تفسیر سوره حجمناسبت ها

سوره حج آیه ۳۱ | جلسه ۱۶ | عید مبعث

حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله تا سن چهل سالگی در مراقبت و عبادت بودند. همه اعتراف داشتند که صادق‌تر و امین‌تر از ایشان وجود ندارد؛ لذا وقتی می‌خواستند سفر بروند، اموالشان را دست آن حضرت به امانت می‌گذاشتند.

فیلم جلسه
صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره حج  آیه  ۳۱ | چهارشنبه ۱۳۹۹/۱۲/۲۰ | جلسه ۱۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی‏ مَکانٍ سَحیقٍ (۳۱)

خالصانه به خدا گرایید و به او شرک نورزید. هرکس به خدا شرک ورزد مانند این است که از آسمان فروافتاده و پرندگان او را ربوده‌اند یا باد او را به جای دوری انداخته.

 

برای خدا خالص شوید

«حُنَفاءَ لِلَّهِ» برای خدا خالص شوید «غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ» به او شرک نورزید. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ» هرکس به خدا شرک ورزد «فَکَأَنَّما خَرَّ» مانند این است که فروافتاده «مِنَ السَّماءِ» از آسمان «فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ» و پرنده او را ربوده «أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ» یا باد او را انداخته «فی‏ مَکانٍ سَحیقٍ» در جای دوری. (31)

حُنَفاءَ لِلَّه؛ بعد از آیاتی که راجع به حج بود، خدای تعالی می‌فرماید برای خدا خالص باشید. «حنیف» یعنی آن‌که فقط نظرش به خدای تعالی است.

فطرت اولیۀ انسان بر خداشناسی و حرکت بر خط مستقیم و قرار گرفتن در مدار بندگی خداست. بندگی واقعی یعنی هرچه پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام فرمودند، اطاعت کند و انجام دهد. بنابراین فطرت اولیه بر توحید است، بر شرک نیست.

«حُنَفاءَ لِلّه» یعنی همۀ کارها و افکار و قلب انسان برای خدا باشد. اگر چنین مقامی خدا نصیب انسان بکند، سعادت بزرگ است.

غَیْرَ مُشْرِکینَ بِه؛ به خدای تعالی شرک نورزید؛ یعنی در کارهایتان برای او شریک قائل نباشید؛ از جمله در عبادات‌.

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماء؛ شرک به معنای خاص که بدترین نوع شرک است، همان بت‌پرستی یا گاوپرستی یا ستاره‌پرستی است که مشرکان داشته‌اند. این نوع شرک باعث می‌شود همۀ اعمال نیک انسان نابود شود و هیچ عملی از او پذیرفته نشود.

چنین کسی مثل این است که از جای بلندی فروافتاده و در راه پایین آمدن، پرندگان تکه‌های بدنش را می‌کَنند و می‌خورند.

تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی‏ مَکانٍ سَحیق؛ یا باد او را در جاهای دور می‌اندازد، طوری که بازگشتش بسیار بعید به نظر می‌رسد.

کسی که همۀ دین و ایمانش می‌شود پول و مقام و شهوت و شهرت و… یعنی می‌‌گوید من این مال یا مقام یا زن را می‌خواهم، کاری هم به دستور خدا و دین ندارم؛ این شرک است.

آن‌که مدتی مؤمن و مسلمان و شیعه بوده، حالا خسته شده، نماز و روزه و دین را رها می‌کند و دنبال دنیا می‌رود، خواه‌ناخواه با کسانی آشنا و رفیق می‌شود که او را با خود به جاهایی می‌برند که عاقبتش معلوم نیست.

معمولاً هم شیاطین انسی و جنی برای ربودن چنین افرادی آماده‌اند. دیگر خدا داند کی درست شود و بازگردد.

شرک در قرآن

از آنجا که شرک اهمیت زیادی نزد خدای تعالی دارد، در آیات مختلف قرآن کریم به آن اشاره شده است؛ از جمله در سورۀ نساء می‌فرماید:

﴿اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أنْ یُشْرَکَ بِه﴾[1]

«خداوند هرگز شرک‌ به خود را نمى‌بخشاید.»

چرا خدا شرک را نمی‌‌بخشد؟ ‌چون زمینۀ بخشش وجود ندارد. آن‌که خدا و پیامبر و امام و عمل صالح را کنار گذاشته، می‌گوید نمی‌خواهم، چطور قابل بخشش است؟ بخشش برای کسی است که عذرخواهی کند. مغفرت یعنی عنایت خاص پروردگار برای کسی که بخواهد.

در ادامۀ آیه می‌فرماید:

﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرىٰ اِثْماً عَظیما﴾[2]

«و هرکس براى خدا شریک قرار دهد، گناه بزرگى انجام داده است.»

