سوره توبه آیه ۱۲۸ و ۱۲۹ | جلسه ۸۸
تفسیر سوره توبه آیه ۱۲۸ و ۱۲۹| یکشنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۰ | جلسه ۸۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (۱۲۸)
پیامبری از خودتان بهسوی شما آمد که رنجِ شما بر او گران است؛ مشتاقِ شماست و با مؤمنان رئوف و مهربان است.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (۱۲۹)
اگر پشت کردند، بگو خدا مرا بس است. معبودی جز او نیست. بر او توکل کردم و او صاحبِ عرشِ بزرگ است.
بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیم؛ همانطور که بارها شنیدهاید پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام قول دادهاند دمِ مرگ بالای سرِ شیعیانِ علی ولیاللّه بیایند و آنها را از شرِّ وساوسِ شیطان حفظ کنند و بشارتشان دهند به بهشتِ عالم برزخ. همچنین قول دادهاند در مواطنِ متعدد به دادشان برسند؛ ازجمله موقعِ جان دادن، وقتِ غسل دادن که بسیار سخت است و در سرازیری قبر. مخصوصاً قول دادهاند به فریادِ کسانی برسند که به زیارتِ آنها رفته یا برایشان عزاداری کردهاند. اگر احیاناً گناهانی کردند و بیتوبه از دنیا رفتند یا دیونی گردنشان باشد، آنها میآیند و بهاذناللّه از طرف خدای تعالی آنها را نجات میدهند. در مراحلِ دیگرِ عالم برزخ هم یقیناً دوستانِ خود را کمک میکنند؛ دستشان را میگیرند؛ لطفِ خدای تعالی را به آنها بشارت میدهند و آنان را از نعمتهایی که خدای تعالی به رحمتِ واسعۀ خود در عالم برزخ مهیّا کرده، بینصیب نمیگذارند.
از خصوصیات مؤمنانی که عمل صالح دارند این است که از برکت چهارده معصوم عملِ خود را کوچک میبینند. مؤمنِ باصفا هرگز با عملِ خود پُز نمیدهد و مقابل خدای تعالی شکایت نمیکند که من نماز خواندم، روزه گرفتم؛ پس چرا دعایم مستجاب نمیشود! این از خصوصیات دوستانِ اهلبیت نیست. آنها که واقعاً دوستِ اهلبیت هستند و توسل دارند و به زیارتشان میروند، همیشه عملِ خود را کوچک میبینند و بلکه نسبت به الطافِ خدای تعالی چیزی از خود نمیبینند. این غیراز اولیاءاللّه است؛ آنها که اصلاً خود را نمیبینند و بهقولِ امام زینالعابدین علیهالسلام «انا ذره بل اقلّ من الذره».
هرکس با هر سن و سالی که دارد؛ از نوجوان و جوان و میانسال و پیر، فرض کنید چند سالی نماز خوانده، روزه گرفته، اعمال خوب انجام داده، گناه نکرده و… امّا در تمامِ این سالها چقدر از شبانهروز را یادِ خدا بوده؟ گیرم نصفِ شبانهروز که اینطور هم نیست چون غالباً در غفلت هستیم. حال این را مقایسه کنید با عالم برزخ که معلوم نیست چقدر باشد یا قیامت که ابدالآباد است. بهراستی نانِ که را میخوریم؟ آیا این جز لطفِ خدای تعالی است؟ مگر عملِ ما چه بوده؟ به هیچ وجه لطفِ خدا با کاری که ما انجام میدهیم قابلِ مقایسه نیست. اصلاً ما چیزی نداریم. لذا مؤمنِ شیعۀ علی ولیاللّه متوجه است که نمیتواند منّت بر سرِ خدا یا حضرات معصومین علهیمالسلام بگذارد.
