سوره شعراء آیه ۶۰ تا ۶۷ | جلسه ۹
بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
تفسیر سوره شعرا آیه ۶۰ تا ۶۷ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۸/۲۴ | جلسه ۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله:
«ثَلَاثٌ أَخَافُهُنَ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی الضَّلَالَهُ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ وَ مَضَلَّاتُ الْفِتَنِ وَ شَهْوَهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْج»
«پس از خود، بر امتم از سه چیز میترسم؛ گمراهی بعد از معرفت، فتنههای گمراه کننده و شهوت شکم و فرج.»
الضَّلَالَهُ بَعْدَ الْمَعْرِفَه؛ گمراهی بعد از معرفت یعنی بعد از اینکه، بهاندازۀ خود، مقداری خدای تعالی را شناخت و در زمرۀ مؤمنان وارد شد، کافر شود و همهچیز را انکار کند.
مَضَلَّاتُ الْفِتَن؛ فتنههای گمراه کننده امتحاناتی است که انسان در آن قبول نشود.
وَ شَهْوَهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْج؛شهوت شکم و فرج. وقتی کسی عادت به پرخوری میکند، جز لذت غذاخوردن چیزی نمیفهمد.
در روایت است که پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله معده را به سه قسمت تقسیم میکرد؛ یکسوم براى طعام، یکسوم براى آب و یکسوم براى نفس کشیدن.
انسان باید موقع شروع عذا «بسم اللّه» و بعد از پایان «الحمدللّه» بگوید؛ در حال غذا خوردن، مقداری خیالاتش را جمع کند و متوجه منعم باشد.
دربارۀ شهوات جنسی هم کسانی که مجرد هستند خیلی باید حواسشان را جمع کنند که تن به آلودگی ندهند و در گناه نیفتند.
گناهانی مثل استمناء علاوه بر ضررهایی که به بدن میرساند، عمر را هم کوتاه میکند.
تفسیر سوره شعرا آیه ۶۰ تا ۶۷
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ(60) فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ(61) قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدینِ(62) فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ(63) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الآخَرینَ(64) وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعینَ(65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرینَ(66) إِنَّ فی ذلِکَ لآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ(67)
صبحگاه به تعقیبشان پرداختند.(۶۰) چون دو گروه همدیگر را دیدند، اصحاب موسی گفتند: ما گرفتار شدیم.(۶۱) موسی گفت: هرگز! پروردگارم با من است و بهزودی مرا هدایت میکند.(۶۲) به موسی وحی کردیم عصایت را به دریا بزن! پس دریا شکافت و هر پاره چون کوهی بزرگ بود.(۶۳) و گروه دیگر را به آنجا نزدیک کردیم.(۶۴) موسی و هرکه با او بود را نجات دادیم.(۶۵) سپس دیگران را غرق کردیم.(۶۶) در این کار نشانهای است، ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.(۶۷)
«فَأَتْبَعُوهُمْ» فرعونیان بنیاسرائیل را تعقیب کردند «مُشْرِقینَ» هنگام صبح. (60)
«فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ» هنگامی که دو گروه همدیگر را دیدند «قالَ أَصْحابُ مُوسى» اصحاب موسی گفتند «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» ما به چنگ آنان افتادیم. (61)
«قالَ کَلاَّ» موسی گفت: هرگز چنین نیست! «إِنَّ مَعی رَبِّی» پروردگارم با من است «سَیَهْدینِ» بهزودی مرا هدایت میکند. (62)
«فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى» به موسی وحی کردیم «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ» عصایت را به دریا بزن! «فَانْفَلَقَ» زد و دریا شکافت. «فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ» هر بخشی از آن «کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ» مانند کوه بزرگی بود. (63)
«وَ أَزْلَفْنا» نزدیک کردیم «ثَمَّ الآخَرینَ» گروه دیگر را به آنجا. (64)
«وَ أَنْجَیْنا مُوسى» و نجات دادیم موسی «وَ مَنْ مَعَهُ» و هرکه با او بود «أَجْمَعینَ» همگی را. (65)
«ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرینَ» سپس دیگران را غرق کردیم. (66)
«إِنَّ فی ذلِکَ لآیَهً» مسلماً در این کار نشانهای است «وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ» امّا بیشتر آنان مؤمن نبودند. (67)
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ؛ «اتبعوهم» یعنی آنها را دنبال کردند. «مشرقین» یعنی هنگام صبح.
خدای تعالی به حضرت موسی دستور داد باید شبانه با بنیاسرائیل از مصر کوچ کنید. فرعون فهمید و به تعقیب آنها پرداخت. هنگام طلوع صبح دو گروه به هم رسیدند.
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ؛ «جمعان» یعنی دو گروه. «مُدرکون» یعنی به ما رسیدند و در چنگ آنان افتادیم.
فرعون در حالی با سپاهیان بسیار به بنیاسرائیل رسید که پیش روی بنیاسرائیل دریای سرخ یا رود نیل بود.
