رمضان المبارک ۱۳۹۶-۱۴۳۸

سی‌ام رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

اگر مؤمنِ زیرکی کنار کافر یا منافقی بنشیند، فوراً حس می‌کند که حالش دگرگون و قلبش گرفته شده است؛ اصلاً نمی‌تواند بنشیند. این نشانۀ آن است که الآن مؤمن در احاطۀ نور و کافر در احاطۀ آتش و غضب خداست.

فیلم جلسه

 

صوت جلسه

دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶

 

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سی‌ام رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۱۹ – آیات ۱۳ تا ۱۵ | یکشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۰۴ 

 

 

 

حکمت ۸۲ نهج البلاغه

قَالَ علیه‌السلام‏: «أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ‏ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ‏ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا خَیْرَ فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه‏»

«شما را به پنج چیز سفارش مى‏کنم که اگر به‌خاطرِ آن رنجِ سفر بر خود هموار کنید، سزاوار است؛ هیچ‌یک از شما جز به پروردگارش امید نبندد و جز از گناهش نترسد و چون چیزى از یکی از شما پرسند که نداند، شرم نکند که بگوید نمی‌‌دانم و شرم نکند از آنکه چیزى را که نمى‏داند، بیاموزد، و بر شما باد به صبر که صبر برای ایمان چون سر است برای بدن. در بدنى که سر نیست و در ایمانى که صبر نیست، خیرى نیست‏.»

لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ امید نداشتن به غیرِخدا؛ یعنی وقتی دنبالِ اسباب و وسایل می‌رود، متوجه باشد که اگر خدا بخواهد، می‌شود؛ پس اگر نخواست و نشد، راضی به رضای خدا باشد، و این کارِ آسانی نیست.

وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَه؛ کسی‌که تقصیری دارد یا ظلمی به کسی کرده، از دیگران می‌ترسد، ولی کسی‌که ظلمی نکرده، نباید از کسی بترسد؛ فقط ترس از غضبِ خدا داشته باشد و توبه کند.

وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ اگر چیزی را نمی‌داند، حیا نکند که بگوید نمی‌دانم. عالمی بر منبر بود. چند سؤال از او پرسیدند و در پاسخ، می‌‌گفت: نمی‌دانم. گفتند تو که نمی‌دانی، چرا از این پله‌ها بالا رفتی؟

گفت: این چند پله را به اندازۀ علمم بالا رفته‌ام؛ اگر بخواهم به اندازۀ جهلم بالا روم، باید تا آسمان بالا بروم. هیچ‌کس همه‌چیز را نمی‌داند، حتی در فقه هم گاهی جزئیاتی بر فقیه پوشیده می‌ماند.

وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ‏ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ؛ از آموختن هم حیا نکند؛‌سؤال کند تا بداند.

وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا خَیْرَ فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه‏؛ کسی‌که صبر ندارد، گویی سر در بدن ندارد. صبر یعنی تحملِ ناملایمات و شکیبایی برای درخواست‌ها. نباید برای برآورده‌شدنِ حاجات عجله داشت. گاه باید زمان بگذرد تا به‌تدریج خواستۀ انسان عملی شود. ایمانی که همراه صبر نباشد، خیری در آن نیست و همیشه در تزلزل است.

 

تفسیر سوره حدید جلسه ۱۹ – آیات ۱۳ تا ۱۵

 

یَوْمَ یَقُولُ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلْمُنٰافِقٰاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا اُنْظُرُونٰا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ اِرْجِعُوا وَرٰاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بٰابٌ بٰاطِنُهُ فِیهِ اَلرَّحْمَهُ وَ ظٰاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ اَلْعَذٰابُ (۱۳)

روزی که مردان و زنانِ منافق به مؤمنان گویند: کمی مهلت دهید تا از نورتان بهره گیریم. گفته می‌شود: به پشتِ‌سرتان برگردید و نور بگیرید. آنگاه میانِ آنان دیواری کشیده می‌شود که دری دارد؛ درونش رحمت است و بیرونش رو به عذاب دارد.

