سوره هود آیه ۱۲ | جلسه ۱۲
جوانی که نماز میخواند و محاسن میگذارد، ممکن است در دانشگاه یا مدرسه بهخاطرِ این کار مسخره شود، امّا کسانی که مسخرهاش میکنند نمیدانند نماز چیست و برای کیست. اینها بندگان گریزانی هستند که نزد خدا اهمیتی ندارند. نباید به آنها اهمیت داد. خودش چه اهمیتی دارد که حرفش داشته باشد. بله؛ دلسوزشان باش. فکر کن چگونه آنها را با خدا آشنا کنی، ولی از حرفشان متزلزل نشو و شک و تردید به خود راه نده!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیه ۱۲ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۴ | جلسه ۱۲
فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحىٰ إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیءٍ وَکیلٌ (۱۲)
شاید بعضی از آنچه به تو وحی میشود را ترک کنی و سینهات تنگ شود که میگویند چرا گنجی برای او نازل نشده یا فرشتهای با او نیامده است. تو فقط بیم دهندهای و خداوند وکیلِ همهچیز است.
«فَلَعَلَّکَ» شاید «تارِکٌ» ترک کنی «بَعْضَ» برخی، بعضی «ما یُوحى إِلَیْکَ» آنچه به تو وحی میشود «وَ ضائِقٌ» تنگ شود «بِهِ صَدْرُکَ» سینهات «أَنْ یَقُولُوا» بهخاطرِ اینکه میگویند « لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ» چرا بر او نازل نشده «کَنْزٌ» گنجی «أَوْ جاءَ» یانیامده «مَعَهُ» همراه او «مَلَکٌ» فرشتهای «إِنَّما أَنْتَ» تو فقط «نَذیرٌ» بیم دهندهای «وَ اللَّهُ» و خداوند «عَلى کُلِّ شَیْءٍ» برای همهچیز «وَکیلٌ» وکیل و نگهبان است.
فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحىٰ إِلَیْکَ؛ مشرکان میگفتند چرا پیامبر گنجی ندارد و خود و اطرافیانش اینقدر فقیرند؟ چرا پولی ندارد که به مردم بدهد تا اطرافش جمع شوند؟ چرا ملائکه همراهش نیستند تا از دست دشمنان در سختی نیفتد؟
خداوند به پیامبر میفرماید شاید بهخاطرِ این حرفهای مشرکان سینهات تنگ شده و بعضی آیاتِ خدا را ابلاغ نمیکنید! امّا تکلیف شما این است که مردم را بترسانید. «إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ» و خدای تعالی بر همهچیز احاطه دارد و وکیل و اختیاردارِ همه است.
آیا پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله چیزی از آیات الهی را پنهان میکردند و به مردم نمیگفتند؟ خیر. خدای تعالی در آیات مختلف تصدیق میفرماید که پیامبرش امین و صادق است و چیزی از خودش نمیگوید.
﴿وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾[1]
«او در (رساندن) وحی بخیل نیست.»
﴿ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى۞ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ۞ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾[2]
«دوست شما (پیامبر) هرگز گمراه نشده و خطا نکرده است و از هوای نفس سخن نمیگوید. این نیست جز چیزی که به او وحی میشود.»
در جای دیگر ایشان را تهدید میکند که اگر ذرهای تخطی کند، رگ گردنش را قطع میکنیم.
﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ ۞ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ۞ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ﴾[3]
«و اگر بعضی سخنان را بهدروغ به ما نسبت میداد ۞ بهشدت او را میگرفتیم ۞ سپس شاهرگش را قطع میکردیم.»
این تهدید برای آن است که مردم [به سخنان پیامبر اطمینان یابند، وگرنه] خدای تعالی ایشان را بهعنوانِ «رحمه للعالمین» معرفی فرموده است.
﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ﴾[4]
«و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
خدای تعالی در آیات مختلف قرآن پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله را با بزرگی ستوده است. ایشان حتی در مقابل کسانی که ناسزا میگفتند و نسبتهای زشت میدادند و حضرتش را ساحر و مجنون میخواندند، از جهت ظاهر و باطن دلسوز و مهربان بودند.
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ﴾[5]
«پیامبری از خودتان بهسوی شما آمد که رنجِ شما بر او گران است؛ مشتاقِ شماست و با مؤمنان رئوف و مهربان است.»
ایشان ظهور رحمت پروردگار است و دوست میدارد همه بهطرف محبوبش یعنی خدای تعالی بیایند، چون میداند خدای تعالی بندگانش را دوست میدارد.
«لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا»[6]
«آنان که پشت کردند، اگر میدانستند اشتیاقِ من به آنها چگونه است، از فرط شوق میمردند.»
در سورۀ کهف میفرماید:
﴿لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ﴾[7]
«شاید میخواهی بهخاطرِ اینکه ایمان نمیآورند خود را هلاک سازی!»
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله بالعینان برایش روشن است که همۀ وجود و هستی کافران از خداست و از خود چیزی ندارند؛ لذا وقتی میبیند آنان از خالق و مولای خود رو میگردانند و به آنچه خدا درونشان قرار داده، بیاعتنایند، دلش میسوزد و ناراحت میشود. ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم همینطور بودند. هر مؤمنی همینطور است. هرکس ایمان واقعی به خدای تعالی دارد، وقتی به حد علم و معرفتی که نصیبش شده، میبیند خدا اینهمه نعمت به مردم داده، امّا منکرِ اویند و ملتفتِ همراهیاش با خود نیستند، دلش میسوزد، بخصوص اگر جوان باشند. میگوید حیف از شما! چرا پشت میکنید و از خالق مهربانِ خود میگریزید؟
حضرت موسی بیش از چهل سال صبح و شام فرعون و فرعونیان را میخواند و آیاتِ خدا را نشانشان میداد، امّا نمی خواستند بفهمند. فرعون میگفت :«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلىٰ» و آن بیچارهها قبول میکردند. سالها دور شدند و آخرِ کار هم عملشان دستوپاگیرشان شد. همه غرق شدند، لکن همان موقع هم خدای تعالی دوستشان میداشت، امّا چه چاره! این عمل تا عالم برزخ همراهشان است. شاید زمانی نجات پیدا کنند، ولی معلوم نیست کی باشد. قرآن که میفرماید الی الابد است.
بعضی مفسران گفتهاند وعدۀ خدا به بهشت حتمی است، ولی عذابش ممکن است تخلف داشته باشد؛ مثل پدری که به فرزندش میگوید اگر فلان را کردی کتکت میزنم. گاهی قسم هم یاد میکند، ولی تخلف میکند. این تخلف قبیح نیست، البته اگر صیغۀ قسم بخواند، باید کفّاره بدهد.
آیا پیامبر در بیان و ابلاغِ آیات الهی کوتاهی داشت؟ خیر؛ هرگز کوتاهی نکرد، بلکه منظور این است ک مقدمهچینی کند تا بفرماید رسول جز ابلاغ رسالت هیچ اختیار دیگرى ندارد و قرآن کریم از خداوند است و در آن تردیدى نیست.
