شانزدهم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
شانزدهم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۱۰ – آیه ۴ | یکشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۱
حدیث روز
امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمودند:
«وَ أَوْصَاکُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ التَّقْوَى بَابُ کُلِّ تَوْبَهٍ وَ رَأْسُ کُلِّ حِکْمَهٍ وَ شَرَفُ کُلِّ عَمَلٍ بِالتَّقْوَى فَازَ مَنْ فَازَ مِنَ الْمُتَّقِینَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً وَ قَالَ وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ یُسَدِّدْهُ فِی أَمْرِهِ وَ یُهَیِّئْ لَهُ رُشْدَهُ وَ یُفْلِجْهُ بِحُجَّتِهِ وَ یُبَیِّضْ وَجْهَهُ وَ یُعْطِهِ رَغْبَتَهُ- مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً
و به تقوا سفارشتان کرده و تقوا را نهایتِ خرسندى خویش قرار داده است. تقوا درِ هر توبه و سَرِ هر حکمت و مایۀ شرافت هر رفتارى است. هرکه از تقواپیشگان کامیاب گردید، در اثر تقوا بوده است.
خداوند تبارک و تعالى مىفرماید: «مسلّماً تقواپیشگان را رستگارى است» (نبأ، آیه 31) و مىفرماید: «خدا کسانى را که تقوا پیشه کردهاند، به پاس کارهایى که مایۀ رستگارىشان بوده، نجات مى دهد؛ عذاب به آنان نمىرسد و غمگین نخواهد شد». (زمر، آیه 61) پس اى بندگان خدا تقواى الهى را رعایت کنید و بدانید هرکه براى خدا تقوا ورزد، خداوند راه خروج از فتنهها را به او بنماید و او را در کارش موفّق سازد و اسباب هدایت او را فراهم نماید و حجّت او را پیروز گرداند و روسفیدش کند و دلخواهش را به او بدهد و «در زمره کسانى خواهد بود که خداوند ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستگویان و شهیدان و شایستگان خواهد بود و آنان چه نیکو هم دمانند» (نساء، آیه 69).
وَ أَوْصَاکُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَاه؛ خدای تعالی انسان را به تقوا سفارش کرده است. مرحلۀ اول تقوا، انجام واجبات و ترک محرمات است. بعد هم بهتدریج انجام مستحبات مؤکد و ترک مکروهات شدید. مرحلۀ بعد آن عبارتاست از دور کردن اخلاق و صفات ناپسند و جایگزین کردن اخلاق و صفات پسندیده.
اگر کسی در مسیرِ تقوا حرکت کند و آنچه رضای خداست انجام دهد، خدا هم از او راضی میشود. رضای خدا در التزام به اوامر و نواهی اوست.
وَ التَّقْوَى بَابُ کُلِّ تَوْبَه؛
امام مجتبی علیهالسلام در بابِ تعریف و تمجید از تقوا میفرمایند: شخصِ باتقوا اگر گناهی هم کرد، فوراً توبه میکند؛ چون خود را برای انجام واجبات و ترک محرمات آماده کرده است. این نتیجۀ تقواست.
وَ رَأْسُ کُلِّ حِکْمَه؛ خدای تعالی بهوسیلۀ تقوا، حکمت را عنایت میکند.
وَ شَرَقُ کُلِّ عَمَلٍ بِالتَّقْوَى؛ «شَرَق» یعنی جَهش و نورِ ناگهانی. اعمال شخصِ متقی، پرتلؤلؤ و درخشان است. بهوسیلۀ تقوا، عمل نورانیت پیدا میکند.
فَازَ مَنْ فَازَ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ «فاز» به معنای رستگاریِ همراه با سرمایهداری است؛ یعنی با دستِ پُر و مالِ بسیار از جای خطرناکی عبورد کرده است.
لا یَمَسُّهُمُ السُّوء؛ اینطور نیست که اهل تقوا هیچ بلایی نبینند، برعکس؛ هرچه مقام و مرتبۀ معنوی انسان بالاتر باشد، بلایش بیشتر است. «البَلاءُ لِلوَلاء» منظور از «سوء» در اینجا، فشارها و ناراحتیهای روحی است که از خلقیات و اعمالِ بد ناشی میشود. یکی از این خلقیاتِ بد «ناامیدی» است.
مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا؛ در فتنهها و اختلافاتِ اجتماعی که مردم دستهدسته میشوند و هر دسته حرفی میزند و ادعای حقانیت دارد، آنکه واقعاً اهل تقواست و دل به خدا سپرده، خداوند راه خروج از فتنهها را نشانش میدهد. فتنه یعنی انحراف از دین؛ انحراف از قرآن، سنّت و سیرۀ اهل بیت. اگر کسی از خدا بخواهد، خداوند درموقعِ خود کمکش میکند.
جبر و اختیار
خدای تعالی به انسان اختیار داده است. ما جبری نیستیم که بگوییم انسان درخوب و بد بودنش مجبور است. این حرف، ظلم به خداست. مُفَوضِه هم نیستیم که بگوییم خدا ما را به خود رها کرده تا هر کاری خواستیم، بکنیم. نظر شیعه این است که
«لا جَبْرَ وَ لا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ أمْرٌ بَیْنَ أمْرَیْن»[1]
«نه جبرِ محض است و نه واگذارشدن به خود، بلکه چیزى بین این دو است.»
ارادۀ خدا فوقِ اختیارِ انسان است و هرگاه صلاح بداند، اختیارِ انسان را سلب میکند؛ مثلاً اگر کسی بخواهد کسی را بکشد یا تهمتی به او بزند که از همه چیز ساقط شود، اگر خدا نخواهد، مانع میشود و نمیگذارد. خداوند قدرت و امکانات به بشر داده تا به اختیار خود راه خوب و بد را انتخاب کند؛
﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ۞ فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[2]
«سوگند به نفس آدمى و آن که او را نظام بخشید ۞ و شرّ و خیرش را به او الهام کرد.»
خدای تعالی، خوب و بد را از طریقِ حجتِ درونی به انسان الهام کرد و بهعلاوه، پیامبران را هم برای راهنمایی او فرستاد تا مطابقِ فطرت، راه را به او نشان دهند. البته ندای درون باید با حرفِ پیامبران منطبق باشد؛ چراکه گاه درون اشتباه میکند.
احکامِ دین را باید پیامبران به انسان بیاموزند؛ چون عقل قادر به تشخیصِ آنها نیست. انجامِ نماز و روزه و سایر عبادات، باید به راهنمایی پیامبر باشد. مطالبِ کلیِ راه راست را عقل میفهمد؛ مثل وجودِ خدا و یکتایی او، ولی این خداست که باید به «صراطِ مستقیم» هدایت کند. اگر جز این بود، هرروز از او نمیخواستیم: «اِهدِنا الصِراطَ المُستَقیم» (ما را به صراط مستقیم هدایت کن). «اِهدِنا» یعنی اولاً: «ثَبِّتنا» (ما را ثابتقدم کن). ثانیاً: کورهراها را به ما نشان بده تا منحرف نشویم و به نهایتی که برای آن خلق شدهایم، برسیم.
حرکت بهسوی خدای تعالی تمامی ندارد، امّا باید خودِ او کمک کند تا بینهایت حرکت کنیم؛ لذا هرچه انسان بگوید: «اِهدِنا الصِراطَ المُستَقیم» خداوند کمک میکند، جلوتر برود؛ یعنی خودِ شخص با کمکِ خدای تعالی حرکت میکند و اگر منحرف شد، خداوند متوجهاش میکند، نه اینکه خدا بند گردن او انداخته، میبَرَدَش؛ این جبر است.
قصۀ بلعمِ باعور
هنگامیکه موسى به اتفاق یوشع و کالب قصد تصرف اریحا را داشتند، گروهى از مستبدان گردِ بلعمِ باعور جمع شده، از او خواستند تا از اسم اعظم الهى کمک بگیرد و به نفرین موسى و یارانش بپردازد. امّا بلعم از این کار خوددارى ورزید تا اینکه آن خیانتپیشگان از طریقِ همسرش در وى نفوذ پیدا کردند. اصرار مکرر آن زن و استخارههاى پىدرپى از جانب بلعم، باعث شد تا به درخواست آنها تن دهد. او سوار بر الاغش بهسوى موسى و یاران او آمد، امّا هربار که اراده مىکرد بنىاسرائیل را نفرین کند، زبانش به نفع آنها و دعاى خیر درحقشان مایل مىگشت. چیزى نگذشت که زبان او از دهانش خارج گشته، بر سینهاش افتاد.