 

یُنٰادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قٰالُوا بَلىٰ وَ لٰکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ اِرْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ اَلْأَمٰانِیُّ حَتّٰى جٰاءَ أَمْرُ اَللّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ اَلْغَرُورُ (۱۴)

منافقان ندا کنند: آیا ما با شما نبودیم؟ گویند: بله، امّا شما خود را به هلاکت انداختید و به انتظار نشستید و تردید کردید و آرزوها شما را فریب داد تا فرمانِ خدا فرارسید و شیطانِ فریبنده شما را دربارۀ خدا فریب داد.

 

فَالْیَوْمَ لاٰ یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ وَ لاٰ مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوٰاکُمُ اَلنّٰارُ هِیَ مَوْلاٰکُمْ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (۱۵)

امروز از شما و از کافران فدیه‌ای پذیرفته نمی‌شود. جایگاهتان آتش است؛ آنجا سرپرست شماست و چه بد سرانجامی است.

 

تفسیرِ المیزان در ترجمۀ این آیات می‌نویسد: وقتی منافقان و مؤمنان صحبت می‌کنند، درمیانشان حائلی پیدا می‌شود که در سمتِ کافران و منافقان عذاب است و در طرفِ مؤمنان، رحمت.

در آیۀ قبل فرمود: نورِ مؤمنان در پیشِ‌رو و سمتِ راستشان حرکت می‌کند. نورِ ایمان، عمل صالح، نماز، روزه، دعا، صلوات، قرآن و… این‌ها همه نورند، امّا نه این نورِ چراغ یا نورِ خورشید. آن، نوری از عالمِ برزخ و عالمِ معناست؛ مادی نیست. نورِ خورشید، مادی و حاصل فعل و انفعالاتِ سطحِ خورشید است و روزی پایان می‌‌یابد، امّا نوری که مؤمن دارد، نورِ معنوی و ابدی است؛ همراهِ روحِ اوست. پیامبر، ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و بعضی اولیای خدا این نور را می‌بینند، گاهی اوقات مؤمنانی که در سطحِ پایین‌تر هستند نیز آن را در مکاشفه می‌بینند. خودِ شخص هم اگر از خدا بخواهد و نترسد، ممکن است این نور را ببیند، امّا بهتر است چنین درخواستی نکند.

این نور را همۀ مؤمنان در اثرِ انجام واجبات و ترک محرمات و نیز مقید بودن به مستحبات و مکروهات دارند. هرچه برای خدا باشد، نور دارد. مقداری از این نور در عالمِ برزخ و بخشِ مهمِ آن در عالمِ قیامت است.

یَوْمَ یَقُولُ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلْمُنٰافِقٰاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا؛ بینِ مؤمنان و کافران در قیامت بحثی درمی‌‌گیرد که خدای تعالی آن را بیان می‌فرماید. بعضی منافقان خیلی زرنگ هستند و اصلاً خود را لو نمی‌دهند و در مواقع حساس، با آنکه چیزی جز کفر ندارند، خود را جلو می‌اندازند و گروهی از مردم هم فریب آنها را می‌خورند. در تفسیرِ سورۀ توبه به این مطلب پرداخته شده است.

اُنْظُرُونٰا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم؛ ویژگی نورِ مؤمنان این است که راه را به آنها نشان می‌دهد و جلوشان را می‌بینند. این نور، خودش فرمان می‌دهد و مؤمن را به‌سوی بهشت‌هایی که خداوند وعده کرده، می‌برد. منافقان و کافران چنین نوری ندارند؛ درنتیجه جلو خود را نمی‌بینند، امّا چون در دنیا با مؤمنان بودند، در عالم برزخ – و شاید در قیامت هم – در برهه‌ای از زمان با هم برخورد می‌کنند. وقتی مؤمنان را می‌بینند که نور دارند و نور، آنها را می‌برد، می‌گویند: کمی از نور خود را به‌طرفِ ما بیندازید تا شاید ما هم از تاریکی بیرون آییم و ببینیم کجا می‌رویم.

مؤمنان پاسخ می‌دهند: این نور فایده‌ای برای شما ندارد. به اختیارِ ما هم نیست که برای شما بیندازیم. این نور به اذن اللّه حرکت می‌کند و راه را به ما نشان می‌دهد، امّا برای شما نشان‌دهندۀ راه نیست. شما، نه این نور را دارید و نه می‌توانید استفاده‌ای از آن بکنید. شما که راهی به بهشت ندارید، در پرتو آن کجا می‌خواهید بروید؟ امّا بهشتِ ما آماده است؛ غذاها، میوه‌ها، حورالعین‌ها و بهشت‌هایی که پهنای آن آسمان‌ها و زمین است، برای ما تدارک دیده شده و این نور ما را به‌سوی آن راهنمایی می‌کند. شما چه دارید؟ کجا می‌روید؟ آنچه برای خود مهیّا کرده‌اید، عذاب است و اکنون آمادۀ عذاب باشید.

