سوره شعراء آیه ۲۰۳ تا ۲۰۹ | جلسه ۳۱
بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
تفسیر سوره شعراء آیه ۲۰۳ تا ۲۰۹ | چهارشنبه ۱۴۰۳/۹/۷ | جلسه ۳۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قال رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله:
«بَلَاءُ الْإِنْسَانِ مِنَ اللِّسَان»[1]
«گرفتاری انسان از زبانش است.»
بلا هم مربوط به دنیا میشود، هم آخرت. اگر زبان رها باشد و انسان مواظب آن نباشد، برای خودش و خانواده و دوستان و گاهی حتی برای جامعه واقعاً موجب بلا میشود.
وقتی زبان را از دروغ و غیبت و تهمت و حرفهای بیهوده و خلاصه از هرچه رضای خدا در آن نیست، حفظ نکند، گرفتار بلا میشود.
وقتی غیبت میکند یا تهمت میزند، هم برای آخرتش عذاب و گرفتاری درست میکند تا وقتی که آن شخص از او راضی شود، و هم برای دنیا، اگر به گوش او یا خانوادهاش برسد، موجب ناراحتی و بلا میشود. دروغ هم همین است.
غیبت، دروغ، تهمت، مسخره کردن، همه از همین زبان است؛ لذا در روایت دارد که وقتی صبح میشود، زبان به سایر اعضاء و جوارح میگوید: امروز حالتان چطور است؟
میگویند: ما خوبیم، اگر تو بگذاری و ما را جهنّمی نکنی.
درست است چشم هم گناه دارد، دست و پا هم هرکدام گناهانی دارند، ولی زبان از همه مهمتر است. به همین دلیل بعضی اصحاب پیامر وقتی میخواستند حرف بزنند ریگ در دهان میگذاشتند که حواسشان باشد چه میگویند.
البته نمیگوییم کسی ریگ در دهانش بگذارد. ما از اساتیدمان چنین کاری ندیدیم. بهتر از ریگ این است که حواستان به خدا باشد و صبح و ظهر و شب بگویید خدایا کمک کن گرفتار غیبت و تهمت و دروغ و فحاشی و حرف لغو نشوم.
بیشتر ناراحتیها و نزاعهایی که در خانوادهها پیش میآید بهخاطر زبان است. خانم یا آقا یکدفعه عصبانی میشوند و چیزهایی میگویند که باعث ناراحتی همسر و بچهها میشوند، بچهها هم همین طور.
از آن طرف این زبان میتواند انسان را بهشتی کند؛ یک شهادتین میگوید و مسلمان میشود؛ «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمدا رسول اللّه». اگر هم پناه بر خدا به ائمۀ اطهار یا پیامبر اکرم یا خدای تعالی چیزهای خلافی بگوید جهنّمی میشود.
همه باید از گرفتاری زبان به خدا پناه ببریم و از او بخواهیم که زبانمان برای خود و دیگران خیر باشد. هم برای دیگران زبان خوب بگذاریم، هم برای خودمان.
تفسیر سوره شعراء آیه ۲۰۳ تا ۲۰۹
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ(203) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ(204) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ(205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ(206) ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ(207) وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ(208) ذِکْرى وَ ما کُنَّا ظالِمینَ(209)
کافران گویند: آیا مهلتی به ما داده خواهد شد؟(۲۰۳) آیا برای عذاب ما شتاب میکنند؟(۲۰۴) آیا دیدی اگر چند سالی آنان را بهرهمند سازیم(۲۰۵) سپس عذابی که به آنان وعده داده شد، بر سرشان آید(۲۰۶) آنچه از آن بهرهمند بودند به کارشان نمیآید.(۲۰۷) ما اهل هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر آنکه بیمدهندگانی برایشان فرستادیم.(۲۰۸) تا متذکر شوند و ما هرگز ستمکار نبودهایم.(۲۰۹)
«فَیَقُولُوا» کافران گویند «هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ» آیا مهلتی به ما داده میشود؟ (203)
«أَ فَبِعَذابِنا» آیا آنان در عذاب ما «یَسْتَعْجِلُونَ» عجله میکنند؟ (204)
«أَ فَرَأَیْتَ» آیا دیدی «إِنْ مَتَّعْناهُمْ» اگر آنان را بهرهمند سازیم «سِنینَ» چند سالی (205)
«ثُمَّ جاءَهُمْ» سپس بر سرشان آید «ما کانُوا یُوعَدُونَ» عذابی که وعده داده میشدند (206)
«ما أَغْنى عَنْهُمْ» سودی به حالشان ندارد «ما کانُوا یُمَتَّعُونَ» آنچه از آن برخوردار بودند. (207)
«وَ ما أَهْلَکْنا» ما هلاک نکردیم «مِنْ قَرْیَهٍ» اهل هیچ شهر و دیاری را «إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ» مگر اینکه بیمدهندهای برایشان قرار دادیم. (208)
«ذِکْرى» تا تذکری باشد «وَ ما کُنَّا ظالِمینَ» ما هرگز ستمکار نبودهایم. (209)
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُون؛ افرادی که از دین کنار رفتند و حاضر نشدند اقرار به یکتایی خدا و به نبوت پیامبر اکرم و انبیاء دیگر کنند، میگویند آیا مهلتی به ما داده خواهد شد که برگردیم؟
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُون؛ همینها به انبیاء میگفتند: آیا اکنون که ایمان نیاوردیم جهنّمی میشویم؟ اگر راست میگویید عذاب الهی را همین الآن بیاورید!
