سوره هود آیه ۱۱۱ تا ۱۱۳ | جلسه ۴۰
کسی که همسرش چندان مقید به حجاب نیست، باید با زبان خوش و نصیحت او را تشویق کند، امّا حق ندارد به این دلیل او را طلاق دهد. بیشک غیبت و تهمت و بدزبانی از بیحجابی بدتر است و بدتر از اینها به هم زدنِ زندگی مردم از راه دعانویسی و کارهای اینچنینی است، البته بنده قائل به تأثیر این امور نیستم و همه را خرافات و خیالات میدانم.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره هود آیات ۱۱۱ تا ۱۱۳ | یکشنبه ۱۳۹۸/۰۵/۱۳ | جلسه ۴۰
حکمت ۱۲۷نهجالبلاغه:
«مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَهَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیب»
«هرکس در عمل کوتاهی کند، دچار اندوه شود و هرکه در جان و مالش سهمی برای خدا نباشد، خدا به او نیازی ندارد.»
کسی که در واجباتش کوتاهی میکند یا بر حرام مواظبت نمیکند، در زندگیاش اندوه و گرفتاری ایجاد میشود. کسی که نه هیچ مالی، ولو کم، انفاق میکند و نه خود را بهخاطرِ مردم به سختی میاندازد، خداوند احتیاجی به او ندارد.
وَ إِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ (۱۱۱)
بیشک پروردگارت جزای عملِ هرکس را بهطورِ کامل خواهد داد. او به آنچه میکنند، آگاه است.
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (۱۱۲)
آنچنان که فرمان یافتهای، استقامت کن و نیز آنان که با تو [بهسوی خدا] رو آوردهاند (استقامت کنند). سرکشی نکنید که او به آنچه میکنید، بیناست.
وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۱۱۳)
به کسانی که ظلم کردند، کمترین تمایلی پیدا نکنید که آتش به شما خواهد رسید و جز خدای تعالی ولیّ و سرپرستی برای شما نیست و یاری نخواهید شد.
«وَ إِنَّ کُلاًّ لَمَّا» و بیشک به همگان (چه مؤمن و چه کافر) «لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ» پروردگارت بهطورِ کامل خواهد داد «أَعْمالَهُمْ» جزای اعمالشان را. «إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ» او از آنچه میکنند، باخبر است.
«فَاسْتَقِمْ» استقامت کن «کَما أُمِرْتَ» آنچنان که فرمان یافتی «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» و کسانی هم که با تو رو آوردند (به خدای تعالی، استقامت کنند). «وَ لا تَطْغَوْا» طغیان و سرکشی نکنید. «إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» او به آنچه میکنید، بیناست.
«وَ لا تَرْکَنُوا» متمایل نشوید «إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا» به کسانی که ظلم کردند «فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» که آتش به شما میرسد «وَ ما لَکُمْ» و در این صورت برای شما نیست «مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ» ولیّ و سرپرستی جز خدا «ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ» و پس از آن دیگر یاری نخواهید شد.
وَ إِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُم؛ در قیامت همۀ مردم، چه مؤمن و چه کافر، جزای عملشان را میبینند. اگر کسی در طول عمرش طاعت خدا کرده باشد؛ واجبات را انجام داده، حرام را ترک کرده باشد و به مستحبات مؤکده و مکروهات غلیظه پایبند بوده باشد، یقیناً بهطورِ کامل پاداش کارش را میبیند و خدای تعالی ذرهای را فراموش نمیکند؛ چراکه او همراه انسان است.
هیچ فراموشی و سهوی در ذات خدای تعالی راه ندارد. او از یک طرف عین علم است؛ «علمٌ کُلُّه» و از طرف دیگر همراه انسانها و از رگ گردن به آنها نزدیکتر است. به تعبیر قرآن هیچ گفتگوی میان سه نفر نیست، جز اینکه او چهارمینِ آنهاست و بین پنج نفر نیست، جز اینکه او ششمینِ آنهاست و نه کمتر از آن و نه بیشتر، مگر اینکه او با آنهاست، هرجا باشند.
از این گذشته، اعضاء و جوارح انسان در قیامت علیه انسان شهادت میدهند و آنچه را کرده، بهاذناللّه بازگو میکنند.
در سورۀ حاقه میفرماید:
﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ ۞ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ ۞ فَهُوَ فی عیشَهٍ راضِیَهٍ ۞ فی جَنَّهٍ عالِیَهٍ ۞ قُطُوفُها دانِیَهٌ ۞ کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَهِ﴾[1]
«امّا آنکه نامۀ عملش را به دست راستش دهند، گوید بیایید نامۀ عملم را بخوانید. من یقین داشتم که حساب و کتابم را میبینم. پس او در زندگی رضایتمندانهای خواهد بود. در بهشتی عالی که میوههایش در دسترس است. بخورید و بیاشامید. گوارایتان باد. بهخاطرِ اعمالی که در گذشته انجام دادید.»