قِیلَ اِرْجِعُوا وَرٰاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً؛ مؤمنان درپاسخ به درخواستِ نور از سوی منافقان و کافران، می‌گویند: به پشتِ‌سرِ خود یعنی دنیا بازگردید و در آنجا نوری جستجو کنید و به‌دست آورید. به قول بعضی مفسران، آنها را مسخره می‌کنند؛ چون دیگر راهِ بازگشت و امکانِ کسبِ نور وجود ندارد.

در سورۀ مومنون می‌فرماید:

حَتّٰى إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَهٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿مؤمنون‏، ۹۹ و ۱۰۰)

«هنگامی‌که مرگِ یکی از آنها فرامی‌رسد، گوید: پروردگارا مرا بازگردان، شاید در آنچه ترک کرده‌ام عملِ صالحی انجام دهم. هرگز! این سخنی است که می‌گوید و پشتِ‌سرِ آنها برزخی است تا روز قیامت.»

کسی‌که چیزی جز آتش و تاریکی برای خود مهیّا نکرده، کجا می‌تواند برود؟ در سورۀ نور می‌فرماید:

أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ  ﴿نور، ۴۰)

«مانند تاریکی‌هایی در دریایی عمیق است که موجی آن را می‌پوشاند و روی آن، موجی دیگر و بر فرازِ آن، ابری است. تاریکی‌هایی است که روی یکدیگر قرار گرفته‌اند. اگر دستِ خود را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند و کسی‌که خدا برای او نوری قرار نداده، هیچ نوری نخواهد داشت.»

فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ؛ حینِ گفتگو میان دو گروه، حائلی بین آنها پدیدار می‌شود که دری دارد. یک‌طرفِ آن که مؤمنان هستند، رحمت است و طرفِ دیگر که منافقان و کافران قرار دارند، عذاب است.

حضرت آیت‌اللّه العظمی نجابت دربارۀ این آیه می‌فرماید:

«بٰاطِنُهُ فِیهِ اَلرَّحْمَهُ وَ ظٰاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ اَلْعَذٰاب» یعنی عذابی که کافران می‌بینند، عذابی است که باید آنها را بسوزاند؛ زیرا کثافات زیادی دارند، ولی باطنِ این عذاب، رحمت است؛ چون وسیله‌ای است که کثافات آنها را زائل کند.

مؤید این سخن، این آیاتِ سورۀ هود است:

فَأَمَّا اَلَّذِینَ شَقُوا فَفِی اَلنّٰارِ لَهُمْ فِیهٰا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خٰالِدِینَ فِیهٰا مٰا دٰامَتِ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّٰالٌ لِمٰا یُرِیدُ  ﴿هود، ۱۰۷)

«کسانی‌که تیره‌بخت شدند، در آتشند. آنان را در آتش فریاد و ناله‌هاست تا آسمان‌ها و زمین برجاست. در آن خواهند ماند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارِ تو هرچه بخواهد می‌کند.»

دستِ خدا بسته نیست. ممکن است نظرِ او این باشد که اهلِ دوزخ بعداز گذشتِ مدتی، دراثرِ سوختن، پاک شوند و استراحتی نصیبشان شود. در آیۀ بعد می‌فرماید:

وَ أَمَّا اَلَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی اَلْجَنَّهِ خٰالِدِینَ فِیهٰا مٰا دٰامَتِ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ عَطٰاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ ﴿هود، ۱۰۸)

«امّا کسانی‌که سعادتمند شدند، در بهشتْ جاودانه‌اند تا آسمان‌ها و زمین برجاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. بخششی است بی پایان.»

«إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ» دربارۀ بهشتیان بدین معناست که شاید خداوند بعداز مدتی دنیای دیگر و وضع دیگری برای آنان فراهم کند. به‌هرحال دستِ خدا بسته نیست و هرچه اراده کند، انجام می‌دهد.

یُنٰادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُم؛ منافقان در دنیا، در میانِ مؤمنان هستند و اظهارِ ایمان می‌کنند؛ لذا صدا می‌زند که مگر نه ما با شما بودیم؛ در نمازِ جماعت شرکت می‌کردیم و مثل شما بودیم پس چرا امروز از هم جدا شدیم؟

قٰالُوا بَلىٰ وَ لٰکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُم؛ می‌‌گویند: بله، با ما بودید، ولی مصیبت برای شما آنجا بود که خود را در سنگلاخ‌های گناه و بی‌ایمانی انداختید که روح و نورانیتِ باطن را از بین می‌برد؛ درنتیجه مؤمنان را مسخره می‌کردید؛ حبّ مال و ریاست در دل داشتید؛ خود را مؤمن معرفی می‌کردید، امّا در واقع به‌دنبالِ ریاست بودید؛ می‌خواستید به مؤمنان صدمه بزنید؛ می‌خواستید آثارِ دین را محو کنید و ایمان را از مردم بگیرید.

وَ تَرَبَّصْتُم؛ انتظار می‌کشیدید فرصتی پیدا کنید که مؤمنان را قلع‌وقمع کنید.

وَ اِرْتَبْتُمْ؛ هرگز به عقایدِ مؤمنان اعتقاد نداشتید و همواره در شک‌وشبهه زندگی می‌کردید.

ممکن است گاهی جوان یا نوجوانی دچار شک در عقاید شود و دربارۀ خدا، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام شبهاتی در ذهنش آید؛ این یک مرض است، ولی اگر از خدا بخواهد، به‌تدریج رفع می‌‌شود. بهتر است به این شبهات اعتنا نکند.

شخصی خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید و گفت: هلاک شدم.

امام فرمود: آیا شیطان دربارۀ خدا وسوسه‌ات می‌کند؟

گفت: بله. فرمود: به‌محضِ‌آنکه این وسوسه برایت پیش آمد، بگو «لا اله الّا اللّه» با ازخداخواستن و تحمل‌کردن و بی‌اعتنایی به وسوسه‌ها، رفع می‌شوند.

امّا گاه انسان شک می‌کند و درصدد رفعِ آن نیست، بلکه آن‌قدر بر شکش اصرار می‌کند تا بدان معتقد می‌شود. مقصودِ آیه، این شک است.

وَ غَرَّتْکُمُ اَلْأَمٰانِیُّ حَتّٰى جٰاءَ أَمْرُ اَللّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ اَلْغَرُور؛‌ آرزوها شما را مغرور کرد تا اینکه مرگ فرارسید و شیطانِ فریب‌کار شما را مغرور کرد. از ویژگی‌های منافق این است که همیشه آرزوهای دورودراز در سر دارد. همیشه مشغولِ بافتن است که فردا چه می‌کنم و پس‌فردا چه می‌کنم و سال و سال‌های دیگر چه و چه‌ها می‌کنم. لذا همیشه در حالِ سقوط است. ازآن‌طرف، شیطان هم به این آرزوها دامن می‌زند و بیشتر فریبش می‌دهد.

فَالْیَوْمَ لاٰ یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ وَ لاٰ مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا؛ جایگاهِ کافران و منافقان آتش است؛ چراکه خودشان آن را برای خود انتخاب کردند و همان‌طورکه نور و بهشت، همین الآن بر مؤمن احاطه دارد، کافر و منافق هم همین الآن در احاطۀ آتشند؛ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکٰافِرِینَ  ﴿توبه، ۴۹)

اگر مؤمنِ زیرکی کنار کافر یا منافقی بنشیند، فوراً حس می‌کند که حالش دگرگون و قلبش گرفته شده است؛ اصلاً نمی‌تواند بنشیند. این نشانۀ آن است که الآن مؤمن در احاطۀ نور و کافر در احاطۀ آتش و غضب خداست.