از امام معصوم سؤال کردند چطور است که یک نفر چند سالی در دنیا گناه کرده یا کار خوب انجام داده، امّا در آخرت ابدالآباد در بهشت یا دوزخ است؟ فرمود او نیّتش این بوده که هرچه در دنیا بماند همین طور باشد. ما هم میگوییم بنای ما بر این است که هرچه در دنیا بمانیم، بندۀ خدا باشیم. دلمان میخواهد ۲۴ ساعت یادِ خدا باشیم و از او غافل نباشیم. قطعاً خدای تعالی برحسبِ خواست و طلبی که داریم، عنایت می کند. هرچه طلب قویتر باشد، عنایتِ خداوند بیشتر است.
منظور لطفی است که خدای تعالی به دوستان اهلبیت دارد. خودِ اهلبیت علیهمالسلام هم لطف و محبّتِ زیادی به ما دارند؛ در همۀ مواقف به دادمان میرسند و نمیگذارند تنها باشیم؛ لذا امیدمان به آینده باید زیاد باشد. جز امید چه داریم؟ اگر بخواهیم اعمالمان را حساب کنیم، چیزی نداریم. اگر بخواهیم حساب کنیم، پنج وعده نمازی که در طول شبانهروز میخوانیم با دعاها و تعقیبات، شاید روی هم به یک ساعت هم نرسد؛ یک ساعت هم برای قرآن خواندن، این دو ساعت. مابقی ساعات چقدر یادِ خدا هستیم؟ چقدر از این دقایقِ نماز و دعا و قرآن، واقعاً حواسمان جمع است و حضور قلب داریم؟ موقعِ خواب و خوراک و رفت و آمد و معاشرت که هیچ! پس همه لطف و محبّت اوست.
منظور اینکه باید همۀ امیدمان به او باشد و از محبّتِ او ناامید نباشیم. فقط دوستی ماست که ما را امیدوار میکند. حلقۀ محبّتِ پیامبر و اهلبیت را گرفتهایم و میدانیم آنها صدبرابر ما را دوست میدارند و در مواقعِ حساس رهامان نمیکنند. دوستیهای ما آلوده است، ولی از برکت خودشان بیشتر از چیزهای دیگر است؛ به همین جهت دستمان را میگیرند، بهخصوص دستِ کسانی را که متوسل به ایشان میشوند؛ به زیارتشان میروند و زیارتِ عاشورا و امیناللّه و دیگر زیارتنامههای اهلبیت را میخوانند.
حکایتهای بسیاری نقل و ثبت شده از کسانی که متوسل به اهلبیت شدند و ایشان موقع مرگ و در مواقفِ دیگر به دادشان رسیدند. این حکایت را از سید حمَیری بخوانید:
سید حمیری گاهی اوقات از روی غفلت مرتکب گناهی میشد و ازاینرو هنگامِ احتضار، نقطۀ سیاهی در پیشانیاش پیدا و کمکم زیاد شد تا تمام صورتش را فراگرفت. شیعیانی که حاضر بودند از این پیشامد ناراحت شدند و برعکس، ناصبیها شادمان گشتند و شروع کردند به سرزنش.
در این هنگام سید به امیرالمؤمنین علیهالسلام متوسل شد و عرضه داشت: «هَکَذَا یُفْعَلُ بِأَوْلِیَائِکُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ!» آیا با دوستان شما اینگونه رفتار میشود یا امیرالمؤمنین!
چیزی نگذشت که از همان نقطۀ سیاه، یک روشنی پدید آمد؛ رفتهرفته زیاد شد و همۀ صورتِ سید نورانی گشت. در این وقت زبانِ او باز شد؛ لبخندی زد و این شعر را در همان حال گفت:
کذب الزاعمون ان علیا لن ینجی محبه من هنات
قدور بی دخلت جنه عدن و عفی لی الاله عن سیآتی
فابشرو الیوم اولیاء علی و تولوا علیا حتی الممات
ثم من بعده تولوا بنیه واحداً بعد واحدا بالصفات
«دروغ گفتند کسانی که خیال میکنند علی علیهالسلام دوستانش را از گرفتاریها نجات نمیدهد.
سوگند به پروردگار داخلِ بهشت شدم و خداوند گناهانِ مرا بخشید.
