تفسیر سوره هود

سوره هود آیات ۲۳ و ۲۴ | جلسه ۱۸

اهل دنیا چشم و گوش باطنشان کور و کر است. هرچه می‌گویی، مسخره می‌کنند و آخرِ کار می‌گویند «لیلی زن بود یا مرد!» خود را حیوان حساب می‌کنند و زندگی را همین چند روز عمر و لذات حیوانی می‌بینند. هرچه از خدا و صفات خدایی می‌گویی، در گوششان فرو نمی‌رود، امّا پای پول و ریاست و شهوت که وسط می‌آید، خوب می‌شنوند و خوب می‌بینند و خوب می‌دوند.

فیلم جلسه

 


صوت جلسه

متن تفسیر
   

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره هود آیات ۲۳ و ۲۴ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۱۲/۲۲ | جلسه ۱۸

 

 

 

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ (۲۳)

کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و در برابر پروردگارشان فروتنی کردند، آنان اهل بهشت‌اند و در آن جاودان‌اند.

مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۲۴)

مَثَل این دو گروه (کافران و مؤمنان) مانند کور و کر، و بینا و شنواست. آیا این دو یکسان‌اند؟ آیا متذکر نمی‌‌شوید؟

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا» کسانی که ایمان آوردند «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و اعمال صالح انجام دادند «وَ أَخْبَتُوا» و متواضع و تسلیم شدند «إِلى‏ رَبِّهِمْ» در برابر پروردگارشان «أُولئِکَ» آنان «أَصْحابُ الْجَنَّهِ» اهل بهشت هستند «هُمْ فیها خالِدُونَ» در آن جاودان‌اند.

«مَثَلُ الْفَریقَیْنِ» مثَل این دو گروه (کافرانی که در آیات پیش گفته شد و این مؤمنان) «کَالْأَعْمى‏» مانند کور «وَ الْأَصَمِّ» و کر از یک طرف «وَ الْبَصیرِ» و بینا «وَ السَّمیعِ» و شنوا از طرف دیگر است. «هَلْ یَسْتَوِیانِ» آیا مساوی است «مَثَلاً» مَثَل این دو گروه؟ «أَ فَلا تَذَکَّرُون» آیا متذکر نمی‌شوید و پند نمی‌گیرید؟

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات؛ آیات قبل صحبت از کسانی بود که به خدا دروغ می‌بستند؛ صدّ عن سبیل اللّه می‌کردند و مردم را از راه خدا بیرون می‌بردند. بعد هم فرمود این‌ها نمی‌توانند خدا و مؤمنان را عاجز کنند. در اینجا صحبت از مؤمنان است؛ یعنی کسانی که اعتقاد قلبی به خدا، پیامبر، معاد، عدل و امامت دارند و دستورات خدا را انجام می‌دهند.

علامتِ ایمان، عمل صالح است. این‌ دو باید ملازم و همراه هم باشند. عمل وقتی صالح می‌شود که طبق دستور خدا و برای خدا باشد؛ یعنی چون او فرموده «أَقیمُوا الصَّلاه» اطاعت می‌کند و نماز می‌خواند. چون فرموده «آتُوا الزَّکاه» زکات می‌دهد و انفاق می‌کند. چون فرموده «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیام» روزه می‌گیرد و همچنین حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و دیگر واجبات. منهیات خدا را هم ترک می‌کند؛ غیبت، تهمت، دروغ، خیانت در امانت، شراب، زنا، ربا و… چون خدا فرموده، انجام نمی‌دهد.

انگیزۀ مؤمن در انجام اعمال خوب و ترک اعمال بد ایمان است؛ یعنی چون اعتقاد به خدا دارد و خدا فرموده، اطاعت می‌کند. برخی دستورات خدا در قرآن است و برخی در سنّت رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و اهل‌بیت. ایشان به دستور خدای تعالی مبیّن و مفسر قرآن هستند و اطاعت از آنها اطاعت از خداست.

عمل صالح از هر رنگ و ریایی خالی است؛ یعنی نماز را برای پست و مقام نمی‌‌خواند؛ درسِ دین را برای تعریف و تعظیم مردم نمی‌خواند. در مقابل، عمل غیر صالح یا ظاهر و باطنش هر دو خراب است؛ مثل غیبت، تهمت، خیانت و دیگر کارهای بد یا ظاهرش خوب و باطنش خراب است؛ مثل اعمال ریایی که برای نشان دادن به دیگران و به‌دست آوردن دنیا انجام می‌گیرد.

مؤمن حتی مستحبات را برای آثار آن به‌جا نمی‌آورد؛‌ یعنی فلان نماز را نمی‌خواند که رزقش زیاد شود یا قرآن را برای اینکه به آرامش برسد، نمی‌خواند، بلکه همیشه رضای خدا را در نظر دارد. چون خدا این کار را دوست دارد و امام معصوم فرموده، بر سر و چشم می‌گذارد و انجام می‌دهد و کاری به نتیجه ندارد. یقیناً آن‌که برای خدا عمل صالح انجام می‌دهد، زندگی خوبی هم دارد.

وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِم؛ توصیفِ دیگری که خدای تعالی برای اهل ایمان بیان می‌کند، فروتنی و خضوع در برابر پروردگار است که نهایتِ آن به تسلیم مقابل او می‌رسد.

زید شحام گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: نزد ما مردى است که او را کُلیب مى‏نامند. هیچ حدیثى از شما به ما نمى‏رسد، مگر آنکه او به محض شنیدن، مى‏گوید: من تسلیمم. به همین دلیل اسم او را «کلیب تسلیم» گذاشته‏ایم.

حضرت چون این را شنید براى کلیب طلب مغفرت کرد، آن‌گاه فرمود: هیچ مى‏دانید تسلیم چیست؟

همه ساکت مانده، پاسخى ندادیم. فرمود: به خدا سوگند تسلیم همان «اخبات» است که در کلام خداى تعالى آمده: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِم».[1]

هنگامی که در رحم مادر بودیم، هیچ توانایی و اختیاری نداشتیم و پدر و مادر هم نمی‌توانستند کاری برای ما بکنند. پس از تولد نیز تا چند ماه هیچ مراقبتی بر خود نداشتیم و تحت حمایت کامل پدر و مادر بودیم تا بزرگ شدیم و به اینجا رسیدیم که حواسمان به خودمان است و می‌دانیم چه می‌کنیم و چطور خود را حفظ کنیم، امّا حقیقت این است که هم امروز و هم وقتی تازه متولد شده بودیم و هم پیش از آن، در رحم مادر، حافظ و نگهدار و پرورش‌دهندۀ ما خدای تعالی بود.

تسلیمِ پروردگار شدن یعنی هرچه او می‌گوید، بگو چشم. درونت را نگاه کن؛ مبادا صفات بد داشته باشی. اگر داری، آنها را برطرف کن! چشم. این کارها را بکن تا خوبی‌های درونت ظاهر شود! چشم.

این تسلیم شدن و چشم گفتن، نیازمند «طلب» است. طلبِ ما چقدر است و از خدا چه می‌خواهیم؟ آیا فقط می‌خواهید در عالم برزخ و قیامت راحت باشید؟ یقیناً ائمۀ اطهار علیهم‌السلام کمک می‌کنند و راحت خواهید بود. اگر هم خلافی کرده باشید، با مقداری گوشمالی پاک می‌شوید، امّا نباید قانع به همین باشید! خدای تعالی بشر را طوری خلق کرده که هیچ نهایتی ندارد و قانع به کم نیست. اگر طالب دنیا شود، هرچه جمع کند، باز بیشتر می‌خواهد. اگر در ریاست بیفتد، به هرجا برسد، هنوز چشم به بالاتر دارد؛ چون بشر سیری‌ناپذیر است. اگر هم در معنویات بیفتد، همین‌طور.

کسی که طالب خدا و عطایای اوست، اگر خسته نشود، می‌تواند تا بی‌نهایت به‌سوی کمال برود و مثل سلمان و ابوذر و اصحاب خاص ائمۀ اطهار علیهم‌السلام بشود و باز هم بیشتر بخواهد. طبع بشر این است و برای همین هم خلق شده، لکن باید بخواهد و طبق خواستش عمل کند.

هر روز در نماز می‌گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» یعنی ما را به راهی هدایت کن که به محبّت و عشق کامل تو برسیم؛ آنجا که در محبّتت آرام و قرار نداشته باشیم و هر روز بیشتر بخواهیم. خدای تعالی هم پاسخ می‌دهد:

﴿وَ الَّذینَ‏ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ‏ سُبُلَنا﴾[2]

«کسانی را که در راه ما جهاد کردند، بی‌تردید به راه‌های خود هدایت می‌کنیم.»

این بشر چنان ظرفیت دارد که می‌تواند خلیفۀ خدا یعنی جانشین او شود. کسی که جانشینِ شخصِ بزرگی می‌شود، هرکاری او می‌کند، می‌تواند بکند. البته خودش را هم لو نمی‌دهد!

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّه؛ بهشت کجاست؟‌بهشتی که خدای تعالی برای شما معیّن کرده، از خاک و سنگ و تیرآهن نیست. چراغِ بهشتِ شما خودتان هستید؛ نورِ شماست. در و دیوارش اعمال شماست. وسعت بهشت که خدا می‌فرماید «عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض»[3] (پهنایش آسمان و زمین است) وسعت درون شماست. «آسمان» یعنی هرچه بالا بروید، انتها ندارد. این وسعتی است که خدا درون شما قرار داده، در عالم برزخ ظاهر می‌شود و در قیامت ادامۀ عالم برزخ با وسعت بسیار بیشتری آشکار می‌شود. این از خودِ شماست.

