سوره شعراء آیه ۶۹ تا ۷۸ | جلسه ۱۲
بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
تفسیر سوره شعراء آیه ۶۹ تا ۷۸ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۹/۱۵ | جلسه ۱۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قال رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:
«الْمُؤْمِنُ غِرٌّ کَرِیمٌ وَ الْفَاجِرُ خَبٌ لَئِیمٌ، وَ خَیْرُ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ کَانَ مَأْلَفَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَفُ»
مؤمن سادهدل و بخشنده است و فاجر حیلهگر و پست. بهترین مؤمن آن است که موجب الفت مؤمنان باشد و در کسى که الفت نگیرد و الفت نپذیرد خیری نیست.
«غرّ» یعنی خوشباور و سادهدل و البته نه سادهلوح؛ مؤمن پاکدل است و فریب نمیخورد، اهل تقابل نیست. اگر کسی دروغ هم بگوید، باور میکند؛ چون دلش پاک است. «کریم» یعنی بزرگوار.
«فاجر» یعنی گناهکار. کسی که از زیادی گناه، نه دینی برایش مانده و نه اعتقادی.
ایندو مقابل هم هستند. هرچه مؤمن صاف و ساده است، فاجر بدذات و پست است؛مثل عقربی که دمش را بالا میدهد و به هرکه میرسد نیش میزند.
امّا از میان مؤمنان بهترینشان آن است که باعث الفت برای مؤمنان دیگر شود. الفت یعنی مهربانی و محبّتی که همراه آرامش باشد.
رحمت خدا به حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت، آیتاللّه محمّدتقی نجابت و شهید آیتاللّه دستغیب. وقتی کسی کنار ایشان مینشست آرامش پیدا میکرد.
شما مؤمنان وقتی پیش هم هستید احساس آرامش میکنید؛ چون با صفا و یکرنگی به مسجد میآیید، نه پولی از کسی میخواهید و نه میخواهید تعریفتان کنند. از خانه میآیید که چیزی یاد بگیرید و ایمانتان بیشتر شود، این الفت است؛ یعنی دلتان با هم است، چپچپ به هم نگاه نمیکنید، همه با هم خوبید. مؤمن اینطور است.
آنکه مؤمن نیست نه خودش الفت دارد و نه دیگران با او الفت میگیرند. در چنین کسی خیری نیست؛ مثل کسی که به قصد ریا میآید و باطناً مضطرب است؛ همیشه ولوله در جانش است و میخواهد هرچه زودتر از مسجد فرار کند.
بعضی افراد تا کموزیادی میشود غر میزنند و دادوبیدادشان بلند میشود. چنین کسی الفتی ندارد، نه خودش آرامش دارد و نه به دیگران آرامش میدهد.
تفسیر سوره شعراء آیه ۶۹ تا ۷۸
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیمَ(69) إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ(70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ(71) قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ(72) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ(73) قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ(74) قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ(75) أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ(76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ(77) الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ(78)
سرگذشت ابراهیم را بر آنان بخوان!(۶۹) هنگامی که به پدر و قومش گفت: چه میپرستید؟(۷۰) گفتند: بتها را میپرستیم و همواره ملازم پرستش آنهاییم.(۷۱) گفت: آیا وقتی آنها را میخوانید صدای شما را میشنوند؟(۷۲) یا نفعی به شما میدهند یا ضرری میرسانند؟(۷۳) گفتند: نه، بلکه پدران خود را دیدیم که چنین میکردند.(۷۴) گفت: آیا میفهمید چه چیزی میپرستید (۷۵) شما و نیاکانتان؟(۷۶) همۀ آنها دشمن من هستند، مگر پروردگار عالمیان(۷۷) هماو که مرا خلق کرده و هدایت میکند.(۷۸)
«وَ اتْلُ» تلاوت کن، بخوان «عَلَیْهِمْ» بر آنان «نَبَأَ إِبْراهیمَ» خبر و سرگذشت ابراهیم را. (69)
«إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ» آن هنگام که به پدرش و قومش گفت «ما تَعْبُدُونَ» چه میپرستید؟ (70)
«قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً» گفتند: بتها را عبادت میکنیم «فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ» و همواره ملازم پرستش آنها هستیم. (71)
«قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ» ابراهیم گفت: آیا صدایتان را میشنوند «إِذْ تَدْعُونَ» وقتی آنها را میخوانید؟ (72)
«أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ» یا نفعی به شما میرسانند «أَوْ یَضُرُّونَ» یا ضرری میزنند؟ (73)
«قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا» گفتند: خیر، بلکه پدران خود را دیدیم «کَذلِکَ یَفْعَلُونَ» که این کار را میکردند. (74)
«قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ» ابراهیم گفت: آیا میفهمید «ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» چه چیزی میپرستید؟ (75)
«أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ» شما و نیاکانتان؟ (76)
«فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی» همۀ اینها دشمن من هستند «إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ» مگر پروردگار جهانیان. (77)
«الَّذی خَلَقَنی» همان کسی که مرا آفریده «فَهُوَ یَهْدینِ» و هماو هدایتم میکند. (78)
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیم؛ «اتلُ» یعنی تلاوت کن، بخوان. دربارۀ قرآن هم از این عبارت استفاده میشود و هم از «اقرأ». معنای هردو یکی است.
