سوره هود آیه ۲ | جلسه ۲
نوجوان و جوانی که خدارا قبول دارد و نماز میخواند، آیا مشرک است؟ خیر، مشرک نیست؛ مؤمن است، ولی بداند که این شرک هم در او وجود دارد. همین شرک است که میگوید فلانی این کار را کرد؛ بهمانی آن کار را کرد؛ او مالم را برد؛ او آبرویم را ریخت. اینها درست، ولی حواست باشد که اینها وسیله هستند. آن شخص گناه کرد و تاریک است، ولی وسیلهای است تا ما مقداری به خود بیاییم؛ تا معلوم شود چقدر گذشت داریم؛ چقدر حیوانیت از ما دور شده؟ آیا مثل حیوان وحشی بر سر مردم میپریم که نابودشان کنیم یا خشم خود را کنترل میکنیم و میگوییم خدا متنبّهاش کند؟
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیه ۲ | یکشنبه ۱۳۹۷/۱۰/۲ | جلسه ۲
أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ (۲)
که جز خدا را نپرستید. من از طرف او برای شما ترساننده و بشارت دهندهام.
«أَلاَّ تَعْبُدُوا» که نپرستید «إِلاَّ اللَّهَ» جز خدا را «إِنَّنی» بهراستی که من «لَکُمْ» برای شما «مِنْهُ» از طرفِ خداوند «نَذیرٌ» ترساننده «وَ بَشیرٌ» و بشارت دهنده هستم.
در آیۀ قبل فرمود این کتاب آیاتش محکم است و خدای حکیم و خبیر آن را شرح و تفصیل میدهد. اکنون در اولین مرحله خدای تعالی توحید را بیان میکند؛ «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّه» جز خدا را عبادت نکنید! همچنین میفرماید به اینها بگو من نذیر و بشیر هستم؛ یعنی شما را میترسانم از اطاعت نکردن و از رفتار نکردن برای آنچه بهخاطرش خلق شدید، و بشیرم اگر حرف بشنوید و مواظب باشید.
أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّه؛ نپرستیدنِ غیر خدا هم از جهت علمی است و هم از جهت عملی. علمی؛ یعنی بفهمد و دنبال کند که خدای تعالی این آسمان و زمین و موجودات را برای چه خلق کرده؟ این سؤال را باید از خودِ خداوند بپرسیم؛ چون خودش باید تفصیل دهد.؛ لذا میگوییم خدایا تو که فرمودی خالقِ همهچیز هستی؛ ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِ شَیْء﴾[1] ما را برای چه آفریدی؟
خدای تعالی در آخر سورۀ طلاق دربارۀ اینکه چرا انسان را آفرید، توضیح میدهد:
﴿اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْما﴾[2]
«خدا آن کسى است که هفت آسمان را آفرید و زمین را نیز مانند آنها خلق کرد. فرمانِ او در میانِ آنها پیوسته فرود مىآید تا بدانید خدا بر همهچیز تواناست و علمِ خدا بر همهچیز احاطه دارد.»
این هفت آسمان و زمین تأویلات و بحثهایی دارد. یکی از مصادیقش هفت آسمانی است که برشمردمند که پنج آسمانِ نوری و دو آسمانِ تاریک است و هنوز کشف نشده. آیا منظور همین آسمان و زمین است یا آسمان و زمینهای دیگر؛ تاویل دارد.
خلاصه غرضِ خلقت از جهتی این است که شما علم پیدا کنید که اولاً: خداوند بر همهچیز قادر است؛ یعنی قدرت خدا بر هرچه فکر کنید، تعلق میگیرد. او قادرِ مطلق است و هر قدرتی از خداست.
ثانیاً: علم او بر همهچیز احاطه دارد. نمیتوان گفت چیزی وجود دارد که از علم خدای تعالی بیرون باشد. بهعلاوه هیچ تغییری در علمِ او راه ندارد؛ یعنی از وقتی که هیچ نبوده تا الآن که همهچیز هست، علمِ خدا یکسان است. هرچیز هم در آینده باید خلق شود، خدا میداند. این را باید بفهمیم و فهم بالاتر از عقیده است.
خدای تعالی اراده داشت اسماء و صفاتش ظاهر شود؛ پس انسان را آفرید؛
«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِاُعْرَف»[3]
«من گنجی مخفی بودم که دوست داشتم شناخته شوم؛ پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.»