از اینجا روشن مىشود که جمله «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ…» نمىخواهد بهطورِ جدى اظهار احتمال کند و جداً بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى!» و نمىخواهد رسول خدا را توبیخ کند که چرا چنین کردى و نیز نمىخواهد آن جناب را تسلیت و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى، عیبى ندارد، غصه مخور، و از کفر و لجبازى کفار غمگین مباش، براى اینکه آنچه به تو وحى شده حق صریح است. بلکه همانطور که گفتیم گفتار در این جمله زمینه مقدمهچینى دارد و مىخواهد زمینه را براى یادآورى اینکه: «إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» آماده سازد.[8]
روایتی در تأویلِ آیه از امام صادق علیهالسلام وارد شده که به درک بهتر آیه کمک میکند؛
عمار بن سوید گوید: شنیدم امام صادق علیهالسلام در تفسیر این آیه فرمود چون رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله به وادى «قدید» (جایى میان مکه و مدینه) فرود آمد، به على علیهالسلام فرمود: یا على من از پروردگارم خواستم میان من و تو دوستى افکند و او این کار را کرد، و از پروردگارم خواستم میان من و تو عقدِ اخوت و برادرى برقرار سازد و این کار را هم کرد، و از پروردگارم خواستم تو را وصى من گرداند و این کار را نیز انجام داد.
دو نفر از قریش گفتند: به خدا یک صاع (سه کیلو) خرما در یک انبان پوسیده پیش ما محبوبتر است از آنچه محمّد از پروردگارش خواسته. چرا از پروردگارش فرشتهاى نخواست که او را بر دشمنش کمک کند یا گنجى نخواست که او را از تنگدستى بىنیاز کند. به خدا براى هیچ حق و باطلى به درگاه خدا دعا نکرد، جز آنکه اجابت کرد. پس خداى تعالى آیه فوق را نازل فرمود.[9]
وقتی خدای تعالی میفرماید «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ» ممکن است از این جهت باشد که گاهی رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله بعضی آیات را همان زمان که نازل میشد، برای مردم بازگو نمیکرد و مدت زمانی به تأخیر میانداخت، چراکه حس میکرد اگر این آیه را الآن بخواند، منافقان دست به شورش و قیامهایی بزنند که به نفعشان نیست. البته ضرری به خدا و رسولش وارد نمیشود، ولی برای خودشان هلاکتبار است. از این رو بهخاطرِ رحمتی که از خدای تعالی داشت و دوست نمیداشت آنها جهنّمی شوند، زمان کوتاهی مهلت میداد تا زمینهای فراهم شود و بعضی مطالب مطرح شود. البته همیشه همان وحی را میفرمودند، فقط بعضی اوقات به جهت مصلحتی اینطور عمل میکردند.
وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ؛ خدای تعالی به پیامبر میفرماید سینهات تنگ میشود از اینکه میگویند چرا گنجی نداری و فرشتهای با تو همراه نیست. نظیرِ این سخنان در آیات دیگر هم از زبان کفّار و مشرکان آمده است؛ مثلاً در سورۀ اسراء میفرماید: کافران به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله گفتند ما به تو ایمان نمیآوریم تا برای ما چشمهای بیرون آوری یا باغهای خرما و انگوری داشته باشی و از لابهلای آنها نهرها جاری کنی یا قطعهای از آسمان را بر سرِ ما فرود آوری یا خدا و فرشتگان را در برابر ما حاضر گردانی یا خانهای پر از طلا داشته باشی یا از آسمان بالا روی و نوشتهای برای ما بیاوری که آن را بخوانیم!
وقتی مشرکان این سخنان را به پیامبری میگویند که برگزیدۀ خداست؛ از همۀ تعلقات مادی گذشته، محبوب و حبیب خدای تعالی گشته، طبیعتاً پیامبر از کوتهفکری و مادینگری آنها آزرده میشود. آزرده از اینکه چرا اینها هیچ درک و التفاتی به قدرت خدا ندارند و فقط به قدرتِ خود مینازد! لذا خدای تعالی ایشان را تسلی میدهد و میفرماید «إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ» (تو فقط ترسانندۀ آنان هستی و خدا وکیلِ همهچیز است).