آنها هم که نامۀ اعمالشان را به دست چپشان میدهند، میگویند:
﴿وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ ۞ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ ۞ یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ ۞ ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ ۞ هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ﴾[2]
«امّا آنکه نامۀ عملش به دست چپش داده شود، گوید کاش نامهام را به من نداده بودند و نمیدانستم حسابم چیست. کاش مرگ پایان کار بود. اموالم مرا بینیاز نکرد و قدرتم از بین رفت.»
نامۀ عمل دفتر بزرگی نیست که دست افراد بدهند. این در نفس و روح خود شخص است و هرچه کرده، مقابلش مجسم میشود.
إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیر؛ خدا به هرچه مردم میکنند، داناست.
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ؛ مخاطب فرمانِ استقامت اولاً: شخص پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است. ایشان هم بندۀ خداست و در مقابل پروردگار مسؤلیت دارد و مانند همۀ انبیاء از او سؤال میشود آیا آنچه برعهده داشتید، انجام دادید؟
وجود مبارک رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله از همۀ انبیاء بالاتر و ارزشمندترند و تکلیفشان بیش از همه است. دائم در یاد خدایند و یک لحظه و کمتر از آن از او غفلت ندارند. یاد خدا یعنی حضور پروردگار را میبینند. وقتی با مردم معاشرت میکنند؛ وقتی غذا میخورند؛ وقتی میخوابند و… در همه حال متوجه اویند؛ پس باید استقامت کنند تا خدای تعالی یک لحظه به خود واگذارش نکند. ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم همینطور هستند. مؤمنان هم به ترتیب مقام ایمانی که دارند، همینطور هستند.
ثانیاً: علمای دین نیز طبق بعضی تفاسیر بهعنوانِ «مَنْ تابَ» مخاطب فرمان خدای تعالی هستند. از آنها هم سؤال خواهد شد.
وَ مَنْ تابَ مَعَک؛ همۀ کسانی که از وضع اولیۀ خود بیرون آمده، دنبال پیامبر رو به خدای تعالی آوردند، مخاطب فرمان استقامت هستند. اگر کسی از اول سنِ تکلیف یا حتی قبل از آن بیاید، چه بهتر، امّا هر زمان بیاید، غنیمت است و باید در کار خود استقامت کند.
استقامت بر چه؟
همانطور که قرآن بارها فرموده، استقامت بر توحید پروردگار مدّنظر است؛ یعنی خدا را عبادت کنید و شریکی برای او قرار ندهید. این استقامت آثار و نتایج فراوانی در پی دارد از جمله:
﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا﴾[3]
«اگر بر طریق حق (صراط مستقیم) استقامت کنند، آنان را با آبی گوارا سیراب میکنیم.»
«ماء غَدَق» یعنی آب خنک و فراوانی که تشنگی را رفع میکند و بدن را نشاط میدهد. هرکسی تشنۀ چیزی است، امّا بندۀ خدا بسته به ایمانش تشنۀ بهشت و نعمتهای عالی پروردگار است؛ تشنۀ جمال رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است. و این قسم، تشنۀ الطاف خاص الهی است که برای اولیایش در نظر گرفته. هرکس در راهی که خدای تعالی برایش قرار داده، اگر استقامت کند، از ماء غدَق بهرهمند میشود.
در سورۀ فُصّلت میفرماید:
﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[4]
«آنها که گفتند پروردگار ما خداست و استقامت کردند، فرشتگان بر آنها نازل میشوند که نترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده میدادند، بشارت باد!»
هرکس در حد خودش و به اندازۀ طلبی که دارد، باید استقامت کند. کسی که بهشت را میخواهد و کاری به بالاتر ندارد، باید بر انجام واجبات و ترک محرمات استقامت کند. اگر بالاتر را میخواهد، باید به مستحبات و مکروهات نیز مقید باشد. اگر بیش از این میخواهد؛ یعنی طالب علم است و دوست دارد یکتایی پروردگار چنان برایش بدیهی شود، مثل کسی که خورشید را نمیبیند، امّا علم به وجود آن دارد، باید بیشتر استقامت کند. اگر استقامت کرد و شبانهروز از خدا خواست، یقیناً خداوند عنایت میکند.
بهقول حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت محال است کسی نعمت خوبی از خدای تعالی بخواهد و در همین دنیا به آن نرسد. ممکن است دیر و زود داشته باشد، ولی مسأله قطعی است.
