سوره هود آیه ۱۱۶ | جلسه ۴۴
اگر جنابعالی بزرگوار هستید، باید بلند شوید بگویید آقای محترمی که از ظالم تعریف میکنی، کارت حرام است و داخل گناه شدی. اگر حرف دیگری نداری، روایتی بگو و برو! اگر هم میترسید دعوا و نزاعی پیش آید، لااقل خودت برخیز و برو!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیه ۱۱۶ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۵/۳۰ | جلسه ۴۴
حکمت ۴۷۴ نهجالبلاغه:
«مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَه»
پاداش مجاهدی که در راه خدا شهید شده، بزرگتر از پاداش عفیفِ پاکدامنى نیست که قدرتِ گناه دارد و آلوده نمىشود. شخص عفیف در آستانۀ فرشته شدن است.
عفت بیشتر به معنای خودداری از گناهان شهوی است و فرقی نمیکند با جنس مخالف باشد یا با همجنس یا با خود. کسی که در این جهت عفت میورزد و خود را پاک نگه میدارد، نزدیک است مانند ملائکه شود. این برای همه مخصوصاً جوانهایی که به سنِ ازدواج رسیدهاند، صادق است. البته کارِ سختی است، امّا غیرممکن نیست.
دوستان عزیز سعی کنند دفتری تهیه کنند و این روایات را بنویسند تا برایشان بماند.
فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّهٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ (۱۱۶)
چرا در زمانهای پیش از شما عالمان عاملی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند، مگر اندکی که نجاتشان دادیم. ستمکاران در نعمتها و خوشگذرانیهای خود غرق شدند و گناهکار بودند.
وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمین؛ در قرآن کریم عبارت ظالمون 32 بار و ظالمین 76 بار تکرار شده است. با توجه به آیات و روایات ظلم بر سه قسم است؛ ظلم به خود، ظلم به دیگران [و ظلم در حق خدای تعالی] که البته همۀ اینها به نوعی ظلم به خود محسوب میشوند.
ظلم به خود این است که انسان گناهی کند که فقط مربوط به خودش میشود و کاری به کسی نداشته باشد؛ نه اذیتی به کسی کند و نه باری بر دوش دیگری اندازد؛ مثل کسی که نماز نمیخواند یا روزه نمیگیرد، بدون اینکه تبلیغی علیه دین کند و تأثیر بدی بر کسی بگذارد.
مرتکبِ این قسم ظلم اگر از آن توبه کند و آنجا که لازم است، جبران و قضا نماید، یقیناً خدای تعالی میبخشد.
قسم دوم، یعنی ظلم به دیگران یا حق الناس اقسام مختلفی دارد؛ از جمله تجاوز به جان و مال و ناموس مردم. این ظلم میتواند بهوسیلۀ زبان باشد و گناهانی مثل غیبت، تهمت، سخنچینی، استهزاء، ناسزا، نسبتهای زشت به مردم دادن و غیره را رقم بزند.
قرآن کریم در سورۀ حجرات میفرماید:
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[1]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آنها بهتر از اینها باشند و زنان نیز زنان دیگر را، شاید آن زنان بهتر از اینها باشند. از یکدیگر عیبجویی مکنید و با لقبهای زشت همدیگر را نخوانید. چه ناپسند است کسی را بعد از ایمان، به نام زشت بخوانید و هرکس توبه نکند، ظالم است.»
در همان سوره و در آیۀ بعد راجعبه غیبت و تجسس میفرماید:
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ﴾[2]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیار گمانها اجتناب کنید که بعضی گمانها گناه است، و تجسس نکنید و بعضی از شما غیبتِ بعضی دیگر را نکند. آیا کسی از شما دوست دارد گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از این کار نفرت دارید. تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است.»
دربارۀ تهمت از امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِهِ کَمَا یَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاء»[3]
«هنگامی که مؤمن برادر مؤمنش را متهم میکند، ایمان در قلبش حل میشود مثل حل شدن نمک در آب.»
کسی که بیدلیل مردم را متهم به دزدی، ریاکاری، کبر میکند، ظالم است. ناسزا گفتن یا نسبت زشت به دیگران دادن نیز از گناهانی است که گاه موجب حد و تعزیر میشود؛ مثلاً اگر کسی دیگری را متهم به حرامزادگی کند یا نسبت زنا به کسی دهد، اگر نتواند چهار شاهد عادل برای صدق سخنش بیاورد، باید هشتاد تازیانه بخورد.
بعضی گناهان تا وقتی طرف مقابل راضی نشود، بخشیده نمیشود؛ مثل غیبت وقتی به گوش غیبت شونده رسیده باشد.
