نوزدهم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
یکی از کسانی که در آن روز به مولا علی علیهالسلام، به عنوان مولا و امیرِ خود و همۀ مسلمانان تبریک گفت، عمربن خطاب بود که پس از رحلت پیامبر، ابوبکر را برای جانشینی ایشان جلو انداخت.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
نوزدهم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۴
حدیث روز
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامۀ 47 نهجالبلاغه در وصیت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام چنین فرمودند:
«أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ أَلاَّ تَبْغِیَا اَلدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لاَ تَأْسَفَا عَلَی شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا وَ قُولاَ بِالْحَقِّ وَ اِعْمَلاَ لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا ص یَقُولُ صَلاَحُ ذَاتِ اَلْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ اَلصَّلاَهِ وَ اَلصِّیَامِ»
«شما را به تقواى الهى سفارش مىکنم و اینکه دنیا را مجویید، گرچه دنیا شما را بجوید. بر آنچه از دنیا از دستتان رفته، تأسّف نخورید. حق بگویید و براى ثوابِ الهى بکوشید. دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید. شما و همۀ فرزندان و خاندانم و هرکه این وصیت به او مىرسد را به تقواى الهى و نظم در زندگى و اصلاحِ بین مردم سفارش مىکنم. از جدِّ شما (پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله) شنیدم مىفرمود: «اصلاحِ ذاتالبین از یک سال نماز و روزه بهتر است».
همۀ ما، فرزندان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام هستیم و ایشان پدران ما هستند. رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند:
«أنا و علی أبَوا هَذِه الاُمَّه» (عللالشرایع، 127)
«من و علی پدرانِ این امّت هستیم.»
أُوصِیکُمَا بِتَقْوَی اَللَّه؛ مرحلۀ اول تقوا، انجام واجبات و ترک محرمات است که البته باید زیربنای آن، ایمان به خدا، پیامبر، معاد، اهل بیت و عدل الهی باشد.
وَ أَلاَّ تَبْغِیَا اَلدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا؛ بیش از حدِ معمول دنبال دنیا نروید، هرچند دنیا در پی شما آید. کسیکه به اندازۀ خود صاحبِ خانه، زندگی، مرکب و شغل است و میتواند بهراحتی نفقۀ همسر و فرزندانش را بدهد و هر سال خمسِ خود را میدهد، دیگر لزومی ندارد به این فکر کند که شاید در آینده فرزندان بیشتری نصیبم شود و از حالا به فکرِ خانۀ بزرگتر باشم؛ این میشود خیالاتِ بیهوده. بله؛ اگر فرزندانتان بزرگ هستند و احتیاج به خانۀ بزرگتر دارید، اشکالی ندارد تهیه کنید یا اگر میتوانید برای فرزندانتان که بزرگ شدهاند، خانه تهیه کنید، این کار را بکنید – گرچه واجب نیست – منظور اینکه لازم نیست بهخاطرِ دنیا و زیادیهایی که به آن نیاز ندارد، خود را گرفتار کنید.
ازآنطرف، اگر خانهای خریدید و بعداز مدتی ارزش زیادی پیدا کرد، لازم نیست آن را بفروشید و به جای پایینتری بروید. این دنیاطلبی نیست.
وَ لاَ تَأْسَفَا عَلَی شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا؛ اگر از دنیا، چیزی را ازدست دادید، تأسف نخورید. مثلاً اگر پولی به کسی قرض دادید و اطمینان داشتید پس میدهد، ولی رفت و پس نداد، تأسف نخورید، مخصوصاً اگر بدهکار واقعاً توانایی بازپرداخت ندارد یا بدون آنکه مقصر باشد، ورشکسته شده یا اگر هم مقصر بوده، گناه کبیرهای نکرده است. زندانی کردن چنین کسی صحیح نیست.
وَ قُولاَ بِالْحَقِّ؛ موقعِ سخنگفتن، حق بگویید. اگر میخواهید کسی را هدایت کنید یا طبقِ تکلیفِ خود، امر به معروف و نهی از منکر کنید، حق را بگویید. مواظب باشید با مردم تندی نکنید که بدتر از قبل میشوند و چهبسا از دین بری شوند.