هِیَ مَوْلاٰکُم؛ آقا و مولای شما، آتش است. درواقع آتش؛ گناه، بی‌ایمانی، شک‌وشبهات، گوش‌کردن به حرفِ شیطان، اطاعت از هوای نفس و غیره است. مولا یعنی جلودار؛ کسی‌که دستور می‌دهد و انسان را راه می‌برد. برای کفار و منافقان، آتش آنها را به‌سوی خود می‌کشاند؛ «وَ بِئْسَ اَلْمَصِیر»

گفتگوهای بهشتیان و دوزخیان

یکی از نعمت‌های بهشت، معاشرت، هم‌صحبتی و انس مؤمنان با یکدیگر است. گاهی هم دربارۀ دنیا و مردم آن صحبت می‌کنند. این آیاتِ سورۀ صافات را بخوانید:

قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کٰانَ لِی قَرِینٌ یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ اَلْمُصَدِّقِینَ أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَدِینُونَ قٰالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوٰاءِ اَلْجَحِیمِ قٰالَ تَاللّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ وَ لَوْ لاٰ نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ اَلْمُحْضَرِینَ أَ فَمٰا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ  إِلاّٰ مَوْتَتَنَا اَلْأُولىٰ وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ لِمِثْلِ هٰذٰا فَلْیَعْمَلِ اَلْعٰامِلُونَ ﴿صافات‏، ۵۱ تا ۶۱)

«اهل بهشت بعضى پرسش‌کنان روبه‌هم کرده، یکى از آنها مى‌گوید: من همنشینى داشتم که مى‌گفت: آیا تو باور دارى که چون مردیم و خاک و استخوان شدیم، جزا داده‌مى‌شویم؟ گوید: آیا از او خبر دارید؟ پس چشم مى‌گرداند و او را در وسطِ دوزخ مى‌بیند. گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا هم به هلاکت اندازى و اگر نعمت پروردگارم نبود، به‌طورِقطع من نیز از حاضرانِ در دوزخ بودم. آیا ما دیگر نمی‌‌میریم، جز همان مرگِ نخستین؟ و هرگز عذاب نخواهیم شد؟ به‌راستی این رستگاری بزرگ است. پس برای مثل این، عمل‌کنندگان عمل کنند!»

ازآن‌طرف، در سورۀ اعراف نیز گفتگوی جهنمیان با بهشتیان بیان شده است:

وَ نٰادىٰ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ أَصْحٰابَ اَلْجَنَّهِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ أَوْ مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّهُ قٰالُوا إِنَّ اَللّهَ حَرَّمَهُمٰا عَلَى اَلْکٰافِرِینَ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَیٰاهُ اَلدُّنْیٰا فَالْیَوْمَ نَنْسٰاهُمْ کَمٰا نَسُوا لِقٰاءَ یَوْمِهِمْ هٰذٰا وَ مٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ  ﴿اعراف‏، ۵۰ و ۵۱)

«و اهلِ آتش به اهلِ بهشت گویند: از آن آب یا از آنچه خدا روزیتان کرده، براى ما هم بریزید. گویند: خداوند آنها را بر کافران حرام کرده است. آنان که دینشان را سرگرمى و بازى گرفتند و زندگى دنیا فریبشان داد. پس ما امروز آنان را از یاد مى‌بریم، همان‌طورکه آنها ملاقاتِ امروزشان را از یاد بردند و آیاتِ مارا انکار کردند.»

در دعای کمیل می‌خوانیم:

«وَ هَبْنِی‏ صَبَرْتُ‏ عَلَى‏ حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ»

«گیرم‌که بر حرارت آتشت شکیبا باشم؛ چگونه از لطف و کرمت چشم‌پوشی کنم؟»

 

مکاشفه‌‏اى بزرگ براى حاج میرزا مهدى آشتیانى‏

این حکایت در کتاب معارفی از قرآن، شهید آیت‌اللّه دستغیب آمده است:

در کتاب آثار الحجه، مکاشفه علّامه بزرگوار حکیم اسلامى فیلسوف بزرگ مرحوم مغفور حاج میرزا مهدى آشتیانى را نقل کرده است. این عالم بزرگ برایش مکاشفه‌‏اى رخ داد که واقعاً شنیدنى است، آدمى باید عبرت بگیرد.

