سوره مریم | آیه ۱۶ تا ۱۹ | آیت الله دستغیب
ببینیم چند سال از عمرمان گذشته و چه به دست آوردهایم! اگر یک سال از بلوغت گذشته یا پنج سال یا بیشتر، چه کار کردهای؟ باید ببینیم در این مدت عمر چه زاد و توشهای برای سفر آخرت تهیه کردهایم. فراموش نکنیم این روایتِ امام کاظم علیهالسلام را که فرمود: کسی که دو روزش مثل هم باشد، ملعون است؛ اگر دیروزش بهتر از امروز باشد، ملعون است.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مریم | آیه ۱۶ تا ۱۹ | یکشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۴ | جلسه ۵
شکر نعمت
از امام صادق علیهالسلام:
«شُکْرُ النِّعْمَهِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»[1]
«شکر نعمت دوری از گناهان است و جملۀ کامل شکر گفتن «الحمدللّه ربّ العالمین» است.
اگر انسان گناه و معصیت را ترک کند، به نوعی خدا را شکر کرده است. اگر هم بخواهد به زبان شکر کند، کاملترین جمله این است که بگوید: «الحمدللّه ربّ العالمین». اگر به زبانش آمد که غیبت کند یا تهمت بزند یا مسخره کند، خودش را بگیرد و بعد هم بگوید «الحمدللّه ربّ العالمین» که موفق شدم خودم را بگیرم.
شکر و فراوانی
از امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَهَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»[2]
«به هرکس سپاسگزاری دادند، فزونی دادند؛ خدای عزّوجلّ میفرماید: اگر شکر کنید بر شما بیفزاییم.»
کسی که از خدا خواسته و به عنایت الهی شکرگزار گشته، فزونی و برکت به او میدهند؛ یعنی در هر زمینه شکر کرد، موفقیتش بیشتر میشود؛ اگر برای ترک معصیت شکر کرد، بیشتر موفق به ترک گناه میشود. اگر بهخاطرِ نعمت شکر کرد، نعمت بیشتری به او میدهند. اگر شکر کرد که توانست نماز خوب و اول وقت بخواند، توفیق نمازهای بهتر به او عطا میشود.
«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» اگر شکر کنید خدا برایتان زیاد میکند. «لَأَزِیدَنَّکُم» یعنی برای هرچیزی شکر کردید، خداوند همان را بیشتر عنایت میکند.
تفسیر سورۀ مریم آیه ۱۶ تا ۱۹
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (16)
در این کتاب از مریم یاد کن، هنگامی که از کسان خود در جانب شرقی (مسجدالاقصی) کناره گرفت.
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17)
و جدا از آنها پرده انداخت. ما روح خود (جبرئیل) را بهسوی او فرستادیم که بهصورتِ بشر کاملی بر او نمایان شد.
قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (18)
مریم گفت: من از تو به خداوند رحمان پناه میبرم، اگر پرهیزکاری.
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (19)
جبرئیل گفت: من فرستادۀ پروردگار تو هستم تا پسر پاکیزهای به تو ببخشم.
«وَ اذْکُر» یاد کن «فِی الْکِتابِ» در این کتاب (قرآن) «مَرْیَمَ» از مریم «إِذِ انْتَبَذَتْ» هنگامی که کناره گرفت، دور شد «مِنْ أَهْلِها» از کسان و آشنایان خود «مَکاناً شَرْقِیًّا» در جانب شرقی مسجدالاقصیٰ.
«فَاتَّخَذَتْ» قرار داد «مِنْ دُونِهِمْ» جدا از آنها «حِجاباً» پرده و پوششی. «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها» فرستادیم بهسوی او «رُوحَنا» روح خود را (حضرت جبرئیل) «فَتَمَثَّلَ لَها» نمایان گشت بر او «بَشَراً سَوِیًّا» بهصورتِ بشری کامل و بیعیب و نقص.
«قالَتْ» مریم گفت «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ» من به خدای رحمان پناه میبرم «مِنْک» از دست تو «إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا» اگر پرهیزکار هستی.
«قالَ» جبرئیل گفت «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ» من فرستادۀ پروردگار تو هستم «لِأَهَبَ لَکِ» تا ببخشم به تو «غُلاماً زَکِیًّا» پسری پاک و پاکیزه.
