:
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ تا آنجا که میفرماید: وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»
سعید پس از خواندن این آیه ساکت شد.
حجاج گفت: مابعد آیه را بخوان! سعید گفت:
«وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى» آنگاه سعید گفت: اى حجاج! عیسى چه نسبتى با حضرت ابراهیم دارد؟
حجاج گفت: عیسى از فرزندان ابراهیم محسوب مىشود.
سعید گفت: عیسى که بدون پدر خلق شده و از نوادههاى دخترى حضرت ابراهیم بهشمار میرود، با اینکه فاصلۀ عیسى و حضرت ابراهیم خیلى زیاد است، معذلک از فرزندان حضرت ابراهیم محسوب مىشود. پس حضرات حسنین علیهماالسلام که با رسول خدا فاصلهاى ندارند، بهطریقاولى فرزندان پیغمبر اکرم محسوب خواهند شد.
حجاج پس از این گفتگو مبلغ دههزار اشرفى به سعید بن جبیر جایزه داد و دستور داد او را بهخانهاش باز گرداندند.
شعبى میگوید: من با خود گفتم: بر من واجب است که نزد این مرد عالم یعنى سعید بن جبیر بروم و معانى قرآن را از او بیاموزم، زیرا گمان میکردم معانى قرآن را میدانم، ولى اکنون معلوم شد که نمیدانم.
وقتی دنبال او رفتم، دیدم در میان مسجد نشسته و آن اشرفىها را در مقابل خود ریخته و دهاشرفى دهاشرفى صدقه میدهد و میگوید: اینها از برکتِ حسن و حسین علیهماالسلام است. (بحارالأنوار، 43، 229)
البته حجاج از سعید بن جبیر دستبردار نبود. در روایت است هرکس دشمنِ دوستانِ ما باشد و آنها را بکشد، مثل این است که ما را کشته است.
سعید از دست حجاج به کوه و بیابان گریخت و در یکی از وادیهای مکه پنهان شد. خالد، والی مکه، عدهای را برای دستگیری وی فرستاد.
مأموران اموی به دیر راهبی رسیدند و از راهب دربارۀ سعید پرسیدند. او گفت: اوصاف او را برایم بگویید. راهب پس از شنیدن نشانه ها، پناهگاه سعید را به سربازان خالد بن ولید نشان داد. مأموران او را درحالیکه مشغول راز و نیاز با خالق بینیاز بود، محاصره کردند و گفتند: ما را به دنبال تو فرستادهاند. سعید گفت: چارهای نیست.
شب فرا رسید، می خواستند در دیر راهب، شب را به صبح ببرند، امّا سعید وارد دیر نشد. گفتند: برای چه؟ سعید گفت: مسلمان هرگز به دیر راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.
آن شب سعید در حیاطِ دیر ماند. نگهبانان از داخل دیر مراقب او بودند. ناگاه دیدند شیری فرا روی سعید ایستاده است. گفتند: سعید را خواهد خورد. لحظه ای بعد، صحنهای عجیب و دیدنی رخ داد. شیر پیشِ روی سعید خوابید و دست و پای او را می بوسید.
همه مات و مبهوت شدند. راهبان از این حادثه شگفتزده شدند و گفتند: این شخص از اولیای خداست. سعید گفت: خیر، بندهای عاصی بیش نیستم. سرانجام راهبان دیر، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها کردند. سعید گفت: از قضای الهی نمیتوان فرار کرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسلیم سفّاک زمان، حجّاج ملعون نمود.
بعد از گفتگویی که بین او و حجاج رد و بدل شد، حجاج گفت: تو را میکشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!
سعید گفت: تو مختاری؛ هرگونه مایلی مرا بکش، ولی بدان که من در آخرت تو را به همان نحو قصاص خواهم کرد.
بالاخره حجّاج دستور داد او را پای دار بردند.
سعید گفت: «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ» آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: «بار خدایا پس از من، حجاج را بر کس دیگری مسلط مساز.»
دعای سعید مستجاب شد و ۴۰روز و یا ۶ماه پس از شهادت سعید، حجاج به هلاکت رسید. تا وقتیکه زنده بود، همواره سعید را در خواب میدید، درحالیکه گریبانش را گرفته، میگفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتی؟ حجاج از خواب میپرید و میگفت: «مالی و لسعید، مالی و لسعید» مرا با سعید چکار!
عملِ انسان در آخرت و در عالم برزخ جلوی چشم اوست، امروز هم همینطور است، اگر دقت کند. شهید آیتاللّه دستغیب در «معارفی از قرآن» آورده است:
گاهى براى آدمى، مکافات و مجازات مشتبه مىشود. اگر کسى به مادرش اذیّت کرد، مجازاتى دارد و مکافاتى؛ مجازاتش بعد از مرگ است، همان عذابهایى که در قرآن و اخبار، خبر داده شده براى عاق والدین. مکافاتى جداگانه هم در دنیا دارد. اوّلین اثرش این است که عمرش کوتاه مىشود. هرکس پدر و مادر را دلشکسته کرد تا برسد به کشتن، عمرش کوتاه مىشود. دیگر آنکه عاقبت به شرّ مىگردد.