اینک ای دوستانِ علی شاد باشید و آن آقا را تا هنگام مرگ دوست بدارید.
پس از او فرزندانش را یکایک با صفاتی که برای آنها معین شده تشخیص دهید و به آن بزرگواران نیز ولایت پیدا کنید.»
یعنی باوجود آنکه گناهی هم داشته، آنها رهایش نکردند. این امیدِ ماست به خدای تعالی و حضرات معصومین علهیمالسلام. اینکه دربارۀ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میفرماید: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیم» این مهربانی و رأفت برای کجاست؟ دنیا که هرچه باشد، میگذرد. مهم، عالم برزخ است که انتهایش قیامت است و مهمتر، قیامت است که انتها ندارد.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ؛ «تَوَلَّوا» یعنی پشت کردند و به حرفِ تو اعتنا نکردند. فرقی هم ندارد زمان پیامبر باشد یا بعداز آن. هرکس امروز هم اسم پیامبر را میشنود و به ایشان یا به ائمۀ اطهار علیهمالسلام بد میگوید و پشت میکند، آیه شامل حالش میشود.
بهراستی چه چیزهایی درونشان است و چه مصیبتهایی دارند که به پیامبر بد میگویند یا به ائمۀ اطهار علیهمالسلام و اسلام و شیعه و بزرگانِ اهل تقوا بد میگویند. چرا؟ اگر چند نفر بد کردند، دین که بد نیست؛ قرآن بد نیست؛ ائمۀ اطهار علیهمالسلام بد نیستند. نباید همه را با هم مقایسه کرد!
ای پیامبر اگر پشت کردند، بگو: «حَسْبِیَ اللَّه». بعد هم مولا علی علیهالسلام تا امام زمان، امروز هم شما مؤمنان و دوستان اهلبیت اگر دیدید عدهای به شما پشت میکنند و به خدا و اسلام و قرآن بد میگویند، بگویید: «حَسْبِیَ اللَّه».
«حَسْبِیَ اللَّه» یعنی خدا مرا کفایت میکند. من با خدا هستم. اگر هیچکس هم همراهم نباشد، دستبردار نیستم، شما هرچه میخواهید پشت کنید و بد بگویید و بهنظرِ خودتان دین را آفتزده کنید. من دست از خدا برنمیدارم و خدا مرا بس است. البته معلوم است منظورِ بیشترِ این افراد، کسانی هستند که به اسمِ دین به مردم ظلم میکنند.
وقتی میگویید «حَسْبِیَ اللَّه» یعنی من یک عمر از خدا، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام خوبی دیدم، مگر میشود به آنها پشت کنم؟ اگر همۀ عالم پشت کنند، من نمیکنم. اگر با من دشمن شوید و بد بگویید، خدا با من است و او مرا کافیست. با شما هم هست، امّا نمیفهمید؛ به همین دلیل او را رها کردید و بین خودتان و او حایل شدید. نفس و شیطان هم کمکتان کرد، ولی من اینطور نیستم.
لَا إِلٰهَ إِلَّا هُو؛ چرا خدا مرا بس است؟ چون «لا اله الا هو». مگر جز خدای تعالی کسی میتواند کاری کند؟ «لا اله» یعنی غیراز خدای تعالی کسیکه موردِ محبّت واقع شود، کسیکه بتواند کاری کند برای انسان، نیست. بدون اذنِ او کدام موجود میتواند؟ تا خدا نخواهد، محال است از جمادات و نباتات و انسانها یا از هرکس دیگری کاری برآید.
اگر تیغِ عالم بجنبد زجا نبُرّد رگی تا نخواهد خدا
این یک واقعیت است. مگر کسی میتواند بدون اذنِ خدای تعالی کاری کند؟ بله اگر خدای تعالی بخواهد و ارادهاش این باشد که کسی به مؤمنی اذیت کند، میشود؛ مثل صحرای کربلا. امّا درعوض جبران میکند؛ لذا میبینیم نامِ امام حسین علیهالسلام و اصحابش تا ابدالآباد باقی میماند و دینِ خدا بهوسیلۀ خونِ امام حسین علیهالسلام تا ابدالاباد حفظ میشود. خودِ حضرت هم راضی به رضای خدا بود.