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَم؛ «انتبذت» از ریشۀ «نبذ» یعنی انداختن، دور انداختن. حضرت مریم ساکن مسجدالاقصی بود و آنجا عبادتِ خدا میکرد. بیشتر اوقات برای اینکه کسی او را نبیند و حواسش بیشتر جمع باشد، به گوشهای از جانب شرقی مسجد میرفت و پردهای میانداخت و تنها به عبادت خدا میپرداخت.
بیشتر مفسران معتقدند ایشان حائض نمیشد؛ به همین جهت از عبادتگاه خود بیرون نمیآمد. غذا و میوه هم از غیب برایش میآمد که در سورۀ آل عمران گفته شد.
خوب است انسان کارهای مستحب را مخفیانه انجام دهد و کارهای واجب را طبق روایت بهصورتِ آشکار و حتی در بین جمعیت؛ لذا سفارش شده نمازهای یومیه را به جماعت بخوانید. امّا نمازهای مستحبی، اذکار، زیارتنامهها و تلاوت قرآن خوب است در خلوت انجام شود. اگر هم کسی برای نمازشب بیدار میشود، مراقب باشد مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند.
فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا؛ روح خود را بهسوی او فرستادیم. «روحنا» (روح خدا) اشاره به حضرت جبرئیل است. تعبیر روح خدا به حضرت جبرئیل در سورههای دیگر هم آمده؛ از جمله در سورۀ آلعمران، الحاقه و نحل. ایشان به «روحالقدس» هم خوانده شده است.
فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا؛ حضرت جبرئیل خود را به شکل بشری کامل و بدون عیب و نقص بر حضرت مریم نمایان کرد.
ملائکه از عالم ملکوت یا عالم روح هستند و جسمیت ندارند؛ مثل روح که جسمیت ندارد. روح است که بدن را میچرخاند. پس از مرگ روح از بدن جدا میشود، امّا از بین نمیرود و به عالم برزخ وارد میشود. عالم برزخ غیر از عالم ماده است.
روح الآن هم در عالم ماده نیست، لکن نمیتوانیم بفهمیم، مگر اینکه خدای تعالی عنایت خاص کند و کمکم التفات پیدا شود، آنهم نه به این زودی. آشنایی با روح مقدمۀ آشنایی بیشتر با حضرت پروردگار است.
عوالم وجود عبارت است از عالم دنیا؛ بالاتر از آن، عالم ملکوت؛ بالاتر، عالم جبروت و عالم بالاتر، عالم لاهوت. همۀ کرات و کهکشانهایی که میبینیم، عالم ماده است و جسمیت دارد؛ یعنی میشود با چشم آنها را دید و با گوش صدایشان را شنید، ولی عالم ملکوت جسمیت ندارد و بر سراسر عالم ماده اشراف دارد.
اگر کسی به حساب ایمانش از این بدن آزاد شود، همۀ عالم ماده تحت اشرافش قرار میگیرد و دیگر مکان و زمان برایش معنا ندارد؛ یعنی در یک آن میتواند به هر جا اراده کند، برود، البته تا ایمانش چقدر باشد.
به عالم ماده عالم سفل هم میگویند؛ سفل یعنی پایین. این عالم پایینترین رتبه را در میان سایر عوالم دارد.
وقتی ملائکه میخواهند در این دنیا ظاهر شوند، تمثل مییابند؛ لذا حضرت جبرئیل بهصورتِ بشر به چشم مریم درآمد، امّا واقعاً به آن صورت نیست و خارج از ادراک جناب مریم غیر از این شکل بشری دارد.
توضیحی دربارۀ روح
نفس انسان تا هنوز روحانی نشده، به حساب خلقیات بدی که دارد، به شکل حیوانی درمیآید. از سوی دیگر هر حیوانی وضع خاصی دارد؛ مثلاً الاغ نافهمی دارد. اسب زیرک است. مار و افعی و اژدها و عقرب کینه دارند. در عین حال بیجهت کاری به کسی ندارند. پلنگ تکبر دارد. فیل تلافیجوست. بره و گوسفند سلیم است.
