تفسیر سوره مریم

سوره مریم آیه ۴۱ و ۴۲ | آیت الله دستغیب

کسی که می‌گوید خودم صلاح خودم را بهتر می‌دانم، اگر مال و ثروتی نصیبش شود، مصیبت به بار می‌آورد. می‌گوید خودم همه‌کاره‌ام؛ همه‌چیز دارم.

مال و قدرت وقتی خوب است که انسان واقعاً بندۀ خدا باشد و با دیدن مظاهر دنیا از راه به در نرود و به خدا شرک نورزد.

فیلم جلسه
صوت جلسه

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره مریم | آیه ۴۱ و ۴۲ | یکشنبه ۱۳۹۹/۳/۲۵ | جلسه ۱۸

 

 

سرگذشت حضرت ابراهیم علیه‌السلام

نام جناب ابراهیم ۶۹ بار در ۲۵ سورۀ قرآن آمده است. ایشان در میان ادیان اسلام، یهود و مسیحیت جایگاه ویژه‌ای دارد؛ در تورات و انجیل و قرآن نامش برده شده و همه او را به‌عنوانِ شخصیتی توحیدی و پیامبری که از همۀ جهات سرآمد بود، قبول دارند. ایشان بعد از حضرت نوح دومین پیامبر اولواالعزم است.

حضرت ابراهیم در زمان نمرود می‌زیست. نمرود مانند فرعون پادشاهی ستمگر و سفاک بود که نه‌تنها بت‌پرستی را تبلیغ و ترویج می‌کرد، خود را به‌عنوانِ خدا معرفی کرده بود. بابِل شهری در میان دجله و فرات پایتخت حکومت نمرود بود.

آزر عموى ابراهیم -یا به قولی شوهر مادرش- از بت‏پرستان و هواداران نمرود بود و در علم نجوم و ستاره‏شناسى اطلاعات وسیع داشت و از مشاوران نزدیک نمرود به شمار مى‏آمد.

آزر با علم ستاره‏شناسى دریافت به زودی پسرى چشم به جهان مى‏گشاید که سرنگونى نمرود را رقم خواهد زد. او بى‌درنگ این موضوع را به نمرود گزارش داد. در همان وقت نمرود هم در عالم خواب دید ستاره‏اى در آسمان درخشید و نور آن بر نور خورشید و ماه چیره گشت.

وقتی خواب خود را با دانشمندان تعبیر خواب در میان گذاشت، گفتند: به زودى کودکى به دنیا مى‏آید که سرنگونى تو به دست او انجام مى‏شود. نمرود که به وحشت افتاده بود، براى آنکه نطفۀ این کودک منعقد نشود، فرمان داد زنان را از شوهرانشان جدا کنند و آمیزش زنان و مردان را غدغن کرد.

مأموران نمرود برای اجرای دقیق این فرمان زنان را در شهر نگه داشتند و مردان را به خارج از شهر فرستادند، امّا با وجود این تدابیر «تارخ» پدر ابراهیم علیه‏السلام با همسرش تماس گرفت و با او هم‌بستر شد و نور جناب ابراهیم ‏السلام در رحم مادرش منعقد گردید.

ماماها و قابله‏ها زنان باردار را تحت کنترل و مراقبت قرار دادند و هرجا نوزاد پسری متولد می‌شد، او را می‌کشتند.

مادر ابراهیم علیه‏السلام بارها توسط ماماها و قابله‏هاى نمرودى آزمایش شد، ولى آنها نفهمیدند او باردار است و این از آن جهت بود که خداوند رحم او را به گونه‏اى قرار داده بود که نشانۀ باردارى آشکار نبود.

در چنین شرایط سختى پدر ابراهیم علیه‏السلام بیمار شد و از دنیا رفت. وقتی ولادت جناب ابراهیم نزدیک شد، مادر تصمیم گرفت از شهر بیرون برود و دور از چشم مردم کودکش را به دنیا آورد. او خود را به غارى رساند. در آنجا درد زایمان به او دست داد و طولى نکشید که حضرت ابراهیم علیه‏السلام دیده به جهان گشود.