اگر فرض کنید امام حسین علیهالسلام همۀ عمر بر تمام عالم سلطنت داشت، آخرش چه؟ خوشیهای این دنیا ارزشی ندارد. اگر دنیا به اندازۀ بالِ پشهای ارزش داشت، خداوند یک جرعه آب به کافران نمیداد. دنیا گنجایش ندارد. مؤمنان میفهمند که دنیا هیچ است و هیچ ارزشی ندارد. خوشیهایش موقت است و از دامِ مرگ نمیتوان گریخت. خدای تعالی این دنیا را برای ماندن و بقا خلق نکرده است. از اولِ دنیا تا بهحال هرکه آمده، رفته؛ «کُلُّ نَفسٍ ذائقهُ الموت».
ممکن است کسی بپرسد چرا خدا کاری نکرده که ما برای همیشه بمانیم؟ این کار را کرده، ولی نه اینجا. در عالم قیامت تا ابد زنده خواهیم بود. این بدن نمیتواند همیشه باشد.
مگر خدا نمیتواند همین بدن را نگه دارد؟ مگر نه حضرت صاحب الزمان را نگه داشته؟ بله؛ ولی ایشان را برای چه نگه داشته، آنهم با مصیبتهایی که حضرت در این دنیا دارند! چه کسی میتواند یک ساعتش را تحمل کند؟ سلام خدا به ایشان، در زحمت عجیبی هستند. دنیا اینطور است؛ خدا خواسته که اینطور باشد.
آیا خدا نمیخواست خوشی داشته باشیم؟ بله خواسته، ولی در جای دیگر. خدای تعالی این دنیا را برای امتحان خلق کرده، نه برای خوشی. خوشیتان جای دیگر است. اگر خواستید، باید دنبالش بروید. همینطور رایگان هم نمیدهد؛ باید کمی زحمت بکشید؛ هرچند درحقیقت رایگان است. بههرحال باید کمی جلوی خودتان را بگیرید.
مهم روحِ انسان است که در عالم دیگر باقی میماند. این بدن مشتی کثافت است؛ خون کثیف است؛ مغز پر از بوی گند است. همه چیزِ بدن کثیف است؛ از مغزِ سر تا پنجۀ پا همه کثافت است، ولی آنجا همه پاکیست. خدای تعالی برای روحِ شما بدنِ جدیدی مهیّا کرده که سراسر پاکی است؛ هیچ تعفنی ندارد و جز بوی عطر از آن ظاهر نمیشود. کجاست؟ باید صبر بدهید تا بروید و ببینید! نشاندادنی هم نیست؛باید ندیده بخرید. خدا خواسته که آدم ندیده بخرد. اگر ببیند و بخرد که قبول نیست.
بارها گفتهایم: اگر وجود را از بشر بگیرند، دیگر چیزی ندارد. وجود یعنی هستی. خدا واجبالوجود است؛ یعنی وجودش مالِ خودش است، امّا وجودِ ما مالِ خودمان نیست، مالِ خدای تعالی است. اگر آن را از ما بگیرد، دیگر چیزی نداریم. پس «لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ».
همیشه در نماز میگوییم «بِحولِ اللّهِ وَ قُوَتِه أقُومُ و آقعُد» یعنی بهحول و قوۀ خدا بلند میشوم و مینشینم. یعنی در یک برخاست و نشست هم محتاجِ حول و قوۀ خدا هستم. همهچیز همینطور است. تمام کارهای ما به حول و قوۀ خداست. هرکاری میکنید حول و قوه میخواهد که مالِ خداست. حول یعنی گردش و قوه یعنی نیرو. همۀ حیوانات، نباتات و جمادات همینطورند. کراتی که میچرخند به حول و قوۀ اوست.
