سوره یونس آیه ۱۰۷ و ۱۰۸ | جلسه ۶۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره یونس آیه ۱۰۷ و ۱۰۸ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۹/۲۵ | جلسه ۶۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (۱۰۷)
اگر خداوند ضرری به تو برساند، کسی جز او برطرف کنندۀ آن نیست و اگر خیری برای تو بخوهد، کسی مانع فضل او نیست. آن را به هرکدام از بندگانش بخواهد، میرساند و او آمرزنده و مهربان است.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ (۱۰۸)
بگو ای مردم! بیگمان حق از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ پس هرکس هدایت شد، برای خود هدایت شده و هرکس گمراه شد، به زیان خود گمراه میشود و من وکیلِ شما نیستم.
«وَ إِنْ» و اگر «یَمْسَسْکَ» برساند به تو «اللَّهُ» خداوند جلّهعظمته «بِضُرٍّ» ضرری «فَلا کاشِفَ» برطرف کنندهای نیست «لَهُ» برای آن ضرر «إِلاَّ هُوَ» جز خودِ او «وَ إِنْ» و اگر «یُرِدْکَ» اراده کند برای تو «بِخَیْرٍ» خیری را «فَلا رَادَّ» بازدارنده و مانعی نیست «لِفَضْلِهِ» برای فضل و بخششِ او. «یُصیبُ بِهِ» آن (فضل) را میرساند «مَنْ یَشاءُ» به هرکس بخواهد «مِنْ عِبادِهِ» از میان بندگانش «وَ هُوَ» و او «الْغَفُور» آمرزنده، بخشاینده «الرَّحیمُ» مهربان است.
«قُلْ» بگو «یا أَیُّهَا النَّاسُ» ای مردم! «قَدْ» بیتردید، یقیناً، قطعاً «جاءَکُمُ» برای شما آمد «الْحَقُّ» حق (مظاهر و مصادیق حق) «مِنْ رَبِّکُمْ» از طرفِ پروردگارتان «فَمَنِ» پس هرکس «اهْتَدىٰ» هدایت شد «فَإِنَّما یَهْتَدی» هدایت شده «لِنَفْسِهِ» برای خودش (نفعِ هدایتش به خودش میرسد) «وَ مَنْ» و هرکس «ضَلَّ» گمراه شد «فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها» به زیانِ خود گمراه میشود «وَ ما أَنَا» و من نیستم «عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ» وکیلِ شما.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ؛ نظیر این آیه در سورههای زمر و شوری و سورههای دیگر نیز آمده است. اگر خدا بخواهد ضرری به کسی برسد، احدی نمیتواند آن را برطرف کند. ضرر گاهی فردی و گاهی اجتماعی است و هم جنبۀ ظاهری دارد و هم جنبۀ باطنی.
ضررِ فردی و ظاهری مثل کم شدن مال یا ورشکسته شدن یا اینکه تهمتی به انسان بزنند یا خانواده و متعلقینش دچار رنج و ناراحتی شوند یا خودش از جهت بدنی آسیبی ببیند. آیا این ضررها علتِ مشخصی دارد؟ بله؛ علتهای آن از دو جهت میتواند باشد؛ یکی بهخاطرِ گناهان و دیگری برای بالا بردن درجه و مقامِ معنوی انسان که البته این جهت مخصوصِ مؤمنانی است که در حال پیشرفت معنوی هستند.
خدای تعالی در سورۀ شوری میفرماید:
﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر﴾[1]
«هر مصیبی به شما میرسد، دستاوردِ خودتان است و از بسیاری درمیگذرد.»
بعضی از مصیبتهایی که به انسان میرسد -نه همۀ آنها- بهخاطرِ گناهان و غفلتهای خودِ اوست. در بُعدِ اجتمعاعی هم برخی بلاها و مصیبتهای ظاهری؛ مثل خشکسالی، زلزله، سیل، اختلافاتِ جمعی و… بهخاطرِ گناهانی است که در میان مردم رواج مییابد.
فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ؛ وقتی خدا میفرماید اوست که باید این مصیبتها و گرفتاریها را از بین ببرد، یعنی شخص یا جامعهای که بهخاطرِ گناه گرفتارِ بلا شده، اگر توبه کند و بازگردد، بلا رفع میشود. توجه به خدای تعالی در هر حال برطرف کنندۀ گرفتاریهاست.
