سوره هود آیه ۱۲۰ تا ۱۲۳ | جلسه ۴۶
چیزهایی که درون انسان است و نمیخواهد آن را ظاهر کند نیز غیب است. این قسم گاهی خیال است که چندان اهمیتی ندارد. گاهی عیبهایی است که کسی از آنها خبر ندارد و فقط برای خود شخص معلوم است. گاهی هم چیزهایی است که از خود شخص هم پنهان است و خودش هم نمیداند این عیب را دارد، ولی خدا و معصومین میدانند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیات ۱۲۰ تا ۱۲۳ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۶/۲۷ | جلسه ۴۶
حکمت ۴۴۶ نهجالبلاغه
«علامهُ الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ وَ أَلَّا یَکُونَ فِی حَدِیثِکَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِکَ وَ أَنْ تَتَّقِیَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَیْرِکَ»
«نشانۀ ایمان آن است که راستی را که به زیانت باشد، بر دروغی که تو را سود دهد، برگزینی، و گفتارت بیش از کردارت نباشد، و چون از دیگری سخن گویى، از خدا بترسى.»
از علامات ایمان این است که راستگویی را حتی اگر به ضررت باشد، بر دروغگویی ترجیح دهی، حتی اگر نفعی در آن باشد؛ مثلاً کاسبی که میخواهد جنسی را بفروشد، اگر بخواهد راست بگوید، ضرر میکند، ولی اگر دروغ بگوید، نفع میبرد، ایمان میگوید راست بگو یا مثلاً در جایی است که اگر راست بگوید، احساس میکند شخصیتش پایین میآید، ولی اگر دروغ بگوید شخصیتش بالا میٰرود، ایمان حکم میکند راست بگوید، ولو کمی افت کند.
البته گاهی مواقع راستگویی غلط و حتی گناه است؛ مثلاً کسی حق ندارد اقرار به گناه کند، بلکه باید پیش خدای تعالی استغفار نماید. حال اگر کسی پرسید آیا تا به حال چنین گناهی کردی، باید انکار کند.
«وَ أَلَّا یَکُونَ فِی حَدِیثِکَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِکَ» دومین نشانۀ ایمان این است که گفتار انسان بیشتر از عملش نباشد.کسانی که منبر میروند و مردم را به انجام واجبات و ترک محرمات و التزام به مستحبات و مکروهات تشویق میکنند، اگر خود قصور یا تقصیر داشته باشند و در این امور کوتاهی کنند، ایمانشان پایین است.
بنابراین باید مطابق گفتارت عمل هم داشته باشی؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر میکنی، اول خودت معروف را انجام بده و منکر را ترک کن.
«وَ أَنْ تَتَّقِیَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَیْرِک» سومین علامت ایمان این است که هنگام سخن گفتن دربارۀ دیگران، از خدا بترسی تا مبادا عیب مخفی مردم را فاش کنی!
تفسیر آیات ۱۱۹ تا ۱۲۳
وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَهٌ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنینَ (۱۲۰)
و هرآنچه از سرگذشت پیامبران برای تو حکایت کردیم، برای آن است که دلت را با آن ثابت گردانیم و در این حکایتها برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکر آمده است.
وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ (۱۲۱)
به کسانی که ایمان نمیآورند بگو هرکاری میتوانید بکنید، ما هم کار میکنیم.
وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (۱۲۲)
و منتظر باشید، ما نیز منتظریم.
وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱۲۳)
غیب آسمانها و زمین ازآنِ خداست و همۀ امور به او بازمیگردد؛ پس او را بپرست و بر او توکل کن. پروردگارت از کردار آنها غافل نیست.
«وَ کُلاًّ» و هرآنچه «نَقُصُّ عَلَیْکَ» حکایت کردیم برای تو «مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ» از اخبار و سرگذشت پیامبران «ما نُثَبِّتُ بِهِ» برای آن است که ثابت گردانیم بهوسیلۀ آن «فُؤادَکَ» قلب تو را «وَ جاءَکَ» و آمد برای تو «فی هذِهِ» در این حکایتها «الْحَقُّ» حق، «وَ مَوْعِظَهٌ وَ ذِکْرى» و موعظه و تذکر «لِلْمُؤْمِنینَ» برای مؤمنان.
«وَ قُلْ» بگو «لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ» به آنها که ایمان نمیآورند «اعْمَلُوا» انجام دهید «عَلى مَکانَتِکُمْ» هر کاری میتوانید. «إِنَّا عامِلُونَ» ما نیز انجام میدهیم.
«وَ انْتَظِرُوا» منتظر باشید «إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» ما هم منتظریم.
