سوره یونس آیه ۴ | جلسه ۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس | آیه ۴ | یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۰۱ | جلسه ۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ (۴)
بازگشتِ همۀ شما بهسوی اوست. این وعدۀ خدا حق است. او آفرینش را آغاز کرده، سپس بازمیگرداند تا آنها را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، به عدالت پاداش دهد و کسانی که کافر شدند، به سزای کفرشان شربتی از آبِ جوشان و عذابی دردناک خواهند داشت.
إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعا؛ «مرجِع» یعنی بازگشت. بازگشتِ همۀ شما بهسوی خدای تعالی است. همه بهسوی او بازمیگردید.
در آیۀ قبل صحبت از توحیدِ خدای تعالی بود. دلایلی هم اقامه شد مبنیبر قدرت، علم و حکمتِ او جلّجلاله. قطعاً برای کسانی که درپی حق و حقیقت هستند، جای شکی در این باره باقی نمیماند. حال در این آیه صحبت از معاد است و میفرماید: بازگشتِ همۀ شما بهسوی پروردگار است.
وقتی قبول کردیم خدایی هست و آن خدا، آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، خلق کرده، انسان را با این خصوصیات آفریده است، بهطوری که هرکس به خودش نگاه کند، نمیتواند منکرِ خالق شود، درمییابیم که نمیتوان منکرِ حکمتِ خدای تعالی شد. حکمت یعنی هرچیزی را درست آفریده و سرِجای خودش قرار داده است. از خلقتی که بشر دارد و هیچ خلافِ عدالتی در آن نیست تا نظم و ترتیبی که در آفرینشِ دیگر موجودات و در آسمانها و کرات گذاشته است. بهراستی کارهای او همه برحسبِ حکمت است. این بشر را که خلق کرد، عقل و هوش به او داد و قدرتِ شناختِ بد و خوب را به او عطا کرد تا خوب و بد را بهطورِ فیالجمله بشناسد؛ ﴿فَأَلهَمَها فُجورَها وَتَقواها﴾[1] تفصیلِ آن را هم بهوسیلۀ پیامبران بیان فرمود.
حال این خدای حکیم بشر را فقط برای این دنیا نیافریده است؛ یعنی این همه دستگاههایی که در آسمان و زمین خلق کرده، چیزهایی که برای بشر قرار داده، به همین دنیا ختم نمیشود. اینطور نیست که هرکس مدتی در اینجا زندگی کند؛ خانهای بسازد؛ زنی بگیرد؛ بچههایی بیاورد و بعد هم نابود شود. اگر قبول داریم خدای تعالی عالم و قادر و حکیم است، باید قبول کنیم که انتهای ما، همین دنیا نیست و حتماً جای دیگری وجود دارد.
علاوه بر این پیامبرانی برای هدایت بشر فرستاد که عدهای آنها را قبول کردند و اطاعتشان نمودند، عدهای هم نافرمانی کردند. حال اگر بگوییم این دو گروه مساوی هستند و جای دیگری نیست که مطیعان شکرگزاری شوند و نافرمانان عقوبت بینند، این با حکمتِ خدای تعالی سازگار نیست؛ حکمتِ پروردگار این اقتضا را ندارد؛ لذا پساز بیانِ دلایل توحید، میفرماید: «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً» یعنی بازگشتِ همۀ شما بهسوی اوست.
در آیاتِ مختلف قرآن این حقیقت را بیان کرده که بازگشتِ همه بهسوی اوست؛ ﴿إِنّا لِلَّـهِ وَإِنّا إِلَیهِ راجِعون﴾[2]
وَعْدَ اللَّهِ حَقّا؛ این وعدۀ خداست و وعدۀ او حق است. وعده یعنی بشارت به واقعیاتی که تحقق مییابد. افرادِ خوب باید جزای خوب ببینند و قهراً آدمهای بد باید مناسبِ اعمالشان با آنها رفتار شود. این وعدۀ خداست که برای خوبان نسبت به بدان امتیاز قائل شود.
عدالت یعنی تفاوت میان آنها که عمرشان را در عبادت و اطاعتِ پروردگار گذراندند و آنها که عصیان کردند؛ آنها که امانتدار بودند و آنها که مالِ مردم را خوردند؛ آنها که حق گفتند و کردار و گفتارشان حق بود و قدم به حق برداشتند با کسانی که ناحق گفتند و ناحق قدم برداشتند. این دو گروه مثل هم نیستند و برابر بودنشان ظلم است، امّا خدای تعالی ظالم نیست؛ چنین نسبتی به خدا دادن، بهمعنای ظلّام بودن اوست و او خود میفرماید: ﴿أَنَّ اللَّـهَ لَیسَ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ﴾[3] به هیچکس ظلم نمیکند.
إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ؛ خدایی که خلقت را آغاز کرد، قطعاً میتواند آن را بازگرداند. بعداز آنکه روح از بدن خارج شد، در موقع مساعد دوباره به بدن برمیگردد و اعضاء و جوارح جمع میشوند، لکن این بدن مناسبِ آن عالم میشود. آنجا دیگر کثافت نیست؛ مثل این عالم نیست که باید چیز بخورد و درونش کثافت داشته باشد. آنجا فقط پاکی و طهارت است. قرآن کریم در سورههای مختلف این حیاتِ مجدد را به صراحت بیان میفرماید؛ مثلاً در سوره یس دربارۀ یکی از مشرکان که چند تکه استخوان نزد پیامبر آورد و با تعجب و استهزاء دربارۀ معاد سؤال کرد، میفرماید:
﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحیِی العِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ ۞ قُل یُحییهَا الَّذی أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلقٍ عَلیمٌ﴾[4]
«و برای ما مثَلی آورد و آفرینشِ خود را از یاد برد. گفت: چه کسی این استخوانها را که چنین پوسیده، زنده میکند؟ ۞ بگو: همان که بارِ اول آن را آفرید، زندهاش میکند و او به هر خلقتی داناست.»
علیالقاعده خلقتِ اول سختتر است؛ چراکه هیچچیز نبود و بشر را از خاکی که آثارِ بشریت در آن نبود آفرید. از خاک نبات رویید؛ حیوانات آنها را خوردند؛ انسانها حیوانات را خوردند و نطفه تشکیل شد؛ پس اصلِ نطفه از خاکی بود که هیچ اثری از انسان در آن وجود نداشت. بعد نطفه تبدیل به علقه شد و علقه به مضغه و مضغه به استخوان و بر استخوانها گوشت رویید و روح در کالبدِ آدمی دمیده شد. کسیکه شما را اینگونه از خاک آفرید و هستی بخشید، میتواند وقتی از دنیا رفتید، دوباره شما را جمع کند و این کار برای او هیچ مشکل نیست.
در سورۀ زمر میفرماید:
﴿اللّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الأُخْرىٰ اِلىٰ أجَلٍ مُسَمّىً اِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾[5]
«خداوند جانها را هنگامِ مرگشان مىگیرد و نیز جانِ کسانى را که در خواب مردهاند. پس جانهایى را که حکمِ مرگ بر آنها حتمى شده، نگه مىدارد و ]جانِ[ دیگران را تا زمانِ معیّن بازمىفرستد. قطعاً در آن، نشانههایى است براى کسانیکه مىاندیشند.»
«تَوَفّیٰ» یعنی کامل گرفتن. هرکسی مرگش رسیده باشد، خدای تعالی جانش را میگیرد و روحش را نزع میکند. اگر در مرگ در حالِ خواب برسد، روح را همانجا نگه میدارد و آنکه مرگش نرسیده، روحش را برمیگرداند تا موقعِ مرگ. معلوم میشود روح موقع خواب در عالم طبیعت نیست، در جای دیگر است و علاقۀ مختصری به بدن دارد؛ زیرا دیگر چشم نمیبیند؛ گوش نمیشنود؛ مغز درک نمیکند و دست و پا هیچ فعالیتی ندارند. اینجاست که خصوصیات بدن بهوسیلۀ روح تاحدودی منعزل شده، انسان واردِ عالم دیگری میشود؛ پس خواب، ورودِ فیالجمله در عالم برزخ است. ازجهتِ مدت و گسترش میگوییم «فیالجمله» و نهایت و کاملِ آن وقتی است که مرگ میرسد؛لذا در حدیث نبوی است:
«کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون»[6]
«همچنانکه خواب میروید، میمیرید و همچنانکه بیدار میشوید، زنده میشوید.»
بنابراین مرگ در همینجا هم هست؛ آمدن و رفتنِ روح در همین دنیا هم وجود دارد و خدای تعالی مردن را نشانمان داده، حتی عالم برزخ را هم همینجا نشانمان داده است؛ پس نمیتوانیم بگوییم مرگ چیست!
ما نیست شدنی نیستیم. علاوهبر آیاتی که تصریح میفرماید ما نابود نمیشویم و بهسوی او هستیم، حکایتها و خوابهای بسیاری هم در این باره نقل شده است. مضافاً بزرگانی هم در همین دنیا بودند که موتِ اختیاری داشتند؛ یعنی در اثرِ عبادت و تقوا، گاه در مدت زمانی مثلاً یک ساعت، دو ساعت و بعضاً یک شبانهروز به اذناللّه میمردند و بعد دوباره برمیگشتند؛ یعنی ۲۴ ساعت مثل مرده، بدنشان از کار میافتاد؛ نه قلب کار میکرد و نه آثاری از حیات داشتند، امّا دوباره به این عالم برمیگشتند. البته پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله احتیاجی به این کار نداشتند. خواب و بیداری برای ایشان فرقی نداشت و میفرمودند:
«تَنامُ عَینای و لایَنامُ قَلبی»[7]
«چشمانم مىخوابد، امّا دلم نمىخوابد.»