در منظومۀ شمسی، اول عطارد، بعد زهره، بعد زمین، بعد مشتری و بعد زحل است. مشتری هزار برابر زمین است و خدا داند چه در آن باشد. در مریخ که نزدیک ماست، هنوز نفهمیدند چه خبر است، مشتری که هیچ. هزاران منظومه بالای سرمان است. چه کسی آنها را میچرخاند؟ میشود بگویی هیچ خدایی نیست؛ هیچکس نیست! مگر میشود؟ یعنی وقتی مغزِ آدم پوک میشود، اینطور است؛ همه چیز را انکار میکند.
عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ؛ وقتی غیراز خدا نیست؛ پس من به او توکل میکنم. وکیلِ من اوست و همۀ کارهایم را به او واگذار کردم. چه بخواهید و چه نخواهید واگذار است، ولی خوب است آدمی بفهمد که همۀ جانش و همه چیزش از خدای تعالی است.
چه کسی میتواند بگوید من چند سلولِ بدنم را خودم درست کردم؟ سلولی که میلیاردها از آن در بدن است و هرروز تعدادی از آنها میمیرند و دوباره جایشان پر میشود. بدنِ ما خودش سلول میسازد و هر هفت سال همۀ سلولها عوض میشوند. آیا من و شما میفهمیم؟ چه کسی این کار را میکند؟ آنکه خلقش کرد و تدبیرش میکند. انسان مبهوتِ خلقتِ خدا میشود، امّا چه کنیم که غفلتها نمیگذارد متوجه شویم.
قرآن کریم ۴۴ مرتبه در ۳۸ آیه دربارۀ توکل صحبت کرده است؛ ازجمله میفرماید «یُحِّبُ المُتِوَکِلین». توکل یعنی ملتفت باشیم که هیچ جنبدندهای بلکه هیچ موجودی در این دنیا نیست که مستقلاً بتواند کار کند. همه به جای دیگری مربوط هستند و به اذن او کار میکنند، حتی پیامبر اسلام که اشرفِ همۀ بشر است، وجودش از خدای تعالی است؛ ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم همینطور، روح و وجودشان از خداست. کسی بدون اذن خدای تعالی هیچ کاری نمیتواند بکند؛ این را باید فهمید. این میشود توکل.
کسیکه این را فهمید کارهایش را به خدای تعالی واگذار میکند و البته دنبال سبب هم میرود، ولی میداند تا خدا نخواهد، کاری از اسباب برنمیآید. پس هرکس نداد، خدا نخواسته و خودش هم قابل نبوده. اگر هم داد، خدا خواسته. اگر کسی اذیتت کرد و نتوانستی جلویش را بگیری، بگو الهی شکر، ولی او گناهش را میبرد. اگر هم کمک و دستگیری کرد، بدان خدا خواسته؛ این میشود توکل؛ یعنی همه چیزت را از خدای تعالی بدانی و بدانی به نفعِ توست؛ بدیها به نفعِ توست، خوبیها هم به نفعِ توست، اگر همه را از خدای تعالی بدانی.
البته معنای توکل این نیست که همینطور بنشینی تا خدا درست کند! باید کار کنی و دنبال سبب بروی. امام عدهای کشاورز را دیدند که کشت و کار را رها کرده بودند. گفتند شما که هستید؟ گفتند ما متوکلون هستیم. فرمود شما سربارِ جامعه هستید؛ متأکلون هستید. مفت و مجانی میخورید و کاری نمیکنید.
متوکل کسی است که دنبال اسباب میرود و میداند اسبابِ مالِ خداست. از غیرِ او کاملاً ناامید و تمامِ امیدش به خدای تعالی است. از اولِ صبح، برای هر کاری «بسم اللّه الرحمن الرحیم» میگوید؛ یعنی کمک میگیرم از نامِ خدای تعالی؛ همۀ کمکها از اوست.
شهید آیتاللّه دستغیب چند جلسه دربارۀ تفسیر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» از تفسیر مرحوم کمپانی میگفتند.