سوره حج آیه ۱۸ | جلسه ۸
این چشم و گوش و زبان باید در اختیار شما باشد. فعلاً تا هستی هرطور میخواهی آنها را بچرخان، وقتی مردی و روح از بدن بیرون رفت، دیگر دست تو نیست.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره حج | آیه ۱۸ | چهارشنبه ۱۳۹۹/۱۰/۱۷ | جلسه ۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (۱۸)
آیا ندیدی هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم برای خدا سجده میکنند؟ و عذاب بر بسیاری حتمی شده، و هرکه را خدا خوار کند هیچکس گرامی نمیدارد. خداوند هر کاری بخواهد میکند.
«أَ لَمْ تَرَ» آیا ندیدی «أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ» برای خدا سجده میکند «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است «وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ» و خورشید و ماه «وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ» و ستارگان و کوهها «وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ» و درخت و چهارپایان «وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ» و بسیاری از مردم. «وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» عذاب الهی بر بسیاری از مردم حتمی شده «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ» و هرکه را خدا خوار کند «فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ» هیچکس گرامی نمیدارد «إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» خدا هرکاری بخواهد میکند. (۱۸)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَه؛ آیه خطاب به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و بعد هم مؤمنان و همۀ کسانی است که تعقل میکنند؛ یعنی عقل واقعی و خدایی خود را به کار میبندند و فطرتشان را از دست ندادهاند.
روشن است که حضرات معصومین علهیمالسلام توجه کامل دارند که همۀ عالم در حال سجود و خضوع برای خدای تعالی هستند؛ لذا خداوند به افرادی عادی؛ مثل ما میفرماید شما هم اگر مقداری تفکر کنید، میفهمید همین طور است.
مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ؛ آسمان در اینجا یعنی عالم ملکوت. «مَن» برای صاحبان عقل بهکار میرود، نه اشیاء و حیوانات؛ پس باید اشاره به ملائکه داشته باشد.
به قرینۀ فوق و با توجه به اینکه دربارۀ انسانها در ادامه صحبت میکند، منظور از «من فی الارض» ملائکهای هستند که در زمین رفتوآمد و مأموریت دارند.
سجده یعنی به خاک افتادن برای خضوع. مردم برای نشان دادن تواضع، میگویند خاک پای شما هستیم؛ یعنی در مقابل شما کوچک و متواضعایم. وقتی انسان برای کسی به خاک میافتد و سر بر زمین میگذارد، یعنی من تابع و گوش به فرمان شما هستم.
ملائکۀ آسمانها و زمین به همین معنا دائماً برای خدا ساجد و کاملاً خاضعاند؛ یعنی هرچه خدای تعالی بفرماید، فوراً انجام میدهند و هیچ تخطی در کارشان نیست.
ملائکه جسم نیستند، موجوداتی نورانی هستند که میتوانند به هر شکلی درآیند، جز سگ و خوک. دربارۀ مأموریتهای ملائکۀ زمین، در قرآن بهطورِ مجمل و در روایات بهصورتِ مفصل صحبت شده است.
وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابّ؛ خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و چهارپایان همه برای خدا سجده میکنند.
ممکن است بگوییم «شمس» منحصر به این خورشید نیست، بلکه آن را اسم جنس بگیریم؛ یعنی همۀ خورشیدهایی که در آسمانها هستند. قمر هم همین طور، امّا به حساب اینکه بعد میفرماید «و النجوم» بهتر است شمس را همین خورشید معنا کنیم.
خورشید و ماه و ستارگان در ظاهر جمادند، امّا میفرماید برای خدا سجده میکنند. سجدۀ آنها برای خدا به این نحو است که هرطور خدای تعالی برایشان مقرّر فرموده، حرکت میکنند و هیچ تخطی ندارند.
ستارگان هرکدام برای خود منظومههایی دارند. کوهها به ارادۀ خدا ثابتاند و تا خدای تعالی اراده نکند از هم نمیپاشند. درختان به اذن او رشد میکنند و ثمر میدهند، حتی آن زمان که تخمی در دل خاکاند. همۀ اینها تحت امر خدای تعالی هستند و هرگز از آنچه خداوند مقرّر فرموده تخطی نمیکنند. این تخطی نکردن سجدۀ آنان است.
«دواب» یعنی چهارپایان نیز طبق آنچه خلق شدهاند زندگی میکنند. اسب و الاغ و شتر و قاطر که رام انسان هستند یا حیواناتی که وحشی صحرایند، به اجبار بر همان وضعی که خلق شدند، ثابتاند و هیچ تجاوز نمیکنند.
در سورۀ فصلت میفرماید:
﴿ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾[1]
«سپس به خلقت آسمان پرداخت که بهصورتِ دود بود، و به آن و به زمین فرمود: با رغبت یا کراهت بیایید! گفتند: اطاعتکنان میآییم.»
وجودِ هر موجودی از خدای تعالی است. این بودن را نمیتوان انکار کرد. همچنین هر موجودی بهاندازۀ خود صاحب شعور است و خالق خود را تسبیح میکند، ولی ما نمیفهمیم.
