سوره هود آیه ۸۶ | جلسه ۲۶
البته ناامیدی غلط است. باید بگوییم خدایا کمک کن ما هم جزء یاران حضرت باشیم. کمک کن چنین حال و مقامی نصیبمان شود که بتوانیم چنان گذشتی از خودمان و از همهچیزمان بکنیم، امّا کسی که حاضر نیست از یک کلمه بگذرد؛ اگر کسی غیبتش کرد یا فحشش داد، حاضر نیست پا روی خود بگذارد و بگذرد، کجا آماده است؟
باید خود را در معرض امتحان قرار بدهیم؛ آیا جایی که باید حرف حقی بزنیم، حاضریم؟ اگر میبینید واقعاً هیچ باکی ندارید، میشود گفت کمکم آمادهاید وقتی حضرت حجت تشریف آوردند، جزء اصحاب ایشان باشید.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیه ۸۶| یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۱ | جلسه ۲۶
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (۸۶)
باقیماندهای که خدا برای شما معیّن کرده برایتان بهتر است، اگر مؤمن باشید و من محافظِ شما نیستم.
«بَقِیَّتُ اللَّه» آنچه خدا باقی گذاشته «خَیْرٌ» بهتر است «لَکُمْ» برای شما «إِنْ» اگر «کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» مؤمن باشید «وَ ما أَنَا» و من نیستم «عَلَیْکُمْ بِحَفیظ» محافظ و نگهبان شما.
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ؛ گفته شد قوم شعیب علاوه بر بتپرستی صفات ناپسند دیگری هم داشتند که سرآمدِ آنها کمفروشی بود؛ لذا حضرت شعیب ابتدا فرمود «اعْبُدُوا اللَّه» خدا را بپرستید و سپس آنها را از این کار بازداشت. در اینجا هم میفرماید سودی که خدای تعالی در معاملات حلال و منصفانه برای شما معیّن کرده، خیر و برکت دارد و برایتان بهتر است. «بقیت اللّه» یعنی باقیماندهای که خداوند در خرید و فروش برای شما معیّن کرده است.
در کارهای دیگر هم همینطور است. وقتی نماز میخوانید و کارهای صالح انجام میدهید، برایتان میماند، چون برای خداست. همانطور که خدای تعالی باقی است، هر عمل واجب و مستحبی که برای او انجام شود یا هر حرامی که بهخاطرِ او ترک شود، چون منصوب به خدای تعالی است، برای انسان میماند. این همان باقیات صالحات یا بقیت اللّه است.
در این دنیا هرچه باشید و هر کار کنید، ثبت و در عالم برزخ و قیامت به شما نشان داده میشود و بهصورتِ بهشت و میوهها و قصرها و حورالعینها و نعمتهایی که در قرآن وعده داده شده، برای شما ظهور پیدا میکند.
إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ ایمانِ شما به خدای تعالی شما را وامیدارد با مردم به عدالت رفتار کنید؛ در جان و مالشان تجاوز نکنید؛ منصف باشید و حق را رعایت کنید.
وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظ؛ من حافظ و نگهبانِ شما نیستم. کسی باید همواره شما را حفظ کند که همهچیزتان از اوست. حافظِ من هم اوست. خدا شما را از نطفهای خلق کرد و دورانی بر شما گذراند. از شکم مادر به این دنیا آمدید و زندگی میکنید و روزبهروز حالات مختلف بر شما پیش میآید. در همۀ این احوال آنکه شما را حفظ کرده و میکند، خداست. او شما را نگه میدارد که قلبتان بتپد؛ چشمتان ببیند؛ گوشتان بشنود و اعضاء و جوارحتان کار کنند؛ او حافظ شماست. پس من کارهای نیستم که بخواهم شما را حفظ کنم.
تأملی بر معنای بقیت اللّه
اعمال صالح از ناحیۀ فطرت و ایمان به خداست؛ لذا آن را بقیت اللّه میخوانند. ایمان از فطرت برخاسته و فطرت، خلقت پروردگار است، البته این دست خود انسان است که به فطرت رجوع کند یا خیر؛ چون مختار است.
حال اگر کسی همۀ وجود و همۀ نفسهایش در راه خدای تعالی بگذرد و در همۀ ساعات زندگی یاد خدا باشد، حتی در خواب؛ یعنی خواب و خوراک و دید و شنید و گفت و همۀ کارهایش برای خدا باشد، خودش میشود عمل صالح. به تعبیر قرآن «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّه»[1] یعنی اینها خودشان درجاتاند؛ میزان اعمال هستند. «السلام علی میزان الاعمال». اینها را میگویند بقیۀ خدا؛ چراکه همۀ وجودشان خدایی شده.
چون خدای تعالی باقی است، کسی هم که همۀ لحظات عمر و زندگیاش خدایی است، بقیت اللّه میشود، البته نه یک روز و دو روز، عمری باید اینچنین باشد؛ یعنی هرچه میبیند، میشنود، میگوید؛ هرچه به افکارش میگذرد؛ خیالاتش، قلبش و همۀ اعمالش تماماً در کنترل خدای تعالی است. چنین کسی همواره بهسوی خدای تعالی حرکت میکند.