ایشان فرمود: «من مبتلا به مرض یرقان بودم. وقتى مشرّف شدم براى زیارت مشهد رضا علیه السلام به قصد این‏که از علىّ بن موسى الرضا علیه السلام سه حاجت بطلبم؛ یک حاجتم این‏که این مرضم خوب شود، حاجت دوّمم حاجت مخصوصى بود که ذکر نمى‏کنم، حاجت سوّم نجات ایران از فتنه کمونیست بود. موقع فتنه توده‏اى‏‌ها و گرفتن شمال ایران بود، که همان فتنه پیشه‏ورى باشد که در سى سال قبل واقع شد. ایران در خطر بزرگى قرار گرفته بود. ایشان مى‏فرماید: خیلى ناراحت بودم. حرکت کردم براى مشهد مقدّس. در اثناى راه حالم بهم خورد، بى هوش شدم. همراهانم هم از سفر باز ماندند، در آن حال اغما مکاشفه‌‏اى به من دست داد. یک وقت دیدم از آسمان متّصل نور به زمین مى‏‌آید. متوجّه شدم که صحراى عرفات است. دیدم نورهایى که مى‏آید در یک قسمت است که همه خلق هم متوجّه آن قسمت هستند. آن قسمت را نگاه کردم دیدم چهارده خیمه نورانى است که نور از آسمان به این چهارده خیمه، متّصل در ایاب‌وذهاب مى‏باشد. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: آن‏که از همه بزرگ‌تر است، خیمه خاتم انبیا محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله تا آخرى آنها خیمه مهدى آل محمّد امام ثانى عشر صلوات اللَّه علیهم اجمعین است.

دویدم خودم را رساندم به رسول‏اللَّه. مقابل رسول خدا عرض ادب و سلام کردم، گفتم: یا رسول‏اللَّه! سه حاجت دارم. رسول خدا فرمود که چون تو در راه زیارت فرزندم رضا علیه السلام هستى، مى‏خواهى به روى سر قبر حضرت رضا علیه السلام این حاجتهایت را هم از آقا بگیر.

از خیمه بیرون آمدم رفتم خیمه امام هشتم و اذن گرفتم. وارد شدم سلام کردم.

خیلى به من رأفت و مهربانى کرد. گفتم: یا مولا! سه حاجت دارم. آمده‏ام سر قبر شما براى این سه حاجت. یکى- یکى سه حاجتم را گفتم: اوّل خوب شدنم. دوّم آن حاجت مخصوص، سوّم رفع شرّ توده‏اى‏‌ها از ایران.

امام فرمود: امّا حاجت اوّلت، موضوع بیمارى یرقان، صلاح تو این است. تو باید تا آخر عمر بیمار باشى، قبول کردم (گاه مى‌‏شود خدا براى مؤمن مقامى تدارک کرده که به آن مقام نمى‌‏رسد مگر به یک نوع گرفتارى در دنیا).

حاجت دوّم را فرمود: رواست و امّا حاجت سوّم که شاهد ماست به پیشه‌‏ورى و توده‏‌اى‏‌ها و فسادها که هست، فرمود: راحت باش به این زودى تمامشان را رد مى‏‌کنیم.

رفع شرّ تمامشان خواهد شد. و این جمله را هم فرمود که تمام عرایضم مقدّمه این جمله بود، فرمود: شما ایرانیان مادامى که با قبور ما اهل بیت سر و کار و پناهندگى دارید و به مجالس مصیبت ما علاقه‌‏مندید از هر شرّى در امانید». واقعاً همین است. (معارفى از قرآن، 21۷)

این بشارتِ امام رضا علیه‌السلام برای همۀ ماست. اگر شیعیان توسل به اهل بیت و مجالسِ ایشان را رها نکنند، آنها اجازه نمی‌دهند بیگانگان بر ما مسلط شوند. اگر در گذشته آمریکا و انگلیس در کشورِ ما نفوذ کردند، به‌خاطرِ آن بود که مردم سست شده بودند؛ لذا تنبیه شدند، امّا چون کاملاً حضرات معصومین علهیم‌السلام را رها نکردند، خداوند عنایت کرد و کسی چون امام خمینی رحمه‌اللّه آمد و از برکتِ حضرات معصومین علهیم‌السلام دستِ اجانب کوتاه شد.

به یاد دارم موقعی که در عراق بودم، خبردار شدم آیت‌اللّه مدنی خواب دیده بود امام زمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه به محمّدرضا پهلوی لگد زدند و به او فرمودند: «از کشور من بیرون برو» به لطف خدا بعداز مدتی امام خمینی قیام کرد و پیروزی نصیب شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است