وَ اِعْمَلاَ لِلْأَجْرِ؛ کارِ بیهوده انجام ندهید. کاری نکنید که خیرِ دنیا و آخرت ندارد یا خدای ناکرده معصیت پروردگار است و جنبۀ منفی دارد.
وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ اگر دیدید کسی به کسی ظلم کرد یا سیلی به بیگناهی زد، او را نصیحت کنید و بگویید: با این کار بدهکار او شدی و باید دیه بپردازی. «خصمِ ظالم باشید» به این معنا نیست که بهخاطرِ یک سیلی، کتکِ مفصلی به ضارب بزنید. کمک کردن به مظلوم، فرق میکند با اینکه مثلاً اگر رئیسی به زیردستان خود ظلم کرد، شما هم در حمایت از رئیس، ظلم کنید و آنها را بزنید.
أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ؛ مولا علی علیهالسلام فرزندان و همۀ کسانیکه این وصیت به آنها مىرسد را به تقواى الهى و نظم در زندگى سفارش میکنند.
همانطورکه نماز را باید در وقتِ خود بهجا آورد، کارهای روزمره را هم باید در وقتِ خود و طبقِ نظم انجام داد؛ مطالعه، مباحثه، درسخواندن، شرکت در کلاس و… همه وقت مشخصی داشته باشد، نه اینکه تا هروقت که شد بخوابید؛ هروقت خواستید بیدار شوید و سرِکار و درس و مغازه بروید! خوابتان معیّن باشد؛ خوراکتان معیّن باشد؛ ساعتِ کارِتان معیّن باشد و… این میشود نظم در کارها.
رعایتِ نظم، گاه واجب میشود و آن وقتی است که حقّی برعهده دارید؛ مثلاً پولی گرفتهاید تا به عدهای درس بدهید، اگرمنظم نباشید، وقتِ آنها به بطالت میگذرد و شما مسؤلید.
وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُم؛ بین خود صلح و سازش برقرار کنید. اگر دو نفر با هم دعوا و اختلافی دارند؛ مخصوصاً در خانواده؛ پدر و فرزند، برادران و خواهران، زن و شوهر و… آنها را آشتی دهید. به فرمودۀ رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله این کار از یک سال نماز و روزۀ مستحبی بهتر است.
اصلاحِ بینِ مردم، گروهها و بالاتر از آن، بین کشورها، ثواب زیادی دارد. هرچه مقام و منصبِ انسان بیشتر باشد، اصلاح مهمتر و ثوابِ آن بیشتر است. این کار گاهی واجب و حتی اوجب واجبات است؛ چون وقتی اختلاف در جامعه ریشه میدواند، فسادهای زیادی به وجود میآید.
فضایلی از امیرالمؤمنین
ملّا محمّدطاهر که در قبرستانِ شیخینِ قم دفن شده، اشعار مفصلی در مدح مولا علی علیهالسلام سروده است که بعضی از آنها اشاره به آیاتِ قرآن و احادیثِ نبوی دارد. در اینجا چند بیت از این اشعار ارائه میشود.
نمود مدح علی را به هل أتی رحمان
که کرد از سرِ اخلاص نان خود ایثار
این بیت اشاره دارد به سورۀ «هل أتی» که در شأن امیرالمؤمنین، فاطمۀ زهرا و حسنین علیهمالسلام نازل شد. شرحِ آن این است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیمار شدند. مولا علی علیهالسلام و حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام نذر کردند که درصورت بهبودی دو آقازاده، سه روز روزه بگیرند. حضرات شفا یافتند و هر چهار نفر برای ادای نذر روزه گرفتند.
مولا علی علیهالسلام مقداری آرد قرض کردند و بانو نان پختند. روزِ اول، موقعِ افطار مسکینی به درِ خانه آمد. ایشان – به همراه فضه – نانِ خود را به او دادند و خود با آب افطار کردند. روزِ دوم مجدداً نان پختند و موقعِ افطار یتیمی آمد. دوباره نان خود را به او دادند. روزِ سوم هم اسیری آمد و مثل روزهای قبل او را بر خود مقدم داشتند.