در آیات مختلف قرآن است که وقتتی انبیاء میگفتند منتظر عذاب باشید، میگفتند زودتر عذاب خدا را بیاور.
حضرت نوح سالها هشدار داد و دست آخر گفت: بیایید در کشتی سوار شوید، امّا به حرفش گوش نکردند، حتی فرزندش گفت بر سر کوه میروم و در امان مییابم.
بعضی افراد، وقتی گناه میکنند و میگویی گناه نکن، ممکن است گرفتار عذاب خدا شوید، میگویند باکی نیست.
میگویی غیبت نکن، تهمت نزن! ممکن است به گوش طرف برسد و آه بکشد یا اصلاً نرسد، همین غیبتی که میکنی، تهمتی که میزنی و دروغی که میگویی، ممکن است در عذابت عجله شود، میگوید شد که شد. این هم تکرار همان حرف کافرهاست.
خدای تعالی میفرماید: آیا اینها به عذاب ما عجله میکنند؟
أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُون؛ آیا فکر میکنند اگر به آنها عمر دادیم و از زندگی دنیا برخوردارشان کردیم، سپس عذابی را که وعده داده بودیم بر سرشان آوردیم، آن اموال و نعمتها سودی به حالشان دارد و عذاب خدا را دفع میکند؟ خیر.
قرآن در آیات مختلف، بارها تذکر داده و دربارۀ اقوام گذشته فرموده که انبیاء به آنها گفتند عذاب خدا میآید، ولی اعتنا نکردند.
جناب صالح به قوم ثمود گفت عذاب خدا که نزدیک شد، روز اول رنگ صورتتان زرد، روز دوم سرخ و روز سوم سیاه میشود و سپس هلاک میشوید. آنها این نشانهها را هم دیدند و ایمان نیاوردند.
این از مهربانی و رحمت خداست که حتی با دشمنان انبیاء نیز اینگونه مدارا میکند، ولی آنها نمیخواهند ایمان بیاورند.
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُون؛ ما اهل هیچ شهر و قریهای را از بین نبردیم، مگر اینکه اول انذارشان دادیم. همه منذر داشتند.
چقدر جناب نوح، در این عمر دراز، با اینها در نزاع بود و هشدارشان داد! چه صبری خدا به حضرت نوح داده بود، امّا اعتنا نکردند.
ذِکْرى وَ ما کُنَّا ظالِمین؛ اینها تذکراتی بود که خدای تعالی به آنها داد و او هرگز به کسی ظلم نمیکند.
چرا خدای تعالی ظلم کند؟ او نیازی به ظلم کردن ندارد. او به بندگانش مهربان است.
بندگان را خلق کرد و به این دنیا آورد تا میان آنها مسابقه بگذارد ببیند کدامشان بیشتر حرف میشنوند و بیشتر بندگی خدا میکنند. او میخواهد از این طریق به آنها لطف کند، نه اذیتشان کند، لکن دنیا دار اختیار است. نمیشود به زور کسی را وادار به عبادت کرد.
اگر کسی بگوید چرا خدا مرا خلق کرد، این دخالت در کار خداست. بنای خدای تعالی بر این است که ایجاد خلقت کند. وقتی بنایش بر خلقت است، دیگر نمیشود گفت چرا مرا آفرید؟
خدا میگوید تو را آوردم که نعمت به تو بدهم. دنیا را نگاه کن، ببین چه نعمتهایی داری! اگر هم کمی حرف بشنوی نعمتهای عالی در انتظارت خواهد بود.
لذا وقتی به عالم برزخ و قیامت میروند، میفهمند و میگویند کاش ایمان آورده بودیم! خدایا ما را بازگردان تا مؤمن شویم، امّا خدا میفرماید: بازگشتی در کار نیست.
﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه﴾[2]
«اگر به دنیا برگردند، دوباره به همان کاری که از آن نهی شده بودند بازمیگردند.»
اگر این کافران سالها زندگی کنند هیچ سودی به حالشان ندارد؛ چون اولاً: امتحان خود را پس دادهاند. ثانیاً: آنکه بخواهد مؤمن شود، همین که انبیاء را ببیند مؤمن میشود.