حال این بشر قرار است خدا را معرفی میکند، امّا چگونه؟ یک روز موسایی پیدا میشود و عصایی میاندازد و اژدها میشود که اینهمه آدم و سنگ و چوب را میخورد؛ این قدرتِ خداست، نه قدرتِ موسی. عصا به دریا میزند؛ دریا میشکافد؛ آبها کنار میرود؛ کفِ دریا خشک میشود، طوریکه گرد و غبار از آن بلند میشود. در میان دریا دوازده دالان بهوجود آمد که بین آنها آب بود و از میان آبها همدیگر را میدیدند. چه کسی جز خدا میتواند این کار را بکند؟ این ذرهای از قدرت خداست.
حضرت ابراهیم گفت خدایا به من نشان بده چطور در قیامت مردهها را زنده میکنی؟ فرمود مگر ایمان نداری؟ گفت میخواهم قلبم اطمینان یابد؛ «لِیَطْمَئِنَ قَلْبی».
خداوند فرمود چهار پرنده را سر ببُر و آنها را بکوب تا کاملاً با هم مخلوط شوند، سپس مقداری از هرکدام را سرِ کوهی بگذار و بعد آنها را صدا بزن!
جناب ابراهیم این کار را کرد. هر پرنده را که صدا میزد، تکهای از سرِ کوهی برمیخاست و به هم میپیوست و پرندهای جان میگرفت.
وقتی مردیم و خاک شدیم و خاکهایمان پراکنده شد، برای خدا کاری ندارد ذرات پراکنده را جمع کند و دوباره ما را زنده کند، لکن باید علم پیدا کنیم که او بر هر چیز عالم و قادر است.
این از جهت علمی، امّا هدفِ عملی خلقت، بندگی خداست؛
﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون﴾[4]
«من جن و انس را خلق نکردم، مگر اینکه عبادتم کنند.»
مگر خدا نیازی به عبادت و بندگی ما دارد؟ خیر. او بینیاز مطلق است؛
﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ﴾[5]
«ای مردم شما محتاجِ خدا هستید و خداوند بینیاز و ستوده است.»
این عبادت و بندگی برای خودِ بشر است. او تو را خلق کرد که علم پیدا کنی و از روی علم عبادتش کنی تا به مقامِ خلیفهاللّهی برسی؛
﴿إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَه﴾[6]
«میخواهم جانشینی در زمین قرار دهم.»
میخواهم مخلوقی بیافرینم که اسماء و صفات مرا داشته باشد و جانشینِ من باشد تا قدرتِ من از او ظهور یابد.
پیامبر، ائمۀ اطهار علیهمالسلام و اولیای خدا مثل سلمان و ابوذر این را فهمیدند، امّا در زمان حضرت مهدی عجّلاللّهتعالیفرجه بیشتر مردم میفهمند. حضرت میآیند تا علمِ مردم زیاد شود. آنقدر زیرورو میشوند که برای عالم شدن آماگی پیدا کنند. لذا گفته شده همۀ علوم ۲۹ حرف است که تابهحال دو حرف بین مردم منتشر شده و ۲۷ حرف زمان حضرت کشف میشود. خدا داند چقدر علم الهی پیدا میکنند و چه نیرویی از جهت معنوی به آنها داده میشود! هرکسی در آن زمان یک سلمان میشود. کافران هم نه اینکه نباشد، خیلی کم میشوند.
حذر از شرک
حال ما مؤمن هستیم؛ خدا را عبادت میکنیم؛ نماز میخوانیم؛ واجبات را انجام میدهیم؛ حرام را ترک میکنیم و میخواهیم کمکم عالم شویم، امّا باید مراقب باشیم! خداوند در سورۀ یوسف میفرماید:
﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون﴾[7]
«بیشتر آنها به خدا ایمان نمیآورند، مگر اینکه مشرکاند.»
یعنی همین کسانی که به خدا و پیامبر و معاد عقیده دارند و عدل و امامت را قبول کردهاند، هنوز از شرک بیرون نیامدهاند. چرا؟
علت این است که هنوز درگیرِ اسباباند؛ وقتی بیمار میشود، همۀ امیدش به دکتر است. میگوید اگر این دکتر نبود؛ اگر این قرص و دارو نبود، من مرده بودم. در حالی که این فقط یک وسیله است. باید بگویی خدا نجاتم داد، بهوسیلۀ این دکتر و دارو! امام صادق علیهالسلام میفرماید همینکه میگویی اگر فلانی نبود، من هلاک میشدم، شرک است. پس خدا که میفرماید «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ» یعنی باید کاملاً از شرک بیرون بیایید.