وقتی چشم میبیند؛ یعنی گوش هم میشنود و متوجه هستند. ایشان به حساب انسانی خواب داشتند، همچنانکه نکاح و خوراک و چیزهای دیگر داشتند، امّا اتصالِ مهمی که با خدای تعالی داشتند، بر بدنشان اثرگزار بود.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْط؛ چرا مردم را برمیگرداند؟ برای اینکه جزا دهد کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح کردند؛ جزایشان هم به قسط و عدالت است. معنای عدالت این است که هیچ ظلمی به هیچکس نمیشود. هرکه هر عملی انجام داده، طبقِ قراری که خدای تعالی دارد، مطابقِ عملش جزا داده میشود.
قرآن کریم در آیاتِ مختلف تصریح میکند که خدای تعالی نهتنها به عدالت راه میرود، بلکه فضلش مؤمنان را میگیرد و جزای آنان را چند برابر میدهد. در سورۀ بقره میفرماید:
﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ أَموالَهُم فی سَبیلِ اللَّـهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّـهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاءُ وَ اللَّـهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾[8]
«مَثَل کسانى که اموالشان را در راه خدا انفاق مىکنند، مانند دانهاى است که هفت خوشه مىرویاند و در هر خوشه، صد دانه است و خدا براى هرکس بخواهد افزونتر مىکند و خدا گشایشگر و داناست.»
فضلِ پروردگار نقل این نیست که به عملِ خوبِ هرکس یک جزا بدهد، بلکه جزاهای بسیار عنایت میکند و همانطور که در این دنیا هر روز عنایت میکند، در عالم برزخ و قیامت هم خواهد کرد. او هرگز عمل صالح مردم را فراموش نمیکند. اصلاً بشر را خلق کرده تا نعمتهای بیکران به او عطا کند.
ممکن است سؤال شود که چرا معمولاً افراد مؤمن و نمازخوان، گرفتار و فقیرند و کاروبارشان آنطور که باید باشد، نیست، ولی بعضی که نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند و نه کاری به خدای تعالی دارند، کارشان سکه است؟ آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟
جواب این است که اولاً: این دنیا جای جزا نیست. جزای ما در عالم برزخ و قیامت است. وعدۀ مؤمنان آنجاست. ثانیاً: مؤمن از خدا چه میخواهد؟ قطعاً ایمانی میخواهد که همیشه باشد. میخواهد باخدا باشد؛ همنشین پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام و ابرار باشد. چون به قیامت اعتقاد دارد، میخواهد عاقبت بهخیر شود و در عالم برزخ و قیامت خوش باشد. همچنین میخواهد نماز خوبی بخواند؛ حال این آرزوها با خیلی پولدار بودن جمع نمیشود. نه اینکه پولدارها بد باشند، قطعاً پولدارِ خیّر هم وجود دارد، ولی کسیکه به اندازۀ خود یا حتی کمتر از معمول دارد، نمازی که میخواند، نمازِ دلشکسته است؛ دعای که میکند، معمولاً دعای دلشکسته است؛ توسلاتش همینطور و این پیشِ خدا ارزش دارد. صرفِ مالداری نزد خدا ارزش نیست. بله، در یک روایت است که خدای تعالی درصورتی مالدار را قبول دارد که دائم در راه خدا انفاق کند. تعبیر روایت این است که از جلو، از عقب، از چپ و از راست انفاق کند. چنین کسی هم مالش روی هم جمع نمیشود.
پس ببینید از خدا چه میخواهید؛ خدا خواستن و درجاتِ معنوی خواستن، با این که در دنیا همهچیزتان روبهراه باشد، جور در نمیآید؛ این یک.
دوم: خدای تعالی دلِ شکسته دوست میدارد. او کسی را دوست دارد که اعتراف کند من ضعیفم. «انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین المستجیر». حقیقت هم جز این نیست. اگر در برابرِ او منمن کردی و گفتی من پولدارم و فلانم و چنانم، یا بر سرت میزند یا رهایت میکند که آنقدر بگویی تا ببینیم آخرش چه میشود! او غنیبالذات است؛ نیازی به کسی ندارد و همه محتاجِ اویند.
﴿یا أَیُّهَا النّاسُ أَنتُمُ الفُقَراءُ إِلَى اللَّـهِ وَ اللَّـهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمیدُ﴾[9]
«ای مردم! شما همه نیازمندِ خدایید و خدا بینیاز و ستودنی است.»