آموزههای آیه
مؤمن برای مال و مقام و خانههای مجلل و زندگی اشرافیگری ذوق و شوق نمیکند و اینها را مایۀ افتخار خود نمیداند. لذا وقتی ثروتمندی را میبیند، بهحالش غبطه نمیخورد؛ با دیدۀ حسرت به او نگاه نمیکند؛ وضعِ مالی را بهپای ایمان و آدمیت او حساب نمیکند و نمیگوید این شخص پیش خدا قرب و منزلت دارد. از آنطرف اگر کسی را ببیند که واجبات را انجام میدهد؛ حرام را ترک میکند؛ به مستحبات و مکروهات پایبند است؛ غالباً یاد خداست و واقعاً آدم خوبی است، ولی وضعِ مالی مناسبی ندارد، نمیگوید ای بدبخت! خاک بر سرت که اینهمه دعا میکنی و خدا اعتنایت نمیکند.
برای مؤمن ملاکِ ارزش، بندگی و قرب خدای تعالی است. انسانیتی که خدا از انسان خواسته، بندگی است. ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾[10] (من جن و انس را خلق نکردم جز برای بندگیام). این هدف خدای تعالی است و این را از انسان میخواهد. انسانیتِ انسان به این است که بفهمد خدا همراهش است و همۀ امورش دست اوست. این را باید درک کند و خودش و همۀ دنیا را هیچ بداند!
وقتی سلمان فارسی در زمان عمر و با اجازۀ امیرالمؤمنین پذیرفت حاکم مدائن شود، با ظاهری ساده، سوار بر الاغ و بدون تشریفات وارد مدائن شد، طوری که استقبال کنندگانش او را نشناختند. پس از ورود، از او خواستند به کاخ مدائن برود، امّا سلمان بهشدت مخالفت کرد و گفت یک حجرۀ ساده کنار بازار برایم اجاره کنید تا در آنجا سکونت کنم و به تدبیر کارهایتان بپردازم. بدین ترتیب به آنها فهماند که حاکم اسلامی باید اینطور باشد. عمر و ابوبکر هم زندگی سادهای داشتند و ظاهرِ اسلام را رعایت میکردند.
منظور اینکه مؤمن اینطور است، ولی آنان که فقط ظاهراً مسلماناند، آنچه برایشان اهمیت دارد، مال است. وقتی مال نباشد، ایمانشان کم میشود و کمکم نماز هم نمیخوانند. میگویند چه فایده دارد آدم نماز بخواند و اینطور باشد؟ اینهمه نماز خواندیم و روزه گرفتیم، به کجا رسیدیم؟ نه همسری، نه فرزندی، نه خانه و زندگیای!
این فکر باید عوض شود. باید بداند برای چه نماز میخواند و روزه میگیرد؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
﴿إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَار﴾[11]
«گروهى خدا را بهخاطرِ ثواب عبادت کردند؛ این عبادت تاجران است. گروهى او را از ترس کیفر عبادت کردند؛ این عبادت بردگان است و گروهى بهخاطرِ سپاسگزارى عبادت کردند؛ این عبادت آزادگان است.»
«احرار» (آزادگان) یعنی چه و چه نوع آزادی مراد است؟ آزادی از بند شیطان و نفس؛ یعنی شیطان و نفس به این سادگی بر انسان کارگر نباشد و آدمی از بند آنها بهتدریج رها شود. علیالقاعده نماز شکرگزاری به درگاه پروردگار و رها شدن از بند شیطان است. از مغز سر تا پنجۀ پا هرچه داریم از خدای تعالی است. او خالق و ولینعمتِ ماست و ما را خلق کرد تا بشناسیمش؛
﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾[12]
«من جن و انس را خلق نکردم، جز برای اینکه مرا بپرستند.»
در تفسیر این آیه از ابن عباس نقل شده که «یعبدون» یعنی «یعرفون». او را بشناسیم. در آخر سورۀ طلاق هم میفرماید:
﴿اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْما﴾[13]
«خدا آن کسى است که هفت آسمان را آفرید و زمین را نیز مانند آنها خلق کرد. فرمانِ او در میانِ آنها پیوسته فرود مىآید تا بدانید خدا بر همهچیز تواناست و علمِ خدا بر همهچیز احاطه دارد.»
