سوره هود آیه ۱۱۷ و ۱۱۸ | جلسه ۴۳
شما دوستان عزیز که به این مسجد رفت و آمد میکنید، برای چیست؟ بیشک برای این است که چیزی بفهمید و حال خوبی پیدا کنید و از برکت قرآن و اهلبیت با خدا آشنا شوید، وگرنه اینجا نه پولی در کار است و نه پلویی. همین است که میبینید؛ لذا همۀ ما باید از این بابت خدا را شکر کنیم؛ شکر از اینکه با هم مهربان هستید؛ شکر که زیربار ظلم نمیروید و حاضر نیستید به کسی ظلم کنید. الحمدلله ربّ العالمین!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیات ۱۱۷ و ۱۱۸ | یکشنبه ۱۳۹۸/۰۵/۲۷ | جلسه ۴۳
امام هادی علیهالسلام میفرمایند:
«الْهَزْلُ فُکَاهَهُ السُّفَهَاءِ وَ صِنَاعَهُ الْجُهَّال»[1]
«شوخى سرگرمى بیخردان و کار نادانان است.»
«هزل» یعنی شوخیهای زشت و نامناسب، والّا شوخی اگر زشت نباشد، اشکال ندارد؛ مثلاً رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله با امیرالمؤمنین علیهالسلام در مجلسی خرما میخوردند و پیامبر هستههای خرمایشان را جلوی علی علیهالسلام میگذاشتند. بعد فرمودند هرکس هستۀ بیشتری جلویش باشد، خرمای بیشتری خورده. علی علیهالسلام نیز فرمود: پس هرکس هستهای مقابلش نیست، خرما را با هسته خورده است.
زنی نزد پیامبر آمد و از شوهرش شکایت کرد. رسول خدا فرمود همان که سفیدی چشمش بیشتر از سیاهیاش است؟ زن گفت نه. شوهر من چنین نیست. امّا وقتی دید بقیه میخندند، فهمید پیامبر شوخی کردهاند.
این شوخیها هزل نیست، ادخال سرور در قلب مؤمن است و نهتنها اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است، ولی اگر شوخی استهزاء دیگران یا حاوی دشنام و سخنان زشت و کارهای ناپسند باشد، سرگرمی بیخردان و کارِ نادانان است.
قبلاً گفتیم امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«إِیَّاکَ وَ الْغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ»[2]
«از خشم بپرهیز که آغازش دیوانگی و پایانش پشیمانی است.»
از برادران و خواهران مؤمن توقع داریم غضبشان را کنترل کنند. اگر چیزی از همسر یا فرزندشان دیدند، کوتاه بیایند؛ از خدا بخواهند کمک کند بتوانند خودشان راحفظ کنند و تندی نکنند. کنترل خشم هم برای روحیۀ انسان خوب است، هم برای سلامت قلب و بدن و هم موجب میشود از جهت معنوی قلب به این زودی ضایع نشود. غضب حتی گاهی منجر به سکته میشود.
وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (۱۱۷)
پروردگار تو بر آن نیست آبادیهایی را که مردمانش مصلحاند، به ظلم هلاک کند.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ (۱۱۸)
اگر پروردگارت میخواست همۀ مردم را یک امّت قرار میداد، امّا همیشه با هم اختلاف دارند.
«وَ ما کانَ رَبُّکَ» بنای پروردگارت بر این نبوده و نیست «لِیُهْلِکَ» که هلاک کند «الْقُرى» شهر و ده و قریهای را «بِظُلْمٍ» از روی ظلم «وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ» در حالی که اهل آن مصلح و نیکوکارند.
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ» و اگر پروردگارت میخواست «لَجَعَلَ النَّاسَ» قرار میداد مردم را «أُمَّهً واحِدَهً» یک امّت «وَ لا یَزالُونَ» ولی (بنابه مصالحی این کار را نکرد و) آنان همیشه «مُخْتَلِفینَ» در اختلاف و نزاعاند.
وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُون؛ «مصلح» بر دو قسم است؛ یکی اینکه انسان بر دین الهی باشد و درون خود را آراسته به صفات عالی کند. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ»[3]
«هرکس میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد.»
یعنی خدای تعالی میان مردم او را آبرو میبخشد و آدم خوبی نشان میدهد.
قسمِ دیگر مصلح آن است که مردم با هم خوب باشند؛ به هم کمک کنند؛ به جان و مال و آبروی هم تجاوز نکنند و در حق هم ظلم نکنند؛ یعنی نخواهند از هم سوءاستفاده کنند یا دیگران را تحت سلطۀ خود درآورند. در این صورت حتی اگر دین هم نداشته باشند، خدای تعالی عذابهای بنیانکن بر سرشان نازل نمیکند. ممکن است عذابهای کوچک و مقطعی برایشان بیاید، ولی عذابی که بر اقوام گذشته آمد، برای آنها نمیآید.
بنابراین امثال فرعون و نمرود یا قوم نوح و شعیب و لوط به مردم و به همدیگر ظلم بسیار میکردند؛ لذا به این دلیل و بهخاطرِ کفرشان خداوند عذابشان کرد.
عبارت «بِظُلْمٍ» اشاره به این است که اگر خدا بخواهد مردمی را که در حقِّ هم منصف هستند و مطابق موازینِ اخلاق و عدالت اجتماعی با هم رفتار میکنند، سرنگون کند و از بن بر کَند، ظلم کرده است و او هرگز به بندگان خود ظلم نمیکند. «وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ»[4]
از آن طرف اگر مردمی به ظاهر مسلمان و یا حتی شیعه به هم ظلم کنند؛ حقوق هم را زیر پا بگذارند؛ گروهی گروه دیگر را سرکوب کند، در خطرند و بعید نیست مبتلا به گرفتاریهایی شوند.
یک وقت انسان عدهای را نصیحت میکند یا دوستان و شاگردانش را به خوبیها سفارش میکند؛ این خوب است، امّا یک وقت میخواهد از این راه آنان را زیردست و مرید خود قرار دهد و سوءاستفاده کند؛ این ظلم است یا مثلاً چند نفر جمع میشوند و ا زمردم پولی بهعنوانِ قرض یا مشارکت میگیرند، امّا بنایشان این است که پس ندهند؛ این حق الناس و ظلم است و از هرکسی، ولو مؤمن و مسلمان سربزند، مستحق عذاب است. این رشته هرچه به حلقههای بالاتر قدرت برسد، خطرناکتر است.
قرآن کریم در همین سورۀ هود دربارۀ ظلم میفرماید:
﴿وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ﴾[5]
«و گفته شد: دور باد ستمکاران ]از رحمت خدا[!»
این دربارۀ کافران زمان حضرت نوح بود که مؤمنان را بسیار اذیت کردند. دربارۀ قوم شعیب میفرماید:
﴿وَ أَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ﴾[6]
«و ستمکاران را صیحۀ آسمانی فروگرفت و در خانههایشان از پا درآمدند.»
گاهی اوقات مؤمنان نه بهخاطرِ ظلم بلکه بهخاطرِ سکوت در مقابل ظلم و گناه گرفتار عذاب میشوند؛ مثل قصۀ اصحاب سبت که گروهی برخلاف دستور خدا، باخدعهای روز شنبه ماهیگیری میکردند و گروهی آنان را از این کار نهی میکردند و گروه دیگر بیتفاوت بودند. سرانجام وقتی عذاب الهی نازل شد، گروه اول و سوم را هلاک ساخت.
از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله در تفسیر این آیه روایت شده:
«وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ» ینصف بعضها بعضهم»[7]
«اهلها مصلحون» یعنی از روی انصاف با هم رفتار میکنند.»
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَه؛ اگر پروردگار میخواست، همۀ مردم را یک امّت قرار میداد؛ یعنی همه تابع حق و خداپرست میشدند، ولی اینطور نخواست؛ لذا همواره لااقل دو دسته وجود دارد؛ مؤمن و کافر؛ حق و ناحق.