«اُتلُ علیهم» یعنی بر آنان (کافران) بخوان. این عبارت متضمن نوعی سرزنش و توبیخ است؛ یعنی معلوم است آنها افرادی نیستند که به این سادگی ایمان بیاورند.
کعبه در زمان بعثت رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله پر از بت بود و مشرکان اشکالی را که از سنگ و چوب میتراشیدند و میپرستیدند، در خانۀ خدا نگهداری میکردند.
إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُون؛ زمانی که حضرت ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: چه چیزی میپرستید و بندۀ چه هستید؟
پیشتر گفتیم که پدر ابراهیم علیهالسلام قبل از به دنیا آمدن او از دنیا رفت و عمویش، آزر سرپرستی او و مادرش را برعهده داشت و ظاهراً با مادرش هم ازدواج کرده بود. به همین دلیل جناب ابراهیم عموی خود را پدر خطاب میکرد.
سؤال جناب ابراهیم سؤالی است که همۀ انسانها در هر دورهای باید از خود بپرسند و به این فکر کنند که چه میپرستند. برخی خود را خداپرست میدانند؛ گروهی بت میپرستند؛ برخی حیوانپرست و بعضی نیز شیطانپرستاند. برخی هم میگویند هیچچیز نمیپرستند و خود را بندۀ هیچ کس و هیچچیز نمیدانند، امّا دروغ میگویند. آنها در واقع بندۀ هوای نفس خویش هستند و خبر ندارند.
همین که اینهمه دور خود میچرخند و اعتباری برای خود قائل هستند، بت بزرگِ نفس است که حاضر نیستند از آن دست بردارند.
اطاعتِ نفس که دستور میدهد این ظلم را بکن، این گناه را انجام بده، این حرف را بزن، پرستش بت درون است. هوای نفس از هر بتی بدتر است؛ لذا از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله نقل است:
«أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک»[1]
«دشمن ترین دشمنانت هوای نفسی است که در خود داری.»
بنابراین احدی در این عالم پیدا نمیشود که پرستش نداشته باشد و بنده نباشد.
قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفین؛ «اصنام» جمع صنم به معنای بت است. «نظَل» یعنی میگردیم. «عاکف» یعنی دائمی و همیشگی. معتکف کسی است که جایی متمرکز شده و جز به ضرورت آنجا را ترک نمیکند.
مشرکان در جواب ابراهیم علیهالسلام گفتند: ما بتها را میپرستیم؛ همیشه ملازم آنهاییم و هرگز از کار خود دست برنمیداریم.
المیزان در ذیل این آیه مینویسد: «این بتپرستان ملائکه و جن را مىپرستیدند و آنها را موجوداتى روحانى و خارج از عالم اجسام و منزه از خواص ماده و آثار آن مىدانستند و چون در هنگام عبادت توجه به این موجودات روحانى برایشان دشوار بود و نمىتوانستند آنها را در ذهن خود مجسم کنند، دست به این ابتکار زدند و براى هریک مجسمهاى نمایانگر آن موجود روحانى بسازند و هنگام عبادت متوجه آن شوند».
قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ؛ جناب ابراهیم پرسید: آیا وقتی آنها را میخوانید و صدایشان میزنید، میشنوند؟
وقتی مقابل بتها میایستید و دستهای خود را بلند میکنید و با آنها حرف میزنید، وقتی میگویید فرزندان ما را شفا بده، باران ببار، به محصولاتمان برکت بده، آیا صدایتان را میشنوند؟
معبود، قبل از هرچیز باید شنوا باشد و سخن خوانندۀ خود را بفهمد.
أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ؛ آیا این بتها نفعی به حال شما دارند؛ آیا میتوانند دردهایتان را شفا دهند یا فقرتان را از بین ببرند؟ آیا قادرند ضرری به شما برسانند؟ جماداتی هستند که هیچ خاصیتی ندارند.
وقتی انسان میمیرد و روح از بدنش جدا میشود، مثل سنگی گوشهای میافتد و دست و پا و زبان و چشم و گوشش از کار میافتد. هرچه او را بخوانند، جواب نمیدهد، هرچه تکانش دهند عکسالعملی نشان نمیدهد. این جسم بی جان هیچ نفعی برای کسی ندارد.