گرسنگی بر حضرات علیالخصوص بر حسنین علیهماالسلام فشار آورده بود که رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله تشریف آوردند. از برکتِ قدومِ ایشان مائدۀ بهشتی نازل شد و همه از آن میل فرمودند. طولی نکشید که آیاتی از سورۀ دهر نازل شد.
﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کاَنَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیراً﴾ (دهر، 8)
«به نذرِ خود وفا میکنند و از روزی که شرّ آن فراگیر است میترسند و غذای خود را بهخاطرِ دوستی خدا، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند.»
چو داد از سرِ اخلاص خاتم خود را
نهاد بر سرِ او تاجِ «انّما» غفّار
مولا علی علیهالسلام در مسجد نماز میخواند که مسکینی آمد و اظهار نیاز کرد.حضرت درحالِ رکوع، انگشترِ خود را به او دادند. آیه نازل شد:
﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ (مائده، 55)
«ولیّ شما فقط خداست و رسولِ او و کسانیکه ایمان آوردند؛ همان کسانیکه نماز بهپا میدارند و درحالِ رکوع زکات میدهند.»
دلیل اگر طلبی بر امامتش یک دم
به چشم دل بنگر بر حدیث یومالدار
سه سالِ نخستِ رسالتِ پیامبر به دستورِ خدای تعالی، مخفیانه بود. بعداز آن پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد و در نخستین گام، چهل نفر از اقوام خویش را به خانه دعوت کرد.
در آن روز رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرزندان عبدالمطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و آنها در آن روز بنا به گفته راویان چهل مرد بودند و دستور فرمود براى آنان خوراکى تهیه شود از یک ران گوسفند و ده سیر گندم و سه کیلو شیر، درصورتىکه هریک نفر از آنان به خوردن یک گوسفند و هشت مَن آشامیدنى در یک وعده شناخته شده بودند و آن حضرت با این کار، یعنى با فراهم ساختن خوراکِ کم و نوشیدنى اندک براى همه آنها و سیرشدنشان با این اندک، چیزى که یک نفر آنها را بهطور معمول سیر نمیکرد، میخواست نشانه (پیغمبرى و نبوت خود را) براى آنها آشکار نماید.
سپس دستور داد که آن خوراک را پیش آنها آوردند، همه آنها از آن اندک خوردند تا سیر شدند و آن خوراکى و نوشیدنى هم بهجا ماند، بهطورىکه گویا دست به آن نخورده بود و بدان وسیله آنان را بهشگفت درآورد و نشانه پیغمبرى و گواه راستگوئى خود را با برهان الهى به آنان آشکار نمود.
پس از آنکه از خوراک و نوشیدنى سیر و سیراب گشتند، به آنها فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب خداى تعالى مرا بهسوى همه مردمان برانگیخته و بهویژه بهجانب شما فرستاده و فرموده است: «و بترسان خویشاوندان نزدیک خویش را» اکنون من شما را به دو کلام که سبک است گفتن آن بر زبان و سنگین است در ترازوى اعمال میخوانم و به سبب آن دو، فرمانرواى عرب و عجم خواهید شد و همۀ امتها فرمانبردار شما گردند و نیز بهوسیلۀ آن به بهشت وارد شوید و از آتش دوزخ رهایى یابید.
آن دو کلام، گواهى دادن به یگانگى خدا است و اینکه من فرستادۀ او هستم؛ پس هرکس از شما مرا در این باره اجابت کند و مرا بدان یارى کند و بهپا خیزد، او برادر و وصى و وزیر و وارث من و جانشین پس از من خواهد بود؟
هیچیک پاسخ آن حضرت را ندادند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرماید: من از میان آنها برخاستم در صورتى که در آن زمان کوچکترین آنها از نظر سال من بودم و ساق پایم از همۀ آنها نازکتر و چشمم از تمامى ایشان ناتوانتر بود، پس عرض کردم: اى رسول خدا من در این کار شما را یارى کنم؟
فرمود: بنشین و دوباره همان سخن را براى آنها بیان داشت و آنها خاموش نشسته بودند و سخنى نگفتند، من باز برخاستم و مانند گفتار نخستین سخن گفتم. فرمود: بنشین، و براى سومین بار سخن خویش را براى آنها تکرار فرمود و هیچیک از آنها دهان نگشود و حرفى بر زبان جارى نساخت، من برخاستم و عرض کردم: اى رسول خدا من در این کار شما را یارى کنم.
