تفسیر سوره شعراء

سوره شعراء آیه ۳۸ تا ۴۸ | جلسه ۷

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ

تفسیر سوره شعرا آیه ۳۸ تا ۴۸ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۸/۱۰ | جلسه ۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

قَالَ الصَّادِقُ علیه‌السلام:

«لَا یَصِیرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یَصِیرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَوَاءً»[1]

بنده بندۀ خالص خدا نمی‌شود، مگر اینکه مدح و ذمّ مردم در نظرش یکسان باشد.

کسی بندۀ واقعی خدا می‌شود که در اثر انجام واجبات و ترک محرمات چنان به خدای تعالی رو آورده و به او نزدیک شده باشد که تعریف مردم یا بدگویی آنها در نظرش یکسان باشد؛ یعنی در اثر تعریف و مدح دیگران مغرور نمی‌شود و به‌خاطر ذمّ و بدگویی آنها ناراحت نمی‌شود و کینه‌ای به دل نمی‌گیرد.

 

تفسیر سوره شعرا آیه ۲۳ تا ۳۷

فَجُمِعَ السَّحَرَهُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ(38) وَ قیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ(39) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ(40) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ(41) قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ(42) قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ(43) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ(44) فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ(45) فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ(46) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ(47) رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ(48)

ساحران را در وعده‌گاه روز معیّنی جمع کردند.(۳۸) و به مردم گفتند: آیا شما هم جمع می‌شوید؟(۳۹) تا اگر ساحران پیروز شدند از آنها پیروی کنیم(۴۰) هنگامی که ساحران آمدند به فرعون گفتند: آیا اگر پیروز شدیم، پاداشی داریم؟(۴۱) فرعون گفت: بله؛ در این صورت از مقرّبان خواهید بود.(۴۲) موسی به آنها گفت: بیندازید آنچه را می‌خواهید بیندازید!(۴۳) پس ریسمان‌ها و عصاهایشان را انداختند و گفتند: به عزّت فرعون، ما پیروزیم.(۴۴) سپس موسی عصایش را انداخت، ناگهان آنچه را به دروغ انداخته بودند، خورد!(۴۵) ساحران به سجده افتادند.(۴۶) گفتند: ما به ربّ‌العالمین ایمان آوردیم.(۴۷) به پروردگار موسی و هارون.(48)

«فَجُمِعَ السَّحَرَهُ» ساحران را جمع کردند «لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» برای وعده‌گاه روزی معیّن. (38)

«وَ قیلَ لِلنَّاسِ» و به مردم گفتند «هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ» آیا شما هم جمع می‌شوید؟ (39)

«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ» تا شاید پیروی کنیم از ساحران «إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ» اگر پیروز شدند. (40)

«فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ» هنگامی که جادوگران آمدند «قالُوا لِفِرْعَوْنَ» به فرعون گفتند «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» آیا برای ما پاداشی هست «إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ» اگر پیروز شدیم؟ (41)

«قالَ نَعَمْ» فرعون گفت: بله. «وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» در آن صورت شما از مقرّبان خواهید بود. (42)

«قالَ لَهُمْ مُوسى» موسی به آنها گفت «أَلْقُوا» بیندازید «ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ» آنچه را می‌خواهید بیندازید. (43)

«فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ» ساحران ریسمان‌ها و عصاهایشان را انداختند «وَ قالُوا» و گفتند «بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ» به عزّت فرعون که ما پیروزیم! (44)

«فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ» سپس موسی عصایش را انداخت «فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ» ناگهان بلعید «ما یَأْفِکُونَ»آنچه را ساحران به دروغ ساخته بودند.(45)

«فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ» ساحران به سجده افتادند. (46)

«قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ» گفتند ما به ربّ‌العالمین ایمان آوردیم. (47)

«رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ» به پروردگار موسی و هارون. (48)

فَجُمِعَ السَّحَرَهُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم؛ «میقات» یعنی وعده‌گاه. برای زمان معیّنی وعده گذاشتند که ساحران و حضرت موسی و هارون جمع شوند.

از میان ساحران خبره، بهترین‌ها را انتخاب کردند و آوردند. در اینکه تعدادشان چند نفر بود اختلاف وجود دارد، از سی تا چهارصد نفر گفته شده.

وَ قیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُون؛ به مردم گفتند: آیا شما هم می‌آیید؟ طبعاً مردم هم آمدند و جمعیت زیادی جمع شد.

لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ؛ «نتبع» یعنی تبعیت و پیروی کنیم. منظور این است که وقتی ساحران برنده شدند، مردم هم جشن بگیرند و پایکوبی کنند.

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ؛ هنگامی که ساحران آمدند به فرعون گفتند: آیا در صورت پیروزی پاداشی خواهیم داشت؟

المیزان می‌نویسد: اینکه گفتند «اگر پیروز شدیم» و نگفتند «وقتی پیروز شدیم» نشان می‌دهد که نخواستند قول قطعی غلبه بر حضرت موسی بدهند تا فرعون در حال تردید و دودلی باقی بماند و برای پاداش دادن به آنها دست‌ودل‌بازتر باشد.

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ؛ فرعون گفت: بله؛ در این صورت از مقرّبان و خاصان من خواهید شد. این بهترین پاداشی بود که به آنان وعده داد و غیر از پاداش‌های نقدی بود که برایشان معیّن کرده بود.

آنچه از این آیات می‌فهمیم این است که اولاً: همۀ ما نفس امّاره داریم. این نفس همان فرعون درون ماست. موسی هم روح ما و جهت خدایی ماست.

نفس می‌گوید من همه‌کاره هستم. هرکه را هم بتواند به‌سوی خود می‌کشاند، امّا بندگان خدا؛ یعنی پیامبر و ائمۀاطهار علیهم‌السلام و دوستان خدا مردم را به خدا سوق می‌دهند، نه به خود.

ممکن است کسی اهل نماز و روزه هم باشد، حتی از قرآن و روایات سخن بگوید، امّا به‌جای خدای تعالی، مردم را باطناً متوجه خود کند.

از کجا بفهمیم که به خود دعوت می‌کنیم یا به خدا؟

اگر کسی اهل باشد و بخواهد، خیلی زود می‌فهمد. در واقع خدا التفاتش می‌دهد، ولی اگر خود را به نافهمی بزند، امر برایش مشتبه می‌شود.

باید از خدا بخواهیم توفیق دهد و کمک کند، والّا خود انسان نمی‌تواند این‌قدر خالص شود که فقط به خدا دعوت کند و خودش را مطرح نکند.

از کجا بفهمیم که وقتی به دنبال کسی می‌افتیم و به حرف‌هایش گوش می‌دهیم، به‌سوی او کشیده می‌شویم یا به خدا نزدیک می‌شویم؟

معمولاً این‌طور است که اگر انسان دنبال خدا باشد، وقتی به درون خود رجوع می‌کند فرح خاصی در خود می‌یابد. این فرح نشان‌دهنده این است که متبوع انسان خدایی بوده و تابع و متبوع هر دو مورد نظر خدای تعالی هستند.

بنابراین فرعون و موسی درون همه وجود دارد. اگر به خدا متوسل شویم و از او کمک بخواهیم، خدای تعالی فرعون را مغلوب و سرکوب می‌کند و موسای درونمان جان می‌گیرد. نشانه‌اش هم این است که تابع پیامبر و ائمۀاطهار علیهم‌السلام می‌شویم.

قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ؛ «القوا‌» یعنی بیندازید.

وقتی همه جمع شدند و ساحران و موسی مقابل هم ایستاند، جناب موسی به آنها گفت: هرچه می‌خواهید بیندازید و سحرهایی را که آماده کرده‌اید بیندازید تا هم مردم ببینند و هم ما ببینیم.

فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُم؛ «حبال» جمع حبل به معنای ریسمان و طناب است. «عصی» یعنی عصا و چوب‌دستی. جادوگران ریسمان‌ها و چوب‌هایشان را انداختند.

وَ قالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُون؛ گفتند: به عزّت فرعون قسم که قطعاً ما پیروز خواهیم شد.

وقتی ساحران بند و چوب‌هایشان را انداختند، در چشم مردم به شکل مار درآمد و همه ترسیدند. ساحران هم خوشحال شدند و گمان کردند پیروز میدان شده‌اند؛ لذا گفتند: به فرعون قسم که ما برنده‌ایم!

وقتی ساحران سحر خود را انداختند، حضرت موسی کمی احساس ترس کرد؛ «فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَهً مُوسى‏».[2]

البته امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «لَمْ یُوجِسْ مُوسَى خِیفَهً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَهِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَال»[3]‏ جناب موسی برای خودش نترسید، وحشتش از غلبۀ نادانان و حاکمان گمراه بود.

فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاه؛ چون نوبت به موسی رسید، عصایش را انداخت.

فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُون؛ ناگهان عصا تبدیل به اژدها شد و اول از همه سحر ساحران را بلعید.

«تلقف» یعنی بلعید. «یأفکون» از افک به معنای دروغ است؛ یعنی آنچه را ساحران به دروغ و نیرنگ بافته و انداخته بودند بلعید.

آنها چیزی جز بند و چوب نبود، به نیرنگ و فریب ساحران در چشم مردم به شکل مار و اژدها درآمده بود.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌فرمودند: وقتی عصای موسی اژدها شد حتی سنگ‌ها و انسان‌ها را هم می‌خورد.

فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ؛ وقتی ساحران این منظره را دیدند، حق برایشان واضح شد؛ لذا فوراً به سجده افتادند و ایمان آوردند.

قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمین رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُون؛ گفتند: ما به پروردگار عالم ایمان آوردیم؛ پروردگار حضرت موسی و هارون.

معلوم می‌شود هم انصاف داشتند و هم اینکه حق درونشان زنده بود که این‌طور به سجده افتادند و اظهار ایمان کردند.

فرعون با دیدن این منظره بسیار وحشت‌زده شد و شروع کرد به تهدید ساحران و تهمت زدن به حضرت موسی.

امّا چگونه ممکن است جادوگرانی که یک عمر دنبال باطل بودند و تا چند دقیقۀ پیش عزم جدی بر شکست موسی داشتند، ناگهان متنبه شدند و بدون هیچ تردید و تزلزلی، این‌طور ایمان آوردند و باوجود تهدیدهای فرعون، دست از ایمانشان برنداشتند؟ در واقع نهایت درجۀ استقامت در دین را خدا نصیبشان کرد. این چطور ممکن است؟

این امر دلایل متعددی می‌تواند داشته باشد؛ اولاً: آنها اهل خبره و کاربلد بودند؛ یعنی می‌فهمیدند سحر چیست و معجزه چیست.

وقتی دیدند سحر قوی آنها در عرض یک لحظه، طعمۀ عصایی شد که هیچ صنعت سحری در آن به کار نرفته بود، فهمیدند این سحر نیست.

ثانیاً: منصف بودند؛ شیفتۀ دنیا و ریاست نبودند و بنا نداشتند پا بر حق بگذارند. اگر دنبال سحر رفتند و تابع فرعون بودند، به‌خاطر این بود که کسی نبود دستشان را بگیرد و نجاتشان دهد.

پس صرف اینکه انسان حق را دریابد کافی نیست، باید درونش هم پذیرای حق باشد و به آن تن دهد.

این روحیه که انسان مقابل حق خاضع باشد، تأثیر زیادی در پیشرفت معنوی‌اش دارد؛ سربزنگاه دست او را می‌گیرد و گاهی یک‌شبه ره صدساله می‌رود.

خدای تعالی انسان را خوب خلق کرده و میل به خوبی را در او قرار داده است. درست است که شیطان و نفس قوی هستند و کار خود را می‌کنند، امّا فطرت آدمی، مخصوصاً جوانانی که کمتر گناه کرده‌اند، پاک است، وقتی حق را می‌بیند خاضع می‌شود. وقتی گناهی می‌کند، می‌گوید خدایا مرا ببخش؛ چراکه دلش به خدای تعالی قوی است.

ثالثاً: ظلم‌هایی که فرعون کرده بود برای همۀ مردم و مخصوصاً آنها که به‌نوعی بزرگان و برجستگان جامعه محسوب می‌شدند، جای سؤال بود؛‌ فرعون این‌همه نوزاد کشت؛‌ شکم زنان را درید و بر بنی‌اسرائیل ستم‌های بسیار می‌کرد. این کارها باعث می‌شد در حقانیت او دچار تردید شوند.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌گفتند: هرکس سه سورۀ شعرا و نمل و قصص را شب‌های جمعه بخواند خدای تعالی محبّت خود را نصیبش می‌کند.

[1]. بحارالأنوار، ۷۰، ۲۹۴.

[2]. طه، ۶۷.

[3]. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است