سوره نور آیه ۲۳ تا ۲۵ | جلسه ۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره نور آیه ۲۳ تا ۲۵ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۷/۲۸ | جلسه ۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (23)
کسانی که به زنان پاکدامنِ بیخبر از گناه و مؤمن تهمت زنا میزنند، در دنیا و آخرت مورد لعن هستند و عذاب بزرگی دارند.
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (24)
روزی که زبانها و دستها و پاهایشان، علیه آنها، در آنچه انجام میدادند شهادت میدهد.
یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ (25)
در آن روز خداوند جزایی که استحقاق آن را دارند، بهطورِ کامل میدهد و میفهمند که خداوند حق مبین است.
«إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ» کسانی که تهمتِ زنا میزنند «الْمُحْصَناتِ» به زنان پاکدامن «الْغافِلاتِ» و بیخبر از هر گناه «الْمُؤْمِناتِ» و مؤمن «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ» در دنیا و آخرت لعنت شدهاند «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» و عذاب بزرگ برای آنهاست. (23)
«یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ» روزی که علیه آنها شهادت میدهد «أَلْسِنَتُهُمْ» زبانهایشان «وَ أَیْدیهِمْ» و دستانشان «وَ أَرْجُلُهُمْ» و پاهایشان «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» به آنچه انجام میدادند. (24)
«یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ» در آن روز خداوند بهطورِ کامل میدهد «دینَهُمُ الْحَقَّ» جزای واقعی آنها را «وَ یَعْلَمُونَ» و خواهند دانست «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ» که خدا حق مبین است. (25)
إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِنات؛ «یرمون» از «رمی» در اصل به معنای سنگ انداختن است و در تهمت زدن هم استعمال میشود. گویی با این تهمت به او سنگ زده است.
«مُحصَنات» جمع «مُحصنه» از «حصن» است. حصن یعنی دژ و قلعه. محصنه به زنانی اطلاق میشود که محجوب و عفیفاند و خود را از هر آلودگی و گناهی حفظ کردهاند.
«غافلات» جمع مونث «غافله» از ریشۀ غفلت است؛ یعنی حتی فکر فحشا و کارهای زشت را به ذهن خود خطور نمیدهد و کاملاً از این امور غافل است.
«مؤمنات» یعنی زنان مؤمن که اعتقاد به توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت دارند؛ واجبات را انجام میدهند و حرام را ترک میکنند.
لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ؛ «لُعِنوا» یعنی از رحمت پروردگار دور میشوند.
اگر کسی تهمت زنا به زنان عفیف و محجوب و بیخبر از گناه و مؤمن بزند، لعنت خدای تعالی در دنیا و آخرت بر او خواهد بود.
دوری از رحمت پروردگار در دنیا یعنی بسته شدن راه معنویات و مهجور ماندن از نعمتهای خاص پروردگار. چنین کسی بعید است پیشرفتی در معنویات داشته باشد، حتی ممکن است بهطورِ کامل تقوای الهی را از دست بدهد، مگر اینکه توبه و عذرخواهی کند.
در آخرت هم از ثوابهایی که خدای تعالی به مؤمنان اختصاص داده محروم میماند و عذاب بزرگی دارد.
خدای تعالی در اینجا سه صفت را بیان کرده؛ عفیف، غافل از گناه و مؤمن. تهمتِ زنا زدن به زنی که یکی از این سه صفت را دارد ظلم است، چه خواسته که هر سه صفت با هم جمع باشند، در این صورت نسبت زنا دادن به چنین زنی ظلم و گناهی بسیار بزرگ و کیفرش لعنت دنیا و آخرت است.
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون؛ روزی که در عالم برزخ و قیامت اعضاء و جوارح علیه انسان شهادت میدهند و آنچه را انجام داده یک به یک بیان میکنند.
«السُن» جمع لسان یعنی زبان. «ایدی» جمع ید یعنی دست و «ارجل» جمع رِجل به معنی پاست.
در قیامت زبان به حرف میآید و بدون اجازه و رضایت صاحبش، در پیشگاه الهی آنچه را گفته، از دروغ و تهمت و غیبت و غیره، بازگو میکند. دست هم گناهانی را که انجام داده برمیشمارد و پا هم به هرجای ممنوعی رفته و به هرکار ناشایستی کرده شهادت میدهد.
برای کارهای خوب هم شهادت میدهند، ولی اینجا صحبت از گناهان است.
دربارۀ شهادت دادن اعضاء و جوارح آیات متعددی در قرآن آمده که نشاندهنده اهمیت آن است. در سورۀ فصلت میفرماید:
﴿حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾[1]
«وقتی به آتش میرسند گوش و چشم و پوستشان به آنچه میکردند شهادت میدهند.»
در سورۀ اسرا میفرماید:
﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[2]
«از چیزی که نمیدانی پیروی نکن؛ چراکه گوش و چشم و دل همه بازخواست میشوند.»
معلوم میشود این اعضاء و جوارح میفهمند و پاسخگویند که از آنها سؤال و بازخواست میشود.
در سورۀ یاسین میفرماید:
﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾[3]
«امروز بر دهانشان مُهر میزنیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان به آنچه کردهاند شهادت میدهند.»
در چند آیۀ دیگر هم در این باره سخن به میان آمده است.
این آیات بیان کننده این حقیقت هستند که هریک از اعضاء و جوارح باطناً با انسان سخن میگویند و به او هشدار میدهند مبادا ما را اهل آتش کنی! خود انسان هم گاهی این را حس میکند. صدایی نمیشنود، امّا میفهمد. حتی مغز هم دربارۀ خیالاتی که در ذهن میآورد هشدار میدهد.