بلعم که عذاب الهى را مشاهده مىکرد، گفت: اینک خسارت دنیا و آخرت دامنگیر من شده است. حاکمانِ زورگو که نقشه خود را شکستخورده مىدیدند، تصمیم گرفتند تعدادى از زنان را میان اردوگاه موسى بفرستند و کافى بود که فقط یک نفر از مردان لشکر موسى مرتکب زنا شود و درآنصورت توطئه آنها به ثمر مینشست.
زنان بلافاصله بهسوى اردوگاه موسى و یوشع حرکت کردند و آنان را به گناه زنا آلودند.درنتیجه خداوند عذاب خویش را بر آنان نازل گرداند و طاعونى سخت جان بیست هزار نفر و به روایتى هفتاد هزار تن را ستاند.
بلعم باعور که کاملا ورشکست شده بود از خدا خواست پاداش سالها زحماتش را بدهد. خدای تعالی به او الهام کرد که سه دعایش مستجاب خواهد شد. آن بیچاره با همسرش مشورت کرد. وی گفت من سالها درکنار تو بودم یک دعایت را خرج من کن و از خدا بخواه جوان و زیبا شوم بلعم پذیرفت و او چنین شد، امّا طولی نکشید که مردان جوان خواهان او شدند و او به بلعم خیانت کرد. بلعم هم وقتی خیانت او را دید، نفرینش کرد و زن تبدیل به سگ شد. زن شروع به التماس نمود و بلعم دلش به حال او سوخت و دعا کرد مجدداً به شکل اول درآید و بدین ترتیب هر سه دعای بلعم به پای زنش ریخته شد.
منظور اینکه نه جبری در کار است و نه تفویض. اگر کسی از خدا کمک بخواهد، خدا کمکش میکند، بهشرط آنکه به تنبّهات و تذکرات خدای تعالی اعتنا کند.
تفسیر سوره حدید جلسه ۱۰ – آیه ۴
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلىَ الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنهَا وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(۴)
اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش قرار گرفت. آنچه در زمین فرومیرود و آنچه از آن بیرون میآید و آنچه از آسمان نازل میشود و آنچه به آن بالا میرود، همه را میداند و هرکجا باشید، او با شماست و خدا به آنچه میکنید بیناست.
یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنهَا؛ «یَلِجُ» از مصدر «ولوج» است؛ یعنی ورود چیزی در جای تنگ.
گفتیم خدای تعالی عین علم است؛ یعنی علمش اضافه بر ذاتش نیست. ذات او علم است؛ هو العلم؛ هو العالم. خدا یعنی علم «عِلمٌ کُلُه». خدا یعنی قدرت، امّا نه قدرتِ محدود «قدرتٌ کُلُه». خدا یعنی حیات «حیاتٌ کُلُه». به قول حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت خدا عینِ بیشتر صفاتِ خویش است؛ یعنی صفاتِ خدا زائد بر ذاتش نیست.
وقتی میگوییم «علمٌ کُلُه» یعنی قبلاز اینکه مخلوقی باشد، او بدان عالم است و علمِ امروزش با علمِ زمانی که هیچ چیز نبود، فرقی ندارد. علمِ امروزش با میلیاردها سال بعد هیچ فرقی ندارد. همه چیز را از گذشته، حال و آینده میداند و علمِ او تغییری نمیکند؛ بنابراین علمِ خدا متوقف بر وجود معلوم نیست، امّا نکتۀ مهم این است که علمِ خدا، جبرآور نیست؛ پس این شعر غلط است که
می خوردنِ من حق ز ازل می دانست
گر می نخورم علمِ خدا جهل شود
خدا از ابدالآباد میداند که چه کسی با اختیار خود چه کاری انجام میدهد. با این توضیح، دیگر فهمِ این مطلب سخت نیست که خدا به آنچه در زمین فرومیرود و آنچه از آن خارج میشود، آگاه است.