امّا بعضی ضررهای ظاهری بهخاطرِ گناه و غفلت نیست، بلکه از این جهت است که شخص طلب و خواستِ بالایی دارد و خداوند برای بالا بردنِ او مبتلایش میکند؛ مثلاً فقیر میشود، ولی این فقر برایش نعمت است که اگر بفهمد و تحمل کند و به خدای تعالی توجه داشته باشد، خداوند عنایتهای دیگری به او میکند و باطنِ این ضرر برایش میشود بهشت.
در اجتماع هم همینطور؛ گاهی فهمِ مردم بالا میرود و جامعه طالبِ پیشرفتِ معنوی میشود. در این مسیر ضررهای ظاهری که به آنها میرسد، در واقع نعمت است. مثل شهدایی که اوایل انقلاب میدادیم؛ این مصیبت، نوعی نعمت بود که فرج بهدنبال داشت و خدای تعالی اسارت را از مردم برداشت.
البته خداوند بهاندازۀ ظرفیتِ افراد آنها را مبتلا میکند و هرگز بلاهای انبیاء و ائمه را به مردم عادی که تحملشان کمتر است، بار نمیکند. از همین رو پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله فرمود:
«مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیت»[2]
«هیچ پیامبری مثل من اذیت نشد.»
هرچه درجۀ انسان نزد خدا بالاتر باشد، ناراحتیها بیشتری میبیند. هیچکدام از پیامبران و ائمۀ علیهمالسلام بدون بلا نبودند.
وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ؛ خیر و خوبی هم به همین نحو است و جنبۀ ظاهری و باطنی دارد؛ مثلاً مال هنگفتی نصیبِ شخص مؤمن میشود. این مال میتواند برای او خیر باشد، اگر همۀ آن را برای خود نخواهد و بخشی از آن را انفاق کند و صلۀ رحم بهجا آورد! علامت خیر بودن این مال همین است.
خیرهایی که نصیبِ اجتماع هم میشود، همینطور است. برای حفظِ این خیرات باید شاکرِ خدا بود.
﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ﴾[3]
«اگر شکر کنید، بر شما میافزایم.»
نفسِ شکرگزاری دلیل خیر بودن نعمت است. خدا هم نعمتی را که داد، به این زودی پس نمیگیرد. شکرِ نعمتهای اجتماعی، توسل و توجه به خدای تعالی است.
مال و مقام و نعمتهای دنیا همیشه هم خیر نیست. باید دید انسان چطور از آن استفاده میکند و با داشتنِ آنها چه ویژگیهایی از خود بروز میدهد. اگر از مقامش استفادۀ شخصی نکند؛ احتیاجات مردم را برطرف کند و آنها را بهسوی خدای تعالی سوق دهد، برایش خیر است، والّا اگر به شخصپرستی و دنیاطلبی بیفتد، گرفتاریهای بزرگی دامنگیرش میشود.
وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم؛ این غفور و رحیم، هم برای ضرر است و هم برای نفع. در ضرر غفران و بخشندگی خدای تعالی را میطلبیم؛ چراکه شاید علت ضرر گناهانِ ما باشد. در خیر و فضل نیز رحمت و مهربانی او شامل حال ما شده است.
در مجموع آیه به کسی که اهل توحید است و میخواهد از شرک بیرون بیاید، میفرماید: نباید چشمت به افراد و اسباب باشد! اگر کسی نعمتی داد و عنایتی کرد یا بلایی دفع نمود، قبل از هرچیز توجهات به خدا باشد و شکرِ او کن، بعد هم از واسطۀ نعمت تشکر کن. اگر هم کسی آسیب و زیانی رساند، اول بگو الهی شکر؛ حتماً برایم خوب بوده. [تأملی کن و وجه تنبّه آن را پیدا کن!] بعد هم اگر لازم بود، حقِ خود را بگیر و شخصِ خاطی را ادب کن. منظور اینکه خیر و شرّ را از خدا ببین و همه را برای خود خیر بدان؛ یعنی مسبب را لحاظ کن. این توحید است.