ایمان و معرفت خدای تعالی -در هر درجهای- با این نمیسازد که همۀ حاجاتِ دنیایی شخص برآورده شود. خداوند این را برای هیچکس نخواسته. فقط برای حضرت سلیمان چنین چیزی حاصل شد که او هم چون مرگش فرارسید، اجازهاش ندادند بنشیند یا بخوابد؛ گفت همینطور ایستاده باید جانت را بگیرم. ضمنِ اینکه در مدتِ پیامبری با همۀ امکانات و وسایلی که داشت، کم میخورد؛ دائم «یااللّه» و «یاربّاه» میگفت و مراقب بود پایش نلغزد. طبقِ بعضی روایات ۵۰۰ سال بعداز سایر پیامبران وارد بهشت میشود.
به هر حال دنیا جای این نیست که مؤمن هرچه خواست، برایش حاضر شود و همیشه خوش باشد؛ این با معرفت پروردگار نمیسازد؛ باید سختیهایی بکشد؛ ناراحتیهایی ببیند تا باعث دلشکستگیاش شود. خداوند چنین بندهای را دوست میدارد؛ چون اعتراف میکند که هیچ ندارد. معنای بندگی همین است.
فرقی هم نمیکند انسان دنیا را داشته باشد یا آخرتی که بخوهد نزد خدا پز بدهد؛ این هم غلط است و معلوم میشود وظیفهاش را درست انجام نداده؛ اگر خوب انجام داده بود، پز نمیداد؛ خود را نمیدید؛ عملش را نمیدید. نتیجۀ اعمال خوب این است که بگوید خدا من هیچ ندارم و فقیرم، همانطور که پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام بودند.
کسیکه واقعاً مؤمن است، میداند خداوند غنی است و او محتاجِ آن ذاتِ بینیاز است. میداند ذرّهالمثقالی از او پنهان نیست و خیر و شرّ همه را میبیند. از طرفی میداند هرچه عمل صالح انجام دهد، در مقابل پاداش اخروی چیزی نیست.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُون؛ آنها که کافر شدند و ناشکری کردند -مهمترین ناشکری، همین کفر است- آشامیدنیشان آبهای جوش و سوزان است. ما چه میدانیم آبِ جوش آنجا چیست؟ کافران بهخاطرِ کفرشان عذاب دردناک دارند.
کدام عقل باور میکند که هیچ خبری نیست؟ یعنی این همه آیاتِ قرآن هیچ؛ این همه بیامبران هیچ؛ این همه مؤمنان که از عالم برزخ خبر دادند، همه هیچ، فقط همین که شما میگویید، درست است؟ فقط همین که فلان اروپایی گفته، درست است؟ این یعنی خدا و پیامبرم داروین است. اگر بگوید ما هیچ خالقی نداریم و خاک و نطفه خودبهخود اینطور شده یا قوانینِ علمی مستقلاً مؤثر هستند، معنایش این است که خدا و پیامبر و امامش داروین است؛ دنیا و آخرتش داروین است.
همۀ این حرفها و ادعاها جواب داده شده، امّا «هرکس تنها به قاضی رود شاد برمیگردد». احتیاج به تحقیقِ صدساله و هزارساله نیست. این یک چیز درونی است. هرکسی میداند که هیچ پدیدهای بدون علت نیست. اگر اسباببازی بچه کوچکی را هم برداری، اینطرف و آنطرف را میکند؛ یعنی میداند کسی این را برداشته؛ پس هرچیز علتی میخواهد که باید آن را پیدا کرد. اینطور هم نیست که فقط علت علمی باشد. ببین چه دستی در کار است؛ این ساختمانِ بدن و روح و خصوصیات انسان باید علتی داشته باشد که برتر از همۀ اینهاست؛ علتی که عالم و قادر و حکیم و حی است. هر بچهای که بالغ هم نشده، این را میفهمد.
نمیشود صرفِ اینکه یک نفر یا چند نفر حرفهایی زدند یا آخوندها اینطور و آنطور کردند، همهچیز را منکر شویم و بگوییم هیچ خبری نیست؛ برای خودمان ضرر دارد.
خدا به همۀ ما کمک کند بتوانیم در پایانِ این دنیا یک زندگی پاک و پاکتری داشته باشیم و عاقبت همۀ ما ختمِ بهخیر شود. با عشق علی زنده باشیم و بمیریم و محشور شویم.
[1] ـ شمس، ۸.
[2] ـ بقره، ۱۵۶.
[3] ـ آلعمران، ۱۸۲.
[4] ـ یس، ۷۸ و ۷۹.
[5]ـ زمر، ۴۲.
[6] ـ تفسیر صافی، ۴، ۱۸.
[7] ـ کنزالعُمّال، ۱۱، ۴۷۷.
[8] ـ بقره، ۲۶۱.
[9] ـ فاطر، ۱۵.