مىگویند: متوکّل عبّاسى خیلى بىحیا و از دشمنان سخت فاطمه علیهاالسلام و على علیهالسلام بود. در مجلسش از بس بد زبان و رذل بود، بیشتر وزرا هم با او دشمن بودند. ازجمله کسانى که دشمن او شد پسرش بود. بالأخره به پسرش فحش مىدهد. پسر تصمیم به کشتنش مىگیرد. به قاضى وقت گفت: اگر کسى به فاطمه زهرا علیهاالسلام جسارت کند، حکمش چیست؟
گفت: فاطمه زهرا علیهاالسلام کسى است که خدا در قرآن گواهى به عصمت او داده، اگر کسى جسارت به ساحت قدس فاطمه کند، مثل این است که قرآن را منکر شده، کافر است و کشتنش جایز است.
گفت: به فتواى خود شما من امشب مىخواهم پدرم را بکشم؛ زیرا که خودم به گوش خودم شنیدم که این ملعون به صدّیقه طاهره علیهاالسلام جسارت کرده است».
غرضم جواب قاضى است. قاضى گفت: «بلا شک درست است، کشتنش حلال است، اگر هم بکشى در کشتنش ثواب است؛ امّا با همۀ اینهایى که گفتم، اگر پدرت را کشتى، عمرت کوتاه مىشود».
بالأخره پدر ملعونش را تکّه تکّه کرد. خودش هم نشست به تخت سلطنت. شش ماه هم بیشتر طول نکشید که خودش هم کشته شد.
اجمالًا خواستم بگویم هر چند قتلش بهجا بود، این اثر وضعى است؛ مکافات است. معنى مکافات غیر از مجازات است. جزاى عمل آن آخرت است ولکن بعضى اعمال است آثارى هم خواهىنخواهى در دنیا دارد؛ هرچند بهحق باشد، این اثر وضعى را دارد. (معارفى از قرآن، 134)
هرکس به پدر و مادر احسان کند، خدا جزای خیر در دنیا و آخرت به او میدهد و هرکس آنها را آزرده کند، عملش دستوپاگیرش می شود.
همچنین اگر کسی به کسی دشنام دهد؛ تهمت بزند؛ نسبتهای زشت بدهد؛ اسرارش را فاش کند؛ غیبتش کند؛ اینها همه ظلم است و موقع خود چوبش را می خورد. «از مکافات عمل غافل مشو»
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام، قَالَ: لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام الْوَفَاهُ ضَمَّنِی إِلى صَدْرِهِ، ثُمَ قَالَ: یَا بُنَیَّ، أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی علیه السلام حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ، وَ بِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ علیه السلام أَوْصَاهُ بِهِ علیه السلام، قَالَ: «یَا بُنَیَّ، إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَایَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (کافی، 4، 25)
امام باقر علیهالسلام فرمود: هنگامىکه مرگ پدرم، على بن الحسین فرارسید، مرا به سینۀ خود چسباند و فرمود: اى فرزندم! سفارش میکنم تو را به آنچه پدرم هنگام مرگش به من سفارش کرد و به همان چیزى که او یادآور شد که پدرش به آن سفارش کرده بود؛ «اى فرزند مبادا به کسى که در برابر تو یاورى جز خدا نیابد، ستم کنی!»
بنده به یاد دارم از اوایل انقلاب همواره این جمله را برای دوستان و برادران عزیز میگفتیم. جوانها و نوجوانها دربارۀ پدر و مادر خود و بعد، خواهر و برادر، بسیار مراقب باشند! آنها که متأهل هستند، دربارۀ زن و فرزندان و نیز سایر خویشاوندان، مراقبِ مکافاتِ عمل باشید! گاه گرههایی در کار انسان میافتد که نمیداند از کجاست؛ اینها بهخاطرِ گناهانی است که انجام داده و دستوپاگیرش شده است. چهبسا اگر استغفار نکند، بخشیده نشود.
وَ اللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر؛ پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام بهخاطرِ اینکه صفاتِ خدایی دارند؛ از جمله علمِ خدایی دارند، بر همهچیز آگاهند و خوبیها و بدیهای مردم را میدانند.
شهید آیتاللّه دستغیب در تفسیر همین آیه، این حکایت را آورده است:
جمعى به منزل حضرت سجّاد علیهالسلام آمده بودند براى استماع حدیث. به امام اصرار کردند که آقا حدیثى از قول جدّتان برایمان بگویید. امام سجّاد علیهالسلام این حدیث را عنوان کرد:
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: محتضر، روحش بالاى بدنش است. وقتى جنازهاش را از خانه بیرون مىآورند، روح که بالاى بدن است، متوجّه مىشود. به بستگانش مىگوید: اى بستگان من!