نکتۀ دیگر اینکه آنچه در زمین فرومیرود و از آن بالا میآید، موجودی است که وجودِ خود را از خدای تعالی دارد. اصلِ وجود از خداست و او عین وجود است. غیر او، همه صاحبِ وجودند، بههمینترتیب خدا عین علم است و غیر او، همه صاحبِ علم هستند؛ یعنی شعاعِ علم به دیگران رسیده و درنتیجه عالم شدهاند. پس علم جنابعالی از خدای تعالی است، ولی این علم از خدا جدا نیست؛ یعنی اینطور نیست که شما ذرهای از خدا باشید.
همه وابسته به خدا هستند. مهم، فهمِ مطلب است و فهم، از راه بندگی خدا و انجام واجبات و ترک محرمات بهدست میآید. آنچه اهمیت بسزایی دارد نماز است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «آنقدر در نماز «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» را تکرار کردم که آن را از قائل آن شنیدم».
شرح این مطلب نیازمند فهم مختصری به آن است.
وقتی جنابعالی میگویید: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» گفتنِ این کلام، ظهورِ قدرتی از شماست. این قدرت را خداوند به شما داده است و به خود او میگویید: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ». امام علیهالسلام میفرماید: آنقدر گفتم که دیدم گویندۀ این کلام خودِ خدای تعالی است؛ یعنی حضرت آنقدر خود را کوچک می بیند که توجه دارند در پیشگاه خداوند هستند. وقتی انسان خود را کاملاً هیچ دید، از خدای تعالی آن را می شنود.
چه چیزهایی در زمین فرومیرود؟
تخمی که زارع بر زمین میریزد و در آن فرومیرود، خدای تعالی پساز مدتی از زمین بیرون میآورد. در سورۀ واقعه میفرماید:
﴿أَ فَرَءَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ءَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ (واقعه، 63 و 64)
«آیا آنچه را که میکارید، دیدهاید؟ آیا شما آن را میرویانید یا ما میرویانیم؟»
کشاورز، بیل میزند؛ تخم میکارد و آبیاری میکند، امّا نه آب مالِ اوست؛ نه بذر و نه حتی قدرتِ بیلزدن. همه مال خداست، البته کشاورز اختیار دارد و با اختیار خود کار میکند، ولی رویاننده، خداست.
یکی دیگر از مصادیقِ «مَا یَلِجُ فىِ الْأَرْض» همبستر شدن زن و شوهر و باردار شدن زن است؛
﴿أَ فَرَءَیْتُم مَّا تُمْنُونَ ءَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخَلِقُونَ(59﴾ (واقعه، 58 و 59)
«آیا نطفهای که در رحم میریزد، دیدهاید؟ آیا شما آن را خلق میکنید یا ما آفریننده ایم؟»
طفلِ سالم و کاملی که بعد از نُه ماه از رحمِ مادر بیرون میآید، مصداقِ «مَا یَخْرُجُ مِنهَا» است. کمکم طفل بزرگ میشود تا به سنین نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری میرسد. همۀ بشر این مراحل را طی میکنند.
آیتاللّه خویی چند سالی شاگردی مرحوم قاضی را میکند و در یک ماه رمضان از ایشان دستور العملی میخواهد تا بتواند ماه رمضان را به طور کامل درک کند. مرحوم قاضی هم دستوری میدهند و میگویند شب بیست و سوم ماه رمضان بیا.
وقتی آیتاللّه خویی پیش مرحوم قاضی میرود، ایشان دستشان را بالا میگیرند. آیتاللّه خویی میگوید: ناگهان آن طرفِ دستِ ایشان، شبحِ خودم را دیدم؛ سنّم بالا رفت و شاگردانم بیشتر شد. سوالات فقهی را از سراسر جهان اسلام از من میپرسیدند. گذران زندگیام را آن طرفِ دستِ مرحوم قاضی میدیدم که ناگهان از مأذنههای بعضی مساجد صدا آمد که آیتاللّه خویی رحلت کرد؛ یعنی مرگ خودم را هم دیدم. مرحوم قاضی به من گفت: اینها را نشان دادم که یقین پیدا کنی.