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾[2]
«هرچه در آسمانها و هرچه در زمین است خداوندِ فرمانروای پاکِ ارجمندِ فرزانه را تسبیح میکند.»
﴿وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّهٍ وَ الْمَلائِکَهُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُون﴾[3]
«هرچه در آسمانها و هرچه در زمین است از چهارپایان و ملائکه برای خدا سجده میکنند و تکبر نمیکنند.
﴿وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الآصالِ﴾[4]
«هرکه در آسمانها و زمین است با سایههایشان، با رغبت یا کراهت، صبح و شام برای خدا سجده میکنند.»
آنها مثل ما زبان ندارند که ذکر بگویند، امّا باطنشان همین است. هستی و وجودی که از خدای تعالی دارند، متصل به اوست و به ارادۀ او به این صورت درآمدهاند و حرکت میکنند؛ پس با زبان حال و قالشان خدا را تسبیح میکنند، لکن قالشان را ما نمیفهمیم، اولیاء خدا میفهمند.
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
هرکس به هر زبانی که دارد خدای تعالی را حمد و تسبیح میکند.
وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاس؛ سجده یعنی خضوع و خشوع ظاهری. هرکه به خدای تعالی ایمان دارد و میفهمد و عقلش را به کار انداخته، برای او به خاک میافتد و سجده میکند.
اعضاء و جوارحِ ما ظاهراً به اختیار ما هستند. منظور از «ما» همین نفسی است که داریم، امّا خودمان خالق آن نیستیم. خداوند نفس بشر را طوری خلق کرده که میگوید «نفسِ من». دربارۀ اعضاء و جوارح هم ادعای مالکیت دارد، در حالی که میداند هیچکدام را خودش خلق نکرده.
خداوند مقرّر فرموده این چشم و گوش فعلاً در اختیار ما باشد. نفسی که درون ماست هم مال خداست و به او برگشت میکند.
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»[5]
«هرکس خود را بشناسد خدا را شناخته.»
ما حرف میزنیم، امّا فهم مطلب مهم است. این فهم را خدا باید بدهد و به این زودی حاصل نمیشود. از خود ما هیچ برنمیآید و چیزی نداریم.
بهقول حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رحمهاللّه غیر از خواستن از خدا راهی ندارد. همیشه باید بگویی خدایا تو عنایت کن؛ فهمم را بیشتر کن. پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم اگر اذن پروردگار باشد، عنایت میکنند.
در اثر خواستن از خدای تعالی انسان تا حدودی ملتفت میشود و کمکم خدای تعالی را میشناسد.
بنابراین وقتی میفرماید «وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاس» به حساب ظاهر است، وگرنه به حساب واقع همۀ موجودات برای خدا سجده میکنند. تمام سلولهای بدن ما برای خدا سجده میکنند؛ یعنی مطیع پروردگار هستند و آنطور که خلق شدهاند عمل میکنند.
این چشم و گوش و زبان باید در اختیار شما باشد. فعلاً تا هستی هرطور میخواهی آنها را بچرخان، وقتی مردی و روح از بدن بیرون رفت، دیگر دست تو نیست.
وظیفه ما در مقابل پروردگار
ما باید برای خدایی که خلقمان کرده، سجده کنیم. سجدۀ ظاهری همین حالت مخصوصی است که در نماز و غیر آن انجام میدهیم و به خاک میافتیم.
علت این کار هم روشن است؛ اولاً: او ما را خلق کرده، اینهمه نعمت به ما بخشیده؛ پس شکرش لازم است. ثانیاً: استحقاق و صلاحیت سجده شدن دارد و فقط او شایستۀ سجده است. ثالثاً: برای اینکه ما را از نافهمی بیرون آورد و معرفت و فهممان بدهد.
امّا سجده فقط در نماز و منحصر به این حالت خاص نیست. اگر خدا بخواهد و عنایت کند میشود همیشه در حال سجده بود.
باید از خدا بخواهیم حقیقت سجده نصیبمان شود، امّا انتظار نداشته باش همین امروز و فردا بشود. شاید ده سال یا بیست سال طول بکشد، امّا نباید ناامید و خسته شد. همیشه از خدا بخواهید، مخصوصاً شما جوانها.
بگویید: خدایا ملتفت شوم تو همهکارۀ من و همۀ عالم وجود هستی.
اگر بخواهید خداوند بهتدریج عنایت میکند، امّا مدعی شدن در این راه ممنوع است. اگر گفتی فهمیدم، یعنی نفهمیدی.
این مدعیان در طلبش بیخبراناند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
آنکه این معانی را فهمید، تازه میفهمد هیچ است و به هیچی خود اعتراف میکند. اگر بگوید «من» بوی گندش درمیآید.
وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ؛ همۀ موجودات تکویناً در مقابل خدای تعالی خاضعاند، امّا انسان بهخاطرِ اختیاری که دارد، هم میتواند به جایی برسد که «بهجز خدا نبیند» و هم چنان فرورود که بگوید غیر از خودم کسی نیست و همه باید تابع من باشند.