آیا این افترا به خدا نیست که برای او شریک قائل می‌شود یا می‌گوید بعد از این دنیا هیچ‌ خبری نیست؛ خوش باشید و هرکاری می‌خواهید بکنید!؟

آیا چنین کسی می‌تواند خوش باشد؟

در آیۀ ۱۱۶ از سورۀ نساء می‌فرماید:

﴿اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا﴾

«خداوند شرک‌ ‌ورزیدن به خود را نمى‌آمرزد و جز آن را از هرکس بخواهد، مى‌آمرزد، و هرکس به خدا شرک ورزد در گمراهى دورى افتاده است.»

خدا که بخیل نیست. بشر را آورده تا به او نعمت دهد،‌ به‌شرط اینکه فرار نکند. وقتی بنا ندارد قبول کند، آیا به‌زور بیاورند و در دهانش بریزند؟ معلوم است که بیرون می‌ریزد و ناسزا می‌گوید.

«فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا» یعنی گمراه است؛ راه خدایی ندارد.

در سورۀ مائده می‌فرماید:

﴿إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾[3]

«هرکس به خدا شرک ورزد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران هیچ یاورى نیست.»

هرکس به خدای تعالی شرک بورزد، بهشت بر او حرام می‌شود؛ یعنی صلاحیت بهشت رفتن ندارد؛ چراکه با آتش و کثافت انس دارد، با نعمت‌های بهشت مأنوس نیست.

«حرام است» یعنی نمی‌تواندآنها را بپذیرد. باید سال‌ها عذاب بکشد تا آلودگی‌ها از بین برود و باطنش پیدا شود.

درسوره کهف می‌فرماید:

﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أحَداً﴾[4]

«پس هرکس به دیدارِ پروردگارش امید دارد، باید عمل صالح انجام دهد و در پرستشِ پروردگارش کسى را شریک نسازد.»

یعنی با غیر خدا و اولیاء او دوستی نکن و محبّتت برای غیر خدا بیشتر از ایشان نباشد. این هم به ادعا نیست، امتحان پیش می‌آید.

بهترین امتحان را شهدا دادند که همه‌چیز را رها کردند و به طلب رضای پروردگار رفتند؛ این یعنی مشرک نبودند.

در سوره زمر می‌فرماید:

﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَ‏ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین﴾[5]

اگر مشرک شدی، هیچ عملی برایت نمی‌ماند و زیانکار می‌شوی!

بنابراین شرک یک معنی خاص دارد که همان بت‌پرستی است که مشرکان زمان پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله داشتند. یک معنی عام هم دارد و آن اینکه دنبال پول و مقام و دنیا باشد، طوری که همۀ ذهن و دلش را پر کرده باشد، ولو ظاهراً ادعای مسلمانی کند.

چنین اگر نماز هم بخواند و روزه هم بگیرد، بدتر است؛ چون این کارها را برای ریاستش می‌کند. مگر آنها که غصبِ خلافت کردند، نماز نمی‌خواندند؟ همه «عابد و مسلمان» امّا درونشان میل به دنیا بود. می‌دانستند حق با کیست، امّا پا بر فهم خود گذاشتند.

مبعث پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله

پیامبر گرامی اسلام، حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از بدو تولد خدای تعالی متولی و حافظشان بود. پدر و مادر و آبا و اجدادشان همه صالح بودند و خدای تعالی ایشان را نوری در اصلاب شامخه و ارحام مطهره قرار داده بود. نه‌فقط ایشان، علی مرتضی، فاطمۀ زهرا تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین همه انواری بودند که خدای تعالی آنان را خاص قرار داده بود.

مشیت پروردگار این بود که ایشان زمینۀ مساعد داشتند، در عین حال این‌طور نبود که نفس نداشته باشند یا قادر به انجام خطا نباشند. بسیاری از انبیاء با آن مقام شامخ، در حد خود مرتکب ترک‌اولیٰ شدند؛ مثل حضرت یعقوب، حضرت موسی، حضرت ایوب و… .

پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام دائم پناه به خدا می‌بردند و خود را به او می‌سپردند که گناه نکنند. خدا هم بر مردم منّت گذاشت و ایشان را از زمانی که نطفه بودند، تحت مراقبت و حفظ خویش درآورد.

حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله تا سن چهل سالگی در مراقبت و عبادت بودند. همه اعتراف داشتند که صادق‌تر و امین‌تر از ایشان وجود ندارد؛ لذا وقتی می‌خواستند سفر بروند، اموالشان را دست آن حضرت به امانت می‌گذاشتند.

تا قبل از بعثت غالبا در غار حرا مشغول مناجات با پروردگار بودند؛ چراکه قرار بود برای همۀ مردم رسول پروردگار و خاتم پیامبران باشند و باید برای این مأموریت آماده می‌شدند.

همۀ پیامبران اولواالعزم بشارت آمدنش را دادند، حتی بشارت مولا علی علیه‌السلام تا امام زمان علیهم‌السلام را داده بودند.