پیامبران، ائمۀ اطهار و امروز امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه بقیهاللّه هستند. پس اگر میفرماید: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُم» اشاره به خود حضرت شعیب هم است؛ چون واقعاً بندۀ خداست و میتواند بهوسیلۀ وحی با خدای تعالی ارتباط برقرار کند؛ لذا در کنار معاملات و کارهای خوب، ایشان هم بقیت اللّه محسوب میشوند.
در احوال امام باقر علیهالسلام وارد شده:
یزید بن عبدالملک، نهمین خلیفۀ اموی با امام محمّد باقر علیهالسلام و اهلبیت آن حضرت دشمنى شدیدى داشت. روایت شده که آن پلید امام باقر را خواست تا به وجود مقدس آن بزرگوار آزارى برساند. همینکه امام نزد او آمد، لبهاى خود را حرکت داد و دعایى خواند که کسى نشنید. یزید جلو پاى آن حضرت بلند شده، آن بزرگوار را بالاى تخت نزد خود جا داد و گفت: حاجتهاى خود را بگو.
فرمود: حاجت من آن است که مرا بهطرف وطنم برگردانى.
گفت: مانعى ندارد به وطن خود برگرد.
آن خبیث به مأموران خود نوشت: در بین راه به امام باقر غذا ندهند. وقتى آن حضرت به شهر مَدین رسید، غذا به او ندادند و درِ آن شهر را به رویش بستند.
امام باقر علیهالسلام بالاى کوه رفت و با بلندترین صدا این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً الى قوله تعالى بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾.
در آن شهر عالمى وجود داشت. نزد مردم آمد و با صداى بلند گفت: به خدا قسم این شعیب است که شما را صدا میزند. گفتند: این شعیب نیست، بلکه حضرت امام محمّد باقر است. یزید بن عبدالملک ما را دستور داده به او غذا ندهیم.
عالم گفت: یا درِ شهر را به روى او باز کنید یا در انتظار عذاب باشید. حرف او را شنیدند و در را براى آن حضرت گشودند. آنان را دستور داد براى امام باقر غذا آوردند، پس از آن امام علیهالسلام بهسوى مدینه برگشت.[2]
منظور اینکه حضرت میخواهند بگویند من بقیت اللّه هستم. روایات متعدد داریم که میفرماید حضرت صاحبالزمان بقیت اللّه هستند. ایشان باقی خدا هستند؛ یعنی مثلاً میگویند فلان شخص بقیهای از خودش بهجا گذاشته؛ مثلاً کتابی نوشته یا شاگردان خوبی تربیت کرده یا فرزندِ صالحی داشته، اینها بقیۀ او هستند. کسانی هم که به خدای تعالی متصلاند، بقیت اللّه هستند.
چند روایات
تفسیر تسنیم چند روایت راجعبه حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه به مناسبت بقیت اللّه آورده است که بعضی از این قرارند:
در احتجاج طبرسی از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده:
«هُمْ بَقِیَّهُ اللَّهِ یَعْنِی الْمَهْدِیَ یَأْتِی عِنْدَ انْقِضَاءِ هَذِهِ النَّظِرَهِ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[3]
«ایشان بقیّه اللَّه هستند، یعنى همان مهدى که بعد از پایان این مدت ظاهر خواهد شد و زمین را پر از قسط و عدل میکند، چنانکه پر از ظلم و جور شده است.»
در روایت دیگر از امام باقر علیهالسلام نقل است:
«فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْکَعْبَهِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ ثَلَاثُمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا یَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآیَهُ «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْکُمْ فَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِه»[4]
«و چون ظهور کند، به خانه کعبه تکیه زند و ۳۱۳ مرد گِرد او اجتماع کنند و اولین سخن او این آیه قرآن است: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». سپس مىگوید: منم بقیّه اللَّه در زمین و منم خلیفۀ خداوند و حجّت او بر شما و هر درود فرستندهاى به او چنین سلام گوید: «السلام علیک یا بقیّه اللَّه فی ارضه»
کسی از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد: آیا به قائم عجّلاللّهتعالیفرجه میگویند امیرالمؤمنین؟
فرمود خیر. این اسم مختص علی به ابیطالب علیهالسلام است که قبل از ایشان به کسی گفته نشده و بعد از ایشان هم گفته نمیشود، مگر اینکه کافر باشد.
پرسید فدایت شوم، پس چگونه به ایشان سلام میدهند؟
فرمود میگویند «السلام علیک یا بقیه اللّه» سپس این آیه را خواندند: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»[5]
احمد بن اسحاق گوید: امام حسن عسکری علیهالسلام وارد شد، در حالى که بر شانهاش کودکى سه ساله بود که صورتش چون ماه شب چهارده مىدرخشید. فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى تعالى و حجّتهاى او گرامى نبودى، این فرزندم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و همکنیۀ رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله است. کسى است که زمین را پر از عدل و داد مىکند، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
«فنطق الغلام علیه السلام بلسان عربی فصیح فقال. انا بقیه الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه»[6]
«پس کودک به زبان عربی فصیح فرمود: من بقیت اللّه در زمین و انتقام گیرندۀ دشمنانش هستم.»