نوع دیگر ظلم به دیگران، آسیب رساندن به افراد و ایجاد خسارتهای جانی است که علاوه بر گناه موجب دیه نیز میشود؛ مثل کتک زدن، وقتی اثر سرخی یا سیاهی یا کبودی بر جا بگذارد. فرقی هم نمیکند انسان فرزند یا همسر خودش را بزند یا دیگران را. آسیب رساندن به خود هم گناه کبیره است، امّا دیه ندارد و فقط باید توبه کند.
از جمله ظلمهایی که جزء همین آیه قرار میگیرد، این است که کسی مطلبی را بداند و دیگران را ارشاد نکند، مخصوصاً وقتی میداند آنها نمیداند و اگر بگوید، میپذیرند و مانعی هم در کار نباشد. ارشاد جاهل بعضی اوقات واجب است. میتوان امر به معروف و نهی از منکر را هم در همین راستا برشمرد که ترک آن هم ظلم به دیگران است و هم به خود.
دیگر از این قسم ظلم آن است که انسان گرسنگی دیگران را ببیند و عین خیالش نباشد یا ظلمِ ظالم را ببیند و سکوت کند، آنهم در شرایطی که میتواند کاری انجام دهد یا تذکری بدهد! هرکس بسته به شعاع اجتماعی خود در این زمینه مسؤل است؛ آنکه بزرگِ یک فامیل است تا آن که رئیس دهی یا شهری یا کشوری است، هریک تکلیفی دارند.
هرکدام از این اقسامی که بیان شد، حکمی دارد؛ یعنی کسی نمیتواند از پیش خود و بدون سواد و تخصص، اجتهاد کند. حتی اگر مجتهد باشد، باید عدالت داشته باشد. اگر هم مقلد است، باید سؤال کند و بعد عمل نماید. اینکه هرکس به نظر خودش عمل کند، ظلم دیگری است.
نمونهای از ظلمهایی که در جامعه و در طول تاریخ وجود داشته و دارد، ظلم علما بوده. عالمی که وسعت و نفوذ اجتماعی دارد، تکلیف دارد و باید آنجا که لازم است علم خود را آشکار کند. قرآن کریم در آیات متعدد علمای یهودی و مسیحی را بهخاطرِ مخفی کردن آنچه میدانستند، توبیخ و سرزنش کرده است، مخصوصاً در زمینۀ اعتراف به حقانیت رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله.
آنها بهخاطرِ حفظ منافع خود نشانههای پیامبر را که در کتابهایشان آمده بود، پنهان کردند یا معانی آن را تغییر دادند، علمای مسلمان نیز به همین دلیل آیات راجعبه علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را مخفی کردند و به تأویل بردند. در جلد دوم اصول کافی، کتاب الحجه دربارۀ آیاتی که دربارۀ ائمۀ اطهار علیهمالسلام نازل شده، بحثهای مفید و گستردهای ارائه شده است.
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبۀ سوم نهجالبلاغه ضمن بازگو کردن گوشهای از رنجهایی که در زمینۀ غصب خلافت کشیدند، از کسانی که در این باره آگاهی داشتند و سکوت کردند، ابراز ناراحتی فرموده است.
فرازهایی از نامۀ علی علیهالسلام به مالک اشتر
نامۀ امیرالمؤمنین به مالک اشتر یکی از مهمترین سخنان مولا در نهجالبلاغه است که حتما آن را مطالعه کنید. این نامه به دلیل شهادت مالک اشتر در مسیرِ مصر، به مقصد نرسید و محقق نشد، امّا چراغی را که حضرت برافروخت تا قیامت برای همۀ مردم روشنیبخش است.
این را هم فراموش نکنیم که مولا علی علیهالسلام مطالب آن را برای کسی نگاشتند که قرار است نایب خاص ایشان در مصر باشد.
در فرازی از این نامه میخوانیم:
«ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَهِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَهَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِی هَذِهِ الطَّبَقَهِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ [اللَّهَ] لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلْأَدْنَى وَ کُلٌ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ وَ لَا یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّکَ لَا تُعْذَرُ بِتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لِإِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَهِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ- ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَى اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] یَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّهِ أَحْوَجُ إِلَى الْإِنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ کُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِی تَأْدِیَهِ حَقِّهِ إِلَیْهِ»
«خدا را! خدا را! در رسیدگی به طبقات پایین و محروم جامعه که راه به جایی ندارند؛ از زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان. در این طبقۀ محروم گروهى خویشتندارى کرده، گروهى به گدایى دست نیاز بر مىدارند؛ پس براى خدا پاسدار حقّى باش که خداوند براى این طبقه معیّن فرموده است؛ بخشى از بیتالمال و بخشى از غلّههاى زمینهاى غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده؛ زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیکترینِ آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعایت آن هستی.