مرده و زنده فرقی ندارد؛ آنکه روح را میگیرد، همان خدایی است که حیات میبخشد؛ پس فقط او مؤثر است، نه این هیکل. همه برای هم همین طوریم، از هیچکس کاری برای کسی برنمیآید، جز بهاذناللّه.
تا انسان به شخص یا به شیء نظر دارد، بتپرست است.
همۀ اینها اسباب و وسایلی هستند که خدا معیّن کرده. اگر یک راه بسته شود، راه دیگری فراهم میکند. اینطور نیست که اگر واسطۀ رزقوروزی انسان مرد، خدا مرده باشد. خداوند حیّ و قیّوم و ازلی و ابدی است.
حضرت ابراهیم به همۀ ما خطاب میکند که آنچه به جای خدا میخوانید، هیچ نفع و ضرری به حال شما ندارد. به جای مؤثر دیدن اسباب و توجه به آنها، حواست به خدا باشد و فقط برای او سجده کن!
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُون؛ «وجد» یعنی یافتن. گفتند: ما پدران و نیاکان خود را بر این کار دیدیم و از آنها تقلید میکنیم.
انسان صاحب فکر و اندیشه است. نباید در عقیده تابع کسی، حتی پدر خود، باشد و باید با عقل خویش عقایدش را برگزیند.
اگر پدران و نیاکان انسان عقیدۀ فاسدی داشتند و تابع خرافات بودند، پیروی از آنها صحیح نیست و حجتی در مقابل پروردگار ندارد.
یا از آن طرف، اگر کسی در لباس روحانیت خلافی کرد، نباید کار او را به دین نسبت داد. آنها که میگویند «دین خرافات است، ببین آخوندها چه میکنند» عقل خود را کنار گذاشتهاند.
خدا به ما عقل داده، باید فکر کنیم. هرکس رفتارش درست و فعل و سخنش یکی بود، مؤمن است، خواه لباس آخوندی داشته باشد، خواه نداشته باشد.
قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُون؛ «رأیتم» از «رأی» در اصل یعنی دیدن، ولی در اصطلاح یعنی تأمل کردن و اندیشیدن.
حضرت ابراهیم به بتپرستان گفت: آیا تابهحال با خود فکر کردهاید که خود و پدرانتان چه میپرستید؟
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمین؛ جناب ابراهیم گفت: آنچه میپرستید دشمن من هستند، مگر پروردگار عالم.
ضمیر «فانهم» هم میتواند به بتها برگردد و هم به پدران بتپرستان. اگر به پدرانشان برگردد که هیچ، ولی اگر به بتها برگردد، یعنی منظور جناب ابراهیم این است که بتها دشمن من هستند.
امّا چرا بتها باید دشمن حضرت ابراهیم باشند؟ آنها که جمادند و خاصیتی ندارند که کسی با آنها دشمنی کند!
در واقع ابراهیم علیهالسلام با آن تفکر و تقلیدی که مردم را به بتپرستی وامیدارد دشمن است.
کسی که برای جماد کرنش میکند، خود نیز حالت جمودی درونش ایجاد میشود. وقتی پدر و مادر و خانواده عادت و روش غلطی دارند، بچهها هم یاد میگیرند و مثل آنها میشوند.
بنابراین دشمنی جناب ابراهیم با جمودی است که کافران را واداشته مقابل جمادات و بتها کرنش کنند و آنها را معبود خود بگیرند.
امّا خدای تعالی که ما را خلق کرده، سزاوار پرستش و کرنش است. درست است او را نمیبینیم، امّا آثارش را در همهجای این عالم میبینیم و خصوصیاتش را درک میکنیم. از درون خود هم میفهمیم خالقی داریم که ربّ العالمین است.
الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدین؛ خدایی را میپرستم که مرا خلق کرده و هدایتم میکند.
همۀ ما یک نطفۀ گندیده بودیم که خداوند ما را به این شکل آفرید و در بدنمان اعضای مختلف و پیچیده قرار داد. او که ما و دیگر مخلوقات و این جهان عظیم را آفریده و نگه میدارد ربّالعالمین است.
همۀ وجود من و خصوصیات خوب من از اوست و او محبوب و معشوق من است.
این بدن عاقبت خاک میشود و آنچه میماند روح است. روح از خدای تعالی است. هرکس بندۀ خدا باشد روحش در عالم برزخ و قیامت شکل زیبا پیدا میکند و سعادتمند میشود. خوابهای خوبی که افراد میبینند، شکلی از روحشان است که گاهی مشاهده میکنند.
[1]. عدهالداعی، ۳۱۴.