مادرِ همۀ شرکها یعنی آنچه شرکهای دیگر از او متولد میشود، نفسِ اماره است. اگر از شرکهای بیرونی رها شویم، این نفسِ درونمان دستبردار نیست. دائم میگوید من؛ من مجتهدم؛ من مرجعم؛ من منبریام؛ من زیبایم؛ موهایم قشنگ است؛ چشمانم زیباست؛ منم که این را ساختم؛ منم که این کار را کردم؛ منم، منم.
پس چه بگوید؟ بگوید من نیستم؛ من نبودم؟ بگوید تو بودی؛ او بود؟
صحبت از من و تو نیست؛ [صحبت از کوتاه کردن دستِ نفس است.] باید حواست باشد اگر خدا نخواهد، هیچکارهای! تا او بخواهد، میتوانی کار کنی. مگر نبودند افرادی که عمرشان را در فقه و اصول گذراندند؛ دکتر و پروفسور بودند، ولی آخر عمر همهچیز را فراموش کردند. سیاستمداران زیادی بودند که آخر عمر هیچ نمیفهمیدند و بهناچار کنار گذاشته شدند و دیگران جایشان را گرفتند. عمرِ انسان اینطور است.
باید بفهمد! وقتی جوان است، پیرمردها و پیرزنها را ببیند و به خود غرّه نشود؛ این هم زمانی مثل تو بود. فکر نکن همهچیز مال تو و تحت کنترل توست؛ کسِ دیگری اینها را به تو داده، هروقت خواست، میگیرد. وقتی هم مُرد هرچه صدایش بزنند و تکانش بدهند، هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد. این بدن از کار میافتد. مگر نمیگفتی من همهکاره هستیم؟ پس کو؟! باید بلندش کنند و با احترام بگذارندش زیرِ گِل! بله؛ روحش هست و باقی میماند، امّا فعلاً خبری از آن نیست.
چگونه از شرک بیرون بیاییم؟
اولاً: باید از خدا بخواهیم. بگو خدایا کمکم کن و کمکم راه را نشانم بده! راه همان است که پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام رفتند و نشان دادند؛ پس از آنان تبعیت کن! یادت نرود که روزی میمیری؛ مثل همۀ مردگان؛ پس به جمالت غرّه نشو؛ به فکر و قدرت و عمل و پولت غرّه نشو! از این مهمتر، مراقب باش گناه نکنی! بعضی ایمان دارند؛ اصول دین و مذهب را قبول دارند؛ نماز میخوانند، امّا گاهی اوقات دزدی میکنند؛ خیانت در امانت میکنند؛ چشمچرانی میکنند!
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله میفرماید:
«لَا یَزْنِی الزَّانِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[8]
«زانی در حال زنا مؤمن نیست؛ سارق در حال سرقت مؤمن نیست.»
پس چه کنیم؟ نوجوان و جوانی که خدارا قبول دارد و نماز میخواند، آیا مشرک است؟ خیر، مشرک نیست؛ مؤمن است، ولی بداند که این شرک هم در او وجود دارد. همین شرک است که میگوید فلانی این کار را کرد؛ بهمانی آن کار را کرد؛ او مالم را برد؛ او آبرویم را ریخت. اینها درست، ولی حواست باشد که اینها وسیله هستند. آن شخص گناه کرد و تاریک است، ولی وسیلهای است تا ما مقداری به خود بیاییم؛ تا معلوم شود چقدر گذشت داریم؛ چقدر حیوانیت از ما دور شده؟ آیا مثل حیوان وحشی بر سر مردم میپریم که نابودشان کنیم یا خشم خود را کنترل میکنیم و میگوییم خدا متنبّهاش کند؟
خدای تعالی ما را خلق کرده تا پیوسته صفات بد را از خود پاک کنیم و جایش صفات خوب بنشاینم. این کار طول میکشد، ولی نباید خسته و ناامید شویم!
[1] ـ زمر، ۶۲.
[2]ـ طلاق، 12.
[3] ـ شرح اصول کافی (صدرا)، ۳، ۱۱۹.
[4] ـ ذاریات، ۵۶.
[5] ـ فاطر، ۱۵.
[6] ـ بقره، ۳۰.
[7] ـ یوسف، ۱۰۶.
[8] ـ کافی، ۲، ۲۸۵.