مبادا سر مستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز دارد که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسئولیّتهاى کوچکتر نیست. همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان رو بر مگردان، به ویژه امور کسانى را بیشتر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمىآیند و دیگران آنان را تحقیر میکنند و کمتر به تو دسترسى دارند.
براى این گروه از افراد مورد اطمینان خود که خدا ترس و فروتناند فردى را انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان بهگونهاى عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى؛ زیرا این گروه در میان رعیّت بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند و حق آنان را بهگونهاى بپرداز که نزد خدا معذور باشى.
از یتیمان خردسال و پیران سالخورده که راه چارهاى ندارند و دست نیاز بر نمىدارند، پیوسته دلجویى کن که مسئولیّتى سنگین بر دوش زمامداران است، گرچه حق، تمامش سنگین است، امّا خدا آن را بر مردمى که آخرت را مىطلبند و نفس را به شکیبایى وا مىدارند و به وعدههاى پروردگار اطمینان دارند، آسان مىکند.»
در فراز دیگری از این نامه چنین میفرمایند:
«إِیَّاکَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَهٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَهٍ وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَهٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّهٍ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ فِیمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَلَا تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ بَلْ یُزِیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ وَ لَا عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَا عِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ لِأَنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ وَ إِنِ ابْتُلِیتَ بِخَطَإٍ وَ أَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَیْفُکَ أَوْ یَدُکَ بِالْعُقُوبَهِ فَإِنَّ فِی الْوَکْزَهِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَهً فَلَا تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَهُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ»
«از خونریزى بپرهیز و از خون ناحق پروا کن که هیچچیز مانند خون ناحق کیفر الهى را نزدیک و مجازات را بزرگ نمىکند و نابودى نعمتها را سرعت نمىبخشد و زوال حکومت را نزدیک نمىکند.
روز قیامت خداى سبحان قبل از رسیدگى به اعمال بندگان، به خونهاى ناحق ریخته شده، داورى میکند، پس با ریختن خونى حرام حکومت خود را تقویت مکن؛ زیرا خون ناحق، پایههاى حکومت را سست و پست مىکند و بنیاد آن را بر کنده به دیگرى منتقل میسازد، و تو نه در نزد من و نه در پیشگاه خداوند عذرى در خون ناحق نخواهى داشت؛ چرا که کیفر آن قصاص است و از آن گریزى نیست.
اگر به خطا خون کسى ریختى یا تازیانه یا شمشیر یا دستت دچار تندروى شد -که گاه مشتى سبب کشتن کسى مىشود، چه رسد به بیش از آن- مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد!»
علما و بزرگان ما همه خوب هستند، امّا باید مراقب هم باشند؛ یعنی با نصیحت و تذکر به هم کمک کنند. نباید کسی بگوید «به من چه؛ خودشان هستند و خودشان. ما اگر حرفی بزنیم، آبرویمان میریزد».
زمان شاه در جلسهای با حضور یکی از علمای بزرگ یکی از شهرها شخصی منبر رفته بود و در حین سخنرانی شروع کرد تعریف کردن از شاه. بعد از جلسه مؤمنان نزد آن عالم آمدند و گفتند چرا وقتی این واعظ از شاه تعریف میکرد، شما اعتراضی نکردید و همینطور ساکت نشستید؟ لااقل به نشانۀ اعتراض مجلس را ترک میکردید. این نشستنِ شما نوعی تأیید حرفهای او بود.
جناب عالم گفت من اگر چیزی میگفتم یا میرفتم، این واعظ از من بدگویی میکرد و آبروی مرا میریخت و آبروی من یعنی آبروی اسلام!
اشتباه ایشان اینجاست که متوجه نیست آبرو و همهچیزش از اسلام است و اگر لازم شد، باید آن را در راه اسلام بگذارد؛ لذا این صغرا و کبرایی که چیده، صحیح نیست. همواره مردم مسلمان و متدین به عالمِ عاملی اعتنا دارند که در موقع لزوم امر به معروف و نهی از منکر کند.
اگر جنابعالی بزرگوار هستید، باید بلند شوید بگویید آقای محترمی که از ظالم تعریف میکنی، کارت حرام است و داخل گناه شدی. اگر حرف دیگری نداری، روایتی بگو و برو! اگر هم میترسید دعوا و نزاعی پیش آید، لااقل خودت برخیز و برو!
وقتی انسان خودش را محورِ مردم قرار میدهد، انتظار بیشتری از او میرود.
[1] ـ حجرات، ۱۱.
[2] ـ حجرات، ۱۲.
[3] ـ مشکاهالانوار، ۳۱۹.