«یا اهلى ویا ولدى لاتلعبنّ بکم الدّنیا کما لعبت لى مال جمعته من حلّه وغیر حلّه لکم فالمهنأ لکم والتّبعه علىّ»
این جناب میّت روى نعشش فریاد مىزند: اى باقىماندگانِ من! شما مثل منِ بدبخت، گول دنیا را نخورید! دیدید که چقدر من زحمت کشیدم؛ از حلال و حرام و مخلوط، همه را جمع کردم. حقوق واجبه را ندادم؛ حالا که مىخواهم بروم، خوشگذرانیها با دیگران است، ولکن حسابش به گردنِ منِ بدبخت است.
گوارایى و خوشگذرانى براى وارثهاست، حساب و کتاب هم به دوش آقاى حاجى بدبخت.
امام وقتى این حدیث را نقل کرد، در مجلس، ضمره، مردکى بوده که ایمان درستى نداشت. این بدبخت در مجلس مسخره کرد، گفت: آیا مرده حرف مىزند؟ فرمود: بله. گفت: اگر حرف مىزند پس فرار بکند. کارى بکند که نگذارد او را در قبر ببرند. امام سجّاد علیهالسلام را خیلى ناراحت کرد. فرمود: چه بکنیم؟ اگر ساکت بنشینیم که مىگویند بخل کرد، چرا حدیث برایمان نمىگوید، اگر هم بگویم چنین استهزا مىکند.
مجلس گذشت. راوى ابوحمزه است، گوید: چند روز بعد از خانه بیرون آمدم، شخصى به من رسید و گفت: البشاره! ضمره مُرد – آن شخصى که راجع به گفتگوى روح فوق جسد استهزا کرد – ابوحمزه گفت: تا شنیدم، گفتم بروم ببینم چه مىشود؟ وضع چطور است؟
رفتم تشییعش، بعداز اینکه غسل و کفنش کردند، در گور که خواستند او را ببرند، من رفتم جلو شاید در گورش چیزى بفهمم. صورتش را روى خاک گذاشتم، خواستم بالا بیایم، دیدم دو لبش مىجنبد، گوش کردم دیدم مىگوید:
«ویل لک یا ضمره! واى بر تو اى ضمره! دیدى صدق کلام رسول خدا را؟»
خودش داشت به خودش مىگفت. بالأخره ابوحمزه مىگوید: لرزیدم؛ بیرون آمدم مستقیماً آمدم خدمت امام سجّاد علیهالسلام.
عرض کردم: آقا! از تشییع جنازه این منافق مىآیم وخودم شنیدم نالهاش را درقبر که مىگفت: واى بر تو اى کسىکه استهزا مىکردى! حالا رسیدى به آنچه پیغمبر خدا فرموده بود.
خواستم بگویم بینایى، شنوایى و گویایى اختصاص به چشم و گوش و زبان ندارد. خود روح آدمى بدون چشم ممکن است ببیند. بدون گوش، یا زبان ممکن است بشنود یا بگوید. در خواب که خوب آشکار است. (معارفى از قرآن، 131)
از این دست حکایتها دربارۀ مکاشفاتی که اشخاص مختلف دیدهاند، بهخصوص هنگامیکه مرده را در قبر میگذارند یا پیش از آن، بسیار است.
بصیر بودنِ خداوند بهوسیلۀ چشم نیست او بینیاز از چشم است؛ او خالق چشم و گوش است. بینایی، شنوایی، بویایی و سایر حواس در روح درک میشود و چشم و گوش و بینی وسیله هستند. خدای تعالی نیازی به وسیله ندارد. او علم به بینایی و شنوایی و به همهچیز دارد.
خداوند در این عالم، اسباب قرار داده است و برای هر کاری باید وسیله و سبب آن را دنبال کرد. امام صادق علیهالسلام فرمود:
«أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» (کافی، 1، 183)
«خدا خوددارى فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى قرار داد.»
برای تحصیلِ معاش هم باید کار کرد تا این کار وسیلۀ کسبِ روزی شود، امّا روزیرسان، خداست. طلاب عزیزی هم که عمر خود را صرفِ درسخواندن میکنند، حضرت صاحب الزمان متکفل روزیشان شده است و رزقشان را می رساند؛ از راه خمس و زکات و صدقات باشد یا از راههای دیگر، بهشرط آنکه حداقل روزی هشتساعت درس بخوانند یا درس بدهند یا مطالعه کنند.