خدا توفیق دهد از اسباب بیرون بیاییم. این نفس تا بتواند اسباب را پاره کند و مسببِ اصلی را ببیند، خیلی طول میکشد. اگر حالِ خوبی هم پیدا شود، حال است و زود رفع میشود. مقام شدنش ادعایی نیست. هرکسی نمیتواند بگوید من خدابین شدهام و از سبب گذشتهام و فقط مسبب را میبینم. اگر کسی چنین ادعایی کند، امتحاناتی برایش پیش میآید تا معلوم شود راست میگوید یا خیر. در امتحانات برای خود شخص هم واضح میشود؛ اگر اشتباه کرده، مچش باز میشود و از اشتباه بیرون میآید.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُم؛ ای مردم حق از جانب پروردگارتان برای شما آمد. این آیه بیانگرِ اختیارِ انسان است.
از مصادیقِ حق، یکی قرآن است که از طرفِ پروردگار راه هدایت را به انسان نشان میدهد. خدای تعالی هم بشر را خلق کرده، هم او را هدایت میکند؛
﴿قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَ هَدىٰ﴾[4]
«گفتند پروردگار ما کسی است که لازمۀ آفرینشِ هر چیزی را به او داد و سپس هدایت کرد.»
خدای تعالی توحیدِ خود را درون هرکسی قرار داده، لکن باید آن را ظاهر کند.
﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها﴾[5]
«روى خود را بهسوى آیینِ خالصِ پروردگار کن! سرشتى که خداوند مردم را بر آن آفریده است.»
در همین سورۀ یونس هم پیش از این فرمود:
﴿وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکین﴾[6]
«و روی خود را بهسوی دینی خالص کن و هرگز از مشرکان نباش!»
پس یکی از معانی حق همین قرآن است که همهچیز در آن بیان شده است؛
﴿وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِ شَیْءٍ﴾[7]
«و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگرِ همهچیز است.»
﴿وَ لا حَبَّهٍ فی ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبین﴾[8]
«و دانهاى در تاریکىهاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست، مگر آنکه در کتاب مبین (قرآن) ثبت است.»
معاویه به امام حسن علیهالسلام گفت: قرآن میفرماید «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ» و شما ادعا میکنید همۀ قرآن را میدانید، حال بفرمایید قرآن دربارۀ ریشِ من و ریشِ شما چه میگوید؟ محاسنِ شریفِ امام پرپشت بود و ریشِ معاویه کمپشت و جسته و گریخته.
امام علیهالسلام در جوابِ او این آیه را تلاوت فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُثَ لَا یَخرُجُ إِلَّا نَکِدا» یعنی زمینِ پاکیزه گیاهش به اذن پروردگارش میروید، امّا زمینِ خبیث و بدطینت جز گیاه ناچیز و کمارزش چیزی از خود بیرون نمی دهد.
معاویه از این جواب شرمنده شد و سر به زیر انداخت.
آری در قرآن همهچیز بیان شده، امّا چه کسی میتواند آن را استخراج کند؟
قرآن کریم در دو سورۀ نحل و انبیاء میفرماید:
﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون﴾
«اگر نمیدانید، از اهل ذکر بپرسید!»
امام رضا علیهالسلام فرمود «اهل الذکر» ما هستیم.
علما گفتند: مراد دانشمندان یهود و نصارى است.
فرمود: آیا چنین چیزى رواست؟ به این ترتیب آنان ما را به دین خود فرا مىخوانند و مىگویند دینشان بهتر از اسلام است.
سپس فرمود: مقصود از «ذکر» پیامبر است و ما «اهل» و خاندان او هستیم و این در کتاب خدا روشن است، آنجا که فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ﴾ (اى خردمندان از خدا پروا کنید. بهراستى خداوند بهسوى شما ذکری فرستاده است، پیامبرى که آیات روشنگر الهى را بر شما مىخواند) پس «ذکر» پیامبر خداست و ما «اهل» و خاندانش هستیم.[9]
منظور اینکه باید تفسیر قرآن را از ائمۀ اطهار علیهمالسلام بگیریم. ایشان اهل ذکر هستند. امام صادق علیهالسلام فرمود من هرچه میگویم از قرآن است. راوی در همان مجلس چهار سؤال پرسید و عرض کرد پاسخ این سؤالات در کجای قرآن است؟
حضرت نیز همه را پاسخ داد و آیۀ مربوط به هرکدام را تلاوت فرمود.