بگو خدایا میخواهم تو را بیشتر بشناسم و همواره متوجه تو باشم. مؤمن نمیگوید «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْز» این حرفِ منافقانی است که دین از سر زبانشان پایینتر نرفته، امروز و فرداست که با یک ناراحتی رهایش کنند.
جوانی که نماز میخواند و محاسن میگذارد، ممکن است در دانشگاه یا مدرسه بهخاطرِ این کار مسخره شود، امّا کسانی که مسخرهاش میکنند نمیدانند نماز چیست و برای کیست. اینها بندگان گریزانی هستند که نزد خدا اهمیتی ندارند. نباید به آنها اهمیت داد. خودش چه اهمیتی دارد که حرفش داشته باشد. بله؛ دلسوزشان باش. فکر کن چگونه آنها را با خدا آشنا کنی، ولی از حرفشان متزلزل نشو و شک و تردید به خود راه نده!
اگر استقامت داشته باشید، کمکم و از روی فهم ملتفت میشوید کسی هست که این عالم را خلق کرده، تدبیر میکند؛ کسی که باید او را بیشتر شناخت. پس از خودش بخواهید خود را به شما بشناسد «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ». البته این متاعی نیست که به این زودی نصیب شود. سرمایهای است که بعضی در طلبش سختیها کشیدند و عمر گذاشتند. نصیب هر کس هم شود، رسته.
این حرفِ امروز و دیروز نیست؛ خدای تعالی از اولِ خلقتِ بشر دو چیز در او قرار داده است؛ نفس و روح. قلب همراه روح است و شیطان کمککارِ نفس.
چرا خدا اینطور قرار داده؟ او میخواهد از بین این بشر افرادی بلندپایه پیدا شوند. اگر امتحان نباشد و کسانی از درون و بیرون مقابل انسان نایستند، از کجا چنین افرادی ظاهر میشوند؟ باید مقابل هر نمازخوان عدهای باشند که مسخرهاش کنند تا معلوم شود استقامتِ او چقدر است. آیا با یک بادِ مخالف از جا درمیرود یا محکم ایستاده، میگوید هرچه میخواهند مسخرهام کنند و پشتسرم حرف بزنند؛ من خدارا قبول دارم.
این یک مسابقه است؛
﴿وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾[14]
«بشتابید بهسوى آمرزش پروردگارتان و بهشتى که پهنایش آسمانها و زمین است که براى پرهیزکاران آماده شده است.»
﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾[15]
«در خیرات از هم سبقت بگیرید!»
در این مسابقه شرکت کنید و ببینید چه کسی از همه جلوتر است. عدهای هم جلو نمیآیند و شرکت نمیکنند. دور ایستادهاند و میخندند. فراموش نکنید خدای تعالی نعمت داده و میدهد، حتی آنها را هم که کنار ایستادهاند، رها نمیکند و کمکم متنبّهشان میکند، ولی شما حواستان به خودتان باشد. قدرِ نعمت خدای تعالی را بدانید و نگذارید با حرفهای بیهوده نابود شود.
[1] ـ تکویر، ۲۴.
[2] ـ نجم، ۲ تا ۴.
[3] ـ الحاقه، ۴۴ تا ۴۶.
[4] ـ انبیاء، ۱۰۷.
[5] ـ توبه، ۱۲۸.
[6] – المحجّه البیضاء، 8، 62.
[7] ـ شعراء، ۳.
[8] ـ تفسیر المیزان، ذیل همین آیه.
[9] ـ کافی، ۸، ۳۷۸.
[10] ـ ذاریات، ۵۶.
[11] ـ نهجالبلاغه، حکمت ۲۳۷.
[12] ـ ذاریات، ۵۶.
[13]ـ طلاق، 12.
[14] ـ آلعمران، ۱۳۳.
[15] ـ بقره، ۱۴۸.