وَ لا تَطْغَوْا؛ تفسیر صافی مینویسد: همچنان که فرمان یافتی بر جادۀ حق استقامت کن و از آن عدول مکن. این شامل عقاید و اعمال میشود. همچنین استقامت کنند آنها که از کفر توبه کردند و با تو ایمان آوردند. طغیان نکنید و از حدود الهی خارج نشوید. او به آنچه میکنید بیناست.[5]
پیامبر هم باید نماز بخواند، روزه بگیرد و همۀ دستورات خدا را انجام دهد. همچنین ائمۀ اطهار علیهمالسلام و علما و مؤمنان و همینطور هرکس فهمش بیشتر است.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ أی افتقر إِلى اللَّه بصحه العزم»[6]
«استقامت کن یعنی با ارادۀ محکم، خود را محتاج خدا بدان.»
یعنی نگو از فردا شروع میکنم. از همین حالا تصمیم بگیر بر صراط مستقیم که بندگی خداست، پابرجا باشی. در هر سنی هستی، بگو خدایا میخواهم از همین الآن زبان و چشم و اعضاء و جوارحم را حفظ کنم، تو هم کمکم کن؛ گذشتهام را ببخش و خودت تلافی کن! هرچه زودتر ارادهات را محکم کن، امّا بدان باید خدای تعالی کمکت کند.
از ابن عباس نقل است آیهای سختتر از این آیه بر رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله نازل نشد؛ لذا فرمود «شیّبتنی هود و الواقعه و أخواتهما» سورههای هود و واقعه و مرسلات و عمیتسائلون مرا پیر کردند.[7]
بعضی تفاسیر نوشتهاند بعد از این آیه حضرتش خندان دیده نشد.
وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّار؛ «رکون» به معنای میل قلبی است، ولو اندک باشد. خدای تعالی به مسلمانان هشدار میدهد کمترین میلی به ظالمان پیدا نکنید که آتش شما را میگیرد!
تفسیر مجمعالبیان از قول ائمه علیهمالسلام روایت کرده: رکون یعنی محبّت، خیرخواهی و اطاعت.[8]
از امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه روایت شده:
«هُوَ الرَّجُلُ یَأْتِی السُّلْطَانَ فَیُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ یُدْخِلَ یَدَهُ إِلَى کِیسِهِ فَیُعْطِیَهُ»[9]
«رکون یعنی کسی نزد سلطان میآید و دوست دارد تا زمانی که دست در کیسهاش میکند و پولی به او بدهد، زنده باشد.»
«أما إنه لم یجعلها خلودا و لکن تمسکم النار فلا ترکنوا إلیهم»[10]
«آتش بهطورِ دائم شما را نمیگیرد، امّا شعلهای از آن به شما میرسد؛ پس هرگز به ظالمان متمایل نشوید.»
وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ؛ در صورت تمایل به ظالمان کسی نمیتواند شما را از آتش نجات دهد، جز خدا، امّا او نیز یاریتان نمیکند.
روایات زیادی در وسائلالشیعه و کتب روایی دیگر دربارۀ نهی از نزدیک شدن به ستمگران، مخصوصاً کسانی که حق ائمۀ اطهار علیهمالسلام را غصب کردهاند؛ مثل بنیامیه و بنیعباس نقل شده است. امام صادق علیهالسلام میفرماید نزد آنها نروید؛ از آنها انعام نگیرید؛ کمکشان نکنید، مگر اینکه مجبور باشید و از جان یا مالتان بترسید، آنهم به اندازۀ دفع ضرر. احکام شرعی نیز در این باره وجود دارد.
حکایت صفوان شتربان
صفوان بن مهران جمّال گوید: خدمت حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام رفتم. فرمود: یا صفوان! همهچیزِ تو خوب و نیکوست، مگر یک چیز.
گفتم: فدایت شوم! آن کدام است؟
فرمود: اینکه شتر خود را به این مرد (هارون الرشید) کرایه مىدهى.
گفتم: من شتر را به او کرایه نمىدهم براى فَرَح یا طغیان یا شکار یا کارى لهو، کرایه مىدهم براى حج، و خود نیز شتردارى او نمىکنم، بلکه غلامانم را با او همراه مىکنم.
فرمود: آیا کرایۀ تو پیش ایشان مىمانَد؟ گفتم: بلى. فرمود: آیا دوست داری آنقدر بمانند که کرایه خود را از ایشان بگیرى؟
گفتم: بلى. فرمود: هرکس بقاى ایشان را مىخواهد، از ایشان است و هرکس از جمله ایشان باشد، به جهنّم مىرود.
صفوان گوید: رفتم و همۀ شترهاى خود را فروختم. هارون چون شنید، مرا طلبید و گفت: به من خبر رسیده شتران خود را فروختهاى.
گفتم: بلى. گفت: چرا؟
گفتم: مردى پیر شدهام و غلامانم چنانچه باید قیام به این امر نمىکنند.