این کافران پیامبر را دیدند، اخلاقش را دیدند، معجزاتش را میدیدند و میفهمیدند کسی نمیتواند مثل این معجزات را بیاورد، باز هم ایمان نمیآوردند.
فرعون همۀ اینها را دید، ولی نهتنها ایمان نیاورد، بلکه کسانی را که ایمان آوردند، کشت. به ساحران گفت: دست و پایتان را قطع میکنم و از درخت آویزانتان میکنم.
ولی آنها این قدر محبّت خدا داشتند که گفتند برای ما فرقی ندارد، هرکاری میخواهی بکن.
انسان اگر مؤمن و باخدا شد و تصمیم گرفت خداشناس شود، هرچه برایش پیش بیاید اعتنا نمیکند. اگر هم نخواهد رو به خدا بیاید، میشود مثل همین صهیونیستها و یهودیان، تا آخر هم زیر بار نمیرود. اینها از حیوان هم بدترند. این همه بچههای کوچک را میکشند.
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُون؛ خدا اهل هیچ قریهای را هلاک نکرد، مگر اینکه منذر برایشان آمد؛ یعنی انبیاء را فرستادیم که به آنها هشدار دهد.
در سوره انفال میفرماید:
﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَه﴾[3]
یعنی اگر بناست کسی جهنّمی شود، باید از روی بینه و برهان باشد، از روی دلیل باشد.
گفتند خدا این است، پیامبر این است، قیامت اینطور است، دلیل آوردند، ولی اعتنا نکرد و هلاک شد. آن هم که حاضر است قبول کند، همین که بگویند، زیربار میرود.
بنای خدای تعالی بر این نیست که ظلم کند. در چند جای قرآن فرموده «ما کنا ظالمین».
چرا ظلم نمیکند؟ اول اینکه چون ظلم کردن از قصور و ناتوانی است. کسی ظلم میکند که ناتوان است. کسی که تواناست و قدرت دارد، چرا ظلم کند؟
دوم اینکه خدای تعالی بنایش بر رحم و رحیمیت است، صفتش رحیمیت است. اصلاً قرار نیست به کسی ظلم کند.
به بندگانش میگوید این راه راست است، اگر از این راه بروی، انتهایش سعادت است، ولی اگر از آن راه رفتی، انتهایش عذاب است. انتخاب با خود توست.
بندی دست تو داده که با آن، هم میتوانی دیگران را نجات دهی، هم میتوانی آنها را بکشی. ولی آنجا که بخواهی کسی را بکشی اگر صلاح نباشد، ممانعت میکند.
این بند همان اختیار است، ولی اینطور هم نیست که خدا کنار باشد. دست خدا باز است. هرجا صلاح باشد اختیار انسان را سلب میکند؛ یعنی انسان اختیار مطلق ندارد و خدا منعزل نیست.
در سورۀ اسرا میفرماید:
﴿وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[4]
«ما کسی را عذاب نمیکنیم تا وقتی که پیامبری بفرستیم.»
تا پیامبران نیایند و حق را به گوش مردم نرسانند، کسی را عذاب نمیکند.
البته گاهی مردم میتوانند تحقیق کنند و حق را بفهمند، ولی اگر جایی باشند که حق به گوششان نرسیده باشد خدا عذابشان نمیکند.
بعضی مردم چیزی از اسلام به گوششان نرسیده یا جوری بر سرشان آوردند که اصلاً باورشان نمیشود غیر از این دینی که دارند درست باشد، در این صورت مستضعف محسوب میشوند.
مستضعف یعنی کسی که راهی نداشته و چیزی به ذهنش نمیرسیده که حق را پیدا کند. چنین کسی را خدا عذاب نمیکند و به حساب خود او را میپذیرد. البته این روزها، با این اسباب ارتباطی و اطلاعرسانی، کمتر کسی میتواند ادعا کند چیزی از حق به گوشش نرسیده.
در سورۀ توبه میفرماید:
﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾[5] (122)
چرا عدهای از شما از شهر خود بیرون نمیروند تا مسائل دین را یاد بگیرند و فقیه دانا شوند و بعد از بازگشت به وطن، مردم را بترسانید و متوجهشان کنند؟
مثل اقایانی که امروز طلبه هستند و احکام شرع را یاد میگیرند و در مساجد و جاهای مختلف تبلیغ میکنند. اول به خانواده و بعد دوستانشان چیزهایی را که یاد گرفتند، با زبان خوش، میگویند و آنان را متنبه میکنند.
اینها بر گردنشان است، باید این کار را بکنند. درس خواندند برای همین که مردم را متنبه و متوجه کنند. باید با عمل و گفتار و با جدال احسن، نه یک بار و دو بار، دائم بگویند، همان طور که انبیاء و ائمه علیهمالسلام این طور بودند.
[1]. جامعالاخبار، ۹۳.
[2]. انعام، ۲۸.
[3]. انفال، ۲۴.
[4]. اسرا، ۱۵.
[5]. توبه، ۱۲۲.