آیتاللّه قاضی بعداً گفته بودند: اگر این سید طاقت داشت، بعداز مرگش را هم نشان میدادم.
وقتی انسان میمیرد، بدنش را در زمین دفن میکنند و بعداز مدتی میپوسد و از بین میرود، امّا خدای تعالی به ریزریز اجزای آن آگاه است و روز قیامت همه را جمع میکند. این بدن هرکجا رفته باشد و خوراک هر حیوانی شده باشد، برای او فرقی ندارد . روح هم در عالم برزخ وجود دارد.
وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا؛ بخارِ آب از زمین بهسوی آسمان میرود و ابرها را تشکیل میدهد. ابرها بهصورتِ قطراتِ باران بر زمین میریزند؛ این قدرتِ خداست و همه چیز به او باز میگردد. او بر همه احاطۀ علمیدارد؛ چراکه هر موجودی، وجود و قدرت و علمش را از خدا دارد.
باز هم تکرار میکنیم خدای تعالی با چشم قابل دیدن نیست؛ جا و مکان ندارد. اگر گفتی: کجاست؟ یعنی او را محدود کردهای. او خالقِ مکان است و مکان برای او معنا ندارد. خدای تعالی حد ندارد و نمیتوان او را محدود کرد.
قطراتِ باران هرجا که او اراده فرماید، میریزند؛ چون وجود خود را از خدا دارند و خدا بر همۀ آنها عالم و قادر است. اگر در روایت است که ملائکهای وجود دارند که مأمورِ شمردنِ قطراتِ باران هستند، آنها هم علم خود را از او دارند.
جان انسانها هم هنگام مرگ، به تعبیری به آسمان میرود. مأمور قبضِ روح، حضرت عزرائیل است که وجود و قدرتش از خداست، امّا در طول قدرت خدا، نه در عرض آن.
خوب است اگر دعای جوشن کبیر را بخوانید و در آن تأملی کنید. از اول تا آخرِ این دعا همه توحید پروردگار است؛
«یا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ خَاضِعٌ لَهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ خَاشِعٌ لَهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ کَائِنٌ لَهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ مَوْجُودٌ بِهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ مُنِیبٌ إِلَیْهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ خَائِفٌ مِنْهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ قَائِمٌ بِهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ صَائِرٌ إِلَیْهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه»
«اى آنکه در پیشگاه عظمتت همه خاضعند؛ اى آنکه همه براى تو خاشع و موجودند؛ اى آنکه هر چیز به او به وجود آید؛ اى آنکه هر چیز به او هستى یابد؛ اى آنکه همه بهسویت (به توبه و انابه) بازمىگردند؛ اى آنکه همۀ اشیاء از تو ترسان و هراسانند؛ اى آنکه همۀ اشیاء به تو استوارند؛ اى آنکه همۀ موجودات بازگشتشان بهسوى توست؛ اى آنکه تسبیحِ همۀ اشیاء ستایش توست؛ اى آنکه جز ذات و تجلى ذاتت، همه چیز باطل و نابود است.»
این فقرات، توحیدِ خالص است؛ یک قرآنِ کوچک است. حیف است انسان این مطالب را دنبال نکند و نفهمد!
عباسیان به زندانبانِ امام عسکری گفتند بر این آقا سخت بگیر. گفت: من دو نفر از خشنترین افرادم را با ایشان در زندان کردم، بعداز مدتی هر دو عابد و مؤمن شدند؛ نماز میخوانند و عبادت میکنند. میگویند امام عسکری علیهالسلام شبها عبادت میکرد و روزها روزه میگرفت. وقتی به ما نگاه میکرد، ما به خود میلرزیدیم.
این ظهورِ قدرتِ پروردگار است «یا مَنْ کُلُّ شَیْءٍ خَاضِعٌ لَهُ». امام معصوم، ظهورِ علم، قدرت و حیات پروردگار است.
السلام علیک یا ابا محمّد یا حسن بن علی ایها الزکی العسکری