بنابراین حق علاوه بر قرآن، رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هستند که مبین و مفسرِ قرآناند. کسی که دنبال ایشان است و محبّتشان را در دل دارد، باید از دستوراتشان اطاعت کند. خدای تعالی علامت محبّت را تبعیت معرفی فرموده است؛
﴿قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾[10]
«بگو: اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد!»
اگر میگوییم «یا حسین» و سینه میزنیم و گریه میکنیم و دلشکسته میشویم، باید ببینیم امام حسین علیهالسلام چه گفته؛ چه کرده و زندگیاش چگونه بوده! اگر راست میگوییم، باید تابع او باشیم.
او فرمود: «أُرِیدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر» میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. ت
البته وجوب این فریضه منوط به شرایطی است؛ از جمله شخص آمر باید احکام را بداند؛ احتمال تأثیر بدهد؛ ضرر جدی جانی و مالی و آبرویی برایش نداشته باشد. کسانی که شعاعِ اجتماعی وسیعتری دارند، گاهی باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، ولو ضررهایی برایشان داشته باشد.
وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها؛ بنده و شما وقتی تابع قرآن شدیم و واجبات را انجام دادیم و حرام را ترک کردیم، منّتی بر خدا ندرایم. اینها برای خودت است و اول از همه خودت نفع میبری. پس نگو خدایا من چقدر نماز خواندم و چه کارهای خیری انجام دادم و حتماً باید بهشت را به من بدهی! اگر برای خدا باشد، میبیند و عنایت میکند، دیگر منّت برای چه؟
اگر هم کسی اعتنا نکرد؛ واجبات را انجام نداد؛ حرام را ترک نکرد و گفت فعلاً حالش نیست یا قهر کرد و رو برگرداند، خودش ضرر میکند. خدای تعالی نیازی به کسی ندارد؛ نیازی به طاعت و عبادت مخلوقاتش ندارد؛
گر جملۀ کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشنید گرد
خدای تعالی در عینِ غنا و بینیازی، آماده است برای عنایت کردن به آنها که رو به او کنند.«یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّه» (اى خدایى که دو دستِ عطا و بخششت همیشه باز است)
هر کسی گناه کرد و دنبالِ خلاف رفت، برای خودش هیزم جمع کرده، خودش را میسوزاند. میگوید میخواهم خودم را بسوزانم؛ بسوزان! میگوید میمیرم، تمام میشود؛ بله اینجا میمیری، ولی آنجا مردنی در کار نیست؛ عذاب و سختی و تاریکی است و تمامی ندارد!
کسی هم که مؤمن است و کارهای خوب انجام میدهد، آنجا خوش است؛ قصر و نهر و حور دارد. نگو حورالعین مثل زنان همین دنیا هستند. آنجا هیچ آلودگی و کثافتی نیست. حتماً تفسیر سورۀ واقعه شهید آیتاللّه دستغیب را بخوانید. ایشان دربارۀ نعمتهای بهشتی، مخصوصاً حورالعین روایات زیبایی آورده، از جمله اینکه اگر یکی از آنها را در این دنیا بیاورند، همه غش میکنند و نمیتوانند جمالش را تحمل کنند. این فقط حورالعین است؛ حال جمال خدای تعالی که اصلِ آن است، چگونه است! البته به این زودیها نصیب نمیشود. وصالِ حورالعین زحمت بسیار دارد؛ وصال خدای تعالی که جای خود دارد.
[1] ـ شوری، ۳۰.
[2] ـ کشفالغمه، ۲، ۵۳۷.
[3] ـ ابراهیم، ۷.
[4] ـ طه، ۵۰.
[5] ـ روم، ۳۰.
[6] ـ یونس، ۱۰۵.
[7] ـ نحل، ۸۹.
[8] ـ انعام، ۵۹.
[9] ـ تحفالعقول، ۴۳۵.
[10]ـ آلعمران، 31.