هُمْ فیها خالِدُون؛ ابدیتِ بهشت به‌خاطرِ این است که شما بنا داشتید در همۀ عمر بنده و تسلیم خدا باشید، البته به‌شرط اینکه «اخبتوا» یعنی هرچه خدا خواست، بگویید چشم!

نمی‌گوییم کسی که در سن جوانی و نوجوانی است، این‌طور باشد، ولی می‌تواند از خدا بخواهد و دنبال کند تا بعدها به‌تدریج به اینجا برسد که دنیا هرطور بگذرد و هر مصیبت و بلایی بیاید، او خوش است؛ چون محبوب و معشوقش این‌طور خواسته؛ مثل مجنون که هر وقت لیلی ظرفش را می‌شکست، خوشحال می‌شد و می‌گفت‌ «اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی».

ائمۀ اطهار علیهم‌السلام این‌همه بلا بر سرشان می‌آمد، امّا همه را از خدا می‌دیدند و می‌گفتند «رضاً بقضائک» چون مستِ شرابِ عنایت پروردگار بودند.

کسی که تسلیم خدا شده، می‌گوید «بوسه و دشنام را یک‌یک بده» یعنی این‌قدر تسلیم است که می‌گوید اگر بلا بفرستی، اگر خوشی، همه را از تو می‌بینم و همه را خوب می‌بینم. البته این مقام به این زودی حاصل نمی‌‌شود، ولی آن‌که بخواهد، خدا عنایت می‌کند.

حضرت زکریا در پیری از خدا فرزند خواست و خدای تعالی او را به یحیی بشارت داد. گفت خدایا چطور ممکن است حالا که خود و همسرم پیر شده‌ایم، صاحب فرزند شویم؟ فرمود این کار بر خدا آسان است. گفت خدایا علامتی برایم قرار ده. فرمود علامتت این است که تا سه روز نمی‌توانی حرف بزنی.

چون فرزندش یحیی به جوانی رسید، همیشه از خوف خدا گریان بود. هرگاه زکریا می‌خواست سخن بگوید، او گریه می‌کرد. اگر نام جهنّم می‌آمد، بر سر می‌زد و سر به بیابان می‌گذاشت. گاهی چند روز دنبالش می‌گشتند تا پیدایش کنند.

از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله روایت است:

اى على‏! آن‌گاه که قیامت شود، منادى از میان عرش ندا دهد سرور پیامبران کجاست؟ من برمی‌خیزم. آن‌گاه فریاد ‏زند سرور اوصیا کجاست؟ پس تو برمى‏خیزى. آن‌گاه رضوان کلیدهاى‏ بهشت و مالک کلیدهاى دوزخ را می‌آورند و مى‏گویند: خداوند به ما دستور فرمود این کلیدها را به شما بدهیم و عرض کنیم شما آنها را به على بن ابى‌طالب علیه‌السلام بدهید. پس تو یا على قسمت‏کننده بهشت و دوزخ هستى.[4]

این مقامی است که خدای تعالی به امیرالمؤمنین علیه‌السلام داده و اصحاب خاص ایشان هم همین‌طورند. این مانند بهشت‌فروشی علمای نصارا نیست. مقام والایی است که فقط اصحاب خاص ائمه و برخی اولیای بزرگ خدا که شاید هر قرنی یکی پیدا شود، آن را دارند. همۀ ما چنین گنجایشی داریم، لکن صبر و استقامت در این راه آسان نیست.

مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیع؛ مؤمن بینا و شنواست. این حرف‌ها را با جان و روحش می‌شنود؛ لذت می‌برد و از خیالات آزاد می‌شود؛ چون حرف خدا و قرآن و اهل‌بیت است. کر و کور نیست؛ دلش بیناست، گویی این مطالب را مقابل خود حاضر می‌بیند.

اهل دنیا چشم و گوش باطنشان کور و کر است. هرچه می‌گویی، مسخره می‌کنند و آخرِ کار می‌گویند «لیلی زن بود یا مرد!» خود را حیوان حساب می‌کنند و زندگی را همین چند روز عمر و لذات حیوانی می‌بینند. هرچه از خدا و صفات خدایی می‌گویی، در گوششان فرو نمی‌رود، امّا پای پول و ریاست و شهوت که وسط می‌آید، خوب می‌شنوند و خوب می‌بینند و خوب می‌دوند.

هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُون؛ آیا این‌ها با هم برابرند؟‌ آیا پند نمی‌گیرید؟

 

[1] ـ کافی، ۱، ۳۹۱.

[2] ـ عنکبوت، ۶۹.

[3] ـ آل‌عمران، ۱۳۳.

[4] ـ خصال، ۲، ۵۸۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است