وقتی به چهل سالگی رسید، قرآنی که علوم اولین و آخرین در آن است و همۀ مراتب صعود و عروج انسانی را بیان کرده، بر او نازل شد؛ کتابی که در هر دوره‌ای سعادت فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی مردم را بیان کرده، هم اخطار و هم بشارت داده است. هیچ مطلب ناگفته‌ای در این قرآن نیست.

در شب بعثت وقتی جبرئیل فرود آمد و گفت «بخوان!» همۀ قرآن یک‌باره بر قلب شریفش نازل شد. در شب ۲۳ ماه رمضان هم همۀ قرآن یک جا نازل شد و پس از آن در مواقع مختلف به دستور پروردگار بر زبان حضرت جاری می‌شد.

وقتی خدای تعالی تاج نبوت بر سر سیدالمرسلین گذاشت، حضرت از غار حرا بیرون آمد. در راه همۀ موجودات او را به‌عنوانِ نبوت سلام می‌دادند تا به خانه رسید، لکن هرکسی قادر به شنیدن این سلام نبود.

نوری داشت که همه‌کس آن را نمی‌دیدند، چنان‌که نور مؤمن را هرکسی نمی‌بیند، فقط آن‌که اهل است می‌بیند، و آن خدیجه سلام‌اللّه‌علیها بود که گوید: دیدیم نور تازه‌ای با ایشان است. گفتم این نور چیست؟

‌فرمود نور نبوت است و ماجرای رسالتش را برای او بیان کرد.

خدیجه گفت: به‌خدا سوگند دیر زمانی است که در انتظار چنین روزی بسر برده‌ام و امیدوار بودم روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی.

فوراً شهادتین گفت و به رسالت پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله ایمان آورد.

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به دستور خدای تعالی تا سه سال مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می‌کرد. پس از آن، روزی بر جای بلندی ایستاد و فرمود: ای مردم اگر من به شما خبر دهم پشت این کوه دشمن خیمه زده، آمادۀ حمله به ماست، آیا سخنم را می‌پذیرید؟

همه گفتند: آری، ما از تو جز راستی و درستی ندیده و نشنیده‌ایم.

فرمود: پس به شما می‌گویم بعد از مرگ جهان دیگری پیش رو دارید و دوباره زنده خواهید شد.

همین که گفت «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا» تهمت‌ها و اذیت‌ها شروع شد.

شما که می‌دانید ایشان صادق و امین است و جز صدق از او نشنیده‌اید، چرا تکذیبش کردید و به او ایمان نیاوردید؟!

سیزده سال در مکه و بعد هم ده سال در مدینه آن‌قدر آزار و اذیت از کفّار و مشرکان و منافقان دید که فرمود: «مَا أُوذِیَ‏ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیت‏». هیچ پیامبری مثل من اذیت نشد؛ یعنی از همۀ سختی‌هایی که حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی کشیدند، ایشان بیشتر سختی کشید و اذیت شد.

این تذکری برای مؤمنان است که بدانند پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و اولیاء بزرگ خدا نعمت‌های پروردگارند. اگر در دنیا ناراحتی‌هایی دیدید، بزرگان دین ناراحتی‌های بزرگ‌تری پشت‌سر گذاشتند.

هرچه مقام انسان بالاتر می‌رود، باید آمادگی‌اش بیشتر شود.

دیدن جهالت مردم یکی از سخت‌ترین عذاب‌ها برای مؤمن است.

علاوه بر این، در اواخر عمر شریفش علی علیه‌السلام را بر سرِ دست گرفت و به دستور پروردگار اعلام کرد «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» امّا می‌دید چند ماه دیگر چه بر سر وصی بر حقش می‌آورند.

وقتی می‌خواست از دنیا برود، فرمود: کاغذ و قلم بیاورید تا چیزی بگویم و بنویسید که بعد از من گمراه نشوید، امّا آن‌که سال‌ها پشت‌سرش نماز خوانده بود و ادعای مسلمانی‌اش بیش از همه بود، گفت کتاب خدا ما را کفایت می‌کند و اضافه کرد «انّ الرجل لیهجر».

آیا این زجر نیست؟ چه دلِ خونی از مردم داشت؛ از یک طرف کافران و مشرکان، از این طرف هم مسلمانان و منافق‌ها!

این تعلیم آن بزرگوار برای همۀ ماست.

در عین حال با همه خوب بود و به خوبی راه می‌رفت. به همه احترام می‌گذاشت، چه جلویشان چه پشت‌سرشان. هرچه به دستشان می‌رسید بین همه تقسیم می‌کرد. پیامبری دلسوز برای همه بود.

[1]. نساء، ۴۸.

[2]. نساء، ۴۸.

[3]. مائده، ۷۲.

[4]ـ کهف، 110.

[5]. زمر، ۶۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است