پس آنها که عذاب برایشان حتمی شده، کسانی هستند که نخواستند بفهمند خدا خالق و مدبر آنهاست. میگوید خودم همهکاره هستم. یا برای اینکه به نان و نوایی برسد میگوید فرعون همهکاره است.
عذابی که خدای تعالی میفرماید، عذاب درون است که گاهی در همین دنیا آن را ملتفت میشوند.
من گفتن سختیهای زیادی برای انسان ایجاد میکند؛ از جمله اینکه هرکس مقابلش ایستاد، میخواهد نابودش کند؛ مثل شاهان و فراعنه. همچنین عذابهای اخروی بسیاری برای خود پیش میفرستد و در لایههای سنگین تاریکی گرفتار میشود؛ «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ».
وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِم؛ آیتاللّه سید جمالالدین گلپایگانی فرموده بودند:
من در دوران جوانی که در اصفهان بودم، نزد دو استاد بزرگ، مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان، درس اخلاق و سیر و سلوک میآموختم و آنها مربّی من بودند.
به من دستور داده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه بروم بیرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدری تفکّر کنم در عالم مرگ و ارواح و مقداری هم عبادت کنم و صبح برگردم.
عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه میرفتم و مقدار یکیدو ساعت در بین قبرها و در مقبرهها حرکت میکردم و تفکّر مینمودم و بعد چند ساعت استراحت نموده، سپس برای نماز شب و مناجات برمیخاستم و نماز صبح را میخواندم و پس از آن به اصفهان میآمدم.
شبی از شبهای زمستان، هوا بسیار سرد بود، برف هم میآمد. من برای تفکّر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم، از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم. خواستم دستمال خود را باز کرده، چند لقمهای غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمهشب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادات گردم.
در این حال درِ مقبره را زدند تا جنازهای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدّی مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند.
آن جماعت جنازه را گذاشتند و رفتند و قاری قرآن مشغول تلاوت شد.
من همین که دستمال را باز کردم و خواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم ملائکۀ عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند.
چنان گرزهای آتشین بر سر او میزدند که آتش به آسمان زبانه میکشید و فریادهایی از این مرده برمیخاست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل میکرد.
نمیدانم اهل چه معصیتی بود؛ از حاکمان جائر و ظالم بود که اینطور مستحقّ عذاب بود؟ أبداً قاری قرآن اطلاعی نداشت. آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.
من از مشاهدۀ این منظره از حال رفتم؛ بدنم لرزید؛ رنگم پرید و اشاره کردم به صاحب مقبره که در را باز کن، میخواهم بروم. او نمیفهمید. هرچه میخواستم بگویم، زبانم قفل شده و حرکت نمیکرد!
بالاخره به او فهماندم چفت در را باز کن، من میخواهم بروم.
گفت: آقا! هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده، در راه گرگ است، تو را میدرد!
هرچه میخواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم، او ادراک نمیکرد.
بهناچار خود را به در اطاق کشاندم، در را باز کرد و خارج شدم. تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست، بسیار بهسختی آمدم و چندین بار زمین خوردم.
آمدم حجره، یک هفته مریض بودم. مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان میآمدند حجره و استمالت میکردند و به من دوا میدادند. جهانگیرخان برایم کباب باد میزد و بهزور به حلقم فرو میکرد تا کمکم قدری قوّه گرفتم.[6]
این عذابها از ابتدای مرگ آغاز میشود و در قرآن و روایات اینهمه دربارۀ آنها هشدار داده شده.
خدا به کسی ظلم نمیکند. عکسالعملِ رفتارهای خود انسان باعث خواری او در عالم برزخ و قیامت میشود.
کسی که میگوید خودم همهکاره هستم؛ چرا برای خدا سجده کنم! در نظر خدای تعالی خوار و ذلیل است و باید آنچه برای خود فراهم کرده، ببیند و بچشد.
به او گفته میشود: این همان چیزی است که عمری دنبال میکردی؛ باطن گناهان و خلقیات بد و دنیاطلبی است.
وقتی خدای تعالی کسی را خوار میکند، هیچکس نمیتواند گرامی بدارد و از خواری و عذاب نجات دهد، جز خود خدای تعالی؛ «فَما لَهُ مِنْ مُکْرِم». پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم اعتنایی به او نمیکنند چون ارادۀ آنها ارادۀ خداست.
خدای تعالی موقعی نجاتش میدهد که با اختیار خودش از خدا بخواهد.
إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاء؛ خداوند هر کاری بخواهد انجام میدهد. خدا چه میخواهد؟
خواست او این است که مؤمن وارد بهشت شود و از نعمتهایی که قرآن توصیف کرده، بهرهمند شود. از آن طرف کافر و منافق و فاسق هم به کیفر اعمال خود برسند.
[1]. فصلت، ۱۱.
[2]. جمعه، ۱.
[3]. نحل، ۴۹.
[4]. رعد، ۱۵.
[5]. مصباحالشریعه، ۱۳.
[6]. برگرفته از کتاب کرامات معنوی تألیف حجت الاسلام موسوی مطلق.
سلام پس کو سخنرانی ۱۰_۱۰_۹۹
سلام در این تاریخ صحبت نداشتن