بعضی از دوستانِ طلبه روزی 12ساعت صرف خواندن و نوشتن و مذاکرۀ درسهایشان میکنند. خداوند هم برایشان میرساند و وضعشان خوب است. بحمداللّه بهخاطرِ جدیت در درسهایشان، همه صاحبِ زن و فرزند هستند؛ به اندازۀ خود خانه و زندگی دارند؛ بچههای خوب دارند؛ خوشحالند و از برکتِ امام زمان و از برکتِ شهید آیتاللّه دستغیب و حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت با آنکه در مسائل علمی خدای تعالی عنایات زیادی به آنها کرده است، حاضر نیستند خود را جلو بیندازند و ادعای عالمبودن کنند.
همین درس خواندن، کارِ آنها محسوب میشود. هرگز نه به کسی رو میزنند؛ نه تعریفِ بیجا از کسی میکنند؛ نه خودشان را زیرِ بارِ قرضهای سنگین میبرند. وضعشان هم خوب است، بحمدالله.
بصیر بودن خداوند از طریق اسباب نیست. او علم به بینایی و شنوایی دارد. بعضی افراد هم ممکن است بدون اسباب ببینند و بشنوند.
ابوبصیر گفت: در خدمت حضرت باقر علیهالسلام وارد مسجد شدم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: از مردم بپرس مرا مىبینند؟ به هر کس برخورد کردم، پرسیدم حضرت باقر علیهالسلام را ندیدى؟ میگفت: نه. با اینکه امام باقر علیهالسلام همان جا ایستاده بود. تا اینکه ابوهارونِ مکفوف (نابینا) وارد شد.
امام فرمود: از او بپرس. گفتم: حضرت باقر علیهالسلام را ندیدى؟ گفت: مگر نمىبینى اینجا ایستاده است؟ گفتم: از کجا دانستى؟ گفت: چگونه ندانم با اینکه آن جناب، نورى درخشان است. (بحارالأنوار، 46، 243)
امام باقر علیهالسلام خودشان میخواستند کسی جز کسانی که به ایشان ایمان دارند، ایشان را نبیند و ابوهارون با ایمانش حضرت را درک کرد. کسی که به اهل بیت ایمان دارد، لازم نیست جسمِ ایشان را ببیند، ولی میداند حضرات همراهش هستند.
دوستان عزیز ما اگر مرتکب خلافی شدند، از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و از امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام خجالتزده میشوند؛ چون متوجه هستند ایشان آنها را میبینند و به اعمالشان علم دارند. یکی از شهودِ روزِ قیامت این بزرگوارانند. قرآن کریم علاوهبراینکه از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله بهعنوان شاهدِ همۀ امتها نام برده، از مؤمنان نیز بهعنوان شاهد نام برده است که تفسیر آن، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است.
عَنِ الْمُفَضَّلِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ﴾ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام «مَنْ تَرَاهُمْ نَحْنُ وَ اللَّهِ هُمْ إِلَیْنَا یَرْجِعُونَ وَ عَلَیْنَا یُعْرَضُونَ وَ عِنْدَنَا یَقْضُونَ وَ عَنْ حُبِّنَا یُسْأَلُونَ» (بحار الأنوار، 24، 272)
مفضل دربارۀ آیۀ ﴿إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ﴾ نقل کرد که حضرت صادق علیهالسلام فرمود: خیال میکنى اینها کیانند که حسابِ مردم به آنها واگذار مىشود؟ به خدا قسم ما هستیم. بهسوى ما بر میگردند و بر ما عرضه مىشوند و نزد ما حکومت مىشوند و از محبّت ما سؤال خواهند شد.
توصیهای برای شب قدر
امشب، شبِ ضربت خوردن علی علیهالسلام و شبِ قدر است. کسانیکه بیشتر به مسجد میآیند، میهماندارِ کسانی هستند که فقط در این شبها و روزها میآیدند. سعی کنید جای زیادی نگیرید و حتی جای خود را به آنها بدهید، حتی اگر جا گیرتان نیاید، ثواب نصیبتان میشود. اجازه بدهید دیگران هم از این شب استفاده کنند، چهبسا در همین شبها تغییری در زندگی یکی از آنها ایجاد شود و برای یک عمر به سوی پروردگار بازگردد؛ این برای شما هم عنایت خدا را در پی دارد و هدایت محسوب میشود.
امشب برای هم دعا کنید؛ برای پدر و مادر؛ برای فرزندان و رفقایتان دعا کنید! از خدا بخواهید تقدیرتان را برای سالِ آینده خوب بنویسند و اگر هم چیزِ بدی در لوح محفوظ ثبت شده، خدا تغییر دهد.
هنگام خواندن دعای جوشن کبیر، بر فقراتش تأمل کنید. از اول تا اخر این دعا، سراسر توحید پروردگار است. این تأمل، خود حالِ لذتبخشی است و انسان متوجه احاطۀ علمی خدا به تمامِ عالم وجود میشود.