«وَ لِلَّهِ» و برای خداست «غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اسرار غیب آسمانها و زمین «وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ» و بهسوی او باز میگردد «الْأَمْرُ کُلُّهُ» همۀ امور «فَاعْبُدْهُ» پس او را بپرست «وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ» و بر او توکل کن «وَ ما رَبُّکَ» و پروردگار تو نیست «بِغافِلٍ» غافل «عَمَّا تَعْمَلُونَ» از کردار آنها.
وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُل؛ خدای تعالی در این آیه بهعنوانِ جمعبندی میفرماید: این حکایتها که از انبیاء گذشته برای تو میگوییم و گاهی تکرار و تکرار میکنیم، همه برای این است که «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَک» دلت قرار بگیرد و محکم شود تا غمناک و محزون نباشی از اینکه چرا مردم خود را با دست خود جهنّمی میکنند و از حق میگریزند. چرا به آنچه برای زندگی دنیا و آخرتشان خوب است، اعتنا نمیکنند!
همچنین کارشکنی کفّار و مشرکان برای پیامبر آزردگی ایجاد میکرد. مبادا کارهای آنها مزاحم کسانی باشد که آمادگی پذیرش اسلام را دارند. بهعلاوه تهمتهایی که به آن جناب میزدند نیز باعث رنجش خاطر و آزردگی ایشان بود.
خدای تعالی با این بیانات میفرماید یا رسول اللّه! این رنجها منحصر به شما نیست. همۀ پیامبرانی که آمدند و رفتند؛ مثل جناب نوح، شعیب، ابراهیم، لوط، موسی و دیگران، اینطور نبود که همۀ مردم در مقابلشان تسلیم باشند و هیچ دشمنی نداشته باشند، ولی این را هم بدانید که ما مؤمنان را حفظ میکنیم و ثابتقدم میداریم و نجات میدهیم. کسانی را هم که تخلف میکنند، به حال خود رها نمیکنیم. آنها هم اجل معیّنی دارند و موقع خود به عذاب گرفتار میشوند.
این برای مؤمنان هم هست. در دوران ما چه زحماتی برای این انقلاب اسلامی کشیده شد و چه افراد مؤمن و پاکی خونشان را برای این انقلاب دادند! امّا برخی از راه میرسند و جوانها و نوجوانها را وسوسه میکنند و در همه چیز حتی دربارۀ دین و قرآن و امام حسین علیهالسلام شبهه ایجاد میکنند. وقتی مؤمنان این مسائل را میبینند و از آن طرف خونهایی را که پای این انقلاب و اسلام داده شد، ملاحظه میکنند، نگران میشوند که مبادا همهچیز از بین برود. این برای مؤمنان رنجآور است.
خدای تعالی میفرماید منحصر به امروز و دیروز نیست. اگر مردم مؤمن به تکلیف خود عمل کنند، خدا آنها را نگه میدارد و قلبشان را ثابت میکند.
امروز حضرت صاحبالزمان چه خون دلی برای شیعیانشان از یک سو و برای کسانی که پشت کردند، از سوی دیگر میخورند! همۀ این مسائل برای ایشان کاملاً روشن است.
وَ جاءَکَ فی هذِهِ الْحَقُّ؛ این حقایقی که گفتیم همه درست است و هیچ باطلی در آن نیست. حکایتهایی که گفتیم و نشانههایی که دادیم، مشخص است و هرکس بخواهد میتواند بررسی کند. بهقول بعضی مفسران افراد و اقوام دیگری هم بودند که به عذاب گرفتار شدند، امّا چون دیگر هیچ اثری از آنها نیست، نامی از آنها برده نشده.
وَ مَوْعِظَهٌ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنین؛ این آیات برای مؤمنان وعظ و اندرز است. راه خدای تعالی همواره واضح و روشن است و هرکسی از درون آن را میفهمد، امّا باید مواظب باشد تحت تأثیر شبهات قرار نگیرد! شیطان وسوسه میکند و نقس هم کمک میکند تا شبهات اثر کنند؛ مبادا سرنوشت شوم اقوام گذشته برای آیندگان نیز تکرار شود! چقدر خدای تعالی بهوسیلۀ انبیاء آنان را تذکر داد، لکن نپذیرفتند و دست آخر چه بر سرشان آمد!
وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنین؛ قرآن برای مؤمنان یادآوری است. هرکه بخواهد معصیتی کند یا دنبال چیزهایی رود که ایمانش ضعیف میشود، باید حواسش باشد. البته انسان مختار است، ولی این را بدان که اگر به هر بهانهای راهت را عوض کردی، اول از همه خودت ضرر میکنی!
وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُون؛ به کسانی که ایمان نمیآورند بگو هر کاری میخواهید بکنید. آنها دنبال کار خود هستند و بههیچوجه حاضر نیستند برگردند و دست از خطاهایشان بردارند و پیروانشان هم حاضر نیستند دست از دنبالهروی آنها بردارند. از آن طرف انبیاء و اولیاء هم کار خود را میکنند؛ موعظه و نصیحت میکنند و هشدار میدهند که «این ره که تو میروی به ترکستان است» و عاقبتی ندارد. نمیتوانی منکر حقایق شوی. شما که اعتنا نمیکنید، دنبال کار خود بروید و ما هم کار خود را میکنیم و دست از دینمان بر نمیداریم.
این منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر ندارد. منافاتی با این ندارد که عدهای بخواهند مردم را به گمراهی بکشانند و دیگران مانع شوند. شما نصیحت کنید و هرجا کسی خواست کسی را به زور گمراه کند، به اندازهای که شرع دستور داده، دخالت کنید؛ این مسألهای جداگانه است. لکن در اینجا خدای تعالی میفرماید با وجود همۀ کارشکنیهای کافران، تو ثابت باش و بگو من دینم را رها نمیکنم، امّا!وای به حال شما.
وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون؛ در واقع این آیه و آیۀ قبل بار تهدیدی دارد. همۀ پیامبران سالها قوم خود را به خدا و ایمان دعوت کردند، امّا وقتی کفر و لجاجت آنها را میدیدند، میگفتند منتظر عذاب خدا باشید و ما هم منتظریم. حضرت نوح سالها میگفت ایمان بیاورید، امّا مسخرهاش میکردند. حضرت هود و صالح و شعیب هم میگفتند و آنها اعتنا نمیکردند. حضرت لوط سی سال قوم خود را نصیحت میکرد، ولی آنها از آلودگی خود دستبردار نبودند و حتی میخواستند به مهمانانش که فرشتگان الهی بودند، تعرض کنند، امّا سرانجامِ همۀ آنها عذاب و خواری بود.
وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض؛ غیب و نهان آسمانها و زمین ازآنِ خداست. غیب یعنی آنچه از دیده و علم مردم پنهان است.
یکی از مصادیق غیب، رخدادهایی است که در آینده پیش میآید. ممکن است برخی با وسایلی به ظنّ و گمان یا واقعیت، چیزهایی از آینده بگویند، امّا حقیقت را فقط خدای تعالی میداند. اگر کسی مثل پیامبر یا امام هم چیزی بدانند، خدا به آنها فهمانده و اصل غیب ازآنِ اوست.
دیگر مصداق غیب این است که هر کسی نسبت به دینش چگونه خواهد بود؛ آیا بر دینش میماند یا به اختیار خود آن را از بین میبرد. آیا عاقبت به خیر میشود یا جهنّمی؟
چیزهایی که درون انسان است و نمیخواهد آن را ظاهر کند نیز غیب است. این قسم گاهی خیال است که چندان اهمیتی ندارد. گاهی عیبهایی است که کسی از آنها خبر ندارد و فقط برای خود شخص معلوم است. گاهی هم چیزهایی است که از خود شخص هم پنهان است و خودش هم نمیداند این عیب را دارد، ولی خدا و معصومین میدانند.
قسم دیگر غیب، اخبار آسمانها و زمین است. اینکه چه خبرهایی آنجاست و آیا کسانی آنجا زندگی میکند یا خیر یا چه نحواست، غیبی است که مقدار اندکی از آن را انسان کشف کرده و شاید مقدار دیگری از آن را هم در آینده بفهمد.
وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّه؛ این قسمت بیشتر برای ماست؛ یعنی بدانید همهچیز به او بازمیگردد. سبب را خدا معیّن کرده؛ اگر کسی کمکی کرد، بدان کار خداست و اول او را شکر کن، بعد از آن شخص تشکر کن. اگر نان میخوری و سیر میشوی، بگوخداست که سیر میکند. این نان یک سبب است. اگر راحت خوابیدی، خداست که استراحت میدهد؛ پس شکرِ او کن. سلامتی از خداست. مریضی هم از خداست، امّا بدان که گاهی بهخاطرِ گناهی است که کردهای و گاهی برای رفعت درجهات است.
فَاعْبُدْه؛ همهچیز به خدا برمیگردد و فقط او صلاحیت پرستش دارد. پس بندۀ او باش، نه بندۀ پول و مقام و افراد! اگر به کسی احترام میگذاری، توجهات به خدا باشد و اگر او گفته، احترامش بگذار.
وَ تَوَکَّلْ عَلَیْه؛ در همۀ کارها به خدا توکل کن. نگو زور باز ودارم؛ نگو جوانم و قدرت دارم. بگو به امید خدا و با توکل به او چنین و چنان میکنم.
وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون؛ حواسمان باشد هرچه انجام دهیم، خدای تعالی همراهمان است، او غافل نیست. اگر خوبی انجام دهید، خدا میداند، اگر هم بدی انجام دهید، میداند. «یعلم السرّ و اخفی» از اعماق قلب همه آگاه است. پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم میدانند. این عنایت خداست و اصل از اوست.