اصحاب موسی که از هردو طرف راه خود را بسته دیدند، ترسیدند و باناامیدی گفتند: وای بر ما! بهزودی گرفتار فرعون میشویم و همگی هلاک میگردیم.
قالَ کَلا؛ امّا حضرت موسی نه ترسید و نه ناامید شد، با صلابت و قدرت، در حالی که تکیه بر پروردگار عالم داشت، فرمود: هرگز! نه گرفتار فرعون میشویم و نه هلاک میگردیم.
إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدین؛ فرمود: پروردگار من همیشه با من است و اینبار هم مرا به راه نجاتی هدایت میکند.
اینکه حضرت موسی فرمود: «إِنَّ مَعی رَبِّی» اشاره به چند آیه قبل است؛ وقتی خداوند او را به رسالت برگزید، به خدا عرض کرد: میترسم مرا تکذیب کنند، سینهام تنگ است و زبانم گویا نیست و خونی گردن من دارند که میترسم مرا بکشند.
خداوند فرمود: «کَلاَّ» هرگز! «فَاذْهَبا بِآیاتِنا» با آیات ما بروید «إِنَّا مَعَکُمْ» ما با شما هستیم «مُسْتَمِعُونَ» میشنویم.
لذا حضرت موسی در اینجا به قومش گفت: پروردگارم با من است و مرا هدایت میکند. از این جهت هیچ ترسی در دل نداشت.
دوستان عزیز جوان و نوجوانی که در مدرسه با دانشآموزانی برخورد دارند که اخلاق خوبی ندارند و اهل ایمان نیستند، یادشان باشد که خدا همراهشان است. از خدا بخواهند کمکشان کند فریب آنها را نخورند و از دین و نماز و اخلاقیات دور نشوند.
و قتی یادتان باشد خدا همراه شماست و کمک میکند، یقیناً خدا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام کمک میکنند. دیگر نهتنها آنها بر شما تأثیر نمیگذارند، بلکه شما بر آنها تأثیر میگذارید.
فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر؛ به موسی وحی کردیم عصایت را به دریا بزن.
وحی انبیاء از درون است و فقط خودشان متوجه میشوند. خدا با همه است، ولی ما ملتفت نیستیم و انبیاء هستند.
البته وحی منحصر به پیامبران است. اگر کسی چیزی به ذهنش برسد و درست باشد «الهام» است، حتی اولیاء اللّه هم نمیتوانند بگویند وحی به آنان شده، از طریق الهام است که چیزهایی میفهمند. الهام هم مراتب دارد، برای بعضی خیلی قوی است و برای بعضی ضعیف.
فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ؛ «انفلق» یعنی جدا و تکهتکه شد، از هم شکافت. «فِرْق» یعنی بخش، قسمت. «طود» به معنانی پاره کوه است.
حضرت موسی عصایش را به دریا زد و دریا از هم باز شد. آبهای هر قسمت روی هم سوار شد و مانند کوه بزرگی درآمد.
در اینکه منظور از دریا رود نیل است یا دریای سیاه اختلاف نظر وجود دارد.
به هر حال آبها کنار رفتند و دوازده راه، به تعداد اسباط بنیاسرائیل، باز شد که هر قبیله از یک معبر میگذشتند. زیر پایشان هم خاک خشک بود.
به موسی گفتند: ما از سایر قبیلهها خبر نداریم، آنها کجا هستند؟
حضرت موسی فرمود: آنها هم با شما در دریا هستند، ولی آنها باور نکردند. خداوند به دریا دستور داد میان آبها دریچههایی گشوده شد که میتوانستند همدیگر را ببینند و با هم صحبت کنند.[1]
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الآخَرینَ؛ «ازلفنا» نزدیک کردیم. «ثَمَّ» در آنجا.
وقتی دریا شکافت و بنیاسرائیل وارد شدند، فرعونیان هم از راه رسیدند و پشتسر آنها وارد شدند.
در روایت است: فرعون و سپاهیانش بهسوی دریا آمدند و چون به دریا رسید به یارانش گفت: آیا نمیدانید که من پروردگار برتر شما هستم؟ دریا بهخاطر من شکافته شده!
کسی جرأت واردشدن به دریا را نداشت و اسبان از ترس آب از وارد شدن به دریا سر باز زدند.
فرعون به سختی پا پیش گذاشت تا به ساحل دریا رسید. ستارهشناسِ مخصوصش به او گفت: وارد دریا نشو و از این کار صرفنظر کن.
فرعون سخن او را نپذیرفت و سوار بر اسب نری شد. اسب از وارد شدن به آب سرپیچی کرد.
جبرئیل که سوار بر اسب مادهای بود، اسب فرعون را به پیش راند و خود پیشاپیش حرکت کرد و وارد دریا شد. اسبِ فرعون که نگاهش به اسب ماده افتاد بهدنبال آن حرکت کرد و داخل دریا شد و یاران فرعون نیز به سختی پشتسر آن حرکت کردند.