امّا چرا نخواست؟ چون میخواست بشر دارای دو قوۀ خیر و شرّ یا نیکی و بدی یا ملکی و حیوانی باشد؛ لذا همۀ ما در اموری با حیوانات مشترکیم؛ مثل خوردن، البته ما بهتر و پاکیزهتر از آنها غذا میخوریم. حیوانات کاری به پاکی و ناپاکی آنچه میخورند ندارند. از جهت ساختمانِ بدن نیز تفاوت چندانی با هم نداریم و حیوانات هم مثل ما نفس دارند.
مهمترین تفاوت ما با حیوانات جنبۀ ملکوتی ماست. پروردگار در حیوانات عقل و روح خدایی قرار نداده؛ به همین جهت چیزی از آنها نخواسته است، ولی ما این جنبه را داریم؛ پس از جهتی شبیه حیوانات و از جهتی شبیه ملائکه هستیم. او اگر میخواست، انسانها را هم مثل حیوانات یا مثل ملائکه میآفرید، امّا نخواست؛ چون هدف دیگری داشت.
وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ؛ قهراً عدهای دنبال نفس میروند و میخواهند خوش باشند. میگویند ما به این دنیا آمدیم که بخوریم و بخوابیم و خوش باشیم، امّا مومنان که جهت خدایی را لحاظ کردند و با نفس خود مبارزه کردند و حیوانیتشان را بر خود مسلط نکرند، میگویند خداوند ما را در این دنیا عمری بخشیده که رحمت خویش را بر ما بگستراند و نعمتهای عالی ابدی به ما دهد.
ملائکه بهرهمند از رحمت هستند، ولی اجباری و محدود، امّا بشر رحمتی دارد که هیچ حد و نهایتی ندارد، لکن خودش باید آن را به دست آورد؛ یعنی با اختیار خود در راهی که خدا معیّن کرده، قرار گیرد تا این رحمت شامل حالش شود، و برای همین خلق شده؛ «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم».
در قرآن کریم آیات متعددی راجعبه جهات دوگانۀ انسان و اختیار او آمده است که برخی آنها از این قرارند؛
﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ۞ فَأَلهَمَها فُجورَها وَتَقواها﴾[8]
«سوگند به نفس و آنکه آن را متعادل آفرید ۞ و خیر و شرّش را به او الهام کرد.»
﴿لا إِکْراه فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی﴾[9]
«در پذیرش دین اجبار نیست. راه هدایت از گمراهى آشکار شده است.»
اکراهی در دین نیست و هرکس به اختیار خود راه رشد یا گمراهی را انتخاب میکند. از اول خلقت بشر تا روز قیامت همین است.
در سورۀ شورا میفرماید:
﴿مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصیبٍ﴾[10]
«هرکس محصول آخرت را بخواهد، بر کِشتۀ او میافزاییم و هرکس حاصل کِشتِ دنیا را بخواهد، اندکی از آن را به او میدهیم و در آخرت بهرهای نخواهد داشت.»
در سورۀ مائده میفرماید:
﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الخَیْراتِ﴾[11]
«اگر خدا مىخواست همۀ شما را یک امّت قرار مىداد، ولى خواست شما را در آنچه ارزانیتان کرده، امتحان کند؛ پس در کارهاى خیر بر یکدیگر پیشى گیرید!»
در سورۀ آلعمران میفرماید:
﴿وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین﴾[12]
«و بشتابید به سوى آمرزش پروردگارتان و بهشتى که پهناى آن آسمانها و زمین است که براى پرهیزکاران آماده شده است.»
دنیا جای مسابقه است؛ مسابقه برای اینکه معلوم شود چه کسی بهتر میتواند رحمت خدای تعالی را به خود جلب کند.
در زمان رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله اسلام گسترش یافت و همۀ عربستان تحت سیطرۀ پیامبر درآمد، جز عدۀ قلیلی که یهودی بودند، لکن بعد از ایشان امتحان سختی پیش آمد و همه مرتد شدند، جز سه نفر؛
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ إِلَّا ثَلَاثَهَ نَفَرٍ: الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِی ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ»[13]
«همۀ مردم بعد از پیامبر مرتد شدند جز سه نفر: مقداد بن اسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی. سپس حق را شناختند و بازگشتند.»