بنابراین کسی که کینهتوز است، اگر خوابش را ببینند، شکل مار و افعی است. این تمثلِ اوست؛ یعنی با اینکه نفسش بشر است و به همین شکل در این عالم ظاهر است، در عالم برزخ و عالم روح به آن شکل است.
وقتی خواب کسی را که از دنیا رفته میبینید، بدنش زیر خاک است، امّا شما به همان شکلی که در دنیا بود، او را میبینید. این تمثل شماست و فقط در عالم خواب، روح شما روح او را میبیند. اینجا دیگر این چشم کار نمیکند، مگر اینکه زحمت زیاد کشیده باشید و مراحلی را طی کرده باشید.
روح در عالم برزخ شبیه جسم نیست؛ یعنی مثل اجسامی که در دنیا میبینیم و دست میزنیم، نیست. آنجا دیگر حالت جسمی ندارد. ملائکه هم شکل روح و در عالم ملکوت هستند.
وقتی قرار است حضرت مریم جبرئیل را ببیند، با این چشم مادی نمیبیند، با چشم ملکوتی که در اثر عبادت قوی شده، او را میبیند. در واقع او ملکوت را میبیند. از طرفی جبرئیل شکل خاصی ندارد، امّا چون مریم بشر است، او هم خود را به شکل بشر درآورد. اگر مریم میخواست به جبرئیل دست بزند، چون جسمیت نداشت، نمیتوانست.
لازم نیست انسان از خدا بخواهد ارواح را ببیند، امّا خوب است بگوید خدایا ایمانم را زیاد کن تا موفق شوم از عالم ماده کمی بالاتر روم و افکارم فقط در خواب و خوردن و شهوت نباشد. رسیدن به این مطلب مقداری طول میکشد و اشخاص هم با هم فرق دارند.
قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا؛ حضرت مریم ابتدا جبرئیل را نشناخت و از دیدن او ترسید؛ لذا گفت: اگر شخص باتقوایی هستی، من از تو به خدای رحمان پناه میبرم.
با وجود بزرگواری که جناب مریم داشت، امّا خدا نخواست همان اول متوجه شود او ملَک است. فکر کرد بشری است، مثل دیگران. لذا گفت تو که هستی که ناگهان سراغ من آمدی و نگاهم میکنی؟ البته حضرت مریم لباس بر تن داشت، فقط برای عبادت خلوت کرده بود.
گاهی بانوان عفیف و باتقوا حتی اگر چیزی از عالم معنا ببینند، باز حواسشان به خدای تعالی است و خود را رها نمیکنند و فوراً به خدا پناه میبرند. مردان پرهیزکار هم اینطورند. اگر وسوسهای برایشان پیش آمد، خود را نگه میدارند و به خدا پناه میبرند.
نفس و شیطان به هم کمک میکنند تا مؤمن را زمین بزنند؛ لذا راهی جز پناه بردن به خدا وجود ندارد. در هر حال باید به او پناه برد و از او کمک خواست.
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا؛ جبرئیل به مریم گفت: من فرستادۀ پروردگارت هستم و میخواهم به تو پسری پاک و پاکیزه بدهم.
«لأهب» یعنی ببخشم، هبه کنم به تو. این عنایت پروردگار است. در تفسیر دارد که حضرت جبرئیل در یقه او دمید و حامله شد.
از ابتدای این سوره دربارۀ امید به خدای تعالی صحبت کردیم. امیدمان به خدای تعالی این است که خداوند عاقبتمان را به خیر کند. این آروزی همۀ ماست. عاقبت به خیری یعنی وقتی میخواهیم بمیریم، بتوانیم شهادتین بگوییم و زبانمان بسته نشود.
حکایت جوانی که در سکرات مرگ بود و نمیمرد
شیخ مفید به نقل از امام صادق علیهالسلام حکایت نماید:
روزی به رسول گرامی اسلام صلّیاللّهعلیهوآله خبر دادند فلان جوان مسلمان مدّتی است در سکرات مرگ به سر می برد و نمیمیرد.
چون حضرت رسول بر بالین آن جوان حضور یافت، فرمود: بگو «لا إ لهَ إ لاّ اللّه»! ولی مثل اینکه زبان جوان قفل شده باشد، نمیتوانست حرکت دهد. حضرت چند بار تکرار نمود و جوان بر گفتن کلمه طیبه «لا إ لهَ إ لاّ اللّه» قادر نبود.