این نفس امّاره است که بهخاطرِ میل به گناه، مانند حیوان میشود و روح خدایی را ذلیل و پایمال میکند. رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله در ذیل آیۀ ۱۸ سورۀ نبأ ده صنف از گناهکاران را برمیشمارند که در قیامت با عذابهای مخصوصی وارد میشوند.
یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین؛ «یُوَفی» یعنی پر و کامل دادن. «دینهم الحق» یعنی جزایی که استحقاقش را دارند.
هرکس هر عملی انجام داده باشد، نتیجه و جزای آن را در قیامت پر و کامل میبیند و متوجه میشود که خدای تعالی حق آشکار است، بدون ذرّهای ظلم و باطل.
تفسیر المیزان دربارۀ «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» مینویسد:
«این آیه از غرر و آیات برجستۀ قرآنى است که معرفت خداى را تفسیر مىکند؛ چون جملۀ «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبین» خبر مىدهد که حق بههیچوجه از وجوه و به هیچ تقدیرى از تقادیر، سترت و خفاء ندارد و بدیهىترین بدیهیات است که جهل به آن تعلق نمىگیرد، ولى بسیار مىشود که یک امر بدیهى مورد غفلت قرار مىگیرد، پس علم به خداى تعالى معنایش دانستن امرى مجهول نیست، بلکه معنایش ارتفاع غفلت از درک اوست، که بسا از این ارتفاع غفلت به علم و معرفت تعبیر مىشود، و مىگویند فلانى معرفت به خدا دارد و خداشناس است که معناى واقعىاش این است که فلانى از خدا غافل نیست، و همین معنایى است که روز قیامت براى همه دست مىدهد و مىفهمند که خدا حق مبین و آشکار است.
به مثل این معنا، آیۀ «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» اشاره مىفرماید.»[4]
در این دنیا انسان غافل از این معناست، امّا در قیامت این غفلت برطرف میشود و میفهمد آنچه تابهحال بهخاطرِ گناهان و مشغول شدن به دنیا خود را از آن غافل کرده بود، کاملاً ظاهر است به روشنی آن را میبیند.
وقتی در قیامت این غفلت برطرف میشود، علم به معرفت خدا حاصل میشود. لکن ممکن است در همین دنیا هم این امر حاصل شود و غفلتها از بین برود، علیالخصوص غفلت از حضور خدای تعالی و از اینکه اعضاء و جوارح میفهمند و هر روز با انسان حرف میزنند.
علامه در المیزان ذیل آیۀ «حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[5] (وقتی به آتش میرسند گوش و چشم و پوستشان به آنچه میکردند شهادت میدهند.) مینویسد:
«شهادت دادن اعضاى بدن و یا قواى بدن آدمى در روز قیامت به این است که آنچه از اعمال زشت از صاحبش دیده، بشمارد و از آن خبر دهد. چون اگر تحمل شهادت؛ یعنى دیدن اعمال صاحبش در حین عمل و تشخیص اینکه این عمل گناه است نباشد، شهادت در قیامت معنا ندارد.
پس معلوم مىشود در دنیا اعضاى بدن آدمى، نوعى درک و علم و بینایى دارند و اگر تحمل شهادت در هنگام عمل نداشته باشند و تنها خدا در روز قیامت چنین شعورى و نطقى به اعضا بدهد و در آن روز عالم شود به اینکه صاحبش چه کارهاى زشتى کرده و یا در آن روز خداى تعالى زبانى و صوتى براى اعضا قرار دهد، تا بتواند شهادت دهد هر چند شعور نداشته باشد، چنین چیزى (هر چند در جاى خود ممکن است)، اما اطلاق شهادت بر آن صحیح نیست، و در قیامت با این چنین شهادتى حجت بر بنده خدا تمام نمىشود پس همان طور که گفتیم، از کلمه شهادت فهمیده مىشود اعضاى بدن آدمى نوعى درک و شعور و زبان دارند.»[6]
وقتی شخص با دستش دزدی میکند، این دست ملتفت میشود؛ چراکه شهادت وقتی درست است که کسی چیزی را دیده و میگوید. وقتی خدای تعالی میفرماید دست شهادت میدهد؛ به این معناست که این دست میفهمد کار خلافی کرده و شهادت میدهد.
چشم میفهمد نگاه به نامحرم گناه است. این چشم خلق شده که از آن استفادۀ خوب شود؛ لذا چشم این گناه را میفهمد و روز قیامت شهادت میدهد.
ابوحمزه ثمالی از حضرت زینالعابدین علیهالسلام روایت کرده:
«إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ لَیُشْرِفُ کُلَّ یَوْمٍ عَلَى جَوَارِحِهِ فَیَقُولُ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ فَیَقُولُونَ بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا وَ یَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِینَا وَ یُنَاشِدُونَهُ وَ یَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ بِکَ وَ نُعَاقَبُ بِکَ»[7]
«زبان آدمى به هنگام صبح به اعضاى او سر مىزند و احوالپرسى مىکند و مىگوید در چه حالى هستید؟ مىگویند: به خیر و خوبى، اگر تو دست از سر ما بردارى و ما را به خود رها کنى.
همچنین به او مىگویند: تو را به خدا سوگند که ما را به مشقّت میفکن! بهخاطرِ تو ثواب و پاداش به ما مىرسد و به سبب تو کیفر مىشویم.»
[1]. فصلت، ۲۰.
[2]. اسرا، ۳۶.
[3]. یس، ۶۵.
[4]. ترجمه المیزان، ۱۵، ۱۳۶.
[5]. فصلت، ۲۰.
[6]. ترجمه المیزان، ۱۷، ۵۷۴.
[7]. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ۲۳۷.