گفت: هیهات! مىدانم چه کسی تو را فرموده چنین کنى. موسى بن جعفر تو را چنین فرموده!
گفتم: مرا با موسى بن جعفر چه کار؟
گفت: بگذار این سخن را که اگر حُسن سلوکِ تو نبود، تو را مىکُشتم.[11]
ظالم فقط حاکمان و سلاطین نیستند. دوستان نابابی که اهل نماز و روزه نیستند و گناهان بزرگ انجام میدهند نیز ظالماند و دوستی با آنها مصداق همین آیه است، مگر اینکه کسی بخواهد از راه معاشرت و دوستی هدایتشان کند و از کثافات بیرونشان آورد.
روابطِ خانوادگی پیچیدهتر از این است. کسی که همسرش چندان مقید به حجاب نیست، باید با زبان خوش و نصیحت او را تشویق کند، امّا حق ندارد به این دلیل او را طلاق دهد. بیشک غیبت و تهمت و بدزبانی از بیحجابی بدتر است و بدتر از اینها به هم زدنِ زندگی مردم از راه دعانویسی و کارهای اینچنینی است، البته بنده قائل به تأثیر این امور نیستم و همه را خرافات و خیالات میدانم.
نسبت به فرزند هم باید فقط از راه نصیحت وارد شد. بیرون کردن او از خانه برای تأدیب و تربیت اصلاً کار صحیحی نیست. همچنین فرزند نسبت به پدر و مادر باید کاملاً احترام بگذارد، ولو آنها کافر باشند. نصیحت و راهنمایی جای خود، رعایت احترام و ادب نیز جای خود.
پدری که فرزندش را از خانه بیرون کرد
در کربلا خانوادۀ سیدی با دو پسر که هرکدام صاحب زن و فرزند بودند، در یک خانه زندگی میکردند.
شبی یکی از دو پسر نزد پدر رفت و از برادرش بدگویی کرد، طوری که پدر برآشفت؛ فرزند خود را خواست و شروع به فحاشی به او کرد. دست آخر هم او را از خانه بیرون انداخت، در حالی که شب از نیمه گذشته بود.
مرد جوان که با زن و فرزند و مختصر وسایلی بر دوش، راه به جایی نداشت، با حال اضطرار، گریان و نالان خیابانهای کربلا را طی میکرد تا به حرم امام حسین علیهالسلام رسید. به خانوادهاش گفت شما همینجا مراقبِ وسایل باشید تا من زیارتی کنم و عرض حالی نمایم.
در حرم مشغول زیارت بود که بر اثر خستگی خوابش برد. در خواب به محضر امام علیهالسلام مشرف شد و حضرت فرمودند نزد فلانی برو. سفارشت را به او کردهام و کارت را راه میاندازد.
صبح زود با پرسوجو نزد آن شخص رفت و خوابی را که دیده بود با او درمیان گذاشت.
آن مرد که از ثروتمندانِ مؤمنِ کربلا بود، گفت من هر روز بعد از نماز صبح مقداری قرآن میخوانم. امروز هرچه کردم نتوانستم خود را بگیرم و خوابم برد. در خواب امام حسین علیهالسلام را دیدم که امر فرمود: دو کیسه سکۀ طلا به تو بدهم.
مرد کیسهها را گرفت و زندگی خوبی با آنها ترتیب داد. مدتی بعد زن و مرد جوان دیدند هرچه از سکهها برمیدارند تمام نمیشود. روزی زن به شوهرش گفت مگر چند سکه در این کیسههاست که تمامی ندارد؟ حس کنجکاوی آنها را به شمارشِ سکهها واداشت و مدت کوتاهی پس از شمردن تمام شدند.
برخی بزرگان گفتند اگر پولها را نمیشمردند تا هفت نسل بعد هم میخورد و تمام نمیشد.
وقتی انسان وامانده و مضطر میشود، مخصوصاً اگر مؤمن و سید هم باشد، خدای تعالی به دادش میرسد.
﴿أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ﴾[12]
«کیست آنکه درمانده را، وقتی میخواندش، اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد؟»
[1] ـ حاقه، ۱۹ تا ۲۴.
[2] ـ حاقه، ۲۵ تا ۲۹.
[3] ـ جن، ۱۶.
[4] ـ فصلت، ۳۰.
[5] ـ تفسیر صافی، 2، ۴۷۴.
[6] ـ تفسیر صافی، ۲، ۴۷۵.
[7] ـ تفسیر صافی، ۲، ۴۷۵.
[8] ـ مجمع البیان، ۵، ۳۰۶.
[9] ـ وسائلالشیعه، ۱۷، ۱۸۵.
[10] ـ تفسیر عیاشی، ۲، ۱۶۱.
[11] ـ رجال کشّی، ۳، ۷۴.
[12] ـ نمل، ۶۲.