زنی در کنار بستر جوان مشغول پرستاری از او بود. حضرت از آن زن سؤال نمود: آیا این جوان مادر دارد؟
پاسخ داد: بلی، من مادر او هستم.
حضرت فرمود: آیا از فرزندت ناراضی هستی؟
گفت: آری، پنج سال است با او سخن نگفتهام.
حضرت فرمود: از فرزندت راضی شو.
عرض کرد: به احترام شما از او راضی شدم و خداوند نیز از او راضی باشد.
حضرت به جوان فرمود: بگو «لا إ لهَ إ لاّ اللّه». در این موقع آن جوان سریع کلمه طیّبه را بر زبان خود جاری کرد. حضرت به او فرمود: دقّت کن، چه میبینی؟
عرض کرد: مردی سیاهچهره با لباسهای کثیف و بدبو همین الآن کنارم هست و گلویم را میفشارد.
حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآله فرمود بگو:
«یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکَثیرِ إقبَلْ مِنِّی الْیسیرَ وَ اعْفُ عنّی الْکَثیرَ إ نّکَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحیم»
«ای کسی که عمل ناچیز را پذیرا هستی و از خطاهای بسیار درمیگذری، کمترین عمل مرا بپذیر و گناهان بسیارم را ببخشای؛ تو آمرزنده و مهربان هستی.»
وقتی جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: اکنون چه میبینی؟
گفت: مردی خوشچهره و سفیدروی و خوشبو با بهترین لباس در کنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاهچهره رفت.
حضرت فرمود: بار دیگر آن جملات را بخوان. جوان تکرار کرد و در همان لحظه روح از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پیامبر اسلام صلّیاللّهعلیهوآله نجات یافت.[3]
آنکه پدر و مادرش را اذیت میکند و عاق والدین میشود، مطابق روایت سختیها در پیش دارد؛ لذا حتی کسانی که پدر و مادرشان از دنیا رفته برایشان خیرات کنند.
امید به لطف خدا
امید ما به لطف خداست. حال که این امید را داریم، باید کاری نکنیم که این امید به یأس کشیده شود. اول از همه خودمان در این زمینه دخیل هستیم.
باید خودمان را حسارسی کنیم
قبل از اینکه صحبت از مملکت و سیاست کنیم و به این بپردازیم که چه کسی چه کاری کرد، باید حواسمان به خودمان باشد. البته لازم است در جریان اخبار جامعه باشیم، ولی از همه مهمتر این است که بدانیم خودمان در چه وضعی هستیم.
ببینیم چند سال از عمرمان گذشته و چه به دست آوردهایم! اگر یک سال از بلوغت گذشته یا پنج سال یا بیشتر، چه کار کردهای؟ باید ببینیم در این مدت عمر چه زاد و توشهای برای سفر آخرت تهیه کردهایم. فراموش نکنیم این روایتِ امام کاظم علیهالسلام را که فرمود: کسی که دو روزش مثل هم باشد، ملعون است؛ اگر دیروزش بهتر از امروز باشد، ملعون است.
باید خودمان را به حسابرسی بکشیم. در این صورت کمکم امید برایمان پیدا میشود. وقتی آدم چیزی در خود سراغ نداشته باشد، به ناامیدی میافتد. وقتی همۀ حواسش به بیرون باشد و هم و غمش این باشد که اینطور کردند و آنطور کردند، دیگر به خودش نمیرسد.
غافل از خودمان نباشیم؛ خودمان را به حساب بکشیم، ببینیم نظرمان دربارۀ خودمان چیست و چه نمرهای به خودمان میدهیم! وقتی انسان در فکر باشد، امید پیدا میشود. وقت مرگ هم راحت است. بالاخره باید رفت. پیر و جوان هم ندارد. از بزرگ تا کوچک همه میمیرند. اینجا جای ماندن نیست.
[1] ـ کافی، ۲، ۹۵.
[2] ـ کافی، ۲، ۹۵.
[3] ـ بحارالأنوار، ۹۲، ۳۴۲.