فرمود: بنشین که تو برادر و وصى و وزیر و وارث و جانشینم پس از من خواهى بود، پس آن گروه برخاستند و (از روى ریشخند و مسخرهگى) به ابىطالب میگفتند: اى ابوطالب اگر به دین پسر برادرت درآیى براى تو فرخنده و میمون است چون پسرت را فرمانرواى تو کرد. (ارشاد مفید، 1، 49)
حدیث منزلت را ورد خویشتن میساز
که میکند دل اهل نفاق را افکار
در جنگِ تبوک، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله مولا علی علیهالسلام را جانشین خود در مدینه قرار داد. منافقان گفتند: پیامبر دوست نداشت علی در این جنگ با او همراه باشد. طبق روایت، علی علیهالسلام با چشمِ اشکبار، خود را به پیامبر رساند و سخن منافقان را بازگو کرد. پیامبر فرمود:
«یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»
«ای علی تو برای من به منزلۀ هارون برای موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نمیآید.»
بود امام به حکم حدیث روز غدیر
بدین حدیث نمایند خاص و عام اقرار
نبی چو وارد خم گشت بر سر منبر
خلیفه کرد علی را به گفتۀ جبار
نهاد بر سر او تاج وال من والاه
گرفت از همه امتان خود اقرار
ولی آن که با صحبت، تهنیت کردی
نمود از پسِ اقرار خویشتن انکار
روزِ عیدِ غدیر، پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله در خطبۀ مفصلی به مردم فرمود: «أ لستُ اولی بکم من انفسکم؟» مردم همه گفتند: بلی.
پیامبر کمربند مولا علی علیهالسلام را بالا برد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
شیعه و سنی این حدیث را با سندهای گوناگون و صحیح نقل کردهاند، لکن اختلاف اینجاست که اهل تسنن معتقدند مقصودِ پیامبر این نبود که علی علیهالسلام مانند من، اولی برشماست، بلکه خواستند بگویند هرکس من دوست اویم، علی علیهالسلام هم دوست اوست.
کاملاً مشخص است که این حرفِ سست و بیاساسی است. آیا پیامبر، دو ماه پیش از وفات خود 120هزار نفر را سه روز در آفتابِ سوزانِ حجاز نگه داشت که بگوید هرکس مرا دوست دارد، علی علیهالسلام را هم دوست بدارد؟ این نسبتِ ناپسندی است که به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میدهند.
یکی از کسانی که در آن روز به مولا علی علیهالسلام، به عنوان مولا و امیرِ خود و همۀ مسلمانان تبریک گفت، عمربن خطاب بود که پس از رحلت پیامبر، ابوبکر را برای جانشینی ایشان جلو انداخت.
علیست هادی هر قوم و ثانی ثقلین
قدم برون ز طریق هدایتش مگذار
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی؛ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّىٰ یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» (بحارالأنوار، 2، 100)
«من از میان شما مىروم، درحالیکه دو چیز گرانبها در میانتان مىگذارم، پساز من، تا وقتى به آنها تمسّک جویید، گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و اهلبیتم. آنها از هم جدا نشوند تا سر حوض کوثر بر من وارد شوند.»
این حدیث از احادیث متواتر شیعه و سنّی است.
علیست آن که خدا نفسِ مصطفی خواندش
جدا نکرد ز هم این دو نفس را جبار
شصت نفر از مسیحیان نجران به اتّفاق چند نفر از بزرگان خود براى گفتگو با پیامبر اسلام صلّیاللّهعلیهوآله به مدینه آمدند و در موضوعات مختلف گفتگو کردند.