از روایت امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْر» (تا دنیا دنیاست علما باقی هستند) فهمیده میشود که همۀ عالمان دینی که عمر خود را صرف علوم آلمحمّد علیهمالسلام کردند؛ امثال شیخ طوسی، کلینی، مجلسی، صدوق و… همگی بقیت اللّه هستند، امّا مصداق واقعی و قطعی این اسم که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه است.
نکتۀ قابل توجه
گاهی انسان کارهای خوب انجام میدهد؛ نماز شب میخواند؛ از گناهان پرهیز میکند و ملازم تقواست، امّا در امتحانات کم میآورد و میلغزد؛ لذا هیچکس نباید فکر کند هیچ بدی ندارد و کاملاً وارسته شده! همیشه باید از خدا بخواهیم ما را حفظ کند. همیشه باید بگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَن» یعنی خدایا از امتحاناتی که باعث گمراهی میشوند به تو پناه میبرم. کسی بالاتر از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله نیست، لکن حضرت دائم میفرمود «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً» خدایا چشم برهمزدنی مرا به خود وامگذار!
کسی که در راه توحید پروردگار قدم میگذارد؛ یعنی میخواهد خدای تعالی درهایی به رویش باز کند و چشم باطنش به واقعیات باز شود تا بفهمد جز خدا کسی کارهای نیست، باید آمادۀ امتحان باشد. اگر گاهی حالی پیدا شد، حواسش باشد این حال با مقام و با اینکه کاملاً برای انسان روشن شود، فرق دارد. این حالی است که میگذرد، خیال نکن دیگر تمام شد و به مطلب رسیدی!
اگر قرار شد امروز امام زمان ظاهر شود، ما باید چهکار کنیم؟ باید برای خدمت به ایشان آماده باشیم. با امتحاناتی که پیش میآید، معلوم نیست جزء ۳۱۳ نفر باشیم، امّا میگوییم خدایا ما را جزء یاری دهندگان ایشان قرار بده.
از کجا بفهیمم آیا ایشان را نصرت میکنیم یا خیر؟ چه چیزی باید داشته باشیم که بتوانیم چنین ادعایی کنیم؟
بچههای جنگ بچههای خوبی بودند.اگر چیزی میگفتند، واقعاً بین خود و خدای تعالی عمل میکردند. میدیدیم چگونه جان خود را در راه خدا فدا میکنند و قید پدر و مادر و زن و بچه را میزدند. هر کسی ممکن است ادعا کند که من جانم را فدا کنم، ولی به ادعا نیست و جز خواستن از خدا راهی ندارد.
مهم این است که باید جان فدای امام زمان کنیم. فرقی بین عالم و عامی و پیر و جوان نیست؛ باید همه آماده باشیم که وقتی تشریف آوردند، در راه ایشان کشته شویم. ممکن است حضرت بفرماید قید موقعیتت را بزن و برای تبلیغ یا جهاد به فلانجا برو! باید بگوییم چشم! ما جانمان فدای شماست. آیا اینطور هستیم؟
آیا حاضریم در امتحاناتی که پیش میآید، جان فدا کنیم؟ از جمله اگر امر به معروف و نهی از منکری پیش آمد؛ مثلاً در جلسهای که موقعیت مناسب بود، آیا میتوانید بگویید خواهش میکنم زن و مرد با هم نرقصند؟ ممکن است فحش و کتک هم بخورید، امّا میگویید میارزد.
باید خود را در معرض امتحان قرار بدهیم؛ آیا جایی که باید حرف حقی بزنیم، حاضریم؟ اگر میبینید واقعاً هیچ باکی ندارید، میشود گفت کمکم آمادهاید وقتی حضرت حجت تشریف آوردند، جزء اصحاب ایشان باشید.
البته ناامیدی غلط است. باید بگوییم خدایا کمک کن ما هم جزء یاران حضرت باشیم. کمک کن چنین حال و مقامی نصیبمان شود که بتوانیم چنان گذشتی از خودمان و از همهچیزمان بکنیم، امّا کسی که حاضر نیست از یک کلمه بگذرد؛ اگر کسی غیبتش کرد یا فحشش داد، حاضر نیست پا روی خود بگذارد و بگذرد، کجا آماده است؟
[1] ـ آلعمران، ۱۶۳.
[2] ـ اثبات الوصیه، 181.
[3] ـ احتجاج طبرسی، ۱، ۲۵۲.
[4] ـ کمال الدین، ۱، ۳۳۱.
[5] ـ تفسیر فرات کوفی، ۱۹۳.
[6] ـ تفسیر نور الثقلین، ۲، ۳۹۲.