زمانیکه همۀ آنها وارد دریا شدند و آخرین نفرشان همزمان با خروج آخرین نفر از یاران موسی وارد دریا گردید، خدا به بادها دستور وزیدن داد و آبها به هم متّصل شدند و چون کوه بر سر آنها فروریختند.[2]
اینها قصه نیست، واقعیاتی است که اتفاق افتاده و در کتابهای تورات و قرآن و در تاریخ آمده است.
آیا نباید آدمی با شنیدن این ماجراها به قدرت خدا پی ببرد و ایمانش قویتر شود؟ خدای تعالی ضمن این حکایتها مردم را رشد میدهد و هر آیه درسی است برای هر کسی.
وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعینَ؛ ما موسی و همۀ کسانی را که با او بودند نجات دادیم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرین؛ و بقیه را غرق کردیم.
خدا به فرعون خیلی مهلت داد. بعد از موسی هم معجزات زیادی دید، امّا ایمان نیاورد. شاید از اول نمیگفت من خدا هستم، امّا وقتی ریاست آمد و عدهای دور انسان را گرفتند و نفس دید همه مقابلش کرنش میکنند، فریب میخورد.
إِنَّ فی ذلِکَ لآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنین؛ این وقایع همه آیه و نشانه است، امّا بیشترشان ایمان نیاوردند.
همین قوم بنیاسرائیل اینهمه نشانه دیدند، امّا حضرت موسی را خیلی اذیت کردند. هر روز بهانهای میگرفتند و بعد هم گوسالۀ سامری را پرستیدند.
خدای تعالی دستور داد وارد فلسطین شوند. گفتند در آنجا افراد قدرتمندی هستند و تا آنها آنجایند ما وارد نمیشویم.
دو نفر از مؤمنان صالح گفتند وارد شوید، خدا کمکتان میکند -از آن ششصدهزار نفر فقط دو نفر صالح و خداترس بودند- بنیاسرائیل گفتند: ای موسی، تو و برادرت برو آنها را بیرون کن، ما همینجا نشستهایم.
حضرت موسی خیلی ناراحت شد. گفت خدایا بین من و اینها جدایی بینداز. بهخاطر همین مبتلا شدند به چهل سال سرگردانی. روز حرکت میکردند و شب میخوابیدند، صبح که برمیخواستند، خود را همان جای اول میدیدند.
بعد از حضرت موسی هم انبیاء دیگر را ظلم و اذیت بسیار کردند؛ زکریا و یحیی و پیامبران بسیاری را کشتند، امروز هم ظلم بیحد میکنند. صهیونیستهای امروز فرزندان همانهایند و از آنها ارث بردند.
بعضی مفسران میگویند قوم حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله هم آنطور که باید، ایمان نیاوردند. خیلیها در خفا مؤمن نبودند و بعد از رسول خدا امتحان خوبی ندادند. فقط سه نفر بر ایمان خود باقی ماندند: سلمان و ابوذر و مقداد، البته بعد عدهای توبه کردند و برگشتند.
خدای تعالی با این آیات به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله دلداری میدهد که اگر امّت شما اذیتتان کردند و درونشان ایمان نیست، امّتهای گذشته هم همین طور بودند.
خدا، بهحق محمّد و آلمحمّد، همۀ ما را در معرفت و شناخت خود که امید ماست، ثابت قدم بدارد! ما میخواهیم بفهمیم که هیچیم و همهکاره خداست.
امام معصوم میفرماید من یک ذرّه هستم، از ذرّه هم کوچکترم، هدف ما هم همین است که بفهمیم در مقابل خدای تعالی هیچ نیستیم و هیچ نداریم.
مگر ما چه بودیم؟ ابتدا که همه خاک بودیم، بعد نطفه بودیم؛ نه ماه در شکم مادر قرار گرفتیم و حالا هم بدنمان پر از خون نجس است.
اگر آدمی کمی فکر کند و بفهمد هیچ است، اینقدر اناانا نمیکند.
یکی داشت از خودش تعریف میکرد، شخصی آمد و گفت اجازه بدهید من از شما تعریف کنم؛ شما ابتدا نطفه بودی، در انتها هم مرداری، الآن هم خیگ نجاستی.
این یک واقعیت است! پس چرا وقتی کار مهمی انجام میدهیم، باد میکنیم؟ این از مکر شیطان و نفس است.
این نفس انسان را وامیدارد خود را بزرگ ببیند؛ وامیدارد عصیان کند؛ لذا از صبح که برمیخیزد باید بگوید خدایا کمکم کن راه کج نروم؛ گناهی نکنم؛ واجبی از من فوت نشود و منمن نکنم!
خدایا کمک کن در ناراحتیهای دنیا از تو نبریم؛ در خوشیهای دنیا غرّه نشویم و خود را بزرگ نبینیم، و در همه حال نسبت به هم مهربان باشیم!
خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بگردان!
[1]. بحارالأنوار، ۱۳، ۱۲۲.
[2]. تفسیر قمی، ۲، ۱۲۱.