هنگامى که مسیحیان گفتار پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله را نپذیرفتند، آن حضرت به امر خدا آنها را به مباهله دعوت کرد. آنان تا صبح فردا مهلت خواستند و چون به بزرگان خود مراجعه و با آنها مشورت کردند، اسقف آنان گفت: بنگرید اگر محمّد صلّیاللّهعلیهوآله با اهل و فرزند خود آمد، از مباهله بپرهیزید و اگر با اصحاب خویش آمد، پس مباهله کنید؛ چون کارى از او ساخته نیست.
صبحگاه روز بعد پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله در حالى که دست على علیه السلام را گرفته بود و حسن و حسین علیهماالسلام در جلویش و فاطمه علیهاالسلام در پشت سرش بود، به مکان مباهله آمدند و نصارا هم در حالى که اسقفشان جلو حرکت مىکرد، آمدند. آنها چون پیامبر را با این افراد دیدند، از وى خواستند همراهان خود را معرفى کند.
حضرت فرمود: این، پسر عمو و داماد من و محبوبترین مردم نزد من است و این دو پسر، نوهى دخترى من و از صلب على هستند و این زن، فاطمه، دختر من و عزیزترین مردم نزد من است. پس پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله پیش رفت و بر دو زانو نشست.
ابوحارثه، اسقف آنها گفت: به خدا قسم این مرد مثل انبیاء نشسته است؛ پس به مباهله تن ندادند. سیّد که بزرگ نصارا بود گفت: اى ابا حارثه جلو برو و مباهله کن!
گفت: هرگز مباهله نکنم؛ چراکه او را بر مباهله پرجرأت مىبینم و مىترسم که راستگو باشد؛ در این صورت هیچ نیرویى براى ما نباشد و در جهان یک نصرانى زنده نخواهد ماند! سپس اسقف به پیامبر گفت: اى ابوالقاسم! ما مباهله نمىکنیم، لکن به مصالحه حاضریم؛ با ما مصالحه کن!
پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله با آنها مصالحه کرد به دو هزار حلّه؛ هر حلّه به قیمت چهل درهم و اینکه سى زره و سى نیزه و سى اسب عاریه دهند که اگر در یمن آشوب و جنگى پیش آمد، مسلمانان به کار برند و رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله ضمانت فرمود که سالم به آنها بازگرداند و به این قرار، نامهاى نوشته شد. (تفسیر مجمعالبیان 4، 99)
نکتۀ مهم در آیه این است که خدای تعالی امیرالمؤمنین علیهالسلام را نفس پیامبر معرفی کرده است یعنی هیچ تفاوتی میان این دو بزرگوار نیست جز این که مولا علی علیهالسلام پیامبر نیست.
بگیر دامن حیدر که آیۀ تطهیر
گواه پاکی دامان اوست بی گفتار
در شأن نزول آیۀ تطهیر آمده است که رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله در خانۀ امّسلمه وارد شدند – بنابر نقل برخى روایات، واردِ خانۀ فاطمه سلاماللّهعلیها شدند – فاطمۀ زهرا سلاماللّهعلیها با ظرفى که در آن حریره بود، نزد ایشان آمد. پیامبر فرمود: شوهر و پسرانت را بخوان. فاطمه آنها را آورد و از حریره خوردند. آنگاه پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله کساى خیبرى را بر سر آنان انداخت و گفت:
«اللّهمَّ هؤلاءِ أهلُ بَیْتِی وَ عِترَتِی فَأذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرهُم تَطهِیرا»
«بارخدایا! اینان خاندان و خویشان منند؛ پلیدى را از ایشان بردار و به شایستگی پاکشان کن!»
امّسلمه گوید: «گفتم یا رسولاللّه! آیا من هم با ایشانم؟» فرمود: «تو در خیر و سعادتى، امّا از ایشان نیستى.» پساز آن، این آیه نازل شد:
﴿إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا﴾
«جز این نیست که خدا اراده فرموده هرگونه پلیدى و آلایشى را از شما اهلبیت بزداید و شما را به شایستگى پاک گرداند.»
منظور از تطهیر در آیه، تطهیر از جهل است و خداوند طهارتِ علم را به ایشان عطا فرمود. حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در کتاب «سه رساله» این آیه را توضیح دادهاند.
السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن ابیطالب