مادر براى حفظ جان کودک تصمیم گرفت او را در پارچه‏اى بپیچید و در همان غار بگذارد. همچنین برای جلوگیری از گزند جانوران درِ غار را سنگ‏چین کرد و به شهر بازگشت. از آن پس هر چند روزى یک بار مخفیانه و گاهى شبانه خود را به غار می‌‌رساند و به پسرش شیر می‌داد. به این ترتیب ۱۳ سال از عمر ابراهیم علیه‏السلام گذشت و کم‌کم از غار بیرون آمد و میان مردم رفت. از کارهای او محاجه با ستاره‌پرستان با روشی جالب بود که در جای خود خواهد آمد.

جناب ابراهیم علیه‏السلام به زنده شدن مردگان در قیامت یقین داشت، ولى مى‏خواست بر یقینش بیفزاید؛ از این رو دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى‏کنى؟

خداوند فرمود: مگر به روز قیامت ایمان نیاورده‏اى؟

عرض کرد: ایمان آورده‏ام، ولى مى‏خواهم دلم سرشار از ایمان گردد.

خداوند فرمود: چهار پرنده بگیر، سر آنها را ببر و گوشتشان را بکوب و مخلوط کن. آن‌گاه گوشت‌های به هم آمیخته را ده قسمت کن و هر قسمت آن را بر سر کوهى بگذار. سپس در جایى بنشین و آنها را به‌سوى خود بخوان.

ابراهیم علیه‏السلام همین کار را کرد و صدا زد: اى پرندگان! به اذن خدا زنده شوید و نزد من پرواز کنید! در همان لحظه گوشت‌هاى مخلوط شده پرندگان از هم جدا شدند و روح در آنها دمیده شد و به‌سوى ابراهیم علیه‏السلام پرواز کردند.

جناب ابراهیم درباب توحید و شرک با عموی خود آزر محاجه‌ می‌کرد، حتی با نمرود هم گفتگوهایی داشت که در بعضی سوره‌های قرآن آمده است.

 

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (۴۱)

و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود.

 

إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی‏ عَنْکَ شَیْئاً (۴۲)

هنگامی که به پدرش (عمویش) گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه ذره‌ای به کارَت می‌آید (که مشکلی را حل کند یا ضرری را دور کند یا نفعی برساند؟)

 

«وَ اذْکُرْ» یاد کن، به یاد بیاور «فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ» در این کتاب ابراهیم را «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» او پیامبری بسیار راستگو بود.

«إِذْ قالَ لِأَبیهِ» هنگامی که به پدرش (عمویش) گفت «یا أَبَتِ» ای پدر «لِمَ تَعْبُدُ» چرا می‌پرستی «ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ» چیزی را که نمی‌بیند و نمی‌شنود «وَ لا یُغْنی‏ عَنْکَ شَیْئاً» و تو را بی‌نیاز نمی‌کند. (نفع و ضرری برایت ندارد).

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا؛ «نبی» یعنی کسی که از طرف خدای تعالی خبر می‌آورد. انبیاء جمع نبی است. حضرت ابراهیم علیه‌السلام در ابتدا نبی بود و بعد خدای تعالی مراتب بالایی نصیبش کرد تا به مقام بزرگ امامت رسید.

«صدّیق» یعنی کسی که خیلی راستگوست؛ ظاهر و باطنش یکی است و وقتی حرفی می‌زند، درون و نیّت و عملش هم همان است. وقتی می‌گوید خدای تعالی خالق و همه‌کارۀ من و همۀ عالم است و جز او مؤثری نیست، درونش هم همین است؛ یعنی هر نفع و ضرری به او رسید، اسباب را مستقل نمی‌داند و خدا را فراموش نمی‌کند.

البته اگر خوبی از کسی دید، تشکر می‌کند، امّا متوجه است که خدا به دل او انداخته چنین کند. اگر بدی از کسی دید، می‌داند خدا راضی نیست، ولی آن را برای خود خوب می‌بیند و امتحانی از طرف پروردگار می‌داند. به کسی هم که بد کرده، نصیحت و نهی از منکر می‌کند و از خدا هدایتِ او را می‌خواهد، ولی به هر حال خدا را منعزل نمی‌داند. خلاصه شخص صدّیق در گفتار و رفتارش هیچ شرکی برای خدای تعالی قرار نمی‌‌دهد.

إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِر؛ در عرب به عمو هم پدر می‌گویند. جناب ابراهیم نیز به عمویش «آزر» می‌گفت پدر. آزر بت‌پرست بود و از نزدیکان نمرود به حساب می‌آمد. او بت می‌تراشید و می‌فروخت و از بت‌ها مراقبت می‌کرد. جناب ابراهیم با او محاجه می‌کرد و می‌گفت ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود، نه می‌بیند و نه تو را از چیزی بی‌نیاز می‌کند؟

عبادت یعنی بندگی. معبود یعنی آنچه انسان بزرگ‌ترِ خود می‌داند؛ حاجت‌هایش را از او می‌خواهد؛ برایش سجده می‌کند و در مقابلش نذر و نیاز و زاری و لابه می‌کند. بت‌پرستان همۀ این کارها را برای سنگ و چوب‌هایی می‌کردند که با دست خود می‌تراشیدند و به شکل‌های مختلف در می‌آوردند.

جناب ابراهیم با سخنانی ساده و معمولی که عقل هر کسی متوجه می‌شود، گفت: چرا در مقابل این بت می‌ایستی و حرف می‌زنی و کرنش می‌کنی، در حالی که نمی‌شنود و نمی‌بیند؟ تو خود این سنگ را تراشیدی و به او شکل و چشم و گوش دادی.

آدمی چیزی را عبادت می‌کند و آن را معبود خود برمی‌گزیند که کاری از دستش بیاید، این جماد چه کاری برای تو می‌کند؟ حتی اگر انسانی هم باشد که از دیدن و شنیدن و حرف زدن عاجز است، عبادتش چه فایده‌ای دارد؟

شرک منحصر به بت‌پرستی و ستاره‌پرستی نیست. برخی چنان به مال توجه دارند و آن را مؤثر می‌دانند که می‌گویند همۀ مشکلات با پول حل می‌شود و اگر نباشد، زندگی غیرممکن است. آیا این شرک نیست؟ با آنکه مسلمان و اهل نماز و روزه است، چنین حالی دارد. همین که مدتی از نظر اسباب در تنگنا قرار می‌گیرد، چنان ناامید می‌شود که می‌گوید نه خدایی وجود دارد و نه پیامبری و نه قیامتی. این نشان می‌دهد هنوز شرک درونش وجود دارد.

باید این دید را اصلاح کرد. باید از خدا بخواهد این شرک را از او بیرون کند! آیا خدای تعالی همۀ قدرتش را در پول قرار داه و قدرت ندارد از راه دیگری کار مردم را درست کند؟‌ مگر نبودند کسانی که هیچ نداشتند و خدای تعالی در مدت کوتاهی همه‌چیز به آنان داد؟

می‌گوید ما از خدا خواستیم و نداد.

اولاً: معلوم نیست به درستی از خدا خواسته باشید. ثانیاً: گاهی چیزی می‌خواهید که به صلاحتان نیست.

می‌گوید خودم صلاح خودم را بهتر می‌دانم.

پس تو خدا هستی یا بهتر از خدا می‌فهمی!

وقتی هرروز در نماز بارها تکرار می‌کنیم «إِیَّاکَ‏ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ‏ نَسْتَعین» یعنی فقط تو را می‌پرستم و فقط از تو یاری می‌خواهم. یعنی فقط بندۀ تو هستم؛‌ تسلیم تو هستم و هرچه تو برایم رقم زدی، راضی‌ام. البته دعا می‌کنم. دعا کردن منافاتی با بندگی ندارد و خود نوعی بندگی است، امّا هرچه تو صلاح بدانی، تسلیم و خشنودم.

کسی که می‌گوید خودم صلاح خودم را بهتر می‌دانم، اگر مال و ثروتی نصیبش شود، مصیبت به بار می‌آورد. می‌گوید خودم همه‌کاره‌ام؛ همه‌چیز دارم.

مال و قدرت وقتی خوب است که انسان واقعاً بندۀ خدا باشد و با دیدن مظاهر دنیا از راه به در نرود و به خدا شرک نورزد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است