مرتد شدند چون کسی را که پیامبر معیّن کرده بود، رد کردند و گقتند خومان باید جای پیامبر بنشینیم. با آنکه روز غدیر خم همه قبول کردند، امّا زیربار نرفتند. برخی ترسیدند حرف بزنند؛ برخی خوشحال شدند و برخی هم گفتند صبر کنیم، ببینیم چه پیش میآید. فقط سه نفر ایستادند که امتحان خوبی دادند و صعود کردند.
این امتحانات همیشه پیش میآید. امروز هم تکتک ما در امتحان هستیم؛ در خانه، در اداره، در مسجد، در مدرسه لحظه به لحظه امتحان میشویم که چه میخواهیم و کدام راه را انتخاب میکنیم.
گوینده هم در امتحان هست. آیا حرف زدنش برای خدا و برای جلب عنایت اوست یا خیر؟ اگر در خانه بنشینم بهتر است یا مسجد بیایم؟ البته تا عمری باقی و این مسجد برقرار است و مزاحمتی نیست و دوستان تشریف میآورند، بنده خدمتشان مشرف میشوم، هر وقت هم نشد، نشد. این آمد و رفتها برای این است که خدای تعالی عنایتی کند و مطالب جدیدی بفهمیم و پیشترفتی از جهت معنوی داشته باشیم؛ خلاصه درِ خانۀ خدا به گدایی آمدهایم.
این راهی که طی میکنیم و وقتی که میگذاریم، بهخاطرِ این است که میدانیم دیر یا زود باید از اینجا به عالم برزخ برویم که بسیار وسیعتر از این دنیاست. اینجا نهایتاً سفری به مشهد یا عراق یا مکه و مدینه داشته باشیم یا جاهای دیگری که دیگران میروند و ما طالبش نیستیم، ولی آنجا نقل این حرفها نیست؛ آنجا همه یکدست هستند. به لطف خدا با رفقایی مأنوسیم که همه صاف و صادقاند؛ مثل شهدا و اولیا. نعمتهای سرشار و آزادی و وسعتی که هرجا بخواهیم میتوانیم برویم -هرکس به اندازۀ خود- روایات و حکایات بسیاری در این باره وارد شده است.
اینجا بهتر است یا آنجا؟ این سرای ظاهری و زودگذر یا عالم باقی و نعمتهای ابدی؟ انتخاب با خودمان است. بنده آن را انتخاب کردم، شما چطور؟ یقیناً هرکس خودش را بهتر میشناسد.
شما دوستان عزیز که به این مسجد رفت و آمد میکنید، برای چیست؟ بیشک برای این است که چیزی بفهمید و حال خوبی پیدا کنید و از برکت قرآن و اهلبیت با خدا آشنا شوید، وگرنه اینجا نه پولی در کار است و نه پلویی. همین است که میبینید؛ لذا همۀ ما باید از این بابت خدا را شکر کنیم؛ شکر از اینکه با هم مهربان هستید؛ شکر که زیربار ظلم نمیروید و حاضر نیستید به کسی ظلم کنید. الحمدلله ربّ العالمین!
[1] ـ بحارالأنوار، ۷۵، ۳۶۹.
[2] ـ غررالحکم، ۱۶۵.
[3] ـ نهجالبلاغه، حکمت ۸۹.
[4] ـ فصلت، ۴۶.
[5] ـ هود، ۴۴.
[6] ـ هود، ۹۴.
[7] ـ تفسیر مجمعالبیان، ۵، ۳۰۹.
[8] ـ شمس، ۷ و ۸.
[9] ـ بقره، ۲۵۶.
[10] ـ شورا، ۲۰.
[11] ـ مائده، ۴۸.
[12] ـ آلعمران، ۱۳۳.
[13] ـ بحارالأنوار، ۳۴، ۲۷۴.